به مادرم گفتم : «آخر اين خدا كيست؟
كه هم در خانه ما هست و هم نيست
تو گفتي مهربان تر از خدا نيست
دمي از بندگان خود جدا نيست
چرا هرگز نمي آيد به خوابم؟
چرا هرگز نمي گويد جوابم؟
نماز صبحگاهت را شنيدم
تو را ديدم ، خدايت را نديدم.»
به من آهسته مادر گفت : «فرزند!
خدا را در دل خود جوي يك چند
خدا در رنگ و بوي گل نهان است
بهار و باغ و گل از او نشان است
خدا در پاكي و نيكي است ، فرزند!
بود در روشنايي ها خداوند.»
پروين دولت آبادي