عصر امروز، زمستان امسال زمستان گرمی خواهد بود. و این گرما از حرارت تنوری است که در خرداد داغ 92 برافروخته خواهد شد و تمام جریان های سیاسی نیز کمابیش تلاش خود را آغاز کرده اند تا زمستان امسال خود را در معرض حرارت این تنور داغ قرار دهند.
در این میان اما جریان موسوم به اصلاح طلبان که به واسطه عملکرد خیانت بار در جریان فتنه 88 دچار یک حذف خودخواسته از صحنه سیاسی کشور شده بود بیش از مابقی جریانهای سیاسی به تکاپو افتاده تا شاید باقی مانده این جریان را از "خواب زمستانی" نجات دهد.
طی روزهای اخیر اظهار نظر اصلاح طلبان مبنی بر "لزوم تفکیک بین اصلاح طلبان و فتنه گران" و "مضرات برخورد حذفی حاکمیت با نیروهای دلسوز" روند فزاینده ای به خود گرفته است. اخیرا محمد خاتمی در جمعی که عنوان شده است "رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس" بوده اند و بنا به عادت مالوف خبرهایی که از خاتمی منتشر می شود نه اسمی و نه عکسی از این رزمندگان منتشر نشده است تاکید کرده که نظام را قبول دارد و "اگر دیگرانی، خواستار راه و سامان و نظام و انتظامی دیگر و در پی براندازی هستند، دچار اشتباه بزرگی شده اند و طبعاً راه ما هم از آنان جداست"
وی این را هم اضافه کرده که "این همه تأکید و تلاش برای رفع حصرها و حبس ها و عبور از وضعیت امنیتی به وضع امن و آزاد و قانونی، نشانه دلبستگی به اصل نظام و جلوگیری از تحریف نظام و ارائه چهره نامطلوب از جمهوری اسلامی است."
وزیر کشور خاتمی نیز در مصاحبه ای با ایلنا تایید صلاحیت همه افراد زیر چتر نظام از الزامات انتخابات ریاست جمهوری و تصریح کرده است که مجمع روحانیون نیز چون جزو نیروهای داخل نظام است بنای حضور دارد مگر آنکه موانعی در سر راه وی قرار بگیرند.
پیش از این دو نفر نیز افراد دیگری از اصلاح طلبان سخنان کم و بیش مشابهی را بر زبان رانده بودند و در تمامی این اظهار نظرها همه تلاش اصلاح طلبان بر یک نقطه کانونی متمرکز شده است: بازگشت به حاکمیت.
این بازگشت به حاکمیت البته تا آنجا که برگشت از بی راهه اپوزیسیونیسم به داخل نظام باشد بسیار پذیرفتنی و قابل تمجید است. اما وقتی معنای بازگشت به حاکمیت را "بازگشت به مناصب حکومتی" تعبیر کنیم - که ظاهرا مقصود اصلاح طلبان نیز همین است - سوالات بسیاری به ذهن متبادر می شود که اصلاح طلبان پیش از هرگونه اقدامی برای بازگشت باید به آنها پاسخ دهند.
اول آنکه شکی نیست که هیچ حاکمیتی به افرادی خارج از دایره اعتماد خود اجازه تسخیر مناصب حکومتی را نمی دهد. در دموکرات ترین حکومتهای دنیا نیز هنوز شاهد حضور ساختارهای سیاسی دو قطبی هستیم و جریانهای سوم هرگز آن گونه که باید اجازه بروز و ظهور را پیدا نمی کنند چرا که مورد وثوق دستگاه حاکمیت نیستند.
اکنون اصلاح طلبان خود بیش از همه بر بلندی دیوار بی اعتمادی میان خود و حاکمیت به واسطه فعالیتهای براندازانه سال 88 واقفند و بسیار نابخردانه است اگر پیش از رفع این بی اعتمادی به فکر حضور دوباره در حاکمیت بیافتند. نابخردانه تر آنکه ظاهرا عده ای در این جریان پیدا شده اند که خیال می کنند اکنون که چند سال از آن ماجراها گذشته با زدن حرفهای شیک و اتخاذ ژست های مسالمت آمیز حاکمیت این بی اعتمادی را فراموش کرده و با توجه به نقاط ضعف دولت منتخب مردم در سال 88 با آغوش باز به استقبال آنان خواهد رفت. بنا بر این اصلاح طلبان باید قبل از هر اقدامی به این سوال پاسخ دهند که چگونه می خواهند از دیوار بلند بی اعتمادی میان خود و حاکمیت بگذرند؟
دوم آنکه "بازگشت به حاکمیت" یک لازمه مهم دارد. و آن پذیرش قوائد آن حاکمیت است. این قوائد می تواند از قوانین بسیار جزیی تا کلی ترین قوانین را - که قانون اساسی از کلی ترین آنهاست - شامل شود. حال یک سوال واضح: آیا اصلاح طلبان که خواستار بازگشت به حاکمیت شده اند این قوائد را قبول دارند یا نه؟ اگر ندارند که طبیعتا نمی توانند در ساختار سیاسی کشور مشارکتی داشته باشند و اگر دارند چرا موارد متعددی از این قوائد و قوانین را در فتنه سال 88 زیر پا گذاشتند و تا امروز نیز جز از طریق اظهار نظرهای کلی و آنهم با رویکرد طلبکارانه درباره اشتباه جبران ناپذیرشان - که حمایت از دروغ بزرگ تقلب بود - هیچ توضیحی نمی دهند؟ آیا مجمع روحانیون به عنوان پایگاه اصلی اصلاحات در زمان فتنه 88 تمام قد به کمک سران فتنه نیامد و باصدور بیانیه مشهور 30 خرداد باعث و بانی فجایع جبران ناپذیر آن روز سیاه نشد؟ حال چنین تشکلی بر چه اساسی بدون هیچ گونه عذرخواهی به زعم شخصی مانند موسوی لاری "در همه عرصهها خود را بخشی از نظام میداند" و اگر با مانعی رو به رو نشود بنای حضور در انتخابات را دارد؟
نظام جمهوری اسلامی که هیچ، ضعیف ترین نظامها نیز در اوج بحران اجازه ورود جریانهای برانداز را به داخل حاکمیت نمی دهند مگر آنکه با دلایل متقن اثبات شود براندازان از اشتباه خود توبه کرده و خیال خیانت به نظام را از سر بیرون کرده اند؟ و اصلاح طلبان در این زمینه تاکنون کوچکترین قدمی برنداشته اند.
سوم آنکه فرآیند مسئولیت های حکومتی در نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر انتخابات است. و انتخابات در ایران نیز مانند همه کشورها قوائد خاصی دارد. این بار نه تنها حاکمیت ، که مردم نیز از اصلاح طلبان سوال دارند : آیا شما قوائد انتخابات در ایران را به رسمیت می شناسید یا خیر؟ آیا این یک پارادوکس مفتضحانه برای جریان اصلاحات نیست که امروز سردمداران آن خواستار حضور در انتخاباتی هستند که سه سال پیش با همه توان اصل و اساس آن را زیر سوال برده و پیش از برگزاری انتخابات کمیته صیانت از آرا تشکیل می دادند؟ و حال اصلاح طلبان مانده اند و دروغ بزرگی که این روزها پس از هر مصاحبه انتخاباتی از پس نگاه متعجب ناظرین گریبانشان را می گیرد.
اصلاح طلبان به این باور رسیده بودند که"دروغ" هر چه قدر"بزرگ" تر باور پذیر تر و فتنه انگیزانه تر است، اما انگار یادشان رفته بود افشای چنان دروغ بزرگی راه بازگشت را بر گوینده خواهد بست. والبته که ماه همیشه در پس ابر نخواهد ماند. و حال دو راه بیشتر باقی نیست: اعتراف یا خداحافظی.
و این دو راه که می گویم نه تحمیل حاکمیت است و نه نشان از دیکتاتوری. نتیجه منطقی عملکرد خود اصلاحات چیان است. امید آنکه اگر اندک وجدان باقی مانده نزد این جماعت راه به پذیرش اشتباه و توبه نبرد، حب قدرت این کار را انجام دهد.