0

لطیفه های شیرین کودکانه

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

لطیفه های شیرین کودکانه

پازل

یارو  با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 3 سال حل كردم . دوستش میگه: 3 سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!

 

 

همکاری بچه ها

روزی مادری به میهما نی رفت، وقتی به خانه برگشت

اولین بچه گفت:  مادر من ظرف ها را شستم.

دومین بچه گفت: من هم آن ها را خشک کردم.

سومی گفت : من هم ظرف های خشک را در جا ظرفی چیدم.

چهارمی گفت: من هم تمام ظرف های شکسته شده را در سطل آشغال ریختم.

 

دعوای بچه ها

هوشنگ كه لباس نوی عیدش را پوشیده بود با صورت خون آلود و لباس پاره به خانه برگشت،مادرش سراسیمه پرسید :باز كتك كاری كردی؟

هوشنگ :بله با پرویز.

مادر:مگر من صد دفعه به تو نگفتم هر وقت می خواهی دعوا كنی تا بیست بشمری و اگر باز هم عصبانی بودی كتك كاری كنی؟

هوشنگ :چرا من هم داشتم تا بیست می شمردم كه پرویز به من حمله كرد.

مادر :چطور؟

هوشنگ:آخه مادرش به او گفته بود كه تا ده بشمارد!

 

قیمت جوهر

دختر: مامان جون قیمت جوهر خیلی گرون؟

مادر: نه! با چند تومان می شه یک شیشه جوهر خرید.

دختر: خوب خدا رو شکر، خیالم راحت شد. آخه جوهرم الان ریخت روی فرش اتاق پذیرایی.

پنج شنبه 12 مرداد 1391  7:06 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها