3.وضعیت کنونی مطالعات اقتصاد اسلامی در کشور
برای اینکه بدانیم در آینده چه باید بکنیم، باید ارزیابی دقیقی از وضعیت فعلی خود داشته باشیم. رسیدن به چشمانداز، مطمئناً از طریق گامهایی که از وضعیت حال برداشته میشود و آن را به آینده وصل میکند، میّسر است.پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی، تلاشهای چندی برای ترجمه و تولید آثار در زمینه اقتصاد اسلامی صورت پذیرفت و حلّ مشکل بانکهای بازرگانی که بر اساس قرض ربوی محرم از نظر شریعت اسلام اداره میشد، صورت گرفت. نتیجه این تلاشها ترجمه کتابهای چندی از شهید سید محمدباقر صدر همچون اقتصادنا و البنک اللاربوی فی الإسلام و تصویب قانون بانکداری بدون ربا در مجلس شورای اسلامی بود.
به دلیل شروع جنگ تحمیلی و پس از آن استقرار دولتهای سازندگی و اصلاحات و تمایل پنهان و آشکار دولتمردان به بهرهگیری از نرمافزار مدرن برای نوسازی و توسعه کشور، توجه به اقتصاد اسلامی کمتر از گذشته شد تا در دهه اخیر که با تأسیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گروه علمی مستقلی برای پژوهش در اقتصاد اسلامی در آن تشکیل یافت.
از طرف دیگر، فارغالتحصیلان رشته معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق(ع)، با دارا بودن گرایشهای قوی در زمینه اقتصاد اسلامی، در مراکز مختلف علمی و اجرایی به ویژه در دولتهای نهم و دهم دستاندرکار امور شدند و فضایی نسبتاً مساعدتر از گذشته برای تحقیق و پژوهش در این زمینه فراهم شد.
از دیگر مراکز تأثیرگذار در زمینه آموزش و پژوهش در حوزه اقتصاد اسلامی میتوان به پژوهشگاه حوزه و دانشگاه (اوّلین مرکز تأسیسشده پس از انقلاب اسلامی که عهدهدار اسلامیسازی دانش شد و در سالهای اخیر، با توسعه کمّی و کیفی، تولّد دوبارهای یافته است)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و دانشگاه مفید اشاره کرد.
نتیجه همه اینها ترجمه و تألیف و انتشار مجلّات و کتابهایی در زمینه اقتصاد و مالیه اسلامی بود. بدین لحاظ، هماکنون، فضا و نیروهای مناسبی برای تحقیق در زمینه مطالعات اقتصاد اسلامی در حوزه و دانشگاه وجود دارد.در زمینه مسئله تولید دانش اقتصاد اسلامی نیز میتوان گفت: اگرچه در حال حاضر با اقبال نسبتاً خوبی در کشور مواجه است، لیکن به تعبیر کوهن هنوز در مرحله پیشعلم به سر میبرد؛
چراکه پارادایم اقتصاد اسلامی و به تبع آن جامعه علمی که آن پارادایم را پذیرفته و بر اساس آن به پژوهش و تولید دانش اقتصاد اسلامی مشغول باشند، یا به عبارت فنّیتر «مکتب فکری»1 اقتصاد اسلامی، هنوز شکل نگرفته است. مکتب فکری عبارت است از: گروهی از اندیشمندان که دیدگاهها و اصول مشترکی برای تحلیل پدیدهها دارند.
هر مکتب قاعدتاً بنیانگذار یا بنیانگذارانی دارد و مروّجانی که نمایندگان آن مکتب شمرده میشوند.2اقتصاددانی که خود را متعلّق به یک مکتب فکری میداند، هم تکلیف خود را بهتر میداند، هم زمینه را برای توسعه بیشتر آن مکتب و از این طریق کلّ علم فراهم میکند، و هم راه را برای ارزیابی نظریات خود و از این طریق توسعه علمی هموارتر میکند. شواهد این عدم شکلگیری نیز روشن است.
هنوز نه بر سر مفهوم اقتصاد اسلامی توافق وجود دارد و نه بر سر روشهای بهکار گرفته شده برای تولید دانش مربوط بدان. همچنین، تعداد محقّقانی که به عنوان محقّق اقتصاد اسلامی شناخته شوند، چندان زیاد نیست و البته رویکردهای آنها نسبت به اقتصاد اسلامی نیز یکسان نیست. به علاوه، اقتصاد اسلامی نیز به عنوان یکی از شاخههای «اقتصاد دگراندیش»3 به شمار نمیآید4و5
اگر این نظریه را بپذیریم که علوم در توسعه خود نیازمند روششناسی بوده و روششناسی به نوبه خود نیازمند فلسفه است، در این صورت، دلیل تمام مشکلات پیشگفته در زمینه اقتصاد اسلامی را میتوان عدم توسعه فلسفه اقتصاد اسلامی دانست و تا این مشکل حل نشود، نباید انتظار توسعه اقتصاد اسلامی را داشت؛ چراکه تولید دانش اقتصاد اسلامی، مانند تمام حوزههای دیگر علوم، نیازمند توسعه فلسفه قبل از علم به عنوان فلسفهای که دانش از آن تغذیه میکند، است.6
اگرچه در این زمینه بیشتر بار بر دوش فلسفه اسلامی است، امّا اقتصاددانان آشنا با فلسفه اسلامی نیز بایستی موجبات بهرهگیری اقتصاد از فلسفه اسلامی به ویژه مباحث خداشناسی، دینشناسی، جهانشناسی، و انسانشناسی آن را فراهم آورند. در کنار آن، ارزیابی پژوهشهای انجامشده در زمینه مکتب اقتصاد اسلامی، نظام اقتصادی اسلام و دانش اقتصاد اسلامی و روشهای بهکار گرفته شده در آنها، یعنی مطالعات درجه دوم، اهمیت زیادی دارد؛ به این معنی که باید بر اساس کارهای انجامشده و وضعیت چشمانداز، محورهای اساسی فعالیتهای پژوهشی را مشخّص کرده و به کار تحقیقی در این زمینهها پرداخت.
رسالت «فاس»
در این بخش، با توجه به دیدگاه تمدّنگرایی اسلامی7 و وضعیت کنونی مطالعات اقتصاد اسلامی، به بیان تفاوت نقش و رسالت فلسفه اقتصاد در تمدّن غرب با کشورهای اسلامی به ویژه ایران شیعی میپردازیم.به لحاظ مراحل تمدّنی، تمدّن غرب سابقهای حدّاقل چهارصد ساله دارد و امروزه در دوران بلوغ (اگر نگوییم دوران افول) خود قرار دارد.
یکی از ویژگیهای این دوره، تولید و توسعه گسترده نظریههای علمی پس از توسعه نظامها و نظریههای فلسفی در دورههای گذشته است؛ آنچنان که میتوان گفت: فلسفه غرب مادر علوم مدرن است.امّا پس از وقوع انقلابهای علمی در فیزیک، شیمی، زیستشناسی و...، و توسعه و تثبیت پارادایمها در علوم، ارتباط فلسفه با علم کاهش یافت و حدّاکثر رابطه آن به یک رابطه عرضی و همسطح رسید؛ چنانکه به سادگی و با مقداری مسامحه، میتوان گفت: در این دوره، کارکرد عمده فلسفه علم، ارزیابی نظریهها و احیاناً اصلاح جزئی روششناسی تولید آنهاست.8
الگوی یاد شده در علم اقتصاد نیز قابل مشاهده است. بدین ترتیب، اگر حدّاقل بخشی از فلسفه اقتصاد را جز علوم درجه دو بدانیم، میتوان گفت، مراحل تاریخی منجر به شکلگیری فلسفه اقتصاد مدرن شده است .تعامل فلسفه و علم اقتصاد در جهان مدرن دو دوره متفاوت را پشتسر گذاشته است. در دوره اوّل ، علم اقتصاد در شکلگیری خود تحت تأثیر شدید فلسفه بوده است و حتی اقتصاددانان برجستهای نظیر آدام اسمیت و مارکس، در فلسفه نیز صاحبنظر بودند.
به عنوان مثال، نظریات فیزیوکراتها مبنی بر آنکه سیستم اقتصادی دارای یک نظم طبیعی است یا نظریه کلاسیکها که نظام اقتصادی را نظامی خودبسنده میدانند، مبتنی بر آموزه دییسم در فلسفه است نه یک فرضیه یا نظریه قابل آزمون. یا به عنوان مثال دیگر، طبق تحقیق هادوینیا (1382)، مبنای «انسان اقتصادی»،9 که نقش زیادی در تحلیلهای اقتصادی دارد و همواره به دنبال حداکثر کردن ثروت و منافع شخصی خود است، مبتنی بر مبانی اومانیسم، لذّتگرایی و دییسم است. به طور خلاصه، پارادایمهای جهان اقتصادی و انسان اقتصادی تحت تأثیر فلاسفه اقتصاد بوده و آنها نیز به نوبه خود از فلاسفه تأثیر زیادی پذیرفتهاند.
پس از آنکه پایههای علم اقتصاد استوار شده و به تعبیر کوهن اقتصاد دوران پیشعلم را پشتسر گذاشته و وارد مرحله علم عادی گردید، به تدریج عَلَمِ استقلال از فلسفه را برافراشت و این استقلال را با تفکیک اقتصاد اثباتی از اقتصاد هنجاری به اوج خود رساند. با تثبیت مکتب اقتصاد کلاسیک و پس از آن اقتصاد نئوکلاسیک و سیطره آن بر علم اقتصاد، به تدریج مجادلات روششناختی در اقتصاد فروکش کرد.
با افول اثباتگرایی در اوایل دهه 1970 میلادی و به طور مشخص با انتشار کتاب ساختار انقلابهای علمی توسط کوهن در سال 1962 و چرخش فلسفه علم به سمت جامعهشناسی معرفت، و البته قبل از آن نیز انتشار مباحثی در اقتصاد اثباتی توسط فریدمن در سال 1953، بار دیگر مباحث روششناختی در اقتصاد رونق گرفت؛ به گونهای که تاکنون کتب و مقالات متعدّدی در زمینه فلسفه اقتصاد و روششناسی اقتصاد منتشر شده و آن به صورت یکی از زیررشتههای اصلی اقتصاد درآمده است.
این ارتباط اخیر (که در کادر شماره 6 قابل مشاهده است)، یک ارتباط عرضی است؛ یعنی حوزه فلسفه و اقتصاد در عرض یکدیگر قرار دارند، در حالی که تعامل سابق فلسفه و فلسفه علم با اقتصاد از نوع طولی بود و اقتصاد از فلسفه تغذیه میشد.با توجه به آنچه گفته شد، سؤالی که در اینجا پیش میآید آن است که با در نظر گرفتن وضعیت اقتصاد اسلامی در حال حاضر، تعامل اقتصاد اسلامی و فلسفه از کدام نوع خواهد بود یا باید باشد. پاسخ بدین سؤال به سادگی امکانپذیر نبوده و بستگی به (1) ماهیت فلسفه؛ (2) ماهیت نظریههای اقتصاد اسلامی؛ و (3) وضعیت کنونی مطالعات اقتصاد اسلامی دارد.
