دختر قربانيان به ماموران گفت: «من خانه نبودم و وقتي به منزل بازگشتم اين صحنه را ديدم. اول نميتوانستم هيچ حدسي درباره علت قتل بزنم، اما حالا تصور ميكنم نامزدم، پدر و مادرم را كشته باشد.»
رويا ـ دختر مقتولان ـ با نامزد خود به نام تورج اختلاف داشت و حتي بحث جدايي به ميان آمده بود، اما تورج راضي به اين اتفاق نبود و قرار گذاشته بود صبح روز حادثه به خانه والدين رويا برود و با آنها مذاكره كند. پسر جوان در پي تجسسهاي گسترده پليسي دستگير شد. او در بازجوييها به ارتكاب اين كشتار اقرار و انگيزهاش را اختلافات خانوادگي و ممانعت والدين نامزدش براي برگزاري جشن عروسي عنوان كرد.
دختر خانمها با سياست جواب رد بدهند
دكتر عليرضا كيهاننيا، روانشناس : واكنشي نظير آنچه اين جوان از خود نشان داده از مشكلات رواني او نشان دارد. براي برخورد با چنين فردي بايد تمهيدات ويژه انديشيد و نميتوان مثل يك آدم نرمال به او پاسخ رد داد. بدون شك چنين فردي اعتماد به نفس يا به اصطلاح عزت نفس ندارد. كسي كه چنين بيمنطق انتقام ميگيرد، خودباوري ندارد و در واقع احترامي براي خودش قائل نيست. اين پسر به دليل اينكه عزت نفس و اعتماد به نفس نداشته در برابر نه گفتن دختر، اين واكنش عجولانه را از خود نشان داده است. در مورد اينكه چرا اين پسر چنين كار زشتي كرده، ميتوان تحليلهاي بسياري كرد، اما اين را هم بايد بررسي كنيم كه نحوه نه گفتن دختر خانم به چه نحوي بوده است. مطرح كردن اين مساله به هيچ عنوان به معني تائيد اين عمل نيست، بلكه ميخواهيم بررسي كنيم كه دختر خانمها به چه شيوهاي ميتوانند خود را از واكنشهاي خشونتبار خواستگارشان در امان نگه دارند. خشونتهايي كه گاهي به صورت اسيد پاشي و گاهي هم به اين شيوه بروز ميكند. به همين خاطر بر شيوه درست جواب رد دادن دختر خانمها تاكيد ميكنم.
اگر مردي كه اعتماد به نفس ندارد و از عزت نفس بيبهره است، احساس كند كه جواب نه دختر مورد علاقهاش به خاطر مرد ديگري بوده، نسبت به دختر احساس تنفر پيدا ميكند و بخش ناسالم درونش بيدار ميشود و به دنبال آن دست به عمليات تخريبي و كارهاي نادرستي ميزند كه ميتواند انواع خشونتها و جرايم ناموسي اينچنيني را شامل شود. اگر مرد احساس كند دختر خانم او را نميخواهد و جواب نه وي به خاطر ناتواني و ضعف فرد بوده، باز هم به هم ميريزد و تعادل رواني خود را از دست ميدهد و دست به انتقامجوييهاي بيمنطق ميزند. اگر دختر خانم به مرد بگويد به اين دليل او را نپذيرفته كه خواستگار بهتري دارد و كس ديگري را به او ترجيح ميدهد، باز هم از كوره در ميرود و ممكن است دست به هر كاري بزند. توجه داشته باشيد كه حالت اول و سوم با هم متفاوت هستند. در حالت اول دختر صحبت از عشق ميكند و ميگويد كس ديگري را دوست دارد. در حالت سوم ميگويد كه خواستگار بهتري دارد، اگر چه عشق در ميان نيست. در هر دو حالت خواستگار دچار خشم ميشود و احساس ضعف و ناتواني ميكند.
توصيه ما به دخترخانمها اين است كه سنجيده جواب نه بگويند. مثلا بگويند تو پسر خوب و مناسبي هستي و من به تو علاقه دارم، اما پدر و مادر من مخالف هستند و من بايد از آنها اطاعت كنم. نميتوانم رودرروي آنها بايستم يا مثلا ميتواند بگويد كه من قصد ازدواج ندارم، به مادرم وابستگي شديدي دارم و نميخواهم ازدواج كنم يا ميخواهم درس بخوانم و روي پاي خودم بايستم.
بهتر است دختر خانمها خيلي زود و در همان ابتدا موضع خود را مشخص كنند و نه بگويند؛ چرا كه بيشتر انتقامجوييها به اين دليل اتفاق افتاده كه دختر خانم ابتدا دل پسر را خوش كرده و به لحاظ اقتصادي او را مورد سوءاستفاده قرار ميدهد و در اين شرايط مرد هم احساس ميكند گولخورده و با عواطف او بازي شده است.
تورج چگونه به چوبهدار رسيد
فهيمه اسدي، وكيل: در اينجا سعي ميكنيم خلاصه روند تكميل يك پرونده قتل را شرح دهيم.
متهم به قتل تا زمان تكميل تحقيقات مقدماتي در اختيار پليس ميماند. تا زماني كه صحنه جرم بازسازي و همه جزئيات پرونده كشف شود. بعد از آن متهم به زندان انتقال مييابد. در طول مدتي كه متهم به قتل در زندان است، همچنان جلسات بازپرسي از او ادامه دارد تا تمامي ابهامات پرونده برطرف شود.
در اين مرحله بازپرس براي متهم قرار مجرميت صادر ميكند و دلايلي كه به نظرش دال بر مجرم بودن متهم است، بيان ميكند.
سپس پرونده به دست داديار اظهارنظر ميرسد كه در واقع نماينده دادستان است و پرونده را دوباره بررسي ميكند. اگر با نظر بازپرس موافق بود، كيفرخواست صادر ميشود.
اما اگر داديار اظهارنظر با بازپرس اختلافنظر داشت، نظر خودش را اعلام ميكند و پرونده براي رسيدگي به دادگاه عمومي فرستاده ميشود. دادگاه عمومي هر دو نظر را بررسي و نظر نهايي را اعمال ميكند و روال عادي پرونده طي ميشود.
مرحله بعدي، ارسال پرونده به دادگاه كيفري استان است. آنجا متهم در حضور پنج قاضي محاكمه ميشود و راي اكثريت قضات سرنوشت او را مشخص خواهد كرد. يعني دستكم سه قاضي بايد حكم بر مجرم بودن او بدهند. از زمان اعلام راي، متهم 20 روز فرصت دارد تا به راي صادره اعتراض و تقاضاي تجديدنظر كند؛ سپس پرونده به ديوانعالي كشور ميرود. در صورت تائيد، پرونده به دادسراي دايره اجراي احكام فرستاده ميشود.
در اين مرحله براي بعضي پروندهها جلسههاي صلح و سازش برگزار ميشود تا رضايت اولياي دم براي عدم قصاص قاتل جلب شود. همزمان پرونده به دفتر قوه قضاييه براي استيذان (اذن براي اجراي حكم) فرستاده ميشود. با استيذان رئيس قوه قضاييه براي اجراي حكم، وقت تعيين ميشود.در تمامي مراحل رسيدگي به پرونده، متهم به قتل در بازداشت ميماند و تحت هيچ شرايطي آزاد نميشود.
ريشههاي خشونت در خانواده
مريم رامشت، مشاور خانواده: خشم يك واكنش هيجاني و طبيعي فرد در برابر يك ناكامي يا موقعيت ناخوشايند است. وقتي فرد عصباني ميشود، تغييرات زيادي در بدن او رخ ميدهد كه همراه با تغييرات رواني و فيزيكي است. تغييرات فيزيكي ناشي از خشم، شامل تپش قلب، قرمز شدن رنگ صورت، لرزش دست و عرق كردن كف دست ميشود. اثرات رواني خشم ايجاد احساس نامطلوب در شخص و واكنشهايي چون اقدام به واردكردن لطمه به خود و ديگران، سرزنش ديگران، پرتاب و شكستن اشياء و... است.
بروز خشم در سن خاصي اتفاق نميافتد. خشم در وجود همه هست و حتي نوزادان هم كه قادر به سخن گفتن نيستند، وقتي خشمگين ميشوند با گريه كردن اعتراض ميكنند، اما بروز خشم و توانايي كنترل آن در سنين مختلف متفاوت است. در دوره نوجواني كه شخص دچار نوسانات خلقي و فيزيكي شديد است، بحران هويت و حس استقلالطلبي وجود دارد و فرد به گروههاي همسال گرايش پيدا كرده، كنترل خشم براي اين افراد سختتر ميشود و آستانه تحملشان پايين ميآيد. به همين دليل شاهد هستيم كه نزاعهاي خياباني كه در اثر خشم اتفاق ميافتد، بيشتر در رده سني نوجواني و اوايل جواني است.
قابليت افراد در كنترل خشم بسته به عوامل جسمي و محيطي متفاوت است. افرادي كه ديابتي هستند، سابقه بيشفعالي يا اختلالات هورموني دارند و نسبت به ديگران خشمگينتر ميشوند، اما آنچه تاثير بسيار مهمي در كنترل خشم دارد، نقش عوامل محيطي است. مثلا اينكه فرد در چه خانوادهاي رشد كرده بسيار مهم است. اگر محيط خانواده پرتنش باشد و پدر و مادر با يكديگر، با فرزندان يا افراد ديگر مشاجره داشته باشند، الگوي پرخاشگري از خانواده به فرد انتقال پيدا ميكند و فرد، پرخاشگر ميشود. بعضي رفتارهاي سلطهجويانه و كنترلكننده خانوادهها نيز احساس خشم را در فرزندان تقويت ميكند. اگر خانواده، فرزند را بيدليل از چيزي محروم كند و حق انتخاب را از او بگيرد، روحيه خشم را در وي بيشتر كرده است.
دلايل و ريشههاي خشم را بايد در خانواده و جامعه جست. خانوادههايي كه محدودكننده هستند معمولا فرزندان خشمگيني دارند. اين خانوادهها به آزاديهاي فردي و اجتماعي فرزندان خود احترام نميگذارند و به آنها اجازه نميدهند كه ابراز عقيده كنند. همين احساس باعث افزايش خشم در كودكان ميشود. حال ممكن است اين كودكان، خشم خود را در خانواده و در همان زمان ابراز نكنند، اما بالاخره روزي اين خشم را حتي به گونهاي افراطي ابراز كنند.
اما فقط خانوادههاي محدودكننده در اين زمينه موثر نيستند، بلكه خانوادههايي هم هستند كه به شيوه درست فرزندانشان را كنترل نميكنند. اين خانوادهها به جاي مديريت و تصميمگيري درست درباره خواستههاي فرزندانشان، تمامي خواستههاي آنها را بيچون و چرا ميپذيرند. اين مساله باعث ميشود كه فرزندان در برابر هر عاملي كه احساس كنند بازدارنده و كنترلكننده است، واكنشهاي پرخاشجويانه نشان دهند. همچنين در خانوادههايي كه پدر و مادر پرخاشجو هستند، مانند يك واگير رواني اين روحيه را به فرزندان خود منتقل ميكنند. فرزندان از پدر و مادر خود ياد ميگيرند كه با اطرافيان بايد با خشونت رفتار شود.
سارا لقايي