اندیشکده "شورای آتلانتیک" در مقالهای به قلم "یان هاماچک" و "یاکوب کولهانک" نوشته است: باور عموم بر این است که آینده ناتو به میزان پیوند میان اروپا و آن سوی اقیانوس اطلس بستگی دارد و هرگونه ضعف در این پیوند به منزله به صدا درآمدن ناقوس مرگ احتمالی برای این ائتلاف است، اما مباحثات جاری درباره کاهش تمایل آمریکا به اروپا و افزایش گرایش واشنگتن به منطقه آسیا- اقیانوسیه به روشنی روشنگر این تشویش راهبردی است.
برخی تغییرات ساختاری که اکنون در این پیمان در جریان است، میتواند تأثیرات عمیقی در دورنمای امنیتی اروپا-آتلانتیک بار عمیقی به همراه داشته باشد. یکی از سرچشمههای این تغییرات را میتوان در منطقه اروپای شرقی و مرکزی پیدا کرد که در آنجا اعضای جدید ناتو با ملغمهای از چالشها و فرصتهای جدید مواجه هستند. روندی که این کشورها طی میکنند تا محیط امنیت خود را بازتعریف کنند، ممکن است منشاء الهام بخشی برای پیمان ناتو در تعیین چگونگی تضمین ارتباط میان اعضای در دهه آینده باشد.
کشورهای جدید عضو ناتو را بیشتر کشورهای عضو سابق پیمان ورشو در منطقه اروپای شرقی و مرکزی تشکیل میدهند. این منطقه که قبلاً از کشورهای اقماری اتحاد جماهیر شوروی یا به عبارت دقیقتر در درون چشمانداز ژئوپلتیکی آن بودند، طی دو مرحله توسعه که در سازمان ناتو صورت گرفت، بطور اساسی تغییر شکل یافت.
گسترش ناتو روندی دو سویه بود که طی آن کشورهای عضو اروپای شرقی و مرکزی توانستند خود را در معماری امنیتی غربی جای دهند ضمن این که غرب نیز توانست همپیمانان تازهای در این پیمان برای خود دست و پا کند.
این که چه چیزی این کشورها را تا به این حد منحصر به فرد می کند، چالشهای فراوانی است که آنها را احاطه کرده و روشی است که آنها برای رسیدگی به آن چالشها استفاده میکنند و همچنین تفکر راهبردی آنها است.
امروزه اروپا تنها 21 درصد از مخارج ناتو را تقبل میکند. این وضعیت در اروپای مرکزی نیز به همین ترتیب است. در این منطقه تنها کشور لهستان است که هزینه آن برای ناتو در حدود 2 درصد از حداقل درآمد تولید ناخالص داخلی است. از سوی دیگر جمهوری چک و اسلوواکی شاهد کاهش شدید بودجههای دفاعی به رقمی در حدود یک درصد بودهاند.
در مورد جمهوری چک، معنی این کاهش این بوده که هر از گاهی چند دولت این کشور، مجبور بوده همین تعهدات اندک مالی خود به ناتو را بیش از پیش کاهش داده و در اولویتهای دفاعی خود تجدید نظر کند. در این دوره بلاتکلیفی چکها هم اکنون معترف هستند که برای آنها بسیار دشوار است که با توجه به وضعیت بغرنج کنونی در بودجه نظامی کشور، آنها بتوانند نیرو به خارج از کشور اعزام کنند.
از نظر بسیاری، این امر به معنی توفان در محل درآمد ناتو است. با این حال، همین وضعیت بحرانی اما نه چندان شدید نیز غنیمت است.
در نتیجه محدودیتهای بودجهای، دولتهای این کشورها در منطقه مجبور هستند که با ابتکار "دفاع هوشمند" به آن صورتی که از سوی "آندرس فاگ راسموسن" دبیر کل ناتو ارایه معرفی شده، همکاری کنند. بارها و بارها الگوی پنج کشور اسکاندیناوی (دانمارک، فنلاند، ایسلند، نروژ و سوئد) برای نشان دادن میسر بودن یک همکاری منطقهای استفاده شده، با این حال جالب است که کشورهای اروپای مرکزی و شرقی به رغم تصوری که از نزدیکی این کشورها وجود دارد، در گذشته و در چارچوب مقوله همکاری با یکدیگر سابقه بسیار بد و ضعیفی دارند.
البته در چارچوب کشورهای چهارگانه شرقی که گروهی متشکل از چهار کشور جمهوری چک، لهستان، اسلوواکی و مجارستان است، تلاشهایی صورت گرفت اما تا حدود زیادی ناموفق بود. نمونه استثنایی قابل توجه در این میان رابطه میان چک و اسلوواکی است، اما نبود موفقیتهای قابل توجه دیگر از موارد بسیار ملموس است.
نخستین و مهمترین دلیل این است که کشورهای اروپای شرقی و مرکزی هنوز مقوله دفاع را در چارچوپ قلمرو حاکمیتی مینگرند و تمایلی به همکاریهای گستردهتر ندارند. این امر تا حدودی بخاطر نبود فرهنگ همکاری و مکانیزمهای مختلف در چگونگی عملکرد ارتشهای این کشورها است.
مثالی که در این باره میتوان مطرح کرد، تصمیم این کشورها برای به دست آوردن جنگندههای جدید است. در پایان، همه آنها ترجیح دادند که هر کدام جنگندههایی متفاوت خریداری کنند و این فرصت را که با ارایه سفارش مشترک از تخفیفهای ویژه برخوردار شوند، از دست دادند.
با این حال مشکل کار این است که هر کدام از این ارتشها از چرخههای متفاوتی برای دسترسی به تسلیحات و تجهیزات پیروی میکنند. به عبارت دیگر اگر یکی از این کشورها تصمیم بگیرد که جنگندههایش را بازنشسته کرده و از دور خارج کند، همسایه این کشور بعید است که از این روند پیروی کند چرا که جنگندههای آن هنوز میتوانند سالها برای کشور خدمت کنند. این یک واقعیت تلخ است که در شکستهایی که در گذشته در پروژههای دیگر تجربه شده، نشان داده شد.
با این حال، میتوان خوشبین بود اما باید جانب احتیاط را رعایت کرد. پروژههای کوچک مانند بیمارستانهای مشترک صحرایی یا آموزش مشترک خلبانان بالگردها ارایه کنند گامهای کوچک اما مهم برای تسهیل در روند همکاریهای است. اگر چه تنها دو یا سه کشور در این دست ابتکارات مشارکت دارند اما نشان این ابتکارات نشان میدهند که با وجود مخالفت با طرحهای همکاری گسترده در سطح و اندازه ناتو، همکاری منطقهای امری راحتتر است. نکته مهمتر این که این طرحها ممکن است منجر به بوجود آمدن اعتماد به همکاری در میان کشورهای اروپای شرقی و مرکزی شود تا امکان همکاریهای گستردهتر در آینده فراهم آید.
تجربه کشورهای اروپای شرقی و مرکزی نشان میدهد که ارایه طرحهای محدودتر ممکن است بتواند به نتایج مطلوب ختم شود و بتوانند نقطه عطفی برای همکاریهای گستردهتر در آینده باشند.
با این حال مباحثات مربوط به هدف ناتو در ابعاد کوچکتر اما با قدرت بیشتر در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی همچنان به قوت خود در جریان است. مهمترین سوال در این بحثها این است که آیا این پیمان باید به دنبال ایفای نقش گستردهتر بیناللمی باشد یا این که به دفاع از محدوده سرزمینی اروپایی خود بسنده کند؟ کشورهای اروپای شرقی و مرکزی با توجه به تجربه تاریخی خود و دیدگاه منفیای که دارند، عموماً نسبت به این امر که ناتو عملکرد اصلی خود یعنی پیمانی که برای ارایه امنیت تشکیل شد، نگرانی بیشتری دارند.
اساساً، این کشورها تمایل دارند که ناتو منابع و امکانات بیشتری را به مقوله دفاع سرزمینی ارایه کند و این نکته را در چارچوب ابهامات راهبردی در اروپای شرقی توجیه میکنند. با این حال این نگرانیها در تضاد با میزان مخارج پایین دفاعی آنها است و اعتبار بحثهایی را که مطرح میکنند، زیر سوال میبرد.
گذشته از این، ترس همیشگی آنها از این است که از تمایل آمریکا به منطقه کاسته شده و این امر موجب بروز رقابت در میان دولتهای اروپای شرقی و مرکزی برای جلب توجه آمریکا شود، مسئلهای که نتایج مورد تردیدی به همراه دارد. اظهارات و ابراز ناامیدی شدید درباره تصمیم باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا برای لغو طرحهای استقرار پایگاههای دفاع موشکی در جمهوری چک و لهستان توسط برخی از محافظهکاران منطقه موید این روند است.
نگرانی راهبردی برخی از سیاستمداران در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی نباید ناتو را مشغول خود سازد. نیاز به ارزیابی دقیقتر و هوشمندانهتری از نیازهای امنیتی آنها وجود دارد. این که باید به چه سمتی حرکت کرد. مناقشه دیرین میان دو مفهوم دفاع سرزمینی در مقابل توانایی اعزام قوا را نمیتوان به راحتی حل و فصل کرد. با این وجود، به کشورهای اروپای شرقی و مرکزی توصیه میشود که تمرکز خود را بر ارتقا و توسعه قابلیتهای خود و به گونهای قرار دهند که بتوانند قابلیت رقابت داشته و مکمل یکدیگر باشند.
دومین و شاید مهمترین وظیقه برعهده سیاستمدارانی است که مجبورند در برخی از فرضیات و تفکرات دیرین خود تغییراتی اعمال کنند. از بسیاری از جهات همکاری دفاعی بیشتر میان اعضای اروپایی ناتو اجتنابناپذیر است. البته تردیدی نیست که آمریکا تعهدات خود به اروپا را به طور کلی قطع نخواهد کرد و ظاهر امر حاکی از این است که آمریکا بیش از گذشته مشغول چین خواهد شد و این امر برای اروپا گران تمام خواهد شد.
کشورهای اروپای شرقی و مرکزی این روند را با احتیاط بیشتری تماشا میکنند. کار عاقلانهای نیست که بخاطر چالشهای امنیتی حاشیهای به "چوپان دروغگو" بدل شد چرا که این کار بیش از این که به انسجام ائتلاف ناتو منجر شود، منجر به تضعیف آن می شود. از این رو اگر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی بتوانند در تغییر تفکرات امنیتی خود موفق شوند، شاید بتوان به ناتویی نیرومند و هدفمندتر امیدوار بود.