0

حکایتی از بهلول

 
svh2005
svh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 18447
محل سکونت : مازندران

حکایتی از بهلول

پس گربه کجاست؟؟!!

یک روز بهلول یک من ( سه کیلوگرم) گوشت خرید ، به خانه برد ، به زنش گفت : من امشب مهمان دارم این یک من گوشت را برای شام آنان کباب کن!
پس از رفتن او ، زنش بلافاصله گوشت ها را کباب کرد و چند نفر از خانم های همسایه را دعوت کرد و با هم کباب سیری خوردند.
شب وقتی بهلول به خانه آمد و سراغ کباب را گرفت ، زن گفت: من در حال درست کردن آتش بودم که گربه آمد و تمام گوشت ها را برد و خورد!!
بهلول بدون درنگ رفت ، گربه را که در گوشه حیات نشسته بود گرفت : ترازویی آورد و گربه را وزن کرد. وزن گربه درست یک من ( سه کیلو ) بود. بهلول با عصبانیت رو به زنش کرد و گفت :
اگر این گربه است پس گوشت کجاست؟
و اگر این گوشت است پس گربه کجاست؟؟؟

اگر من و شما خودمان را  اصلاح کنیم ، جامعه درست می شود

سه شنبه 27 مهر 1389  12:10 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها