0

شکايت از روزگار

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

شکايت از روزگار

 

http://setareh-baran.com/uploads/1307945279.jpg




روزى حضرت عيسى عليه السلام را در بيابان، باران شديد گرفت، به هر‎ ‎طرف مى‏دويد پناهى نمى‏ديد. تا ‏رسيد به مكانى كه شخصى در نماز ايستاده بود. در حوالى‎ ‎او باران نمى‏آمد. در آنجا قرار گرفت تا آن شخص از نماز ‏فارغ‏شد.عيسى عليه السلام‏‎ ‎به او گفت: بيا تا دعا كنيم كه باران بايستد. گفت: اى مرد! من‏چگونه دعا كنم، و‏‎ ‎حال آنكه ‏گناهى كرده‏ام كه مدت چهل سال است كه در اين موضع به عبادت مشغولم كه شايد‎ ‎خدا توبه مرا قبول كند! و هنوز قبول توبۀ ‏من معلوم نيست، زيرا از خدا خواسته‏ام كه‎ ‎اگر از گناه من بگذرد يكى از پيغمبران را به اينجا فرستد‎.
عيسى عليه السلام فرمود: توبۀ تو قبول شد، زيرا كه، من عيسى پيغمبرم. و بعد‎ ‎از آن‏فرمود: چه گناه كرده‏اى؟
گفت: روزى ‏از تابستان بيرون آمدم هوا بسيار گرم بود،‎ ‎گفتم: عجب روز گرمى است.‏

پندها:

*خداوند تعالي فرمود:
‏پسر آدم مرا مي آزارد كه به روزگار ناسزا مي گويد و روزگار منم، امر به دست من است كه شب و روز را مي گردانم.



منبع:معراج‎ ‎السعادة، ملا احمدنراقي

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
سه شنبه 27 مهر 1389  4:15 PM
تشکرات از این پست
hojat20
دسترسی سریع به انجمن ها