طنز، وزیرا! شاخ شمشادا ! مرا صادر به ژاپن کن!
با توجه به افزایش قیمت برخی کالاهی ضروری و غیر ضروری(!)، کشمکش بر سر افزایش حقوق کارمندان در ماه چهارم سال، هدفمندی یارانهها و...خواندن این شعر نو، خالی از لطف نیست!
الا ای من تو را قربان!
وزیر صادرات صنعت مونتاژ«بند نازک تنبان»!
منم، من، کارمند سرخوش و کیفور و مخمورت
منم همراز هر چه پوشه و ...
پرونده و ...
«اندیکس»!
منم سردار رویینتن،
منم، من، تک سوار عرصه «زونکن»
منم کاندر میان واژههای پیرو و...عطف و...لغایت ...
میروم تا بینهایت!
منم، من، کارمند مجری فرمان و دستورت
که ما قبل از طلوع صبح
سوار قوطی کنسرو واحد میشوم،
با حالتی جانسوز
بهاعماق نمور بایگانی میروم هر روز
همین دیروز
سراسر، خشتک شلوار من جر خورد
همان شلوار قیری رنگ دیرینم،
همان شلوار، کز میدان سیداسمال
قرضیدم!
و من از خجلت و آزرم لرزیدم.
***
وزیرا!
شاخ شمشادا!
سرت را اندکی از «بوسنی» و «عمان» و یا از «اردکستان!»
سوی من گردان
نگاهت را به زیر پای خود انداز
که من هم آبرو دارم
مرا دریاب...
پس از آن فکر کی(!) هم بابت آن خشتک شلوار
من فرما
کمی هم صحبت از «بن» کن
سپس در راستای صادرات غیر نفتی،
بنده را صادر به ژاپن کن!
امیر نداف، هفتهنامه گلآقا پیاپی 78 سال 1371