0

جستاری در باب خداشناسی درآثار استاد شهید مطهری-1

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

جستاری در باب خداشناسی درآثار استاد شهید مطهری-1

 

همانا تو آن خدایی هستی که در عقل‌ها نمی‌گنجی تا در معرض وزش اندیشه‌ها، نقش پذیر کیفیات بشوی، و نه تحت کنترل افکار در می‌آیی تا محدود و قابل دگرگونی و تغییر باشی.

 

خبرگزاری فارس: جستاری در باب خداشناسی درآثار استاد شهید مطهری

 

چکیده

  در این مقاله، بخش قابل‌توجهی از دیدگاه‌های شهید مطهری در باب خداشناسی مورد توجه، تجزیه و تحلیل قرارگرفته است. موضوعاتی از قبیل، الف: حدود توانایی عقل در باب خداشناسی؛ ادلّۀ اثبات وجود خدا و ج: ادّله اثبات یگانگی خدا. نوشتار با رویکرد تحلیلی و بررسی آثار شهید علامه مطهری، به موضوع خداشناسی پرداخته است، این مقال صرفاً به توصیف، تبیین و تحلیل دیدگاه‌های علامه شهید نپرداخته، بلکه همراه آن، نقد و بررسی نیز صورت داده است.

کلید واژه‌ها: خداشناسی، اثبات وجود خدا، برهان نظم، برهان صدیقین، برهان تمانع.

مقدمه

در میان معارف دینی و الهیات اسلامی، بحث خداشناسی و توحید از اهمّیت ویژه و محوری برخوردار است. بخش قابل توجهی از متون دینی ما به تبیین و تحلیل این موضوع اختصاص یافته است. اساس دین را اعتقاد به وجود خدا، یگانگی و صفات کمال او تشکیل می‌دهد. تفاوت اصلی میان جهان بینی الهی و جهان‌بینی مادی، در وجود و عدم همین اعتقاد است. بسیاری از آموزه‌ها و معارف دینی ما از آثار و برکات همین اعتقاد است.از این رو، بخش قابل توجهی از آثار علّامه شهید مطهّری به این موضوع اختصاص یافته است. ایشان درآثارخویش به تفصیل در این موضوع به بحث پرداخته‌اند. در این تحقیق، با نیم‌نگاهی به آثار ایشان، و دیدگاه‌های وی را در این موضوع مورد بحث، بررسی و ارزیابی قرار می‌دهیم.

طرح بحث

1. حدود توانایی عقل در باب خداشناسی

از جمله مباحثی که علامه شهید مطهّری در آثار خویش بدان پرداخته است، موضوع توانایی عقل در باب خداشناسی است. در این باب، پرسش‌هایی مطرح است که باید به آنها پاسخ داده شود. استاد شهید در این رابطه، دو پرسش مطرح کرده است:

الف. آیا بشر قادر است خدا را تصور کند تا به او معتقد گردد یا نه؟ زیرا اعتقاد و تصدیق، فرع بر تصوّر است. اگر تصور خدا ناممکن باشد، قهراً اعتقاد و تصدیق او نیز ناممکن خواهد بود. ممکن است گفته شود، تصور خدا غیر ممکن است؛ زیرا تصور هر چیزی، نوعی احاطۀ علمی بر او است. در حالی که، ذات نامحدود نه در ذهن و نه در خارج محاط واقع نمی‌شود؛ زیرا ذات حق نامحدود است و آنچه در ذهن بشر وارد می‌شود، محدود است.

تصور خداوند از نوع تصوّر ماهیات نیست تا لازم آید ذهن قبلاً به فرد و مصداق آن از طریق حواس ظاهره یا باطنه رسیده باشد، تا بتواند آن را تخیل و سپس تعقّل نماید، بلکه تصوّر آن از نوع تصور مفاهیم فلسفی مانند مفهوم «وجود» و «علّت» «معلول» و «وجوب»‌ و «امکان» است. این‌گونه تصورات، که انتزاعی می‌باشند، مسبوق به صورت حسی و خیالی نیستند، بلکه عقل مستقیماً آنها را با نوعی تحلیل و کندوکاو ذهنی انتزاع می‌کند. این گونه تصوّرات، همواره به صورت کلّی در ذهن وجود دارند.

اساساً این سؤال مطرح است که ذهن محدود ما چگونه می‌تواند وجود مطلق و نامحدود را تصور کند؟ در برخی آثار اسلامی، مطالبی مشاهده می‌شود که به ظاهر مؤید همین دیدگاه است. مثلاً، در نهج البلاغه آمده است: «همّت‌ها هر اندازه دور پرواز کنند او را نمی‌یابند و زیرکی‌ها هر اندازه در ژرفای دریای اندیشه فروروند به او نایل نمی‌شوند»1  و یا می‌فرماید: «همانا تو آن خدایی هستی که در عقل‌ها نمی‌گنجی تا در معرض وزش اندیشه‌ها، نقش پذیر کیفیات بشوی، و نه تحت کنترل افکار در می‌آیی تا محدود و قابل دگرگونی و تغییر باشی.»2

ب. آیا ذهن بشر اساساً قادر است از پیش خود بفهمد که ذات خداوند دارای چه صفاتی است؟ ممکن است گفته شود انس ذهنی ما با صفات محدود و همراه با شوائب مادی و امکانی مخلوقات، خود حجاب ذهن ما از درک صفات خدا است؛ زیرا این انس ذهنی و علمی، موجب می‌شود که در اتصاف خداوند به صفات کمالی، دچار آفت تشبیه گردیم و معانی را که بر مخلوقات حمل می‌کنیم، بر خداوند نیز حمل کنیم. در حالی که، آیات و روایات فراوان ما را از تشبیه برحذر می‌دارد. «سبحان ربّک ربّ العزة عمّا یصفون»(صافات:180) «سبحانه و تعالی عما یقولون علواً کبیراً»(اسراء:43)

پاسخ علامه شهید مطهری در مورد پرسش اول این است که، تصور خداوند از نوع تصوّر ماهیات نیست تا لازم آید ذهن قبلاً به فرد و مصداق آن از طریق حواس ظاهره یا باطنه رسیده باشد، تا بتواند آن را تخیل و سپس تعقّل نماید، بلکه تصوّر آن از نوع تصور مفاهیم فلسفی مانند مفهوم «وجود» و «علّت» «معلول» و «وجوب»‌ و «امکان» است.

این‌گونه تصورات، که انتزاعی می‌باشند، مسبوق به صورت حسی و خیالی نیستند، بلکه عقل مستقیماً آنها را با نوعی تحلیل و کندوکاو ذهنی انتزاع می‌کند. این گونه تصوّرات، همواره به صورت کلّی در ذهن وجود دارند.البته تصوّری که از خداوند در ذهن خود داریم، ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم و یا ترکیب یکی از این مفاهیم با مفهومی‌از نوع مفاهیم ماهوی است، مانند «واجب الوجود»، «علیت نخستین»، «خالق کل»، «ذات ازلی»، «کمال مطلق»، «موجود نامحدود» و امثال اینها.

ایشان در مورد تصور موجود مطلق و لایتناهی خارجی می‌گوید: تصور موجود مطلق خارجی، مستلزم این نیست که ذهن «غیرمتناهی» را تخیل‌ کند. بلکه ذهن این اطلاق را به صورت غیرمستقیم، یعنی با کمک «نفی» تصور می‌کند؛ یعنی یکی از مفاهیم مطلق، مانند «وجود» را تصور می‌کنیم، سپس مشابهت و مماثلت وجود حق را با سایر وجودات در محدودیت و بعضی جهات دیگر از ذات حق سلب می‌کنیم. از این راه ذات مطلق و نامحدود حق را تصور می‌کنیم.

برای مثال، می‌گوییم خداوند وجودی است نامحدود یا وجودی است نامتناهی. و یا اینکه خدا وجود دارد، امّا نه از این وجودها، علم دارد نه از این علم‌ها، قدرت دارد نه از این قدرت‌ها... ذهن همیشه برای درک و تصور حقایقی که از درک مستقیم آنها ناتوان است، به این راه متوسّل می‌شود؛ یعنی از طریق غیرمستقیم آن را تعقل و تصوّر می‌کند.3

ایشان در پاسخ به برداشت ناصواب برخی روایات می‌فرماید: این همه دعوت به تعقل، تفکر و تجلیل از عقل و دعوت به حکمت و برهان در باب معارف الهی و نیز طرح مباحث عمیق الهی در کتاب و سنّت گواه روشن توانایی عقل در این موضوعات است. در متون اسلامی، ‌به ویژه در نهج البلاغه مباحث بسیار عمیقی در باب الهیات با روش استدلالی و عقلی مطرح شده است.

همین تعلیمات عامل بسیار مهمی برای توجه به الهیات عقلی و پیشرفت آن در جهان، بویژه در جهان اسلام و بالأخص در جهان شیعه به‌شمار می‌رود. علاوه بر این، نفس طرح این مسائل در قرآن و سنت، خود ترغیب و تشویق به تفکر و تعمق در آنها است؛ زیرا این مسائل دستور العمل نیست تا گفته شود وظیفۀ ما عمل است و بس. اینها یک سلسله مسائل نظری است. اگر این مسائل برای عقل بشر قابل فهم و درک نیست، در طرح اینها چه سودی است؟ قرآن کریم از یک سو، این مباحث عمیق الهی را مطرح کرده و از سوی دیگر، به تدبّر و تفکر در آیات قرآنی امر کرده است. اینها گواه توانایی عقل بشر در این عرصه است.

منظور از «فطرت عقل» این است که اعتقاد به وجود خدا از فطریات به اصطلاح اهل منطق است؛ یعنی انسان به حکم عقل فطری، بدون نیاز به تحصیل مقدمات استدلالی به وجود خدا پی می‌برد. توجه به نظام هستی و مقهوریت و مربوبیت موجودات، خود به خود و بدون نیاز به استدلال، اعتقاد به وجود قاهر و مدبر را در انسان به وجود می‌آورد.

از این گذشته، طرز بیان، تعلیم و تعلّم قرآن و نیز بیانات پیشوایان دین حکایت از این دارد که هدف، متعبد کردن مردم به این مسائل نیست. هدف راهنمایی و تحریک و برانگیختن عقول است که به تفکر بپردازند و معرفت حاصل نمایند. استدلال‌هایی که در متون اسلامی در زمینۀ خداشناسی وارد شده است، از نوع استدلال‌های منطقی و تجزیه و تحلیل فکری است. اگر وظیفۀ عموم مردم این است که مقلّد و متعبد باشند، پس این استدلال‌ها و تجزیه و تحلیل‌های دقیق برای چیست و برای کیست؟

علامه شهید مطهّری برخی از روایاتی را که مردم را از خوض در معارف الهی نهی می‌کند، ناظر به این می‌داند که این روایات در محیط و عصری صادر شده‌اند که افرادی در جامعۀ اسلامی‌، بدون داشتن صلاحیت علمی‌لازم و نیز بدون توجه به تعالیم قرآن و پیشوایان دینی، در این عرصه‌ها نظریاتی را مطرح می‌کردند که هم ضد موازین علمی و عقلی بود و هم ضد تعالیم دینی.

ایشان برخی از روایات پیش گفته را حمل بر محدودیت قدرت سیر عقلانی بشر می‌داند، نه ناتوانی، عجز و ممنوعیت کامل عقل بشر. این گونه روایات ناظر به این است که بشر قادر نیست به کنه ذات و صفات خداوند پی ببرد.4  شهید مطهّری عبارتی از نهج البلاغه را به عنوان مؤید این مدّعای خویش قرار می‌دهد. آنجا که می‌فرماید:خداوند عقل‌ها را اجازت نداده است که حدود صفات او را مشخص کنند، اما در عین حال، عقول را از مقدار لازم معرفت ممنوع و محروم نساخته است و پرده‌ای میان عقول و آن مقدار واجب معرفت، قرار نداده است.5

پاسخ شهید مطهّری به سؤال دوم این است که ذهن انسان می‌تواند با آشنایی با مفاهیم عامّه و احکام عام وجود و با مقیاس هستی‌شناسی فلسفی دربارۀ صفات خداوند اظهارنظر کند. عقل معانی عامّه را به خوبی می‌شناسد و می‌تواند دربارۀ آنها قضاوت کند. تفکر در همین معانی، برای دسترسی به صفات خدا، کافی است.

توضیح سخن، همان گونه که علامه شهید به آن اشاره کرده‌اند، این که در جای خود ثابت شده است که احکام، لوازم و عوارض بر دو قسم است: برخی احکام و لوازم از شؤون وجود بما هو وجود است و دائر مدار وجود است. نظیر وحدت، مبدأیت آثار، ظهور و نوریت، علم، حیات، قدرت و غیره. برخی احکام نیز از آن جهت عارض موجود می‌شود که تعین و تحدّد خاصّی پیدا کرده است؛ چون ذات احدیت، وجود محض است و هیچ گونه تعین و تحدّدی ندارد. پس جمیع شؤون وجود و کمالات هستی در حد ّ اطلاق در ذات او صدق می‌کند.

نکتۀ قابل توجه این است که تنزیه خداوند از تشبیه به مخلوقات، ایجاب نمی‌کند که هر معنا و صفتی را که در مورد مخلوقات صادق است، در مورد خدا صادق نباشد. هر وصف و مفهومی‌که بر مخلوقات از آن جهت صادق است که بیانگر کمالی از کمالات وجودی است، پس از تجرید از مقارنات مادّی و یا امکانی، برخداوند نیز صادق است. تفاوت میان خدا و مخلوقات در مصداق این مفاهیم است، نه در اصل صدق این مفاهیم.6 

نقدوبررسی

همه آنچه که شهیدمطهری مطرح کرده‌اند، به نظر صحیح و درست است، تنها مطلبی که قابل نقد است، بیان ایشان در مورد احکام وجود است.آنچه که از مطالب ایشان استفاده می‌شود، این است که احکام وجود بما هووجود، احکامی‌ هستند که بر هر وجودی بارمی‌شوند؛ زیرا این‌گونه احکام، مساوی با وجودند. این‌گونه احکام بیانگر کمالند و بر خداوند قابل صدقند. از این عبارت، این نکته نیزاستفاده می‌شود که همه صفات کمالی، که برخداوند بار می‌شوند از این قبیل‌اند، یعنی احکامی ‌هستند که بر همه وجودها بار می‌شوند.

مقصود از «فطرت دل» در باب خداشناسی این است که انسان به حسب ساختمان روحی خویش، خدا خواه آفریده شده است. خداجویی و خداپرستی به صورت غریزه در انسان نهاده شده است. همانند غریزه جستجوی ما در طبیعت کودک.

به نظر می‌رسد این سخن قابل نقداست؛ زیرا اولاً، احکام وجودکه درهستی‌شناسی مورد بحث قرار می‌گیرند، دوگونه‌اند:یک دسته از آنها مساوی با وجودند؛ یعنی برهمه وجودها صادقند، مانند اصالتمندی، تشخص و منشأیت آثار. دسته دیگر، احکامی‌اند که تنها بر برخی از وجودها صادقند، مانند: وجوب، امکان، علیت، معلولیت، مادی و مجرد، جوهر و عرض، وجود بالقوه و بالفعل. این‌گونه احکام، در صورتی که با مقابل آنها در نظر گرفته شوند، غالباً مساوی با وجود خواهند بود. از اینجا روشن می‌شود که همه احکام وجود بیانگر کمال نیستند، بلکه تنها برخی از آنها بیانگر کمالند. احکامی ‌مانند: امکان و معلولیت و مادیت و بالقوه، بیانگر کمال نیستند. از اینجا روشن می‌شود که تنها برخی از احکام وجود بر خداوند قابل صدقند نه همه آنها.

ثانیاً، بسیاری ازصفات کمالی، از جمله صفات کمالی که بر خداوند صادقند مانند قدرت، حیات، علم، وجوب وجود و غنا،‌ تنها بر برخی از وجودها بار می‌شوند، نه همه آنها. درست است که وجود مساوق باکمال است؛ اما اینگونه نیست که هر وجودی همه کمالات را دارا باشد. میان این دو مطلب، تفاوت بسیاراست، دلیلش این است که ویژگی برخی ازکمالات،‌ مانند علم و قدرت و حیات، این است که تنها در مراتب بالای هستی وجود پیدا می‌کنند. شاهد مدعا این است که، در حکمت متعالیه به اثبات می‌رسدکه این کمالات تنها در موجودات مجرد وجود دارند.استاد شهید مطهّری، خود در جایی به صراحت اعتراف می‌کند که هم موجود بی‌نیاز و کامل و هم موجود نیازمند و ناقص، در اتّصاف به حقیقت وجود برابرند. ایشان می‌فرماید:

همان طور که بی نیازی از علّت از حقیقت وجود خارج نیست، نیاز نیز از حقیقت وجود خارج نیست و همان طوری که کمال از حقیقت وجود بیرون نیست، بلکه مساوی با وجود است، نقص نیز از حقیقت وجود بیرون نیست. این حقیقت وجود است که کمال، نقص، استغنا و فقر، و بی نیازی و نیاز، شدت و ضعف، و وجوب و امکان و لامحدودی و محدودی را در درون خود می‌پذیرد، بلکه عین همه اینها است.7

از اینجا روشن می‌شود که، صرف توان دسترسی عقل به احکام وجود، دلیل بر توانمندی او برای دستیابی به صفات لایق به ذات پروردگار نیست. صفاتی لایق برای خداوند است که متضمن هیچ‌گونه نقص و ضعف و حد و امکان نباشد. ممکن است خصوصیتی برای دسته‌ای از موجودات کمال به شمار آید، ولی همین خصوصیت برای مراتب بالاتر هستی کمال به حساب نیاید. مثلاً، تغذیه و تنفس، رشد، نمو و تولید مثل برای گیاهان کمال به شمار می‌آید. ولی برای موجودات مجرد نه تنها کمال به حساب نمی‌آید بلکه نقص نیز به حساب می‌آید. به همین دلیل، به نظر فیلسوفان صفاتی همانند رحمان، و رحیم و غاضب و منتقم به دلیل اینکه دلالت بر تأثر و انفعال دارند، به معنای حقیقی برخداوند حمل نمی‌شوند، بلکه با نوعی تسامح بر او حمل می‌شوند.8

بنابراین، آن دسته از مفاهیم ثبوتی که از کمالات وجودی حکایت می‌کنند و متضمن هیچ جهت نقص، و ضعف و محدودیتی نیستند، بر خداوند قابل صدقند و غیر آنها یا اصلاً بر خدا قابل صادق نیستند، مانند خوردن و آشامیدن و خوابیدن و نفس کشیدن، و یا با لحاظ معنای مجازی آن، قابل صدقند، مانند رحمت، غضب، انتقام و تأسف.

بنابراین، هر وصف ثبوتی را که متضمن نقص و محدودیت است، نمی‌توان با تسامح برخدا حمل نمود؛ زیرا بسیاری از این اوصاف چنان دلالت برنقص و محدودیت دارند که شایسته نیست حتی با تسامح برخداوند حمل شوند.به هرحال، اگر تأکیدی بر عدم استعمال اسماء و اوصاف جعلی، یعنی غیرآنچه که در شرع وارد شده است، در مورد خدای متعال شده است به این دلیل است که مبادا مفاهیمی‌ به کارگرفته شودکه متضمن نقص و محدودیت باشد و یا در صورت تضمن نقص و محدودیت حتی با تسامح نتوان برخدا حمل کرد.

خداوند عقل‌ها را اجازت نداده است که حدود صفات او را مشخص کنند، اما در عین حال، عقول را از مقدار لازم معرفت ممنوع و محروم نساخته است و پرده‌ای میان عقول و آن مقدار واجب معرفت، قرار نداده است.

2. ادله اثبات وجود خدا

شهید مطهّری مجموع راه‌های اثبات وجود خدا را در سه راه «دل» و «علم» و «عقل» دسته‌بندی می‌کند. با عنایت به برخی از نوآوری‌هایی که شهید مطهّری در این رابطه ارائه فرموده‌اند، باید گفت:در مورد این راه، یکی از نکات قابل توجه در کلام استاد این است که، گاهی مقصود از «فطری بودن» خداشناسی، فطرت عقل است و گاهی فطرت دل و میان این دو تفاوت است. منظور از «فطرت عقل» این است که اعتقاد به وجود خدا از فطریات به اصطلاح اهل منطق است؛ یعنی انسان به حکم عقل فطری، بدون نیاز به تحصیل مقدمات استدلالی به وجود خدا پی می‌برد.

توجه به نظام هستی و مقهوریت و مربوبیت موجودات، خود به خود و بدون نیاز به استدلال، اعتقاد به وجود قاهر و مدبر را در انسان به وجود می‌آورد. امّا مقصود از «فطرت دل» در باب خداشناسی این است که انسان به حسب ساختمان روحی خویش، خدا خواه آفریده شده است. خداجویی و خداپرستی به صورت غریزه در انسان نهاده شده است. همانند غریزه جستجوی ما در طبیعت کودک.9

نقدوبررسی

به نظر می‌رسد، فطری بودن خداشناسی از جهت عقل جای تأمل دارد؛ زیرا فطریات در اصطلاح منطق به قضایایی اطلاق می‌شود که حد وسط آن، چنان روشن است که از ذهن مخفی نیست. به همین دلیل، عقل بدون هیچ گونه زحمتی، دست به استدلال می‌زند. مانند: «عدد 4 زوج است» حد وسط آن «منقسم به متساویین» است. و استدلال آن به این صورت است: 4 منقسم به متساویین است و منقسم به متساویین زوج است. پس 4 زوج است.

در بحث خداشناسی یا قضیۀ مورد نظر ما «خدا وجود دارد» است و یا «جهان به خدا نیازمند است» است. هیچ یک از این دو قضیه را ظاهراً نمی‌توان فطری عقل دانست. در مورد قضیۀ اول، مسئله روشن است؛ زیرا حد وسطی که موجب اثبات وجود برای خدا است، آن چنان بدیهی نیست که احتیاج به تأمّل و تفکر دارد. درمورد قضیۀ دوم، که ظاهراً مراد شهید مطهری همین است، نیز مطلب به همین صورت است؛ زیرا این قضیه آن چنان بدیهی نیست که به تأمل و نظر احتیاج نداشته باشد.

ذهن حتماً باید به ویژگی خاصی از جهان، انند نظم، حدوث، امکان، حرکت، تغییر و تحوّل، سترسی پیدا کند و سپس آن را حد وسط برای برهان قرار دهد. اطلاق فطری بر چنین قضیه‌ای خالی از تسامح نیست. از این گذشته، حتی پس از دستیابی ذهن به یکی از این ویژگی‌ها، باز در دلالت آن بر وجود خدای مورد نظر الهیون شبهات و تشکیکاتی مطرح می‌شود که پاسخ گویی به آنها چندان آسان نیست. در حالی که، در مورد قضایای فطری این گونه تشکیکات مطرح نیست.

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه، خطبۀ 1.

2. همان، خطبۀ 89.

3 . مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 6، ص1008-1012.

4 . همان، ص878-893 و 1029-1043.

5 . نهج‌البلاغه، خطبة 49؛ همان، ص 1007.

6 . همان، ص 1034-1041.

7 . مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص 508.

8. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ص300.

9 . مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 6، ص 934.

عباس نیکزاد،استادیار دانشگاه علوم پزشکی بابل

منبع:معرفت کلامی، شماره دوم

ادامه دارد...........

چهارشنبه 11 مرداد 1391  3:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها