0

وجوه معناداری، شیوه‌های تکوین، رسالت و مسائل پیش‌رو-1

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

وجوه معناداری، شیوه‌های تکوین، رسالت و مسائل پیش‌رو-1

 مباحثی چون نحوه تعامل مکتب، نظام و دانش اقتصاد اسلامی، روش نظریه‌پردازی و ارزیابی نظریه‌ها در اقتصاد اسلامی، ارزیابی نهادهای مدرن اقتصاد، بحث علّیت، اصالت جامعه یا فرد و فلسفه تاریخ، از مباحث عمده فلسفه اقتصاد اسلامی‌اند.

 
خبرگزاری فارس: وجوه معناداری، شیوه‌های تکوین، رسالت و مسائل پیش‌رو

 

 

چکیده

بیش از سه دهه است که بحث از معناداری «علم اقتصاد اسلامی»، و ماهیت آن، به یکی از دغدغه‌های اندیشمندان مسلمان تبدیل شده است؛ این بحث تحت تأثیر دیدگاه‌های متفاوت در مورد نحوه تعامل میان اسلام و مدرنیته قرار دارد. کاربرد هر دیدگاه در اقتصاد منجر به نوع خاصّی از تعامل بین اندیشه اسلامی و اقتصاد مدرن و در نتیجه نوع خاصّی از اقتصاد اسلامی و روش‌شناسی آن خواهد شد.

فرضیه اساسی مقاله حاضر آن است که قرار گرفتن اقتصاد اسلامی در مرحله پیش‌علم و اتّفاق‌نظر نداشتن بر سر مبانی تصوّری و تصدیقی و روش‌شناسی آن، تکوین فلسفه اقتصاد اسلامی را در چارچوب نظریه تمدّن‌گرایی اسلامی ضروری می‌سازد. یافته‌های این تحقیق، که به روش تحلیلی انجام شده، نشان‌دهنده برتری روش توسعه فلسفه علم اسلامی و به‌کارگیری آن در حوزه اقتصاد نسبت به اسلامی‌سازی فلسفه اقتصاد و روش‌های مستقیم و غیرمستقیم تولید دانش اقتصاد اسلامی است.

از این‌رو، رسالت فلسفه اقتصاد اسلامی، تأمین مبانی اقتصاد اسلامی و تکوین روش‌شناسی با بهره‌گیری از فلسفه اسلامی در حوزه‌های مختلف آن است. مباحثی چون نحوه تعامل مکتب، نظام و دانش اقتصاد اسلامی، روش نظریه‌پردازی و ارزیابی نظریه‌ها در اقتصاد اسلامی، ارزیابی نهادهای مدرن اقتصاد، بحث علّیت، اصالت جامعه یا فرد و فلسفه تاریخ، از مباحث عمده فلسفه اقتصاد اسلامی‌اند.

کلید واژه‌ها: مواجهه اندیشه اسلامی با مدرنیته، اقتصاد اسلامی، فلسفه اقتصاد اسلامی، علم دینی، اسلامی‌سازی معرفت، فلسفه اقتصاد رایج.

 

مقدمه

هر تحقیقی در زمینه اقتصاد اسلامی ابتدا باید تکلیف خود را در مورد نوع مواجهه اسلام با تمدّن غرب روشن کند؛ چراکه اقتصادْ علمی مدرن و سکولار، و اسلامْ شریعتی آسمانی است. برای این کار، ضروری است، نخست ماهیت اسلام و ماهیت علم تبیین گردد و سپس از نحوه معنادار شدن ترکیب «علم اسلامی»سخن به میان آید.

هر تعریفی از ماهیت علم اسلامی، امکان یا عدم امکان اقتصاد اسلامی و نوع خاصّی از آن و در نتیجه روش خاصّی از تحقیق را نتیجه خواهد داد. به نظر می‌رسد، در حال حاضر، بی‌توجهی به آنچه گفته شد یکی از مشکلات تحقیق در زمینه اقتصاد اسلامی است؛ زیرا اقتصاددانان در پارادایم‌های متفاوتی شروع به نظریه‌پردازی می‌کنند، امّا به دلیل عدم ایضاح آن، در تفاهم با دیگر اقتصاددانان دچار مشکل می‌شوند.

اصولاً در هر تحقیق و مطالعه‌ای، پژوهش‌گر ابتدا باید زاویه دید و مبانی و اصول مورد قبول خود را بیان کند. اگر دو صاحب‌نظر دارای مبانی فکری و پارادایم متفاوتی باشند، نزاع بر سر جزئیاتْ فایده‌بخش نخواهد بود. بر این اساس، قبل از وارد شدن به مباحث مربوط به فلسفه اقتصاد اسلامی (که از این پس، به اختصار «فاس» گفته می‌شود)، باید روشن نمود که انقلاب اسلامی چه نسبتی با غرب داشته و آیا تجدّدستیز بوده یا تجدّدگرا، یا راه سومی را در پیش گرفته است.

انقلاب اسلامی در صورتی موفّق خواهد بود که ریشه‌ها و شاخه‌های جدیدی که می‌پروراند، از جمله در حوزه اقتصاد، از جنس خود آن باشند. بدین ترتیب، در زمینه نحوه تکوین اقتصاد اسلامی نیز نحوه مواجهه اسلام با مدرنیته اهمیت اساسی دارد. چنان‌که نشان خواهیم داد، طبق بعضی دیدگاه‌ها، اصطلاح «اقتصاد اسلامی» اصولاً بی‌معناست. دیدگاه‌های مختلف، دلالت‌های متفاوتی در زمینه اقتصاد اسلامی و حوزه کاربرد و رسالت‌های آن خواهند داشت.

لذا هر مطالعه‌ای که بخواهد با موضوع مطالعه حاضر انجام شود، ناگزیر است ابتدا موضع خود را در این زمینه روشن کند. این موضوع در مطالعات اقتصاد اسلامی کمتر مورد تصریح قرار گرفته است و به دلیل کمتر مشخّص‌شدن محلّ نزاع، حلّ آن در حوزه اقتصاد از افق روشنی بهره‌مند نیست. بدین دلیل، به نظر می‌رسد که وارد کردن این موضوع در ادبیات اقتصاد اسلامی ـ که در مقاله حاضر انجام می‌پذیرد ـ امری ضروری است.

مقاله حاضر چهار دیدگاه اصلی را در این زمینه بیان می‌کند، امّا وارد ارزیابی آنها و نقاط قوّت و ضعف هریک نمی‌شود؛ زیرا این کار از عهده یک مقاله خارج است. موضوع دیگری که در ادبیات فلسفه اقتصاد اسلامی کمتر به آن پرداخته شده، شیوه‌های تکوین فلسفه اقتصاد اسلامی و ارزیابی هریک از آن شیوه‌هاست. هر محقّق بدون آن‌که نیازی به تصریح رویکرد خود و مقایسه آن با سایر رویکردها ببیند، وارد موضوع تحقیق می‌شود. مقاله حاضر تلاش می‌کند به دسته‌بندی اوّلیه‌ای از این رویکردها برسد. از آنجا که این مقاله موضوعات متعدّدی را بررسی کرده، و روش بحث نیز تحلیلی است، پیشینه تحقیق در ضمن هر مبحث مورد اشاره قرار خواهد گرفت.

شبهه‌ای روش‌شناختی که ذکر و نقد آن در اینجا اهمیت دارد آن است که با توجه به توسعه شدید علم اقتصاد، به ویژه گسترش شدید فنون اقتصاد ریاضی، اقتصاد محاسباتی و اقتصادسنجی که توان کنترل اقتصاد را می‌دهد، چرا باید توان خود را صرف مناقشات پایان‌ناپذیر روش‌شناختی و فلسفی کرد؟ آیا بهتر نیست سرمایه‌های مادّی و فکری کشور را صرف فراگیری این فنون برای سیاست‌گذاری بهتر در زمینه اقتصاد کرد؟

به این سؤال، به دو گونه می‌توان پاسخ داد که یکی از آن دو، از منظر فلسفه علم رایج است. با بروز شکست در دیدگاه‌های اثبات‌گرایی و ابطال‌گرایی در فلسفه علم و سیطره دیدگاه پست‌مدرنیستی و چرخش فلسفه علم به سمت جامعه‌شناسی علم و معرفت، جا برای رویکردهای پلورالیستی در فلسفه علم باز شد.

در رویکرد برون‌گرایانه جامعه‌شناسی علم، بر هنجارها و عوامل فرهنگی، اقتصادی، و اجتماعی، تنها به مثابه محرّک‌ها و پیش‌برنده‌های علم و زمینه‌ساز علم تأکید می‌شد؛ امّا در رویکرد جدید جامعه‌شناسی علم، که ملهم از معرفت‌شناسی‌های جدید علمی است، این تأثیر ابعاد محتوایی را نیز شامل می‌شود،1 (یعنی هنجارها و عوامل فرهنگی، اقتصادی، و اجتماعی بر محتوای علم نیز تأثیر می‌گذارند.) از این منظر، اقتصاد اسلامی و تحقیق در زمینه آن همان‌قدر بامعنا و مجاز است که تحقیق در زمینه اقتصاد مدرن. به علاوه، از منظر تکثّرگراییِ هستی‌شناختی و روش‌شناختی، بررسی پدیده‌های اقتصادی با روش‌های گوناگون می‌تواند موجب توسعه افزون‌تر علم شود.

پاسخ دوم از دیدگاه تمدّن‌گرایان اسلامی است. از نظر آنان، جهان تا کنون تمدّن‌های گوناگونی را به خود دیده که اساس و بنیاد آنها را جهان‌بینی آنها تشکیل می‌داده است. به همین ترتیب، برای شالوده‌افکنی تمدّن نوین اسلامی، گریزی از مباحث اندیشه‌ای و فلسفی اساسی نیست. تجربه حوزه تمدّنی غرب، پس از رنسانس، نشان‌دهنده این واقعیت است.

فیلسوف بزرگی چون دکارت با جمله معروف «من می‌اندیشم، پس هستم»، سهم بزرگی در شکل‌گیری تمدّن غرب داشت. بیشتر اقتصاددانان بزرگ اوّلیه، در فلسفه، فلسفه علم، و روش‌شناسی نیز صاحب‌نظر بوده‌اند؛ به عنوان مثال، آدام اسمیت که پدر اقتصاد مدرن شمرده می‌شود، اصولاً یک فیلسوف اخلاق بود که به مطالعه اقتصاد نیز علاقه داشت.

دین اسلام در جهان‌بینی کاملاً متفاوت با تفکّر سکولار و مدرن غرب است؛ لذا علوم انسانی اسلامی به کلّی متفاوت با علوم انسانی مدرن خواهد بود؛ چراکه هر جهان‌بینی و نظام فلسفی کلانی، علم متناسب با خود را در دامان خود پرورش خواهد داد.2 بنابراین، قبل از برپایی تمدّن اسلامی، گریزی از طرّاحی کلان مبانی متناسب با جهان‌بینی الهی برای علوم انسانی نیست؛ حتی می‌توان گفت: این مرحله نیازمند نظریه‌پردازان بزرگ است تا در سایه طرّاحی و شالوده‌ریزی آنان، سایر نظریه‌پردازان بتوانند به طرّاحی و ساخت اجزای بنا بپردازند.

پس از این مقدّمه، برای تشخیص وجوه معناداری یا بی‌معنایی اقتصاد اسلامی، نخست وضعیت مواجهه اسلام مدرنیته در عصر حاضر و دیدگاه‌های موجود در زمینه آن بیان شده و سپس دلالت هر دیدگاه در زمینه اقتصاد اسلامی استخراج می‌شود.موضوع مهمّ دیگری که وجود دارد، شیوه‌های تکوین «فاس» است. در ادامه، نگارنده تلاش می‌کند با مطالعه‌ای اجمالی در ادبیات «فاس»، شیوه‌های مختلفی را که در این زمینه وجود دارد، بدون ارزیابی و نقد به صورت گذرا)، بیان کند.

برای تعیین رسالت «فاس»، نیاز است که وضعیت کنونی مطالعات اقتصاد اسلامی و همچنین تفاوت یا عدم تفاوت بین تمدّن غرب و تمدّن اسلامی در مراحل سیر تمدّنی خود روشن شود که این کار در بخش‌های بعد انجام می‌پذیرد. پس از آن، مهم‌ترین مسائل پیش‌روی «فاس» را بیان می‌شود. در نهایت، از گام‌های تکوین «فاس» بر اساس نیاز فعلی کشور سخن به میان می‌آید.

 

مواجهه اسلام با مدرنیته در عصر حاضر: دیدگاه‌های مختلف و دلالت آنها در زمینه اقتصاد اسلامی

دین اسلام تا حدود دو قرن پیش، همواره، یکی از مقوّمات اصلی حیات مسلمانان در حیطه فردی و اجتماعی بوده؛ امّا با اوج‌گیری تمدّن غرب و سیطره مادّی و معنوی آن بر جهان اسلام، چیستی تمدّن غرب و چگونگی مواجهه با آن مورد توجه متفکّران جهان اسلام شامل علمای دینی و روشنفکران قرار گرفته است.

قبل از استقرار نظام جمهوری اسلامی، اندیشمندان مسلمان زیادی به دنبال حلّ مسئله اسلام و مدرنیته بودند؛ امّا از آنجا که نظام‌های سیاسی کشورهای مسلمان عمدتاً سکولار بود، تلاش‌های علمی آنان بیشتر ناظر به علاقه شخصی و بدین دلیل غیرنظام‌مند و کم‌رنگ بود و اغلب به منظور حفظ و احیای هویّت اسلامی مسلمانان در برابر تهاجم فرهنگی غرب انجام می‌شد.

حتی در بعضی مواقع، پاسخ‌هایی که داده می‌شد، نشان‌دهنده یک نگاه حدّاقلی به اسلام و در جهت سازگار کردن آموزه‌های اسلامی با اندیشه مدرن اعم از مارکسیسم و لیبرالیسم بود.به طور خلاصه می‌توان گفت: در آن دوره، به دلیل غلبه ایدئولوژی‌های مدرن بر اندیشه بسیاری از روشنفکران و نیز وابستگی بیشتر نظام‌های سیاسی کشورهای مسلمان به یکی از دو بلوک شرق و غرب، جریان‌های قوی در این زمینه به وجود نیامد.

با پیروزی انقلاب الهی مردم ایران در سال 1357 و به ویژه با پایان دفاع مقدّس، و درگیر شدن جدّی حوزه در بسط انقلاب اسلامی از طریق نهضت نرم‌افزاری و تولید علم، این مواجهه وارد مرحله جدّی‌تری شد؛ چراکه اوّلین مسئله‌ای که حلّ آن ضرورت داشت، مشخص کردن نسبت انقلاب اسلامی و در اصل اسلام با مدرنیته و تمدّن مدرن غرب بود. به بیان دیگر، مواجهه انقلاب اسلامی با غرب در عرصه‌های گوناگون موکول به مقایسه ماهیت انقلاب اسلامی با ماهیت تمدّن مدرن گردید.

وقوع انقلاب اسلامی نه تنها در ایران، بلکه در سایر کشورهای مسلمان نیز تأثیرگذار بود و موجب بیداری و خودآگاهی در مسلمانان جهان شد. با سقوط نظام‌های کمونیستی، به ویژه اتّحاد جماهیر شوروی، موج دیگری از گرایش به اسلام در عرصه‌های اجتماعی و فکری آغاز شد. با وجود این، متفکّران مسلمان در زمینه مواجهه با غربْ با هم اتّفاق‌نظر ندارند و به گروه‌ها، جریانات، و دیدگاه‌های متمایز و متعارضی تقسیم می‌شوند.

 

دیدگاه‌های اصلی در زمینه رابطه اندیشه اسلامی و مدرنیته

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تلاش‌هایی برای استقرار نظام جمهوری اسلامی و اسلامی‌سازی سازمان‌ها و نهادهای مختلف در ایران صورت گرفت. در این میان، گروه‌های فکری اسلامی و طرفدار غرب موضع‌گیری‌های متفاوتی داشتند. به جرئت می‌توان گفت: مصداق کامل دیدگاه‌های اصلی در زمینه رابطه اسلام و مدرنیته، در تاریخ جدال‌های نظری سی ساله اخیر ایران قابل مشاهده است؛ به گونه‌ای که در یک دسته‌بندی ابتدایی، چهار دسته متمایز را می‌توان تشخیص داد:3

 

الف. تجدّدگرایی افراطی

طرفداران این دیدگاه، معتقد به کنار گذاشتن فرهنگ و دین در مقابل تجدّد هستند و شعار اصلی آنها فرنگی شدن در تمام ابعاد یعنی از فرق سر تا نوک پاست؛ چراکه دوره اداره انسان و جامعه انسانی توسط دین گذشته است و این وظیفه امروزه بر عهده علم مدرن است. نوع جهان‌بینی حاکم بر جوامع امروزی نیز باید برخاسته از دستاوردهای علم مدرن یا به عبارت دیگر همان جهان‌بینی علمی4 یا سازگار با آن باشد.

ـ دسته‌ای نیز قائل به تعامل اسلام و تجدّد هستند. در این دسته، دو دیدگاه متمایز تجدّدگرایی اسلامی و تمدّن‌گرایی اسلامی قابل تشخیص است و تفاوت آنها در این است که یکی اسلام را پایه و اساس و معیار سنجش قرار می‌دهد و دیگری مدرنیته را.5

 

ب. تجدّدگرایی اسلامی

تجدّدگرایان اسلامی نقطه عزیمت تفکرات خود را پذیرش مدرنیته و ارزش‌های آن از جمله اومانیسم، تکیه بر عقل ابزاری و توسعه‌گرایی قرار می‌دهند. طبق تفکر توسعه‌گرایی، انسان دارای تاریخی است که از بدویت، زیست فردی و دون‌پایه حیات انسانی آغاز می‌شود و به تدریج، در طول تاریخ، باعث توسعه انسان و پیچیده‌ترشدن مناسبات و بهره‌وری بیشتر انسان از طبیعت و محیط اطراف می‌گردد. توسعه تاریخ بشر از آغاز تاکنون یک مسیر خطّی داشته و این مسیر برای همه جوامع یکسان است.

بر این اساس، معنای تولید علم از منظر گرایش اسلامی تجدّدگرایان چیزی جز استمرار مسیر توسعه و تحوّل تاریخی انسان با ملاحظه ارزش‌های دینی نیست. لذا باید تلاش نمود مفاهیم دینی به گونه‌ای تفسیر و تعبیر شوند که با ساحت توسعه مدرن هماهنگ باشند.یا به بیانی دیگر، باید به قرائتی از اسلام دست زد که با علم جدید سازگار باشد. تلاش‌های دیگری نیز در این زمینه انجام شد.

گروهی درصدد توجیه لزوم فرا گرفتن علم جدید در بستر دینی برآمدند. از نظر اینان، فراگیری علم برای رفع نیازهای جامعه اسلامی ضروری است. گروه دیگری کوشیدند نشان دهند تمام یافته‌های علم جدید در قرآن و سنّت یافت می‌شود و اگر تمدّن اسلامی به نشو و نمای خود ادامه می‌داد، به علمی می‌رسید که امروز دنیای مدرن رسیده است.6

گروه دیگری که با فلسفه علم آشنایی بیشتری داشتند، با تفکیک ساحت اکتشاف نظریه‌ها از ساحت داوری آنها، بیان نمودند که دین می‌تواند و حتی مناسب است در مرحله اکتشاف حضور داشته باشد؛ چراکه با بزرگ‌تر شدن دامی که برای صید نظریه‌ها گسترده می‌شود، امکان صید افزایش می‌یابد. امّا در مرحله داوری، تنها معیارهای علمی حاکم خواهند بود و دین نباید دخالتی داشته باشد.

 

ج. تمدّن‌گرایی اسلامی

این دیدگاه دین را مجموعه‌ای از معارف می‌داند که تنها به حوزه شریعت، احکام و تکالیف مربوط نیست؛ بلکه به همه حوزه‌های حیات انسانی مربوط است. دین برای توسعه اجتماعی به وجود آمده است و لذا باید بتواند برای عرصه‌های مختلف حیات انسانی، نظیر سیاست و جامعه، بر اساس احکام و معارف اسلامی، الگوهایی علمی ارائه دهد. بر این اساس، سیاست اسلامی و جامعه‌شناسی اسلامی دارای معنا خواهد بود. در صورتی که در تمام عرصه‌ها علوم اسلامی تولید شده و مبنای اداره ساحت‌های مختلف حیات جامعه اسلامی قرار گیرد، تمدّن اسلامی متولّد خواهد شد.

در تقابل با دیدگاه تجدّدگرایی اسلامی، این دیدگاه نقطه عزیمت خود را آموزه‌های دین اسلام قرار داده و از این موضع به دنبال نقد، ارزیابی و استفاده از دستاوردهای مدرنیته است. البته در این دیدگاه، دو نوع برخورد با مدرنیته قابل تفکیک است. دیدگاهی که غرب را یک کلّ یکپارچه نامطلوب دانسته و تمام دستاوردهای آن را کفرآلود می‌داند و تنها برای اثبات این موضوع به نقد آن می‌پردازد. دیدگاه دیگر، مدرنیته را قابل استفاده می‌داند؛ هرچند وجوه منفی آن بسیار بیشتر از وجوه مثبت آن باشد.

 

د. شریعت‌گرایی اسلامی7

شریعت‌گرایان نگاهی گذشته‌گرا به حوزه دین دارند و بر این عقیده‌اند که اصولاً الگوهای مطلوب دینی در گذشته وجود داشته است؛ لذا اگر بخواهیم الگویی انتخاب کنیم، باید به گذشته تاریخی ـ عمدتاً در زمان پیامبر اکرم و ائمه اطهار ـ رجوع کنیم.در خصوص رابطه دین و جامعه معتقدند: دین حوزه‌ای از حیات بشر را پوشش می‌دهد که متکی بر شریعت است و شرعیت نیز با انطباق این شریعت و احکام حقوقی بر رفتار خارجی صورت می‌پذیرد. رفتار خارجی نباید با احکام دین مخالفت قطعی داشته باشد، اگرچه در عین حال نیازمند موافقت قطعی هم نیست.در نقطه تمایز شریعت‌گرایی و تمدّن‌گرایی، به طور خلاصه، می‌توان اوّلی را فقه‌محور دانست و دومی را علم‌محور؛ هرچند دومی فقه را نیز برای اداره جامعه لازم می‌داند.

 

دلالت دیدگاه‌های مختلف در زمینه اقتصاد اسلامی

یکی از ابعاد اساسی مواجهه اسلام و به تبع آن انقلاب اسلامی با مدرنیته، در حوزه اقتصاد صورت می‌گیرد؛ چنان‌که بعضی تمامی توفیق امروز غرب را ناشی از قدرت اقتصادی بالای آن می‌دانند. به همین دلیل، دلالت‌های هر دیدگاه در زمینه اقتصاد اسلامی در ذیل بیان می‌شود.

ـ تجدّدگرایی افراطی: از این دیدگاه، علم مدرن، علمی دارای گستره جهانی بوده و تقسیم آن به اسلامی و مدرن نادرست است. هم‌چنان‌که فیزیک اسلامی وجود ندارد، اقتصاد اسلامی نیز معنای محصلی ندارد. بدین ترتیب، بدیهی است که «فاس» نیز ترکیب بامعنایی شمرده نمی‌شود.

ـ تجدّدگرایی اسلامی: این دسته به مدرن‌سازی ساحت اجتماع در عین احترام به ارزش‌ها و آداب و سنن در ساحت حیات فردی یا به بیان دیگر سکولاریزه کردن جامعه اعتقاد دارند. اقتصاد اسلامی تا زمانی بامعنا شمرده می‌شود که به تحلیل آثار اقتصادی ارزش‌ها و سنن نشئت‌گرفته از دین اسلام در حیات جامعه بپردازد.

برای بررسی این رفتارها، بهره گرفتن از چارچوب اقتصاد مدرن کفایت می‌کند؛ به عنوان مثال، می‌توان از چارچوب انسان اقتصادیِ حدّاکثرکننده مطلوبیت برای تحلیل رفتار انفاق بهره گرفت. بدین ترتیب که فرض می‌شود انسان مسلمان در کنار مطلوبیتی که از مصرف کالاها به دست می‌آورد، از انفاق نیز رضایت خاطر کسب می‌کند.

ـ تمدّن‌گرایی اسلامی: از این نظر گاه، همان‌گونه که پیشترگفته شد، هر نظام سیاسی ـ اجتماعی برای اداره خود در عرصه عالم خارج و ایجاد تمدّن مطلوب و منطبق بر جهان‌بینی خود باید به نهضت تولید علم رو بیاورد. در عرصه اقتصاد، تمدّن اسلامی دارای مکتب، نظام و ارزش‌ها و هنجارهای اقتصادی خاصّ خود است. رفتارهای اقتصادی صورت‌گرفته در چارچوب این نظام توسط انسان‌های مقیّد به هنجارهای اسلامی و هدایت رفتارها به سمت وضع مطلوب‌تر، موجد اقتصاد اسلامی و وظیفه آن است.

این دیدگاه اعتقاد دارد: انقلاب اسلامی پاسخ دین و به ویژه مذهب شیعه به روند متجدّدسازی دنیا بوده است. لذا ارتباط وثیقی بین انقلاب اسلامی و مدرنیته هرچند در جهت نفی وجود دارد. در این صورت، برای ساختن تمدّن اسلامی، عدم موضع‌گیری در مقابل تمدّن مدرن نادرست است؛ به ویژه تجربه‌های انباشته‌ای که در زمینه تمدّن‌سازی وجود دارد و قابل استفاده است. در این صورت، در زمینه اقتصاد اسلامی نیز مباحث موجود در زمینه اقتصاد مدرن قابل استفاده است. حدّاقل می‌توان آنها را نقد کرده و از اشتباهات آنها درس گرفت.

ـ شریعت‌گرایی اسلامی: صاحبان این دیدگاه، فقاهت موجود را برای اداره جامعه کافی می‌دانند و معتقدند: باید همان مسیر گذشته استنباط احکام را هم‌اکنون نیز ادامه داده و جامعه را به وسیله آن اداره کرد. همچنان که جامعه مسلمین در گذشته به وسیله همین احکام اداره می‌شده و در آن علومی مانند اقتصاد، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی به وجود نیامده، در حال حاضر نیز به همین صورت می‌تواند اداره شود.

با این وصف، در این دیدگاه، تولید علوم دانشگاهی بی‌معناست یا حدّاقل به ما مربوط نمی‌شود. در حوزه دین نیز مقوله تولید دانش مطرح نیست، بلکه استنباط احکام و تفریع فروع مهم است که این کار در گذشته انجام می‌شده است. به جای آنکه به دنبال دانش اقتصاد باشیم، باید به دنبال فقه‌الاقتصاد بود؛ هرچند به دلیل مقتضیات زمان حاضر، ابعاد آن گسترده‌تر از گذشته خواهد بود و ابعادی همانند بیمه و بانکداری را نیز دربرمی‌گیرد.

 

2. شیوه‌های مختلف تکوین فاس

قبل از پرداختن به چگونگی تکوین «فاس»، ابتدا باید آن را تعریف کرد. شاید بر سر این تعریف کارکردی که «فاس متکفّل تکوین و توسعه مبانی تصوّری و تصدیقی و روش‌شناسی دانش اقتصاد اسلامی است و برای این منظور باید مشکلات نظری که در سر راه محقّق ساختن این هدف وجود دارد را برطرف کند»، اختلاف‌نظری وجود نداشته باشد، امّا با توجه به دیدگاه‌های چهارگانه مطرح‌شده در زمینه رابطه اسلام و مدرنیته، بر سر روش تکوین آن اتّفاق نظر وجود ندارد.

در این بخش، بدون آنکه وارد مناقشات مربوط به تعریف شویم، با توجه به واقع یعنی آنچه محقّقان «فاس» در عمل انجام می‌دهند، شیوه‌های مختلف تکوین «فاس» را بیان می‌کنیم. با یک مطالعه اجمالی در ادبیات «فاس» و اقتصاد اسلامی، روشن می‌شود که شیوه‌های مختلفی در تکوین «فاس» و مشخّص کردن موضوعات آن وجود دارد که در ذیل، به صورت گذرا و مختصر در سه دسته اصلی توضیح داده می‌شوند:8

الف. اسلامی‌سازی فلسفه اقتصاد رایج: در تاریخ فلسفه اقتصاد رایج در غرب، مسائلی مطرح شده است که بعضی هنوز هم چالشی و بحث‌برانگیز هستند؛ به عنوان مثال، هاسمن،9 به شش مسئله اساسی روش‌شناختی در حال حاضر اشاره می‌کند: اقتصاد اثباتی در مقابل اقتصاد هنجاری؛ علیت در مقابل دلیل؛ طبیعت‌گرایی علمی اجتماعی؛10 انتزاع، ایده‌آل‌سازی و عبارت ثبات سایر شرایط در اقتصاد؛11 علیت در اقتصاد و اقتصادسنجی، و ساختار و استراتژی علم اقتصاد.

لیتل مسائل اصلی فلسفه اقتصاد را به صورت دیگری برمی‌شمارد: وجود یا عدم وجود قوانین در اقتصاد؛ واقعی بودن یا نبودن فروض در اقتصاد؛ وضعیت نظریه‌های اقتصادی به لحاظ اثبات‌پذیری و ابطال‌پذیری (قابلیت آزمون) یا صوری بودن و بی‌ارتباطی تجربی آن‌ها؛ مفهوم عقلانیت اقتصادی؛ نقش ارزش‌های اخلاقی در علم اقتصاد؛

موضوعیت داشتن یا نداشتن عدالت توزیعی در اقتصاد؛ امکان یا عدم امکان جایگزینی نهادهای اقتصادی بدیلی که بتوانند درون یک اقتصاد مدرن کار کنند؛ نقش مکاتب اقتصادی در توسعه علم اقتصاد؛ اقتصاد اثباتی در برابر اقتصاد دستوری؛ مفهوم علّیت در علم اقتصاد و نقش آن در توسعه این علم.دادگر به پنج مورد از ارتباطات عمومی فلسفه و اقتصاد به شرح ذیل اشاره می‌کند:

ـ از منظر منشأ و ریشه علم اقتصاد: اقتصاد ابتدا بخشی از فلسفه بود. مقوله‌هایی مانند تقسیم کار، تخصص و عدالت اقتصادی، روابط کارگزاران، قیمت‌های عادلانه، و منشأ ارزش در آثار ارسطو و افلاطون به چشم می‌خورد.

ـ از منظر روش‌شناختی و معرفت‌شناختی: دغدغه علمی بودن، ماهیت علم اقتصاد و روش علمی آن و اعتبار نظریه‌های علمی در اقتصاد.

ـ از منظر نظریه انتخاب عقلایی: اصلی‌ترین پیش‌فرض علم اقتصاد، بحث عقلانیت است که دارای پیوندی اساسی با فلسفه است. چیستی و چگونگی رفتار عقلایی، فردی و اجتماعی بودن آن، واقعی بودن، عینی بودن یا ذهنی بودن آن در این مقوله جای می‌گیرد.

ـ تعامل یا عدم تعامل اقتصاد با سیاست، فرهنگ و جامعه و نیز چگونگی آن.

ـ ارتباطات اخلاقی و ارزشی: مباحثی مانند رفاه اقتصادی، کارایی و عدالت اقتصادی دارای خاستگاه فلسفی است.

پژوهشگران این حوزه، این مسائل را به اضافه مسائل جدیدی که به تدریج و حین توسعه علم اقتصاد طرح می‌شود بررسی کرده و احیاناً به دنبال پاسخ‌های جدیدی برای آن می‌گردند. یکی از رویکردهایی که در فلسفه اقتصاد اسلامی دنبال شده، ادامه این رویکرد است و طبق آن، تلاش می‌شود پاسخ فلاسفه غرب به این مسائل از منظر اندیشه و فلسفه اسلامی ارزیابی و نقد شده و احیاناً پاسخ‌های جدیدی برای آن ارائه شود.12

ب. شروع از فلسفه علم اسلامی: طبق این رویکرد، ابتدا نحوه شکل‌گیری فلسفه اقتصاد رایج بررسی شده و سپس تلاش می‌شود همین مسیر در «فاس» نیز پیاده شود. یکی از نقاطی که فلسفه و اقتصاد را به هم پیوند می‌زند فلسفه علم به طور عام و فلسفه علوم انسانی به طور خاصّ است. هنگامی که مکاتب مختلفی در فلسفه علم مطرح می‌شوند فلاسفه و روش‌شناسان اقتصاد سعی می‌کنند نتیجه وارد کردن نظریات این مکاتب در حوزه اقتصاد را مورد مطالعه قرار دهند؛

به عنوان مثال، با مطرح شدن نظریه کوهن مبنی بر وقوع انقلابات علمی از رهگذر تغییر پارادایم، مطالعات زیادی در تاریخ مکاتب و نظریه‌های اقتصادی برای پاسخ دادن به این پرسش صورت گرفت که آیا می‌توان مکاتب مختلف اقتصادی را به عنوان پارادایم تلّقی کرد و آیا هیچ انقلاب علمی در تاریخ اقتصاد روی داده است؟ یا زمانی که نظریه ابطال‌گرایی پوپر طرفداران زیادی در فلسفه علم پیدا کرد، بر روش‌شناسان اقتصاد نیز تأثیر گذاشته و بعضی معتقد به کاربرد گسترده معیار ابطال‌پذیری در حوزه اقتصاد و کنار گذاشتن نظریات غیرابطال‌پذیر شدند.

ایده اصلی به کار بستن رویکردهای مختلف فلسفه علم در اقتصاد آن است که بعضی از آنها ممکن است با ماهیت علم اقتصاد سنخیت بیشتری داشته باشد و بصیرت‌های تازه‌ای در روش‌شناسی اقتصاد ایجاد کند. البته، بعضی از فلاسفه اقتصاد نظیر مکی،13 اقتصاد را علم ویژه‌ای می‌دانند که مطالعه فلسفی آن دارای دستاوردهایی برای فلسفه علم خواهد بود.

به همین قیاس، یکی از راه‌های رسیدن به فلسفه اقتصاد اسلامی شروع از فلسفه علم اسلامی و سپس به‌کارگیری آن در حوزه اقتصاد است.14 نگارنده به سه رویکرد مختلف در زمینه فلسفه علم اسلامی که امروزه در میان اندیشمندان مسلمان جریان دارد، اشاره می‌کند:

(1) رویکردی که طبق سنّت فلسفه اسلامی، از میان مسائل فلسفه علم، به حجّیت قیاس، استقرا و تجربه می‌پردازد. این مباحث بدین دلیل مورد طرح و بحث قرار می‌گیرد که با رونق گرفتن فلسفه در حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها، تدریس فلسفه مشّا (و از جمله تدریس کتاب شفای ابن‌سینا) نیز دوباره رونق گرفته است و طبق همین رویکرد، برای توسعه نظریات در این زمینه نیز تلاش می‌شود. در کنار آن، نظرات فلاسفه غربی و آخرین نظریات طرح‌شده در این زمینه نیز مطمح نظر قرار می‌گیرد. در قالب همین رویکرد است که شهید سید محمدباقر صدر نظریه «توالد ذاتی» خود را برای حلّ مسئله استقرا ارائه داده است.

(2) رویکردی که به دنبال توسعه «فلسفه نوین اسلامی» (به عنوان تأمین‌کننده مبانی علوم اسلامی) در قالب تأسیس «فلسفه‌های مضاف»15 است. مهم‌ترین نظریه‌پرداز این رویکرد در حال حاضر خسروپناه است که در آثار متفاوتی از جمله مقاله‌ای در مجموعه مقالات فلسفه مضاف و کتاب فلسفه فلسفه اسلامی به توسعه آن همّت گماشته است.16

فلاسفه مسلمان از کندی گرفته تا ملّاصدرا تعریفی خاصّ برای فلسفه را پذیرفته‌اند که طبق آن، فلسفه دانشی است که به امور عامّه، کلّیات هستی‌شناسی و الهیات به معنای خاصّ می‌پردازد. اگر چه دغدغه فلاسفه مسلمان در دوره‌های مختلف متفاوت بود و آنها به تناسب نیاز خود، مقتضیات زمان، و موقعیت اجتماعی، تغییراتی در بافت و ساخت فلسفه و گاهی نیز روش‌شناسی آن ایجاد کردند؛

امّا این تعریف کلیدی تنها تغییراتی جزئی کرد. این دیدگاه با یک نگاه تاریخی و درجه دو به فلسفه به این نتیجه می‌رسد که نه تنها ساختار، بلکه تعریف رایج فلسفه اسلامی هم جوابگوی دغدغه امروز نیست؛ چراکه امروزه دانشگاه‌های کشور گرفتار نوع خاصّی از علوم انسانی هستند که محصول نظام فلسفی خاصّی است که در قرون 17 و 18 توسط رنه دکارت و فرانسیس بیکن پایه‌گذاری شده است. علوم انسانی و حتی علوم تجربی و علوم محض غربی از فلسفه خود قابل تفکیک نیستند و لذا برای اسلامی‌سازی دانش به ویژه علوم انسانی، نیاز به فلسفه‌ای اسلامی است که بتواند مبانی فلسفه علوم اسلامی را تأمین کند.

حکمت متعالیه ـ که شاید بتوان آن را کامل‌ترین فلسفه اسلامی دانست ـ در زمینه مبانی فلسفی علوم اجتماعی، فلسفه تاریخ و جامعه سکوت کرده است. بنابراین، برای تأمین مبانی فلسفی علوم انسانی باید تحولی در فلسفه ایجاد کرد؛ امّا این تحوّل، با حفظ تعریف گذشته امکان‌پذیر نیست. در تعریف متعارف، فلسفه دانشی است که از عوارض وجود بحث می‌کند؛ در مقابل، در تعریف جدید، فلسفه دانشی است که از احکام و عوارض وجود انضمامی و انتزاعی انسان بحث می‌کند.

بحث درباره این عوارض، موضوع فلسفه‌های مضاف را تشکیل می‌دهد و لذا طبق آن، فلسفه‌های مضاف نیز در دو دسته کلّی تقسیم‌بندی می‌شوند. عوارض انضمامی انسان عبارت‌اند از: معرفت، نفس، ذهن، خلق، زیباگرایی، گرایش به جامعه و دغدغه‌ها و اوضاع حدی. دسته دیگر عوارض انتزاعی انسان هستند که به فلسفه هستی، فلسفه ماهیت، فلسفه دین، فلسفه فقه و حقوق، فلسفه سیاسی، فلسفه اقتصاد و فلسفه زبان تقسیم می‌شوند.

در یک دسته‌بندی دیگر، فلسفه‌های مضاف به «فلسفه‌های مضاف به علوم» و «فلسفه‌های مضاف به حقایق» تقسیم می‌شوند. پس از استقلال دانش‌های جدیدی مانند جامعه‌شناسی، اقتصاد و روان‌شناسی در غرب و موفقیت‌های فراوان علوم جدید طی دو قرن گذشته، یکی از اشتغالاتی که برای فلاسفه به وجود آمد، تحلیل ماهیت فلسفی این دانش‌ها و مبانی و روش‌شناسی آنها و احیاناً تنقیح و تعدیل آنها بود.

«فلسفه مضاف به علوم»، که نگاهی درجه دوم به علوم دارد، بدین ترتیب به وجود آمد. «فلسفه مضاف به حقایق»، که جزء علوم درجه اوّل است، به مبادی عقلی حقایق موجود در عالم مانند زیبایی، معرفت، نفس و جامعه می‌پردازد. مقصود از توسعه فلسفه اسلامی، پرداختن به فلسفه مضاف به حقایق است که جزء دانش‌های درجه اوّل است و به مبادی عقلی، تصوّری و تصدیقی حقایق می‌پردازد.

ملّاصدرا مبادی عقلی مربوط به خداوند متعال و هستی را کاویده و حال لازم است به مباحث عقلی معرفت، ذهن، جامعه و تاریخ و امثال آن پرداخت؛ همان مباحث عقلی و فلسفه مضافی که مکتب‌ها را تأسیس می‌کنند. بعد از تأسیس مکتب، طبق آموزه‌های منابع اسلامی، همچون قرآن و روایات و تحقیقات اندیشمندان مسلمان و دیگر منبع مجاز شناخت، نوبت طرح علوم انسانی بر اساس آن مبانی و مبادی عقلی، تصوّری و تصدیقی فرا می‌رسد.

یکی از راهکارهایی که برای اسلامی‌سازی دانش با استفاده از فلسفه مضاف می‌توان به کار برد، آن است که در زمینه علوم غیراسلامی، ابتدا با تلاش علمی، مبانی و مبادی عقلی، تصوّری و تصدیقی این علوم کشف شوند و سپس این مبانی و مبادی بر اساس اندیشه اسلامی ارزیابی شده و در صورت وجود تعارض، جایگزینی آنها با مبانی مورد پذیرش اسلام در گام بعد صورت پذیرد. با اسلامی شدن مبانی تصوّری و تصدیقی، می‌توان به اسلامی شدن این علوم امیدوار بود. این روش کلّی است و جزئیات آن بستگی به ماهیت علم مورد مطالعه دارد. به علاوه، زمان‌بر بوده و نتایج و ویژگی‌های علم حاصل‌شده نامعلوم است.17

(3) رویکردی که صراحتاً به دنبال توسعه «فلسفه علم اسلامی» (به عنوان مقدّمه رسیدن به علوم اسلامی) است. در این رویکرد، تلاش می‌شود که با استفاده از اصول اسلامی مانند توحید، وحی، ولایت، و ...، مراتب خلقت و مراتب نفس و مانند آن، که به کرّات در کتب روایی و آیات قرآن مورد اشاره قرار گرفته است، فلسفه یا فلسفه علمی توسعه یابد که با تعقیب آن، علم مورد تأیید اسلامی حاصل می‌شود.

کارهای انجام‌شده در این زمینه متفاوت است. بعضی همچون سنّت‌گرایان، به سردستگی سیدحسین نصر، و فرهنگستان علوم اسلامی قم به صورت گروهی در این زمینه پژوهش می‌کنند و برخی افراد نیز به تنهایی فعالیت می‌کنند که شاید بتوان عثمان بکار مالزیایی را یکی از معروف‌ترین فیلسوفان علم کنونی مسلمان دانست که در آثار خود به دنبال توسعه «علم‌التوحید» است؛ اگرچه تا حدّ زیادی از سنّت‌گرایان تأثیر پذیرفته است.

ج. روش‌های مستقیم و غیرمستقیم تولید دانش در حوزه اقتصاد اسلامی: در حالی که دو روش پیش‌گفته مستقیماً به بحث از فلسفه می‌پرداختند، روش‌هایی نیز وجود دارند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بحث تولید دانش در اقتصاد را مطرح می‌کنند و بیشتر توسط اقتصاددانان مسلمان پیگیری می‌شوند. این روش در سه دسته عمده به صورت ذیل قابل تقسیم‌بندی است. دو دسته اوّل روش غیرمستقیم، و روش آخر روش مستقیم است. ممکن است دسته‌بندی‌های بهتری نیز قابل ارائه باشد؛ امّا از آنجا که هر محقّق بر اساس نظر خود به فعالیت مشغول است، ارائه یک دسته‌بندی به صورت ذهنی و بدون نظر به واقع مشکل است.

1. رویکرد تولید علوم دینی: اقتصاد اسلامی، به دلیل ترکیب آن، یکی از انواع علوم دینی شمرده می‌شود. بنابراین، هر نظریه‌ای که در زمینه علم دینی مطرح شود، به اقتصاد اسلامی نیز مربوط می‌شود و باید توسط متخصّصان «فاس» مورد مطالعه و ارزیابی قرار گیرد. حدّاقل سه معنا برای علم دینی قابل تصوّر است: (1) علومی که مستقیماً به دین مربوط می‌شود، مانند توحید و تفسیر قرآن؛ (2) علومی که دین و امور دینی را موضوع مطالعه خود قرار می‌دهند، مانند فلسفه دین و علم رجال؛ (3) علومی که دین متکفّل تأمین مبانی تصوّری، تصدیقی و روش‌شناسی آنهاست. منظور از علم دینی در دوره اخیر دسته سوم است.

در سال‌های اخیر، با رایج شدن اصطلاحات «علم دینی» و «تولید علم دینی» در کشور، این ادبیات دارای موافقان و مخالفان خود گردیده و عدّه‌ای به نظریه‌پردازی در این ساحت روی آورده‌اند. از مهم‌ترین آثاری که در این زمینه به نگارش درآمده است، می‌توان به نصیری، نصر، باقری، گلشنی، علّامه جوادی آملی، بستان و همکاران، حسنی و همکاران و سوزنچی اشاره کرد.این روش‌ها گوناگون بوده و عمده‌ترین آنها طبق دسته‌بندی سوزنچی، که جدیدترین و شاید جامع‌ترین مطالعه در زمینه تقریر و نقد و بررسی راهکارهای تحقّق علم دینی است، به قرار ذیل هستند:

ـ اصالت دادن به معارف نقلی در تولید علم، شامل دو دسته:

1. استخراج علم از متون نقلی؛

2. استخراج نظام معرفتی حاکم بر تولید علم از متون نقلی.

ـ اصالت دادن به روش تجربی در تولید علم، شامل سه دسته:

1. حضور دین در عرصه علم در مقام گردآوری؛

2. حضور آموزه‌های نقلی در عرصه پیش‌فرض‌ها و زمینه‌سازی برای پردازش نظریه‌ها؛

3. تحویل علم به فرهنگ و جایگزینی فرهنگ دینی به جای علم.

ـ توجه توأمان به روش‌های مختلف کسب معرفت، شامل سه دسته:

1. اخذ نظریه‌های جهان‌شمول از دین و جهت‌دهی دین به علم؛

2. توجه به تنوّع منابع معرفت و اهتمام به قداست علم؛

3. توجه به مراتب طولی عقل در درک حقایق عالم و تلازم همه‌جانبه عقل و نقل.

2. «اسلامی‌سازی معرفت»:18 این اصطلاح که بیان‌کننده تلاش‌ها و رویکردهای متنوّعی برای ترکیب اخلاق اسلامی با حوزه‌های مختلفی از تفکّر مدرن در علوم انسانی است، بیشتر در میان اندیشمندان اهل تسنن مطرح است و اوّلین بار توسط سیدمحمدنقیب العطاس مالزیایی در کتاب اسلام و سکولاریسم، انتشاریافته سال 1978، معرفی و پیشنهاد شد.

با وجود رویکردهای متفاوتی که در این زمینه وجود دارد؛ امّا همه در این بخش که باید به گونه‌ای علم مدرن را با علم اسلامی ترکیب کرد، اتّفاق‌نظر دارند. در بعضی روش‌های اسلامی‌سازی، گام‌های ابتدایی از فلسفه و دانش اسلامی شروع می‌شود و در گام‌های بعدی، نوبت به استفاده از دستاوردهای علم مدرن می‌رسد؛ امّا روش‌هایی نیز پیشنهاد شده‌اند که مشارکت علم سکولار از همان ابتدا قابل توجه است.

با وجود آنکه اسلامی‌سازی در حوزه‌های مختلفی چون روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و مدیریت به کار رفته است، امّا بیشترین تلاش‌ها در زمینه اسلامی‌سازی اقتصاد صورت گرفته است. شاید یکی از دلایل این امر تعارض بانکداری مدرن مبتنی بر قرض ربوی با آموزه‌های اسلامی مبنی بر حرمت ربا باشد.انتظار می‌رود محصول نهایی اسلامی‌سازی معرفت، ایجاد یک اجماع در میان مسلمانان روی یک فقه مناسب (مثلاً فقه‌الاقتصاد) و یک روش علمی باشد که با هنجارهای اخلاقی اسلام در تعارض نباشد.

3. روش‌های مستقیم تولید علم اقتصاد اسلامی: این عنوان را می‌توان در دو دسته تقسیم‌بندی نمود:19

ـ روش تطبیقی: در این روش، علم اقتصاد اسلامی در مقایسه با علم اقتصاد متعارف و در جایگاه موضوع مستحدثی که باید موضع اسلام در برابر آن روشن شود، مورد مطالعه قرار می‌گیرد. به طور معمول این روش به اسلامی‌سازی علم اقتصاد متعارف می‌انجامد.20 به عنوان مثال تابع مطلوبیت را می‌توان مثلاً با اضافه کردن متغیر انفاق، به عنوان کالایی که مصرف آن باعث ایجاد رضایتمندی در انسان اقتصادی مسلمان می‌شود، اسلامی کرد. یا می‌توان گفت انسان مسلمان به دنبال حداکثرسازی مطلوبیت خود هم در دنیا و هم در آخرت است21.

- روش استقلالی: در این روش مطالعه از مبانی و اهداف شریعت اسلام برای نظام و جامعه اسلامی در بعد اقتصادی شروع شده و بر اساس آن، علم اقتصاد اسلامی را تعریف می‌کند. «بر این اساس، ابتدا باید به استنباط مبانی و اهداف اقتصادی جامعه اسلامی بپردازیم. سپس، بر اساس آن اهداف، علم اقتصاد اسلامی را تعریف و وظایف آن را تعیین کنیم و به دیگر پرسش‌های مطرح‌شده در فلسفه علم پاسخ دهیم.»22

منابع

1. عماد افروغ، محتواگرایی و تولید علم، ص 37

2. نظریات پست‌مدرن در فلسفه علم که با کوهن شروع شد، و افرادی مانند لاکاتوش، لائودن، فایرابند و فوکو آن را بسط دادند دیدگاه مدرن را که نظریه‌های علمی را عینی و فارغ از ویژگی‌های روان‌شناختی افراد و ساختار فکری جامعه می‌دانست، زیر سؤال برد. کوهن علم را وابسته به پارادایم، لاکاتوش وابسته به فروض هسته سخت برنامه‌های پژوهشی، لائودن وابسته به فروض هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی سنّت‌های علمی، و فوکو وابسته به ساخت قدرت و برای معتبرسازی و تداوم آن می‌دانند.

3. شماری از علما و متفکران که نفیاً یا اثباتاً هیچ‌گونه موضع‌گیری در مقابل غرب انجام ندادند، بالتبع در مورد اقتصاد اسلامی نیز نظری نداشته‌اند؛ اگرچه می‌توان به صورت تلویحی آنان را جزء طرفداران نظریات ردکننده تفکر مدرن محسوب نمود. خسروپناه، جریان‌های فکری معاصر ایران را به هشت جریان سنّتی، عقلانیت اسلامی، مکتب تفکیک، تجددستیز سنّتی، فرهنگستان علوم اسلامی، سنّت‌گرایی و روشنفکری تقسیم می‌کند. این دسته‌بندی بدون معیار مصرّحی انجام پذیرفته و بیشتر ناظر به واقع و جریان‌های موجود فکری است. از نظر خسروپناه، دسته‌بندی این جریانات به صورت معیارمند مشکل بوده و تلاش‌هایی نیز که در این زمینه انجام گرفته، چندان موفق نبوده است.

4. برای تعریف جهان‌بینی علمی و تفاوت آن با جهان‌بینی فلسفی، ر.ک: مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، منطق ـ فلسفه، ج 1، ص 159.

5. برای این دسته‌بندی، از سبحانی بهره فراوانی برده شده است.

6. مجید مرادی، اسلامی‌سازی معرفت، ص 4.

7. در اینجا می‌توان دسته گسترده‌تری با عنوان تجدّدستیزان را برشمرد که شریعت‌گرایان ذیل آن قرار می‌گیرند. در این مجموعه، علاوه بر شریعت‌گرایان، هم کسانی که دغدغه سنّت قدسی و حقیقت ادیان آسمانی را دارند، یعنی سنّت‌گرایان و از جمله سیدحسین نصر، قرار می‌گیرند و هم کسانی که با تفکّر فلسفی به نفی غرب می‌پردازند؛ از جمله هایدگر و سیداحمد فردید. از آنجا که هایدگری‌ها در طرف اسلام‌خواهان اصیل جای نمی‌گیرند و سنّت‌گرایان نیز کمتر دغدغه شرایع از جمله شریعت اسلام را دارند، و البته به تبعیت از سبحانی، از میان تجدّدستیزان تنها به ذکر شریعت‌گرایان اکتفا می‌شود.

8. این دسته‌بندی برای اوّلین بار است که ارائه می‌شود؛ از این‌رو، و ارزیابی‌ها و نقّادی‌های صاحب‌نظران موجب غنا و دقت بیشتر آن خواهد شد.

9. Hausman.

10. Social Scientific Naturalism.

11. Abstraction, Idealization, and Ceteris Paribus Clauses in Economics.

12. به عنوان مثالی مناسب در این زمینه، می‌توان به محمدحسین کرمی و عسگر دیرباز مباحثی در فلسفه اقتصاد (علم اقتصاد و ارزش‌ها) اشاره کرد.

13. Maki.

14. وحید مقدم، «بررسی پیشرفت علمی مطالعات اقتصاد کلان ایران در دوره 86-1379»، یک رویکرد روش‌شناختی، پایان‌نامه دکتری، ص 75-66.

15. Philosophy "of"

16. مطالب این قسمت به طور عمده برگرفته از خسروپناه است و هدف آن تنها ارائه تصویری اجمالی از فلسفه مضاف بوده و نه ارزیابی آن به صورت کلّی یا به طور خاص در زمینه اقتصاد اسلامی.

17. اثر دوجلدی فلسفه‌های مضاف در زمینه فلسفه‌های مضاف، قابل اشاره است. این اثر که توسط نویسندگان گوناگون نوشته شده است، دارای 28 مقاله است و موضوعاتی همچون فلسفه فقه، فلسفه حقوق، فلسفه تاریخ، فلسفه فلسفه اسلامی، و فلسفه علوم حدیث را دربر می‌گیرد. این مجموعه دو مقاله در زمینه فلسفه اقتصاد اسلامی از هادوی‌نیا و میرمعزی را نیز در بر می‌گیرد.

18. Islamization of Knowledge

19. سیدحسین میرمعزی، «روش فلسفه علم اقتصاد اسلامی»، اقتصاد اسلامی،ش 27،ص50-59.

20. همان.

21. به عنوان مثالی از این رویکرد، می‌توان به: انصاری و همکاران، درآمدی به مبانی اقتصاد خرد با نگرش اسلامی، اشاره کرد.

22. میرمعزی، سیدحسین، «روش فلسفه علم اقتصاد اسلامی»، همان، ص 56.

وحید مقدم/استادیار گروه اقتصاد دانشگاه پیام نور استان فارس

منبع: دو فصلنامه معرفت اقتصادی شماره 3

ادامه دارد..........

 

 

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

شنبه 10 تیر 1391  11:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها