پاسخ به:دوستان پيامك هاي مربوط به امام علي را در اين تاپيك قرار بديد
با آنکه امید همه هستی تو علی(ع) بر عرش خدا قائمه هستی تو علی(ع) آنقدر غریبی که خدا می داند مظلوم تر از فاطمه(س) هستی تو علی(ع)
خورشید چراغکی ز رخساره علی ست
مه نقطه کوچکی ز پرگار علی ست
هرکس که فرستد به محمد(ص) صلوات
همسایه دیوار به دیوار علی ست
دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)
یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)
وقتی که شکافت فرق او در محراب
گفتند مگر نماز می خواند علی(ع)
دانی زچه رو دیده ما میگرید در ماتم شاه اولیا می گرید تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست عیسی بفلک از این عزا میگرید شد کشته بمحراب عبادت حیدر هر دیده بحال مرتضی می گرید بـا گفتن "قد قتل" ز جبریل امین در خلد برین خیر نساء میگرید
بیا ای دوست تا باهم بسوزیم چو شمع محفل ماتم بسوزیم من و تو سوگوار یک عزیزیم بیا تا هردو در یک غم بسوزیم بیا چون شمع و چون پروانه باشیم به گرد هم بررای هم بسوزیم بیا با محرمان دمساز گردیم چرا از طعن نامحرم بسوزیم چو می خواهی در ان عالم نسوزی همان بهتر در این عالم بسوزیم به خورشید محبت ره توان برد اگر یک صبح چون شبنم بسوزیم چو می باید بسوزد سینه بگذار بیاد عترت خاتم بسوزیم کمال سوختن عشق علی است مبادادر عزایش کم بسوزیم نسوزد آفتاب حشر مارا اگر از داغ او یکدم بسوزیم (محمد)باز از سوز جگر گفت بیا ای دوست تا باهم بسوزیم
دست حق حیدر كرار علی شیر حق حجت دادار علی مخزن و معدن اسرار علی سید و سرور و سالار علی جان به قربان جمالت مولا كی رسم من به وصالت مولا چه بگویم كه جه ها كرد عدو آتش كینه به پا كرد عدو ای خدا شیعه دلش محزون است از غم عشق علی مجنون است این همان ماتم عظمی باشد سحر آخر مولا باشد میزبان زینب كبری باشد او نوازش گر بابا باشد زیر لب زمزمه دارد زینب كه دگر آخر كار است امشب تا علی گشت برون از خانه عالمی شد ز غمش غمخانه شد علی شمع و همه پروانه خیل مرغان ز پی اش مستانه می سرودند به صد آه و نوا مرو امشب تو مسجد مولا مسجد كوفه پر از غوغا شد گوئیا روز جزا بر پا شد سند قتل علی امضاء شد پر ز اندوه دل زهرا شد تا كه آمد ز شهادت خبرش بست تكبیر نماز سحرش حیدر از تیغ جفا شد بیتاب رفت از هوش میان محراب رنگ خورشید علی شد مهتاب چهره اش در یم خون گشت خضاب ضربه تیغ اگر كاری بود ذكر مولا به لبش جاری بود
آیا سحری به رنگ خون دیدی تو محراب و تو منبری چنین دیدی تو خون بر در و دیوار و جماعت سر و رو فرقی که به سجده لاله گون دیدی تو آن زاده کعبه و امین حرمین افتاده میان خاک و خون دیدی تو آن کس که ستیز خیبر و بدر و احد چون شیر بغرید چنین دیدی تو ایا تو درون ظلمت شام سیاه نان اور کودک یتیم دیدی تو آیا دل پرز خون و گریان چشمی از جور زمانه و زمان دیدی تو او زخم تن و زبان که در طول زمان با جان به خرید و دم نزد دیدی تو آیا زمیان مردم کوفه و شام مظلوم تر از علی کسی دیدی تو
به نماز بست قامت که نهد به عرش پا را به خدا علی نبیند به نماز جز خدا را به نماز آخرینش چه گذشت من ندانم که ندای دعوت آمد شه ملک لافتی را همه اهل بیت عصمت زسرا برون دویدند ابتا و واعلیا بنمود پر فضا را
طبیبا وامکن زخم سرم را مسوزان قلب زینب دخترم را ببند آنگونه زخمم را که در قبر نبیند فاطمه زخم سرم را در و دیوار مسجد هستشاهد که من گفتم اذان آخرم را وداع زندگی را گفتم آنروز که زد در کوچه قنفذ همسرم را
بگشا به سرا پرده جان باب علی را سرمشق خود ای دل بکن آداب علی را تا رتبه این مظهر حق رابشناسی بشمار یکایک همه القاب علی را فرمان خدا بود که در مسجد احمد درها همه بستند، مگر باب علی را زیرا که علی، خانه یکی شد شب میلاد خود بیت خدا دان، دل حقیاب علی را دنیای دنی، جای کسی همچو علی نیست آغشت به خون، روی جهانتاب علی را تا رد نکند خالق او، خواهش اورا ز آن رنگ شهادت زده، محراب علی را
تیغ بر فرق عدالت زده و خندیدند خون به ابعاد غریبی علی پاشیدند زاغها از دل شب کنده و بر روز زدند روز و شب، گوشه محراب به هم پیچیدند زخم بر سلسله باور و ایمان افتاد همه افلاک از این زخم به خود لرزیدند شب پر از رخوت نامردی مردم گردید آسمان، ماه، ستاره، همگی خوابیدند صبح، امّا دو سه تا کاسه شیر آوردند کودکانی که علی را همه شب میدیدند هق هق چاه شناور شده در گریه نخل همه از هم فقط از درد علی پرسیدند
برخیز که قدسیان جوابت بدهند
وز کوثر معرفت شرابت بدهند
چون ماه رجب باشدو اعیاد علی
کعبه مانند صدف در دل خود گوهر داشت
گوهری زینت هستی چونان حیدر داشت
یک پیاله ز می اش مست کند عــــالم را
آنکــه اندر قدحش باده ای از کوثر داشت
قرآن جز از مدح علی آیه ندارد
این صدف جز این دُر گرانمایه ندارد
رفتم زیر سایه لطفش بنشینم
دیدم علی نور بود سایه ندارد
علی علیه السلام و زیبائی ها:
از کعبه حق بانگ جلی می آید
آوای خوش لم یزلی می آید
بشنو که سروش وحی حق می گوید
آغوش گشایید علی می آید
علی بیکرانه وجودی است که بایددرساحل حیات وزندگی اش ایستادوبه امواج کلامش گوش سپرد
وبانگاهی خیره،درخشش چشمان حق بین اورانظاره کردوباآیه های حقیقت درلابلای ناله های
شبانه اش راه روزراشناخت...
تا که بر لب نامت ای زیباترین، می آورم
آسمان ها را تو گویی بر زمین می آورم
تو طلوع آفتابی، من اذان مغربم
زیر لب نام امیرالمؤمنین می آورم
زد عشق تو خیمه در دل ما
حل شد زتو جمله مشکل ما
با مهر علی و آل بسرشت
از روز ازل خدا دل ما
مکه پر شور و شعف ، کعبه می گیرد شرف
قبله را قبله نما ، آمده میر نجف
دلم شده غرق سرور و شعف
کعبه شده بهر علی یک صدف
مرغ دلم رها شده به سوی
ایوان باصفای شاه نجف
پل ارتباطی : daniz_0443@yahoo.com