شنيدن خبر تنبيه بدني دانشآموزان در نقاط مختلف كشور از اهواز كه به قطع نخاع دانشآموزي منجر شد تا كرج كه پرده گوش نوجواني را پاره كرد و از زاهدان كه كودكي را به كما برد تا تهران كه دهان كودكي را با چسب بست ، به اتفاقي ساده وكم اهميت تبديل شده كه آموزش و پرورش از رويداد كوري دانشآموز كلاس اول در دبستان شهيد سالاري روستاي حمزه خاني كاكان در كهگيلويه به سادگي ميگذرد و آن را ناشي از بي احتياطي ميداند.
چنين ادبياتي كه بهطور ضمني وجود تنبيه بدني در مدارس را تاييد ميكند ، از يكسو نسبت به خويشتنداري معلماني كه فشارهاي زندگي را برسر دانشآموزان آوار نميكنند و در هجوم دشواريهاي تدريس، كرامت انساني دانشآموزان را پاس ميدارند، بياعتناست و از سوي ديگر نسبت به افزايش آمار تنبيه در مدارس سكوت ميكند.
تنبيهي كه تا چشمي را كور و دستي را كبود و گوشي را كر و بالاخره شخصيتي را لگدمال نكند و احيانا پدر و مادري اعتراض نكند، صداي آن به گوش نميرسد.تنبيه بدني كه از دوران آموزش سنتي در مكتبخانهها به امروز رسيده از دوران ابتدايي آغاز ميشود.
هنوز ديدن برخي مديران ومعاونان در مدارس بويژه نقاط محروم كه خطكش به دست، كودكان را آموزش ميدهند كم نيست. شيوه رايجي كه از ابتدايي و راهنمايي شروع ميشود و به ناچار تا دبيرستان بهكار ميرود و فقر فرهنگي برخي خانوادهها كه نسبت به تحقير و تنبيه دانشآموزان سكوت ميكنند به آن مشروعيت ميبخشد.
نظام آموزش كشور نيز كه به مدد سند ملي آموزش مدعي است ، در آستانه ورود به مرحله جديدي قرار دارد ، حتي يك بار نسبت به تنبيه بدني در مدارس موضعگيري شفافي نداشته و واكنش وزرا ومعاونان، طي سالها در بيان كليشههاي پدرانه مانند «معلمان ما تنبيه را نميپسندند» ، «با متخلفان برخورد ميشود» و «تعداد تنبيهات نادر است» خلاصه شده است.
كور شدن يك دانشآموز روستايي اگر هم قصد و نيتي نبوده از وجود تنبيه و خطكش به دست بودن معلمان حكايت ميكند؛ واقعيت تلخي كه فقط يك اتفاق ساده تلقي ميشود.
كتايون مصري