در اینجا پاسخ به سوال بالا را تنها از دیدگاه تمدّنگرایی پی میگیریم. از نظر آنها، تمدّن اسلامی امروزه در حال اوجگیری دوباره است و دوران طفولیت، خود را طی میکند. در این وضعیت هنوز دانش اقتصاد اسلامی به وجود نیامده و در دوره پیشعلم به سر میبرد؛لذا «فاس» نمیتواند مربوط به تحلیل فلسفی نظریههای اقتصاد اسلامی یعنی تعامل دو دانش همسطح یا به عبارت دیگر یک علم بینرشتهای باشد، بلکه فلسفه و فلسفه اقتصاد، که بخشی از فلسفه است که در ارتباط مستقیم با اقتصاد قرار دارد، در حوزه تمدّن اسلامی بایستی به ساخت دانش و نظام اقتصاد اسلامی برای تبیین و مدیریت اقتصاد جامعه اسلامی کمک برساند.
این به معنای آن است که «فاس» نقش بسیار عظیمتری نسبت به فلسفه اقتصاد رایج برعهده دارد که در مقایسه با روند تکوین اقتصاد رایج در غرب میتوان گفت: حدّاقل شامل ابعاد زیر به علاوه دیگر وظایف خود است:
ـ شناخت خداوند، جهان و انسان اقتصادی و به طور خلاصه مکتب اقتصادی اسلام؛
ـ شناخت نظام اقتصادی اسلام و ساخت نهادهای اقتصادی مورد نیاز آن؛
ـ مطالعات مربوط به نحوه تربیت انسان اقتصادی مورد تأیید اسلام و بدین وسیله ساخت جهان مطلوب اسلامی؛10 و
- نحوه تولید دانش اقتصاد اسلامی.
از آنچه تاکنون گفته شد میتوان نتیجه گرفت: تعریف رایج از «فلسفه اقتصاد»، مناسب وضعیت امروز کشور و اسلام نیست؛ لذا باید به تعریفی جامعتر برای آن همّت گماشت. دستیابی به چنین تعریفی با کارهای پژوهشی متنوّع و تضارب آرای فلاسفه اقتصاد اسلامی امکانپذیر است؛ امّا با توجه به وظایفی که برای «فاس» برشمرده شد، میتوان تعریفی اوّلیه و دارای جامعیت نسبی را به صورت زیر ارائه کرد:
«فلسفه اقتصاد بخشی از فلسفه است که به حوزه نظریهپردازی در مسائل مربوط به مکتب اقتصادی، مسائل مربوط به نظامهای اقتصادی (دست نامرئی در اقتصاد، خودبسندگی سیستمهای اقتصادی، نقش نهادهای اقتصادی و مالی در اقتصاد)، نظریههای اقتصادی (مانند نظریهها چگونه ساخته میشوند؟، آزمونپذیری آنها، نقش فروض در نظریهها، لزوم واقعی بودن فروض، ...)، مسائل مربوط به الگوهای اقتصادی، نقش ارزشها در شکلگیری رفتارهای اقتصادی و چگونگی تربیت انسان اقتصادی، ماهیت و نقش دولت در اقتصاد و مانند آن میپردازد.»
مسائل پیشروی «فاس»
طبق نظر بسیاری از فلاسفه علم از جمله پوپر، علوم طبیعی و علوم اجتماعی همواره با مسئله آغاز میشود؛ یعنی از این واقعیت که به قول فلاسفه یونان، چیزی در ما حیرت برمیانگیزد. حلّ مسئله توسط دستهای از نظریهها صورت میگیرد و در صورتی که یک نظریه طبق معیار مورد پذیرش جامعه علمی به عنوان حلّ آن مسئله تثبیت شود، به عنوان بدنه دانش قلمداد شده و به نوبه خود میتواند منجر به بروز مسائل جدیدتری شود.
بدین ترتیب، در هر دوره از تاریخ علم، مسائل پیشروی جامعه علمی متفاوت با دورههای دیگر است؛ امّا این مسائل دارای درجه یکسانی از اهمیت نیستند. اگر مانند لائودن بپذیریم «پیشرفت علمی»11 از طریق حلّ مسئله حاصل میشود و حلّ مسائل مهمتر سرعت پیشرفت علمی را افزونتر مینماید، یکی از مطالعات مورد نیاز در هر حوزه علم، میتواند احصای مسائل مهمّ نیازمند حل و مسائل حلشده گذشته میتواند باشد.
به علاوه، این مطالعه میتواند به صورت دورهای ـ مثلاً هر پنج سال یک بار ـ انجام شود و مسائل حلشده در دورههای قبل و مسائل پیشروی جدید را ذکر کند.12 از آنجا که مسائل هر دیدگاه و اهمیت هریک متفاوت است، مهمترین مسائل پیشروی «فاس» از دیدگاه تمدّنگرایی اسلامی بیان میشوند. البته باید توجه داشت که حلّ این مسائل یا حدّاقل تعدادی از آنها، برای تولید دانش اقتصاد اسلامی ضروری است، امّا کافی نیست؛ یعنی ممکن است به تمام این مسائل، از دیدگاه اسلامی، پاسخ داده شود، امّا باز هم نظریهای تولید نشود.
قبل از بیان مسائل، ذکر این نکته ضرورت دارد که اقتصاد اسلامی در طول تاریخ خود با معانی مختلفی همچون مکتب اقتصاد اسلامی، نظام اقتصاد اسلامی و دانش اقتصاد اسلامی به کار رفته است؛ اگرچه دانش اقتصاد اسلامی بیشتر منظور بوده است. به همین ترتیب «فاس» نیز در هر سه حوزه کاربرد خواهد داشت. و امّا مسائل پیشروی «فاس» از دیدگاه تمدّنگرایی اسلامی عبارتاند از:
الف) در زمینه مکتب اقتصادی اسلام، دو سؤال عمده مطرح است:
ـ آیا میتوان از مکتب اقتصادی اسلام سخن به میان آورد؟
ـ در صورت دادن پاسخ مثبت به سؤال بالا، نحوه نظریهپردازی در مورد آن چگونه است؟
ب) در زمینه نظام اقتصادی اسلام، سه سؤال عمده مطرح است:
ـ آیا میتوان از نظام اقتصادی اسلام سخن به میان آورد؟
ـ در صورت دادن پاسخ مثبت به سؤال بالا، نحوه رسیدن بدان و استقرار آن چگونه است؟
ـ آیا نظام اقتصادی اسلام در مرحله استقرار یکتا خواهد بود یا بسته به ویژگیهای جامعه اسلامی که در آن مستقر میشود، متفاوت خواهد بود؟
ج) ارتباط بین مکتب، نظام و دانش اقتصاد اسلامی و نحوه تعامل بین آنها چگونه است؟
علاوه بر موارد گفتهشده، مسائل اصلی دیگری نیز هستند که باید در «فاس» مورد بحث قرار گیرند:
د) مباحث هستیشناختی و فلسفی مهم در «فاس»:
- یکی از اسامی خداوند «ربّ العالمین» است. دین اسلام نیز زندگی دنیوی را محلّ پرورش انسان و آمادگی وی برای حیات ابدی و زندگی اخروی میداند. در زمینه اقتصادی نیز انسان مطلوب اسلام باید ویژگیهای خاصّی داشته باشد؛ مثلاً اهل قناعت، انفاق و مانند آن باشد. یکی از رسالتهای اقتصاد اسلامی باید نظریهپردازی در زمینه تربیت انسان اقتصادی موردنظر اسلام یا فرهنگسازی اقتصادی باشد. این رسالت در زمینه تربیت اقتصاددان نیز وجود دارد؛ چراکه ثابت شده است: اگرچه نظریهها تلاش میکنند رفتار عوامل اقتصادی را توضیح دهند، امّا به نوبه خود بر رفتار عوامل اقتصادی نیز تأثیر میگذارند.
ـ با توجه به اهمیت بحث ولایت در اندیشه شیعی، به گونهای که پذیرش ولایت معصوم جزء ارکان ایمان شمرده میشود، اقتصاد اسلامی که در یک جامعه ولایی پدید میآید، چه تفاوتهایی با اقتصاد اسلامی مثلاً در یک جامعه اهل تسنن خواهد داشت؟ و در صورت داشتن تفاوت، آیا تفاوت آنها بنیانی خواهد بود یا جزئی و در چه ابعادی خواهد بود؟
ـ با توجه به اهمیت دست نامرئی آدام اسمیت و مکانیزم بازار در اندیشه اقتصادی مدرن به ویژه جریان غالب، که نتیجه پذیرش آموزه دییسم در خداشناسی است، نپذیرفتن اندیشه دییسم و اذعان به پروردگاری خداوند متعال در اندیشه اسلامی، چه دستاوردهایی در حوزه اقتصاد اسلامی خواهد داشت؟
ـ در مقایسه عدالت و رفاه، کدامیک اهمیت بیشتری دارند؟ عدالت اقتصادی به چه معناست، چه ابعاد و شاخصهایی دارد، و چگونه باید اندازهگیری شود؟
ـ با توجه به اهمیت بحث علّیت در فلسفه اسلامی، زمینههای مناسب برای طرح علّیت در اقتصاد کدامها هستند؟ آیا علل ایجادکننده پدیدههای اقتصادی میتوانند در طول هم قرار داشته باشند؟ به بیان دیگر، ارتباط بین علل مادّی و معنوی چگونه است؟
ه ) مسائل مربوط به حوزه مکاتب، روشها و نظریهپردازی:
ـ انتقادهایی که نسبت به وجود اقتصاد اسلامی مطرح شده است و پاسخ بدانها (مثلاً دیدگاه شهید صدر مبنی بر علم نبودن اقتصاد اسلامی)؛
- نقد جریانهای مختلف در فلسفه علم اقتصاد: اصولاً یکی از رویکردها برای نشان دادن اهمیت یک برنامه تحقیقاتی و از عوامل توسعه و پیشرفت آن، نشان دادن نقاط ضعف جریانها و برنامههای پژوهشی رقیب از طریق نقّادی است؛ به ویژه اگر آن جریان، جریان اصلی باشد.
- طراحی الگوی اوّلیه نظریهپردازی در اقتصاد اسلامی از طریق احصای عوامل مؤثر در نظریهپردازی و نحوه ارتباط و تعامل آنها با یکدیگر. به بیان دیگر، نظریهها در اقتصاد اسلامی چگونه ساخته شده، چگونه توسعه یافته و چگونه مورد آزمون قرار میگیرند؟
- انواع روشهای شناخت در اسلام (تجربه، وحی، عقل و مکاشفه) و نحوه استفاده و نیز زمینه استفاده از هریک و حوزه تأثیر آنها در نظریهپردازی در زمینه اقتصاد اسلامی.
ـ تفاوت بومیسازی اقتصاد و اسلامیسازی اقتصاد چیست و چه رابطهای با یکدیگر دارند؟ کار در زمینه نظریهپردازی، با توجه به ویژگیهای اقتصادی کشور، چه نسبتی با تولید دانش اقتصاد اسلامی دارد؟
و) حوزه نهادها و نظامهای اقتصادی
ـ نظر اسلام در مورد نهادهای اقتصادی مدرن مانند بانک چیست؟ یا امکان اسلامیسازی آنها وجود دارد؟ چه روشهایی برای اسلامیسازی این نهادها به کار رفته است و دستاوردهای هرکدام چه بوده است؟
ـ نظر اسلام در مورد اقتصاد سرمایهداری چیست؟ آیا یک کلّ غیرقابل تجزیه است یا دارای ابعاد مثبت و منفی قابل تجزیه است؟
ـ نهاد دولت دارای چه ابعاد اقتصادی است؟ ویژگیهای یک دولت مطلوب اسلامی به لحاظ اقتصادی کدام است؟
ز) ارتباط اقتصاد اسلامی با سایر علوم (اعم از مدرن و اسلامی)
ـ ارتباط علم فقه و اصول فقه با اقتصاد: یعنی نحوه استفاده از آیات و روایات برای نظریهپردازی در حوزه اقتصاد اسلامی.
ـ ارتباط جامعهشناسی و اقتصاد اسلامی: بیشتر نظریههای اقتصادی بر مبنای فردگرایی روششناختی یعنی اصالت فرد استوار است. پذیرفتن اصالت فرد، اصالت جامعه یا اصالت داشتن هر دو چه نتایجی در نظامها و نهادهای اقتصادی و نظریهپردازی در اقتصاد خواهد داشت؟ در فلسفه اقتصاد، به ویژه مکاتب هترودکس یا دگراندیش، درباره این موضوع بحث شده و فردگرایی روششناختی مورد انتقاد قرار گرفته است؛ امّا از آنجا که نظام اقتصاد بازار اصولاً بر فردگرایی استوار است، تأثیر چندانی روی نظریهها نداشته است.
- آیا علّیت در تاریخ وجود دارد؟ در صورت پاسخ مثبت، فلسفه تاریخ اسلام در حوزه اقتصاد چه دلالتی دارد و چه تأثیری روی نظریههای اقتصادی دارد؟ سنن الهی در زمینه اقتصاد کدام هستند؟
نتیجه گیری
در بخش اوّل مقاله اشاره شد که دیدگاههای متفاوتی در زمینه رابطه اسلام با مدرنیته وجود دارد و هرکدام نگاه متفاوتی به امکانپذیری دانش اقتصاد اسلامی و فلسفه آن دارند. پس از آن، با مطالعهای اجمالی در «فاس»، شیوههای مختلف تکوین «فاس» بیان شد که عبارت بودند از: اسلامیسازی فلسفه اقتصاد رایج، شروع از فلسفه اقتصاد اسلامی (شامل توسعه فلسفه علم اسلامی سنّتی، تکوین فلسفه علم اسلامی جدید و توسعه فلسفههای مضاف) و روشهای تولید دانش در حوزه اقتصاد اسلامی شامل روش مستقیم و روشهای غیرمستقیم که خود شامل دو دسته رویکرد تولید علم دینی و اسلامیسازی معرفت است.
پس از آن، استدلال شد که دانش اقتصاد اسلامی در وضعیت پیشعلم قرار دارد و لذا نیازمند توسعه فلسفه اقتصاد اسلامی قبل از علم است. در آخرین قسمت، مهمترین مسائلی که امروزه فلسفه اقتصاد اسلامی قبل از علم در ابعاد هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی و روششناختی و مانند آن با آن مواجه است، بیان شد.با توجه به آنچه گفته شد، به نظر میرسد، گامهای تکوین «فاس» بر اساس دیدگاه تمدّنگرایی اسلامی میتواند به صورت ذیل باشد:
الف) ارائه تعریفی مناسب و فراگیر از فلسفه اقتصاد متناسب با وضعیت فعلی کشور و نظام اسلامی (مناسب برای مراحل اوّلیه شکلگیری یک تمدّن) در زمینههایی از جمله ویژگیهای مکتب و نظام اقتصادی اسلام، طرّاحی نهادهای لازم برای چنین نظامی، اهمیت و نحوه تربیت انسان اقتصادی اسلام و...؛
ب) مطالعه و پژوهش در زمینه مبانی فلسفی اسلامی مورد نیاز اقتصاد، از جمله خداشناسی، دینشناسی، جهانشناسی، و انسانشناسی؛
ج) تهیه فهرستی از مسائلی که باید در حوزه «فاس» مورد بررسی قرار گیرند، از جمله شیوههای تولید دانش اقتصاد اسلامی، اسلامیسازی نهادهای اقتصادی مدرن، نحوه طراحی کلان نظام اقتصاد اسلامی و نهادهایی که باید در آن مستقر شوند منطبق بر تعریف فلسفه اقتصاد با ویژگیهای گفتهشده در بند «الف»
د) بررسی کتابهای نوشتهشده در زمینه فلسفه اقتصاد و کمکهایی که میتوانند به تدوین «فاس» بنمایند؛
ه ) نقد کتب تدوینشده در زمینه فلسفه و روششناسی اقتصاد اسلامی و ارزیابی دستاوردهای آنها (وضعیت موجود «فاس»)؛
و) ارزیابی فاصله وضعیت موجود «فاس» نسبت به وظایفی که طبق تعریف فراگیر خود برعهده دارد؛
ز) رسیدن به الگوی نظریهپردازی در اقتصاد اسلامی، نظامسازی و نهادسازی در اقتصاد اسلامی، تربیت اقتصاددان و عوامل اقتصادی طبق ارزشهای اسلامی، و... .
پی نوشت ها:
1. School of Thought
2. سیدحسین میرجلیلی، «نخستین مکتبهای اقتصادی»، فرهنگ، ش 59، ص 45ـ211.
3. Heterodox Economics
4. عادل پیغامی، پیش گفتار، در حامد سعیدی صابر، حامد،اقتصاد هترودوکس (نگاهی به جریانهای رقیب اقتصاد متعارف)، گردآوری و ترجمه عادل پیغامی، ص 16.
5. «دلایلی همچون ضعف در ترجمان داشتهها، ضعف در پایههای نظری و اسلامیسازی، که جز لعابی بر ادبیات ارتودوکس حاکم نیست، موجب این امر شده است» ر.ک: همان، ص 16.
6. فلسفه قبل از علم و تفاوت آن با فلسفه بعد از علم در بخش بعد توضیح داده میشود.
7. اگرچه مقاله حاضر به انتخاب دیدگاه برگزیده نپرداخته است، امّا تنها بر اساس دیدگاه تمدّنگرایی اسلامی میتوان برای «فاس» قائل به وجود رسالت شد.
8. اگرچه فلسفه علم در ابتدا ادّعاهای بزرگی همچون پیدا کردن «روش علمی» برای تمام علوم داشت امّا امروزه از تمام آنها عقب نشسته است.
9. Economic Man
10. در وهله اول، به نظر میرسد، تربیت انسان اقتصادی یا رفتارسازی اقتصادی ارتباطی با اقتصاد به عنوان یک علم نداشته باشد؛ امّا اینگونه نیست. اقتصاد غرب هدف را حدّاکثرکردن رشد و کارایی اقتصاد قرار میدهد و در این راستا، تمام ملزومات موردنیاز رشد حدّاکثری از جمله قوانین، نهادها و سازمانهای مطلوب را مورد مطالعه قرار میدهد. رفتارهای عوامل اقتصادی به عنوان مهمترین رکن اقتصاد در قالب مصرفکننده و تولیدکننده نیز تحت چنین مطالعهای قرار میگیرند و سپس به عنوان مهارتهای زندگی در مدارس و برنامههای سرگرمکننده آموزش داده میشوند.
11. Scientific Progress
12. این مطالعه معمولاً با عنوان «نام حوزه علمی: گذشته، حال و آینده» انجام میشود؛ به عنوان مثال، گذشته، حال و آینده پیشبینی در اقتصاد کلان نوشته فرانسیس دایبلد
Francis X. Diebol , “The Past, Present and Future of Macroeconomic Forecasting,” Journal of Economic Perspectives, N. 12, P. 175-192.
وحید مقدم/استادیار گروه اقتصاد دانشگاه پیام نور استان فارس
منبع: دو فصلنامه معرفت اقتصادی شماره 3