0

ناکامی کثرت گرایان دینی در تمسک به برخی اسما و اوصاف الهی-2

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

ناکامی کثرت گرایان دینی در تمسک به برخی اسما و اوصاف الهی-2

 

در نظریة پلورالیزم دینی به مدلول التزامیِ برخی اوصاف و اسمای حسنای الهی برای اثبات دیدگاه کثرت‌گرایانه در حوزة ادیان استدلال شده و پیرو آن، سه وصفِ رحمت، هدایت و حکمت الهی که در نگاه سنتی ادیان از جمله اسلام معانی خاصی دارد و با حقانیت یک دین سازگار دیده می‌شود، به چالش کشیده شده است.

 

خبرگزاری فارس: ناکامی کثرت گرایان دینی در تمسک به برخی اسما و اوصاف الهی

 

نوع دوم هدایت تشریعی است که به امور تشریعی اعم از عقاید حق و اعمال شایسته و متعلق امر و نهی و بعث و زجر الهی مربوط است. این نوع دوم دو معنا دارد: گاه به معنای راهنمایی و ارائة طریق است، چنانکه فرمود: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(انسان: 3) ما انسان را راهنمایی کردیم که یا شکرگزار است و یا ناسپاس. و گاه به معنای رساندن به مطلوب و دستگیری است، چنان‌که قرآن کریم این معنا را چنین تبیین نموده است:

«فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»(انعام: 125) پس آن را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای اسلام آوردن گشاده گرداند. «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ... ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ...»(زمر: 22) آیا کسی که خدا سینه‌اش را برای اسلام گشاده گردانیده پس بر نور الهی است... این هدایت خداست که هر که را بخواهد نصیب می‌کند.

از دو بیان گذشته که ریشه در آیات قرآن کریم دارد، روشن می‌شود که وصف هادی بودن خداوند در برخی معانی، همة انسان‌ها و بلکه موجودات را شامل است و آن هدایت تکوینی عالم هستی است، اما شمول این معنا ارتباطی با حقانیت و سعادت و نجات ندارد.معنای دیگری از هدایت نیز که نشان دادن راه و ارائة طریق حق است، هرچند شامل حال همة فرقه‌های دینی و اقوام انسانی باشد، اما باز هم صرفاً مقدمه‌ای برای رسیدن به حق و سعادت است و نهایتاً آن معنا از هدایت الهی که به سود مدعیان پلورالیزم دینی است، یعنی دستگیری و به مقصود رساندن و سعادتمند کردن آدمیان، هرگز به نحو مطلق در حق انسان ها عنوان نشده و بلکه لیاقت بسیاری از آن برای بهره‌مندی از آن، منتفی اعلام شده است.

براساس همین لیاقت نداشتن است که تعلق نگرفتن هدایت خاص الهی به افرادی همچون ظالمان و کافران و فاسقان و منحرفان در آیات قرآن، تصریح شده و گاه واژة اضلال الهی نیز در کنار وصف هدایت الهی آمده است که دقیقاً به معنای هدایت خاصی است که مفید سعادت و نجات است.گاه به نحو اجمال سخن از اضلال الهی در مورد برخی افراد است:

«مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(انعام: 39) هر که را خدا بخواهد، در گمراهی رها ‌می‌کند و هر که را بخواهد، بر جادة مستقیم می‌نهد.و گاه حکیمانه بودن اراده و میشت الهی در اضلال برخی انسان‌ها را این‌گونه توضیح می‌دهد:«وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ»(توبه: 115) چنین نبوده که خداوند پس از راهنمایی ملتی، آنان را در گمراهی  وانهد مگر آنکه راه پرهیزکاری را نشان دهد.

«وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ»(ابراهیم: 27) خداوند ستمگران را در گمراهی رها می‌سازد.«کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ»(غافر 34) «این گونه خداوند آن‌را که اهل اسراف و زیاده‌روی و شک و تردید باشد، در گمراهی می‌نهد.اضلال الهی که دراین آیات دربارة برخی انسان‌ها عنوان شده است، جنبة جزایی دارد و در آغاز در حق کسی پدید نمی‌آید؛ به این معنا که همواره سلب هدایت و اسباب سعادت و نجات مسبوق به ناسپاسی و کفر و فسق و عناد و لجاجت انسان‌هاست.

در نقطة مقابل نیز هدایت خاصی که ملازم با سعادت و نجات است، جنبة پاداشی دارد و مسبوق به ایمان و حق شناسی و سپاسگزاری انسان‌هاست و لذا همواره به نحو مشروط عنوان شده است؛ چنان‌که گاه به نحو عام همة کسانی که شایستگی‌های خاصی به دست آورده‌اند، مشمول این هدایت شمرده شده‌اند:«یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ»(مائده: 16)

خداوند به وسیلة قرآن کسانی را که در پیِ خشنودی وی باشند به راه‌های سلامت و درستی رهنمونی می‌کند.«وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ»(رعد: 27) خداوند آن را که اهل بازگشت و تضرع باشد، به سوی خویش راه می‌نمایاند.و گاه به نحو خاص از هدایت ویژة افراد ممتازی سخن به میان آمده است:«شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» (نحل: 121) ابراهیم سپاسگزار نعمت‌های الهی بود که خداوند او را برگزید و به جادة مستقیم هدایت کرد.

«أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ...» (انعام: 90) آنان [پیامبران] کسانی هستند که مشمول هدایت الهی شدند؛ پس به راه هدایت ایشان اقتدا کن.بنابراین، قرآن کریم اوصاف و اسمای حسنای الهی به ویژه وصف هدایت را به گونه‌ای تبیین می‌کند که گمراهی انسان‌ها هرچند شمار آنان بسیار باشد، کمالات خداوندی را خدشه‌دار نمی‌سازد و آن جنبه از هدایت الهی که به کمال ذاتی او مربوط است، در تمام عالم هستی جریان دارد و تجلی نموده است و آن جنبه از هدایت که به کمالات فعلی او بر می‌گردد، به تصریح آیات فراوان دایر مدار شایستگی انسان هاست و اگر حکمت الهی در آفرینش عالم و ارسال پیامبران و جعل قوانین ویژه برای انسان اقتضا نمود، نمی‌توان خارج از مدار حکمت او، دلسوزانه و ناآگاهانه به هدایت‌یافتگی همة صاحبان ادیان و مذاهب عالم فتوا داد:

«إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ»(نحل:37) اگر بر هدایت یافتن آنان حرص می‌ورزی، پس خداوند کسی را که در گمراهی نهاده، هدایت نمی‌کند و ایشان را یاوری نیست.«إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(قصص:56) همانا تو آن‌را که دوست داری هدایت نتوانی کرد ولکن خداوند هر که را بخواهد هدایت می‌کند و او به هدایت شدگان آگاه‌تر است.

2-3. حکمت الهی

اما پرسش سوم در باب اسمای حسنای الهی و در مورد اثبات پلورالیزم دینی دربارة حکمت الهی است. مدافعان پلورالیزم دینی گمراه تلقی کردن صاحبان سایر ادیان را که طبیعتاً خیل عظیمی از آدمیان را تشکیل می‌دهند، ناقض حکمت الهی در آفرینش انسان ها و نظام تشریع و ارسال رسولان می‌شمارند. در این باب نیز راهنمایی‌های سودمند قرآن کریم را چراغ راه تحقیق قرار می‌دهیم و برای فهم معنای حکمت الهی و تحقق یا عدم تحقق آن در عالم هستی از آیات الهی مدد می‌گیریم.

البته روشن است که مراجعة ما به قرآن برای فهم ظاهری واژة حکمت نیست، بلکه بدین منظور است که معنای ظاهری حکمت را به غلط بر موارد خاصی که در آغاز به ذهن ما می‌رسد تطبیق نکنیم و از افقهای تازه‌ای که خداوند در دیدگاه پژوهشگر دینی قرار می‌دهد خبر گیریم و هدف خداوند را در نظام تکوین و تشریع، از کلام خود او بیاموزیم؛چرا که تا رمز کار خداوند در آفرینش روشن نشود، نمی‌توان از پیش خود حکمت الهی را تفسیر کرد و به حقانیت و سعادت و هدایت همة صاحبان عقیده و مرام دینی حکم داد.واژة حکمت به معنای معرفت و استواری و خلل‌ناپذیری است که در قول و فعل می‌آید و اطلاق وصف حکیم به خداوند نیز هم در مقام قول و هم مقام فعل صادق است؛ چنان‌که قرآن کریم در هر دو مورد خداوند را بدین وصف ستوده است.

اما آنچه به بحث حاضر مربوط می‌شود، حکیم بودن الهی در مقام فعل است که تصور شده انحراف و ضلالت اکثریت آدمیان که به ادیان دیگر پای بندند، با حکمت خداوند در مقام فعل و خلق و جعل برنامه‌های دینی منافات دارد.به اجمال باید گفت که اراده و خواست الهی در آفرینش نظام انسانی به عنوان بخش کوچکی از مجموعة هستی با برنامة هستی خاصی همراه است که در آن هدایت یا ضلالت انسان‌ها هر دو دقیقاً هماهنگ با اراده عام و کلان الهی است و کفر و ایمان آدمیان، غباری بر کبریایی خداوند نمی‌نشاند.

تبیین این نکته با آیات قرآن کریم بعد از روشن شدن هدف آفرینش و دو نوع ارادة الهی یعنی ارادة تکوینی و ارادة تشریعی و نقش عنصر اختیار در انتخاب راه خیر یا راه شر میسور خواهد بود.شاید اساسی‌ترین خطایی که در این بخش دامنگیر نظریه‌پردازان شده است، خلط میان نظام تکوین و نظام تشریع و ارادة تکوین و ارادة تشریعی الهی باشد که همین خطا در بیان زیر به نحو واضحی نمودار می‌شود:

در مسئلة شرور و کاستی‌ها و انحرافات عالم و گناهان انسان‌ها در برابر تبیین سنتی دانشمندان دینی که انحرافات و گناهان را متوجه مخلوقات نموده و کمال و حکمت الهی را در نظام جزا و پاداش فرجامین می‌بینند، در دورة جدید، انتقادی اساسی وارد شده که ابتدا از سوی متکلم بزرگ پروتستان آلمانی، شلایر ماخر طرح شد.

انتقاد او متوجه این تصور است که عالمی که خداوند با قدرت مطلقة خود آفریده و دقیقاً همان چیزی است که خدا می‌خواسته و شامل هیچ نوع شری نیست، با وجود این به انحراف گراییده است. درست است که آفریدگان آزاد که جزئی از عالم هستند آزادند که گناه کنند، لکن چون در محیط برخوردار از کمال زیست می‌کنند، هرگز مرتکب گناه نخواهند شد؛

لذا گفته شده که تصور به خطا رفتن خلقت کامل بدون علت، نوعی تناقض است. بنابراین انتقاد اساسی این است که یک آفرینش بی‌عیب هرگز به انحراف نخواهد گرایید و اگر در واقع آفرینش به انحراف میل کند، مسئولیت نهایی آن به دوش آفرینندة آن خواهد بود.بدین ترتیب می‌بینیم که اهمیت تأمل در خواست و ارادة الهی در نظام عالم با همة کاستی‌ها و انحرافات ظاهری آن و میزان هماهنگی میان ارادة حق و تحقق مراد الهی در عالم تا چه حد مهم است. قرآن کریم که در این نوشتار مرجع پژوهش ماست، اساسی‌ترین نکات مربوط به این موضوع را به روشنی ترسیم نموده است.

آغاز آفرینش انسان در زمین با برنامة خاص و ظاهراً بی سابقة الهی همراه است که حتی فرشتگان درگاه خداوند را نیز به شگفتی وا داشته و گویا همین تصور امروزی از راز حکمت الهی در آفرینش انسان، ذهن و اندیشة آنان را نیز اشغال کرده است.قرآن در سر آغاز اعلام برنامة الهی در مورد انسان زمینی و شگفتی فرشتگان چنین می‌‌فرماید: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» (بقره: 30)؛ و آن‌گاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی قرار می‌دهم.

گفتند آیا در زمین کسی قرار می‌دهی که تباهی و خونریزی کند حال آنکه ما با حمد و ثنای تو، منزه و مقدست می‌شماریم؟ خدا فرمود: من از آنچه شما نمی‌دانید آگاهم.می‌بینیم که ذهنیت فرشتگان نیز آن بوده است که فساد و تباهی و گناه و خونریزی در زمین، آن‌هم توسط مخلوقی از مخلوقات خداوند، با کبریایی و قداست و حرمت مقام الهی ناسازگار بوده و مناسب آن است که همواره چون نظام‌های دیگر خلقت که فرشتگان با آن مأنوس بودند، در سراسر آفرینش خدا، تسبیح و تقدیس الهی حکومت کند و همگان هدایت و کمال یافته و سعادتمند باشند.

و خداوند با قاطعیت تمام اعلام می‌دارد که این ذهنیت نشانة نادانی و بی‌خبری از راز حکمت‌های الهی است و این راز را جز از محضر خداوند نمی‌توان دریافت و بر همین اساس خداوند با آشکار ساختن گوشه‌هایی از راز حکمت خویش در آفرینش و جعل انسان زمینی فرشتگان را تسلیم و آرام کرد آن‌چنان که سرانجام به عظمت علم و حکمت خداوند اقرار نمودند و گفتند: «إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» (بقره: 32).

در این داستان، خداوند فساد و گناه و انحراف انسان‌ها در روی زمین را نفی نمی‌کند، اما از حکمتی فراتر خبر می‌دهد که آفرینش و هستی را با همة گژی‌ها و انحرافات، توجیه می‌کند و جمال و جلال الهی را در ایجاد انسان‌هایی که با استعداد و شایستگی به کمالاتی فراتر از کمالات فرشتگان خداوند خواهند رسید، به نمایش می‌گذارد.

قرآن کریم در مرحلة اول از مالکیت و سلطنت مطلق الهی بر همة موجودات عالم هستی سخن می‌گوید و همة مخلوقات را تحت امر و اراده و اذن الهی می‌داند و ضمن تأیید گمراهی و انحراف بسیاری از آدمیان، آن را به سوء اختیار خود آنان استناد می‌دهد و با وجود آن، هیچ حرکتی را در عالم خارج از ولایت و سلطنت و ارادة عام خداوند نمی‌داند و بلکه نهاد همة موجودات عالم را در مسیر مستقیمی می‌شمارد که با تسبیح و حمد ثنای خالق خود همراه است و حتی گمراهان و مستحقان عذاب الهی نیز در این مرحله عملاً در برابر برنامة کلان الهی در نظام خلقت خاضع‌اند و با ارادة خداوند، هماهنگ‌اند:

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ» (حج: 18) آیا آگاه شده‌ای که همة اهل آسمان‌ها و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درختان و جنبدگان برای خداوند به سجده مشغول‌اند و نیز جمع زیادی از مردم و آنانکه مستحق عذاب‌اند... .

همین معنا با تعبیری دیگر در آیات قرآن کریم آمده است: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...» (اسراء: 44) آسمان‌های هفتگانه و زمین و اهل آنها خداوند را تسبیح و تنزیه می‌کنند و چیزی نیست جز آنکه با حمد و ثنا، او را تسبیح می‌گویند، اما شما تسبیح آنان را درک نمی‌کنید.

آیات قرآن کریم بارها از انحراف و ضلالت جمع کثیر یا اکثریت مردم خبر می‌‌دهد و دغدغة شدید پیامبرش را که به رحمت و لطف به اوصاف الهی متصف شده و پیامبر رحمت نام گرفته است ، نسبت به ضلالت مردم با این نکته فرو می‌نشاند که وظیفة تو، تنها بیم و امید دادن و رساندن پیام الهی است و به عبارتی خواندن آیات و تربیت و پرورش و تزکیه جان‌ها و آموزش و تعلیم کتاب الهی و حکمت آسمانی است و به رغم این، اکثر مردم با توجه به انگیزه‌های غیر الهی و هوسمدارانه و طغیانگرایانه، به ایمان رونخواهند آورد.

در دو آیة اخیر سخن از سجده و تسبیح همة موجودات است؛ چه موجوداتی که به ظاهر از حیات و شعور برخوردار نیستند، مانند جمادات و نباتات و چه آنها که از شعور و عقل برخوردارند، و به همین قرینه، این سجده، و تسبیح به معنای خضوع و تسلیم عملی در برابر ارادة خداوند تذلل و عبودیت ذاتی و تکوینی در برابر خواست و برنامة پروردگار تفسیر شده است که فراتر از فهم ظاهری ماست.

و با همین توضیح است که سجده و تسبیح تکوین همة موجودات حتی کافران و گمراهان و مستحقین عذاب نیز توجیه می‌پذیرد.علامه طباطبایی این نکته را در ذیل آیة اخیر این گونه شرح می‌دهد:هریک از موجودات با نیاز و نقص ذاتی خود از منزه‌بودن پروردگارش از نیاز و نقص خبر می‌دهد و حتی نادانی که برای خدای خود شریک می‌پذیرد و به زبان، خدا را دارای نقص و عیب می‌شمارد، در واقع او را از شریک و نقص و عیب مبرا دانسته است؛چرا که معنای مورد تصور ذهنی او و لفظی که بر زبان می‌آورد و همة‌توانمندی‌هایی که به کار می‌گیرد، به جهت نیاز وجودی که دارد، خبر از پروردگاری یکتا می‌دهد که خالی از نقص و عیب و مبرا از شریک است و این به شخصی می‌ماند که به زبان ادعا کند که هیچ انسانی در دنیا سخن نمی‌گوید! روشن است که همین ادعا و سخن گفتن وی، محتوای کلامش را نقض می‌کند.

به نظر می‌رسد که همین توضیح در مورد ذیل آیة قبل نیز صادق است و می‌توان حتی مستحقان عذاب الهی به سبب کفر و الحاد را نیز تکویناً و ذاتاً ساجد درگاه الهی و تسبیح‌گوی خداوند دانست و بدین جهت نیازی به توجیهات مفسران قرآن و از جمله خود علامه طباطبایی در ذیل آن آیه نخواهد بود.به هر حال در این مرحله سخن از ولایت و سلطنتی است که همه را تحت پوشش دارد و به همان مثابه که خلقت و آفرینش الهی در همة هستی نافذ است، امر و حکم و اذن و ارادة او نیز در عالم نفوذ دارد:«أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»(اعراف: 54) هان که خلقت و امر از آن خداست. پر برکت و زوال‌ ناپذیر است خدایی که پروردگار جهانیان است.

«قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ...» (آل عمران: 154) بگو که همه کاره، خداست و امر در دست اوست.«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ...» (اعراف: 58) و سرزمین پاک، گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می‌آید.«تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(ابراهیم: 25) [درخت پاک و شایسته] بهره و محصولش را همواره به اذن پروردگارش ارزانی می‌دارد.«ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ...» (تغابن: 11) مصیبتی جز به اذن الهی به کسی نمی‌رسد.

این مرحله در بیان دانشمندان اسلامی مربوط به نظام تکوین، ارادة تکوینیت و ولایت تکوینی خداوند است و انسان‌ها نیز نه به عنوان موجودات مکلف و پیرو دین و مذهب و مطیع یا عصیانگر و سعادتمند یا شقاوتمند، بلکه به عنوان آفریده‌هایی الهی که همة هستی و توان خویش را از قدرت الهی کسب می‌کنند، در مد نظر‌ند.

در کنار این مرحله قرآن کریم از مرحلة دیگری سخن می‌گوید که به انسان‌ها و موجودات عاقل و دارای قوة تفکر نظیر انسان داشته اختصاص دارد و ایشان را به عنوان موجودات اندیشه‌ورز و مختار کانون توجه قرار می‌دهد. در این مرحله که از آن به عنوان نظام تشریع یاد می‌شود و ولایت و ارادة تشریعی الهی در آن مطرح است، سخن از دین و شریعت و نبوت و سعادت و شقاوت و هدایت و ضلالت است.

در این مرحله برنامة الهی آن است که انسان‌ها با بهره‌گیری از شعور و عقل خدادادی خود راه هدایت را انتخاب کنند. هدایت یافتن همة انسان‌ها به جبر الهی و علی‌رغم میل خود آنها هرگز در برنامة الهی نیست. قرآن کریم بارها این نکته را تأکید کرده است:«...لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً...» (رعد: 13) اگر مشیت و خواست الهی تعلق گیرد خداوند همة مردم را هدایت می‌کند.

«وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها...» (سجده: 13) و اگر بخواهیم همه کس را هدایت می‌بخشیم.«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ» (انعام: 35) و اگر خدا بخواهد، همه گمراهان را هدایت می‌کند؛ پس از نادانان مباش [و آرزوی هدایت همگان را مکن].در این آیات و آیات مشابه بر این نکته تأکید شده است که مشیت الهی بر وحدت و یکپارچگی مردم در ایمان و هدایت تعلق نگرفته و آنچه به خدا منسوب است، ارسال رسولان و اتمام حجت بر بندگان و واضح نمودن راه هدایت از ضلالت است و اختلاف آدمیان در ایمان و کفر و هدایت و ضلالت، به خود آنها منسوب است، چرا که ارادة الهی بر جبر مردم به ایمان تعلق نگرفته است.

پس داوری در باب کامیابی و شکست برنامة الهی مبتنی برآن است که دست ارادة حق را حتی در قبول ایمان از سوی مردم دخیل بدانیم، حال آنکه چنین نبوده است. بر همین اساس، ایمان و کفر آدمیان و تکثر مرام‌های عقیدتی در جهان، وحدت حقیقت الهی و دین راستین را خدشه‌دار نمی‌کند:«قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ...» (کهف: 29) بگو حق از پروردگار شماست؛ پس آنکه می‌خواهد، ایمان آورد و آنکه می‌خواهد، کافر گردد.چنانکه کفر همگانی و نه تنها کفر اکثریت مردم، اسمای حسنای خداوند را لکه‌دار نمی‌سازد:

«إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (ابراهیم: 8) اگر شما و همة زمینیان کفر بورزید، پس خداوند بی‌نیاز و ستوده است.«وإِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» (نساء: 170) و اگر شما کافر شوید، پس خداوند مالک موجودات آسمان‌ها و زمین است و خداوند همواره دانا و حکیم بوده است.به این حقیقت در آیات فراوانی اشاره شده است.

راز این حقیقت آن است که کفر و ایمان، ضلالت و هدایت و شر و خیر آدمیان در جهانی نمودار می‌شود که به خواست و ارادة الهی صحنة آزمایش و امتحان است و شرط قبولی نیز، انتخاب آزاد و داوطلبانة ایمان و هدایت و خیر است و آدمیان هر راهی را که برگزینند، در پرتو اسما و اوصاف الهی خواهند بود و در واقع بر برگزاری صحیح این امتحان و آزمایش مهر تأیید نهاده و حکمت خداوند را ستوده‌اند:

«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (کهف: 7) ما آنچه را بر زمین است زیور آن قرار دادیم تا مردم را بیازماییم که کدام یک نیکوکارترند.این حقیقت با تعابیر مختلف در آیات قرآن کریم مطرح شده و گاه به عنوان آزمایش و فتنه آمده است:«ونَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»(انبیاء: 35) و شما را با بدی‌ها و خوبی‌ها می‌آزماییم و به سوی ما باز خواهید گشت.

«فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» (زمر: 49)؛ پس آن گاه که رنجی به انسان برسد، ما را می‌خواند و آن گاه که نعمتی از جانب خود به او ارزانی داریم، گوید: این نعمت را با دانش خویش دارا شدم، بلکه آن نعمت، آزمایشی است که بیشتر انسان‌ها نمی‌دانند.

گاه با عنوان امتحان و بلا و عناوین ناظر بدان:«وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ»(دخان: 33) به بنی اسرائیل آیات و نشانه‌هایی حاوی آزمایشی روشن دادیم.«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً...» (ملک: 2) خدایی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید.بدین‌گونه روشن می‌شود که گمراه تلقی کردن همة کسانی که بر دین و مرام خاصی که حق است نباشند، هیچ منافاتی با حکمت الهی ندارد.در اینجا گفتنی است که با وجود اهمیت انتخاب آزادانة راه حق و هدایت، قاعدة لطف الهی مطرح است که آن‌هم ریشه در آیات قرآن کریم دارد.

اما این قاعده به هیچ وجه حکمت الهی را زیر سؤال نمی‌برد و اصل استوار اختیار دینی را مخدوش نمی‌سازد و مرزهای روشن ایمان و کفر و هدایت و ضلالت و سعادت و شقاوت را بر نمی‌چیند.براساس قاعدة لطف که در بیان متکلمان اسلامی به نحو مشروح آمده است، خداوند زمینه‌های هدایت و طاعت را برای انسان‌ها فراهم می‌کند، موانع حق‌گرایی و شمول سعادت و نجات را از فراروی بشر بر می‌دارد و حتی زمینه‌های طبیعی گرایش عمدة آدمیان به کفر و ضلالت را رفع می‌نماید.

ارسال رسولان و نصب اولیا و پیشوایان دینی در هر عصر و زمان، نمونه‌ای از اعمال لطف الهی است. آیة زیر به روشنی از این حقیقت پرده بر می‌دارد:«وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ ٭ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ»(زخرف: 33-35).

و اگر مردم، ملتی یکپارچه [بر کفر] نمی‌شدند، برای کافران به خدای مهربان خانه‌هایشان را دارای سقف‌های نقره‌ای و نردبان‌هایی که بر آنها برآیند قرار می‌دادیم و برای خانه‌هایشان درها و تخت‌هایی که بر آنها تکیه زنند و زیوری، و همة اینها بهرة زندگی پست دنیاست و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزگاران است.

براساس این آیه، خداوند زمینه‌های عینی و خارجیِ گرایش عمومی انسان‌ها به سوی کفر را فراهم نساخته است. چرا که با توجه به ضعف طبیعی انسان‌ها میل و علاقة آنها به دنیا، اگر آسایش کامل دنیا و رفاه فوق‌العاده‌ای برای اهل کفر مهیا می‌شد، مردم همه کافر می‌شدند و خداوند از روی لطف خویش در همین حد نیز زمینة کفر و باطل‌گرایی را رفع نموده است تا حجت خویش را بر بندگان تمام کند و شرایط مساعد صحنة آزمایش و امتحان انسانها را فراهم آورد.

بر همین اساس در بیان شارحان این قاعده و متکلمان اسلامی نیز، تعریف آن با این قید همراه است که «َو لَمْ یَبْلُغْ حَدَّ الْالجاء» یعنی قاعدة لطف الهی به گونه‌ای مورد قبول است که به حد اجبار مکلفان به ایمان و طاعت نرسد.اینک با قبول اصل اختیار و انتخاب آزادنة راه هدایت و ایمان باید به لوازم آن تن داد، از جمله آنکه کثرت کافران و گمراهان را نباید خارج از برنامة الهی در نظام تشریعی عالم هستی تفسیر کرد و هدایت یافته نبودن آنان را نقض حکمت الهی تلقی نمود؛چرا که در نظامی که اساس آن بر انتخاب آزادانه حق است و نصاب لازم از قدرت اندیشه و اختیار در وجود انسان نهاده شده، سوء انتخاب هر چند از سوی جمع کثیری از انسان‌ها باشد، به خود آنان استناد می‌یابد و در نظام دقیق و حکیمانة الهی، هر نتیجه‌ای حاکی از هنر نمایی خداوند خواهد بود.و این ویژگی خاص این نظام است که شاید در عوالم فراوان و گستردة دیگر از آفرینش الهی نظیر عالم فرشتگان و عالم موجودات غیر انسانی قبل از حضرت آدم‌علیه‌السلام یا حیوانات موجود در این عالم، به این صورت نبوده باشد.

به هر تقدیر طراحی نظامی که دست‌کم اکثر انسان‌ها و موجودات آن، هدایت یافته و سعادتمند باشند، در نظام حکیمانة الهی در آفرینش انسان‌های موجود هدف خداوند نبوده است تا لوازم آن بخواهد با اندیشة پلورالیزم دینی تحمیل گردد.براساس همین اصل است که آیات قرآن کریم بارها از انحراف و ضلالت جمع کثیر یا اکثریت مردم خبر می‌‌دهد و دغدغة شدید پیامبرش را که به رحمت و لطف به اوصاف الهی متصف شده و پیامبر رحمت نام گرفته است ، نسبت به ضلالت مردم با این نکته فرو می‌نشاند که وظیفة تو، تنها بیم و امید دادن و رساندن پیام الهی است و به عبارتی خواندن آیات و تربیت و پرورش و تزکیه جان‌ها و آموزش و تعلیم کتاب الهی و حکمت آسمانی است و به رغم این، اکثر مردم با توجه به انگیزه‌های غیر الهی و هوسمدارانه و طغیانگرایانه، به ایمان رونخواهند آورد:«وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» (یوسف: 103) به رغم حرص و دغدغة تو، بیشتر مردم ایمان آورنده نیستند.

همین نکته با تعابیر کاملاً صریح دربارة کل جامعة بشری در قرآن مطرح شده و گاه نیز در حکایت سرگذشت سایر پیامبران و مواجهة منفی اقوام و مردمان زمان ایشان نسبت به بسیاری از اقوام و امم در طول تاریخ عنوان شده است. لذا می‌بینیم که گاه آشکارا اعلام می‌شود که اکثریت هرگز میزان حق و هدایت نیست:«وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(انعام: 116) و اگر از اکثریت زمینیان پیروی کنی، تو را از راه خدا منحرف و گمراه می‌کنند.

و گاه نسبت به هریک از امت‌ها و اقوام پیامبران در طول تاریخ اکثریت گمراهان و فاسقان را گوشزد می‌کند؛ از جمله راجع به هلاکت و ضلالت اکثریت و نجات و سعادت اقلیت مردم در زمان حضرت نوح‌علیه‌السلام می‌فرماید:«وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ» (هود: 40) و جز گروهی اندک با او ایمان نیاوردند.«فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا...» (اعراف: 64) پس او را تکذیب کردند و ما او و اصحابش را در کشتی نجات دادیم و تکذیب کنندگان آیاتمان را غرق نمودیم.در مورد امت‌های مختلف در طول تاریخ تصریح می‌کند: «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ»(صافات:71) و بیشتر پشینیان گمراه شدند.

به هر تقدیر طراحی نظامی که دست‌کم اکثر انسان‌ها و موجودات آن، هدایت یافته و سعادتمند باشند، در نظام حکیمانة الهی در آفرینش انسان‌های موجود هدف خداوند نبوده است تا لوازم آن بخواهد با اندیشة پلورالیزم دینی تحمیل گردد.

«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ» (روم: 42) بگو در زمین سفر کنید و بنگرید که سرنوشت گذشتگان چگونه بود، بیشتر آنان مشرک بودند.و به ویژه در مورد مخاطبان پیام اسلام و قرآن اعم از مشرکان و اهل کتاب آیات فراوانی از اکثریت گمراه و منحرف آنان که وظیفة الهی عصر خود را ترک کردند، یاد می‌کند:«وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ» (آل‌عمران: 110) و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند برایشان بهتر خواهد بود. برخی از ایشان مؤمن و بیشتر آنان فاسق و خارج از دین‌اند.

«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ» (نحل: 83) نعمت الهی [اسلام] را می‌شناسند و با این وجود آن را انکار می‌کنند و بیشتر آنان کافرند.با وجود همة این تصریحات، بسیار مایة شگفتی است که در دفاع از اندیشة پلورالیزم دینی آیاتی معدود از قرآن کریم بدون تأمل در محتوا و پیام عمیق آن و بی‌توجه به سایر آیاتی که در موارد مشابه وارد شده است، دستاویز قرار گیرد و اکثریت اهل ضلال مورد استبعاد تلقی شده و گفته که همة آیات مورد اشاره، به موادی ویژه و با نکتة خاص، متعلق‌اند و به کل جامعة عربی یا کل جامعة بشری تعمیم نمی‌یابند.

به راستی با صرف نظر از همة آیاتی که ذکر یا به آنها اشاره شد، آیا واقعیت خارجی در طول تاریخ بعثت انبیا جز این بوده است که آمار پیروان ایشان به مراتب کمتر از کافران و گمراهان و دشمنان آنان بوده و در بعثت پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز آیا جز این است که بیشتر انسان‌ها پیام آسمانی ایشان را نپذیرفته‌اند؟البته بیانات حکیمانة قرآن حکیم در این مقام نیز ضلالت و انحراف اکثریت مردم را در همان برنامة ویژة الهی برای نظام تشریع عالم و با معیارهای آن تفسیر می‌کند و عوامل فراوانی را که در سوء انتخاب منحرفان نقش داشته، برای تربیت سایر انسان‌ها بر می‌شمارد.

تأکیدات فراوان قرآن کریم در این باره گویای آن است که اختلافات دینی در تاریخ انسان، اصیل نبوده و فرقه‌های دینی، مرزهای روشن حق و باطل را تحت‌الشعاع قرار نمی‌دهند. بر این اساس تخلف پیروان سایر ادیان از اطاعت پیامبر اکرم و سرنهادن به حکم قرآن و اسلام، هوس‌مدارانه و کینه‌توزانه عنوان شده و بر محکومیت ایشان تأکید شده است:

«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ» (آل‌عمران: 19) دین نزد خداوند، سر تسلیم فرود آوردن است و اهل کتاب بعد از آگاهی و معرفت جز از روی سرکشی و عناد اختلاف نورزیدند و هر آن کس که به آیات الهی کفر ورزد، پس خداوند زود به حساب‌ها رسیدگی می‌کند.

در این آیه میان پیام الهی پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و کژروی اهل کتاب در عصر ایشان تقابل ایجاد شده و اختلاف و تخلف اهل کتاب از سر تسلیم نهادن به حکم الهی آگاهانه و کینه‌توزانه عنوان شده و ایشان به عنوان کافران نسبت به آیات الهی به جزای خداوند تهدید شده‌اند. از تقابل مذکور در این آیه روشن می‌شود که پیام آیه اختصاص به تفسیر مستقیم واژة «الاسلام» به دین پیامبر اکرم ندارد و حتی اگر سر سپردن به حکم خداوند و تسلیم او شدن و به عبارتی اسلام توحیدی و ابراهیمی نیز مراد باشد، کسانی که به بهانة گرویدن به ادیان گذشته از آیات تازة الهی در قالب قرآن کریم و دین اسلام روی بر تافتند، در جبهة مقابل قرار گرفته و محکوم‌اند. شگفت آنکه همین آیه نیز با تفسیر پیش‌گفته، دستاویز مدافعان اندیشة پلورالیزم قرار گرفته و هدایت و سعادت همة صاحبان ادیان در عرض مسلمانان، نتیجه گرفته شده است!

بررسی عوامل ضلالت و انحراف از مسیر حق و پیام‌های الهی، که همواره در عصر پیامبران مطرح بوده و سوء اختیار اکثریت کافران را توجیه می‌کند، از حوصلة این نوشتار خارج است. به هر تقدیر قرآن کریم با نظر به حکیمانه بودن نظام آفرینش در ناحیة تکوین و تشریع ضمن تأکید بر مرزهای روشن حق و باطل و هدایت و ضلالت و ایمان و کفر و اطاعت و عصیان بیانات گوناگون خود را در باب احکام شرعی یا عاقبت نیک و بد انسان و یا عفو و رحمت الهی نسبت به مجرمان به وصف حکمت الهی مؤکد می‌سازد که گویای حکیمانه بودن عناصر اساسی نظام عالم و برخورد الهی با انسان‌هاست.

خداوند متعال در مورد حکیمانه بودن احکام شرعی که خود زمینه‌ای برای آزمایش انسان و تمیز صالحان و هدایت‌یافتگان از ناصالحان و گمراهان است، می‌فرماید:«فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (توبه: 60) واجبی الهی است و خداوند دانا و حکیم است.«ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (ممتحنه: 10) [احکام شرعی] فرمان الهی است که میان شما داوری و حکم می‌کند و خداوند دانا و حکیم است.

در مورد حکیمانه بودن عقاب یا مغفرت مجرمان نیز می‌فرماید:«وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (توبه: 106) و دیگرانی که به امر الهی وانهاده شده اند، خداوند یا آنان را عذاب می‌کند و یا ایشان را می‌بخشد و خداوند دانا و حکیم است.بدین ترتیب آنچه در عالم حاکم است و هر آنچه از اسباب و زمینه‌های هدایت و ضلالت و ایمان و کفر فراروی انسان نهاده شده و آنچه به عنوان جزا و پاداش نهایی برای صالحان و مجرمان مقرر شده، همه در پرتو وصف حکمت الهی و هماهنگ با برنامة حکیمانة خداوند است و با تمسک به معنای مجمل و خود ساخته و بی‌پایة وصف حکمت الهی نمی‌توان از عناصر صریح و مؤکد قرآن کریم دست شست.

نتیجه‌گیری

در نظریة پلورالیزم دینی به مدلول التزامیِ برخی اوصاف و اسمای حسنای الهی برای اثبات دیدگاه کثرت‌گرایانه در حوزة ادیان استدلال شده و پیرو آن، سه وصفِ رحمت، هدایت و حکمت الهی که در نگاه سنتی ادیان از جمله اسلام معانی خاصی دارد و با حقانیت یک دین سازگار دیده می‌شود، به چالش کشیده شده است. در این مقاله پس از تقریر و گزارش مدعیات برخی پلورالیست‌ها در این باره، سه وصف مزبور از منظر قرآنی تحلیل و بررسی و نشان داده شد که نگرش پلورالیستی به این اوصاف، نگرش خام و نادرستی در مفاد دینی و قرآنی آنهاست و باور قرآنی، این نگرش را بر نمی‌تابد.

محمد اسعدی

منبع: دو فصلنامه قران شناخت شماره 4

چهارشنبه 4 مرداد 1391  6:05 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها