0

بانك جوك و لطيفه

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بانك جوك و لطيفه

یارو میره جهنم داد میزنه کمک ، کمک ، میگن چی شده میگه : جهنم آتیش گرفته.

.........................................

 

میگه کامپیوتر خونتون و با نرم افزار خاصی ویروس کشی میکنی؟


 پ ن پ میندازیمش تو آب جوش یه چندتا قل بزنه 


ویروسش کشته بشه!!!!

..........................................

 

رفتم خونه دوستم کامپیوترش خرابه…


میگم پاورت سوخته کامل! میگه یعنی یکی دیگه بگیرم ؟


 میگم پَـــ نَ پَــــ سوختگیش جدی نیست


 پماد سوختگی بزنی خوب میشه...........

.


دوشنبه 3 آبان 1389  9:38 PM
تشکرات از این پست
ararar shayan00 g_golshani_rasekhoon fatemeh81 ravabet_rasekhoon sr1313 sheykh labeik_ya_khameneei j133719 golmangooli sadeghi59 omid_a98 saeedbarati khodaeem1 samira69
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

یارو باباش تو توالت سکته میکنه میمیره هر وقت توالت گریه میکنه. بهش میگن چرا گریه میکنی؟ میگه اینجا بوی بابامو میده.

........................................................................

 

 

.

.
یارو نه درس خونده؛ نه شغلی داره؛ نه ماشینی...


خلاصه هیچی نداره؛ ازش می‌پرسی ازدواج کردی؟


با اعتماد به نفس می‌گه هنوز دُم به تله ندادم!



آخه لامصب تو خودت تله‌ای...

.

.


دوشنبه 3 آبان 1389  9:40 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon ararar g_golshani_rasekhoon fatemeh81 j133719 golmangooli sadeghi59 fs1391
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

روزی مردی روستایی الاغش را به بازار فروش حیوانات برد. مشتری های الاغ اگر از جلو می آمدند ، الاغ دهانش را برای گاز گرفتن آنها باز می کرد و اگر از عقب می آمدند به آنها لگد می زد. شخصی به مرد گفت : با این وضع کسی الاغت را نخواهد خرید. مرد گفت : قصد من هم فروش آن نیست فقط می خواهم مردم بدانند که من از دست این حیوان چه می کشم.

دوشنبه 3 آبان 1389  9:42 PM
تشکرات از این پست
papeli fazel1374
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

اسکیمو : اگر من چیزی درمورد گناهان و خدا ندانم آیا باز هم به جهنم می روم؟
کشیش در پاسخ اسکیمو : نه ، اگر ندانی نمی روی.
اسکیمو : پس چرا می خواهی این ها را به من بگویی!!!!

دوشنبه 3 آبان 1389  9:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

مامانه داشته واسه بچش لالایی میخونده بعد از 15 دقیقه بچه میگه : خوب دیگه مامان خفه شو میخوام بخوابم!!!

دوشنبه 3 آبان 1389  9:44 PM
تشکرات از این پست
papeli ararar rajaee2011 omid_a98
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

معلم : وقتی می گوییم : دانش آموزان کلاس تکلیف های خود را با میل انجام می دهند. میل در این جمله چه نوع کلمه ای است؟ دانش آموز : اجازه! حرف اضافه.

دوشنبه 3 آبان 1389  9:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

زن از شوهرش می پرسه: عزیزم ، تو منو دوست داری؟
مرد میگه : خوب معلومه عزیزم ، اگه دوست نداشتم چطور می تونستم هر شب بیام خونه پیشت وقت و عمرم رو تلف کنم!!!

دوشنبه 3 آبان 1389  9:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

خیف نون تا وارد خیابون یکطرفه میشه پلیس میگرتش ، پلیسه میگه کجا با این عجله؟

حیف نون میگه هر جای می خواستم برم دیگه دیر شده ببین همه دیگه دارن برمی گردن!

دوشنبه 3 آبان 1389  9:48 PM
تشکرات از این پست
papeli
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

زن غضنفر : بازم جلو جمع به من گفتی احمق؟

غضنفر : ببخشید  عزیزم! نمی دونستم این راز باید فقط بین من و تو باقی بمونه!!

دوشنبه 3 آبان 1389  9:50 PM
تشکرات از این پست
fs1391
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

یارو میخواسته بخوابه دو تا جا میندازه ، میگن چرا دوتا جا انداختی ، میگه آخه دو شبه که نخوابیدم.

دوشنبه 3 آبان 1389  9:51 PM
تشکرات از این پست
papeli rasekhoonzm ararar g_golshani_rasekhoon samira69 fs1391
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

از یکی می پرسن جوراباتو کی شستی؟ میگه جون خودت سوالای تاریخی نپرس!

دوشنبه 3 آبان 1389  9:53 PM
تشکرات از این پست
fazel1374 fs1391
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

این لطیفه به عنوان بهترین لطیفه ی جهان از نظر کاربران انگلیسی معرفی شد.

زنی ، بچه به بغل سوار اتوبوس شد. راننده اتوبوس گفت : بچه ی شما زشت ترین بچه ای است که در عمر دیده ام. به زن خیلی برمی خورد. زن به مسافری که در کنار او نشسته است می گوید : " شنیدید ، راننده چه توهینی به من کرد؟ " مسافر می گوید : " این میمون رو بده به من ، برو پیش رئیس اتوبوسرانی ازش شکایت کن. "

دوشنبه 3 آبان 1389  9:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

معلم  علوم به دانش آموز گفت: من این سکه 5 ریالی را در اسید می اندازم ، آیا سکه حل می شود یا نه؟
شاگرد : خیر حل نمیشود.
معلم: آفرین چرا حل نمی شود؟
شاگرد : خوب اگر حل میشد شما آن را توی اسید نمی انداختید!

دوشنبه 3 آبان 1389  9:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

علی به مادرش گفت: می خواهی قصه ای برایت تعریف کنم.
مادر : بله بگو خوشحال می شوم.
علی : یکی بود ، یکی نبود ، یک آیینه گران قیمت در خانه ی ما بود که من زدم و آن را شکستم. قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.

دوشنبه 3 آبان 1389  9:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانك جوك و لطيفه

یک روز یه دختر کوچکی در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزی می کرد نگاه میکرد. ناگهان متوجه چند تار موی سفید در بین موهای مادرش شد. از مادرش پرسید : مامان چرا بعضی از تارهای موهای شما سفیده؟
مادرش جواب میده : وقتی تو یه کار بدی انجام میدی یکی از تارای موی من سفید میشه!
دختر کوچولو کمی فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهای مامان بزرگ سفیده!!

دوشنبه 3 آبان 1389  10:01 PM
تشکرات از این پست
magam4u fatehi69
دسترسی سریع به انجمن ها