پاسخ به:مقالات امور دام و آبزیان
جهت تعيين مقدار فيله از گوشت دلفين ماهي (Coryphaena hippurus) تعداد 100 عدد ماهي شامل 48 نر و 52 ماده از صيدگاه هاي مختلف در منطقه چابهار جمع آوري و عمل فيله سازي بر روي آن ها در مرکز تحقيقات شيلاتي آب هاي دور صورت گرفت. مشخص شد که به طور متوسط مقدار فيله استحصالي 48.98 درصد وزن کل بدن بوده و مقدار پوست، باله، استخوان و وزن سر به ترتيب برابر 7.95, 6.1, 3 و 19.2 درصد از وزن کل محاسبه گرديد. همچنين بين پارامترهاي وزن کل، وزن سر، وزن فيله، وزن باله و وزن استخوان در دو جنس نر و ماده اختلاف معني داري مشاهده گرديد (P<0.1). با توجه به نتايج ثبت شده مشخص شد که گونه مذکور قابليت مطلوبي جهت فيله سازي دارد.
نسخه قابل چاپ
اين تحقيق به منظور تعيين نياز ليزين کل مرغان تخمگذار در مرحله اوج توليد تخم مرغ از سن 26 تا 42 هفتگي انجام شد. ابتدا جيره پايه اي بر اساس ذرت – کنجاله گلوتن ذرت و کنجاله سويا که از لحاظ تمام مواد مغذي به غير از ليزين متعدل بود ساخته شد. محتوي ليزين جيره پايه 0.58 درصد بود. مقادير مختلف ليزين در 9 سطح (0.04، 0.08، 0.12، 0.16،0.2 ، 0.24، 0.28، 0.32 و 0.36 درصد) به اين جيره پايه اضافه شد. جيره هاي آزمايشي به همراه جيره پايه به مدت 16 هفته در اختيار مرغان قرار داده شد. براي هر تيمار 48 مرغ در قالب طرح کاملا تصادفي متعادل با 4 تکرار در نظر گرفته شد. براي برآورد نياز ليزين ازدو مدل خط شکسته و نمايي استفاده شد. سطوح مختلف ليزين جيره تاثير معني داري بر وزن تخم مرغ، مصرف غذا (P<0.01) و ضريب تبديل غذايي (P<0.05) داشت ولي اثر سطوح مختلف ليزين جيره بر درصد توليد تخم مرغ معني دار نبود. بر آورد نياز ليزين بر اساس پاسخ، بازده تخم مرغ با استفاده از مدل خط شکسته و نمايي به ترتيب 648 و 710 ميليگرم در روز مي باشد. بر اساس پاسخ ضريب تبديل خوراک مقادير روزانه نياز ليزين با استفاده از مدل خط شکسته و نمايي به ترتيب 750 و 810 ميلي گرم در روز بدست آمد. در مجموع با توجه به نتايج تحقيق حاضر نياز ليزين مرغ تخم گذر در مرحله اوج توليد 810 ميليگرم در روزو يا 53 گرم بر کيلوگرم پروتئين جيره توصيه مي شود.
در يک مرغداري 22600 قطعه اي تخمگذار با سن 40 هفتگي و از نژاد هايلاين، بيماريي با علائم درگيري شديد دستگاه تنفس نظير ريزش ترشحات از چشم و بيني، تنفس صدادار، سرفه و عطسه با دفع ترشحات خون آلود و تنگي نفس شيوع پيدا کرد. ميزان ابتلاء گله 60-50 درصد، ميزان مرگ و مير 2.98 درصد و ميانگين افت توليد در گله حدود 18 درصد بود. پس از کالبدگشايي 10 قطعه از مرغان مبتلا، پرخوني و خون ريزي شديدي در حنجره و به ويژه در ناي وجود داشت و در بررسي مقاطع هيستوپاتولوژيک، علاوه بر ادم، پرخوني و نفود سلولهاي آماسي در زير مخاط و پارين، بافت پوششي مخاط کنده شده بود و به همراه مقادير فراواني از اکسوداي فيبريني و گلبول هاي قرمز مجراي ناي و حنجره را فرا گرفته بود. داخل اکسودا، سلول هاي سنسيشيال داراي هسته هاي متعدد با گنجيدگي هاي درون هسته اي بزرگ ائوزينوفيليک با هاله روشن اطرافي مشاهده مي شدند. رنگ آميزي مقاطع ناي با گيمساي بافتي، گنجيدگي هاي بزرگ بازوفيليک را در داخل هسته سلول هاي سنسيشيال نشان داد. آزمايش هاي سرولوژيک بر روي 100 نمونه سرم خون مرغان مبتلا انجام و آلودگي به ويروس لارنگوتراکئيت تأييد شد. بر اساس نشانه هاي درمانگاهي، يافته هاي کالبد گشايي و به خصوص نتايج آزمايش هاي سرولوژيک و مشاهدات هيستوپاتولوژيک، شيوع بيماري تورم حنجره و ناي در گله ياد شده قطعي بود.
مقادير شاخص تنوع شانن و شاخص هاي تشابه کيفي (شاخص جاکارد) و کمي (شاخص کولزينسکي( در گروه هاي زئوپلانکتوني خورباهوکلات که به صورت ماهانه از آبان 1375 تا آذر 1376 بوسيله تور پلانکتون گيري با اندازه چشمه 55 ميکرون جمع آوري شده بودند بررسي گرديد. بالاترين ميزان تنوع در ماه شهريور و کمترين آن در دي ماه بدست آمد. آزمون توکي نشانگر اختلاف معني دار تنوع در ماه دي با ماههاي آذر مرداد و شهريور (ماههاي پسمانسون) بود. اگر چه تشابه کيفي بين ماههاي مختلف قابل توجه نبوده، اما ميزان تشابه کمي بين زئوپلانکتون ها در ماه هاي مختلف متغير بود. اين مقدار در اغلب موارد بين ماه تير و مرداد (مانسون) با ماههاي پاييز و زمستان به حداقل رسيده، به نحوي که بين ماههاي دي و تير کمترين تشابه کمي وجود دارد. ناحيه انتهاي خور نيز کمترين تشابه را با ديگر نواحي دارد. کليه نتايج بدست آمده حاکي از آن است که در بين ماههاي سال تير ماه و در بين ايستگاه هاي مورد بررسي، انتهاي خور از شرايط متفاوتي برخوردار هستند. اين نتايج در اعمال مديريت هاي زيست محيطي در خور حرايي باهوکلات نقش موثري دارند.
در اين بررسي تعداد 96 قطعه رحم متعلق به شتران غير آبستن کشتار شده در کشتارگاه يزد مورد مطالعه ماکروسکوپي و هيستوپاتولوژيکي قرار گرفت. از نظر ماکروسکوپي ضايعات رحمي در 17.7% مشاهده شد که شامل کانون هاي سفيد رنگ و متعدد در ديواره رحم (4.16%)، آندومتريت حاد (2.08)، آندومتريت مزمن (1.04%)، تجمعات هموسيدرين (6.25%)، خونريزي هاي پتشي و منتشره (4.16%)، هيدروبورسيت تخمداني (1.04%)، هيدروسالپينکس (1.04%) و کيست هاي مجاور تخمداني (2.08%) بود. از نظر هيستوپاتولوژيکي ضايعات رحمي در 40.62% مشاهده شد که شامل آندومتريت چرکي حاد (7.29%)، آندومتريت تحت حاد (8.33%)، آندومتريت مزمن (9.37%)، متريت غير گرانولوماتوز (6.25%)، متريت گرانولوماتوز (3.12%)، هيپرپلازي آندومتريومي (1.04%)، آدنوميوز (5.20%) بود. بر اساس نتايج اين مطالعه، آندومتريت با وقوع 25 درصد و متريت با وقوع 9.37 درصد بيشترين ضايعات رحمي مشاهده شده بود. بنابراين مي توان چنين نتيجه گيري کرد که احتمالا آندومتريت و متريت نقش مهمي را در ناباروري شتران يک کوهانه در جنوب ايران دارد.
يک راس گوساله 2 ماهه بعد از بروز نشانه هاي ناراحتي سيستم گوارش مانند يبوست همراه با دفع بلغم و موکوس و عدم مفيد واقع شدن درمانهاي صورت گرفته، مورد کالبد گشايي قرار گرفت که در تمامي اندامهاي داخلي و به طور کلي در سراسر قفسه سينه و حفره شکمي، رشدهاي توموري مشاهده گرديد. پس از ثبت مشخصات ظاهري و اندازه گيري ابعاد آنها برشهايي تهيه و در فرمالين 10 درصد بافر خنثي، پايدار گرديد. بعد از انجام مراحل آماده سازي بافتي و تهيه بلوکهاي پارافيني، مقاطعلي به ضخامت 5 ميکرون تهيه و به روش هماتوکسيلين و ائوزين رنگ آميزي گرديد.
براي تعيين اثر استفاده از کلينوپتيلوليت طبيعي و بي کربنات سديم در خوراک گاوهاي شيرده، از 16 رأس گاو هلشتاين شيرده در قالب طرح چرخشي متوازن با چهار جيره غذايي و چهار دوره (21 روز) استفاده گرديد. جيره آزمايشي شاهد (1) شامل 17.1% يونجه، 16.2% ذرت سيلو شده (بر اساس 100 درصد ماده خشک) و 66.7% مواد متراکم بود. جيره آزمايشي دو، سه، چهار، به ترتيب شامل جيره شاهد به اضافه 1% بي کربنات سديم، 3% کلينوپتيلوليت و باضافه 0.5% بي کربنات سديم، و 6% کلينوپتيلوليت بودند. در طول دوره آزمايش، متابوليتهاي خون، خوراک مصرفي، شير توليدي و ترکيبات آن و همچنين pH مايع شکمبه و مدفوع در هر دوره تعيين گرديد. نتايج آزمايش نشان داد: ميانگين کلسترول پلاسماي خون گاوهاي تغذيه شده با جيره هاي يک، دو، سه، چهار به ترتيب 208.5، 197، 251، 214.5، ميلي گرم در دسي ليتر بود. ميانگين غلظت تري گليسيريد پلاسماي خون گاوهائي که با جيره يک تغذيه شده بودند نسبت به جيره هاي ديگر پائين تر بود. ميانگين غلظت گلوکز در جيره غذايي آنها افزايش يافت. مصرف کلينوپتيلوليت، بي کربنات سديم و کلينوپتيلوليت باضافه بي کربنات سديم اثر معني داري روي جريان خون (Mg,Cl,Na,K,Ca,p) نداشت. مقدار شير خام توليدي گاوهاي تغذيه شده با جيره يک، دو، سه، و چهار به ترتيب برابر 23.53، 24.2، 25.24، 25.45، کيلوگرم در روز و درصد چربي به ترتيب برابر 3.18، 3.39، 3.3 و 3.44 بود. ميانگين خوراک مصرفي براي هر کيلوگرم شير توليدي براي جيره هاي يک الي چهار به ترتيب برابر 0.82، 0.87، 0.9 و 0.88 بود که پس از اصلاح براي کلينوپتيلوليت و بي کربنات سديم به ترتيب برابر 0.82، 0.87، 0.86 و 0.82 شد. درصد پروتئين شير گاوها بترتيب برابر 3.25، 3.29، 3.31 و 3.31 براي گاوهاي تغذيه شده با جيره هاي يک، دو، سه و چهار بود. pH شکمبه 6.16، 6.5، 6.4 و(p<0.05) 6.53 مدفوع(p<0.05)6.54,6.35,6.38,6.41 و ادرار 7.92,8.03, 8.14, 7.76(p<0.05)به ترتيب متعلق به گاو هاي تغذيه شده با جيره يک الي چهار بود. هزينه توليدي خواراک(بر پايه سال 1379) براي هر ليتر شير 4% چربي براي جيره يک برابر 546 جيره دو برابر 558 جيره سه برابر 553 و براي جيره چهار برابر 525 ريال (p<0.05) به طور کلي با توجه به نتايج آزمايش مصرف کلينوپتيلوليت در جيره غذايي گاوهاي شيرده توصيه مي شود.
طي ساليان گذشته، مصرف بي رويه پشم دباغي صدمات جبران ناپذيري به کيفيت قالي وارد آورده است و اگر اين موضوع مورد مطالعه و تحقيق قرار نگيرد جايگاه تجارت فرش ايران در عرصه بين المللي متزلزل خواهد شد. هدف از انجام اين مطالعه، شناسايي آسيب هاي وارده به پشم و فوليکولهاي پوست در فرآيند موزدايي پوست گوسفند بر اثر استفاده از مواد شيميايي در مقياس آزمايشگاهي مي باشد. بدين منظور اثرات روش موزدايي رايج در ايران شامل سه سطح 5، 10 و 15 درصد سولفيد سديم (گروههاي 1، 2 و 3) و روش موزدايي در استراليا شامل سه سطح 1، 3 و 5 درصد هيدروکسيد سديم (گروههاي 4، 5 و 6) بر خصوصيات پشم و فوليکول 350 قطعه کوچک پوست گوسفندان موجود در استان تهران مورد مقايسه قرار گرفت. قطعات ديگري از پوستها به عنوان گروه هاي شاهد جهت مقايسه با گروه آزمايشي نگهداري شدند. براي اندازه گيري خصوصيات پشم، الياف گروههاي 1، 2، 3، 4، 5و 6 از سطح پوست پس از استعمال مواد شيميايي جدا گرديد. پشم گروه شاهد (گروه (7 بوسيله ماشين پشم چين برقي استحصال و نگهداري شد. سپس يک نمونه از هر يک از قطعات پوست به قطر 1 سانتي متر جهت اندازه گيري خصوصيات فوليکولي نمونه برداري شد. از آزمون دانکن جهت مقايسه ميانگين گروه هاي مختلف در قالب طرح کاملاً تصادفي و با استفاده از سيستم نرم افزاري SPSS استفاده گرديد. نتايج نشان داد که ميانگين زمان لازم جهت استحصال پشم از پوست در گروههاي 1، 2، 3، 4، 5 و 6 به ترتيب 2.1±114.7، 4.2±103.7، 3.5±93.0، 2.1±99.5، 01.0±80.3 و 2.7±58.0 دقيقه بود. ميانگين قطر پشم گروههاي 1، 2، 3، 4، 5، 6 و 7 به ترتيب 5.7± 37.5، 3.2±37.1، 4.7±37.4، 2.7±35.4، 2.4±36.1، 3.0±35.1 و 2.7±36.3 ميکرومتر بود. ميانگين و انحراف معيار طول پشم گروههاي 1، 2، 3، 4، 5، 6 و 7 به ترتيب 0.92±9.0، 1.11±9.2، 0.9±9.1، 0.43±9.2، 0.45±8.9، 0.22±9.1 و 0.56±8.9 سانتي متر بود. ميانگين و انحراف معيار تناسب فوليکولي (S/P) گروههاي 1، 2، 3، 4، 5، 6 و 7 به ترتيب 0.42±4.5، 0.25±4.7، 0.80±4.4، 1.05±4.6، 0.43±4.2، 0.32±4.3، 0.55±4.2 بود. اختلاف معني داري در خصوصيات فوق بين تيمارهاي مختلف وجود نداشت. اما تجزيه و تحليل آماري نشان داد که اختلاف معني داري(p<0.05). بين تيمارهاي مختلف از لحاظ مدت زمان لازم جهت جداسازي پشم از پوست وجود داشت
حقيق انجام شده بر روي ماهي زرده در سال 1378، در محدوده آبهاي استان هرمزگان مشخص کرد که رابطه (طول چنگالي- وزن) اين ماهي به صورت W= 0.053×10-3 FL2.71 و رابطه (طول چنگالي- دور آبشش) آن به قرار G=0.56 FL+1.2مي باشد. بررسي آمار صيد بيانگر آن بود که ميزان صيد در ماه هاي سال يکسان نبوده و اين ماهي از پراکندگي يکساني در آبهاي استان برخوردار نيست. صيدگاه اصلي آن منطقه بندر لنگه بوده و بيشترين صيد آن در ارديبهشت مي باشد. شاخص هاي رشد K و L? اين گونه به ترتيب 0.53 (year-1) و 94 سانتيمتر و به دست آمدند. شاخص هاي مرگ و مير طبيعي، صيادي و کل به ترتيب،F=1.9 M=0.66 وZ=2.56 برآورد گرديدند. ضريب بهره برداري از اين ماهي طي سال مذکور 0.74 به دست آمد.
صنعت طيور کشور ايران از سال 1377 درگير بيماري آنفلوانزاي طيور (H9N2) مي باشد. بروز بيماري با تلفات بالا اين تصور را ايجاد کرده است که ويروس آنفلوانزا در سطح مزرعه دچار تغييرات ژنتيکي شده است. در اين مطالعه سه ويروس آنفلوانزاي طيور (H9N2) جدا شده از گله هاي آلوده با تلفات متفاوت مورد شناسائي ملکولي قرار گرفتند. قطعه 486 جفت باز در اين ويروس ها که در بر گيرنده نوکلئوتيدهاي محل شکسته شدن پروتئين هماگلوتينين بود توسط PCR تکثير و سپس توالي نوکلئوتيدهاي آنها مشخص شد. آناليز نوکلئوتيدها و اسيدهاي آمينه مويد وجود سه ويروس بسيار شبيه به يکديگر ولي متمايز از همديگر بود. همانند ويروس هاي آنفلوانزاي طيور (H9N2) ساير کشورهاي آسيائي و اروپائي، اسيدهاي آمينه محل شکسته شدن پروتئين هماگلوتينين ويروس ها (PARSSR*G) کاملا شبيه به يکديگر بودند. آناليز فيلوژني 453 جفت باز محصولات PCR اين ويروس ها به همراه ويروس هاي گزارش شده از ساير نقاط جهان نشان داد، ويروس هاي آنفلوانزاي طيور ايران رابطه بسيار نزديکي با يکديگر داشته و به احتمال فراوان داراي منشاء يکسانند. بيشترين قرابت ژنتيکي اين ويروس ها به ترتيب با ويروس هاي آنفلوانزاي طيور کشور عربستان سعودي، آلمان و پاکستان بود. نتايج اين مطالعه نشان داد که عليرغم بروز تلفات زياد در سطح مزرعه، ويروس هاي آنفلوانزاي طيور ايران شبيه ويروس هاي غير بيماري زاي H9N2 گزارش شده از ساير کشورهاي اروپائي و آسيائي (به جز کشور چين) بوده و تغييرات ژنتيکي ايجاد شده در اين ويروس ها منجر به افزايش حدت آنها نشده است.
به منظور بررسي وضعيت ذخائر ماهيان صخره اي و مرجاني اطراف جزيره ابوموسي اقدام به نمونه برداري با ابزار صيد تله ثابت (گرگور) شد. اين جزيره با وسعتي حدود 12 کيلومتر مربع و موقعيت جغرافيايي 51°25 و 54°25 عرض شمالي و 01°55 و 54 °55 طول شرقي در آبهاي خليج فارس واقع شده است. نتايج حاصل از بررسيهاي انجام شده در اطراف اين جزيره، بيانگر جوان بودن نمونه ها و همچنين کم بودن ميزان ذخائر آبزيان منطقه مي باشد.
پستان يکي از حساس ترين اندامها نسبت به ضايعات بيماري مدي - ويسنا است. ريه، مفاصل، سيستم اعصاب مرکزي از جمله اندام هايي هستند که ضايعات در آنها قابل مشاهده است. بيماري مدي يک نوع ذات الريه ويروسي مزمن در گوسفند است که ضايعات آن در ريه ها به دليل بروز علائم باليني تنفسي مورد توجه قرار مي گيرد. ولي در پستان به دليل روند مرموز و مزمن ايجاد آنها ناشناخته مي مانند. براي تشخيص بيماري از اندازه گيري پادتن در سرم و همچنين مشاهده ضايعات پاتولوژيک در پستان استفاده مي شود. در يک بررسي که بر روي 400 نمونه سرمي و 100 نمونه پستاني از گوسفندان منطقه انجام گرفت، نمونه هاي سرمي از نظر ميزان پادتن در سرم خون – با آزمايش ايمونوديفوژيون ژل آگار - منفي بودند ولي دربافت هاي پستان هيپرپلازي لنفوئيدي شديد و مجاري و آلوئولها، متاپلازي بافت پوششي آسيني ها و تبديل اين سلولها به نوع استوانه اي و نفوذ تک هسته اي ها و ايجاد واکنش هاي گرانولوماتوزي به ويژه ماکروفاژي مشاهده شد، که با توجه به نوع ضايعات و ... مي توان آنها را به بيماري مدي نسبت داد.
وزن بدن و نمره وضعيت بدن ميش درماههاي خرداد، تير و مرداد در سالهاي 1378 و 1379 در 5 گله توده گوسفند کردي که به صورت غيرمتمرکز در استان ايلام پرورش مي يافتند. اندازه گيري شد (1228 رکود مربوط به 614 راس ميش داشتي). اطلاعات مربوط به زمان زايش ميش ها (3100 رکور مربوط به 1570 راس ميش داشتي) در بين سالهاي 1373-79 و اطلاعات مربوط به زمان جفت گيري ميش ها (1228 رکورد مربوط به 614 راس ميش داشتي) در سالهاي 1378و 1379 نيز مورد بررسي قرار گرفت.حداکثر ميزان جفتگري در ماه تير و در نتيجه حداکثر ميزان زايش در ماه آذر بود. پس از جمع آوري اطلاعات مربوط به زايش، ميش ها بر اساس باروري و فصل بره زايي به سه گروه پائيزه زا، داراي زايش زمستانه و قصر تقسيم شدند. اثر وزن زنده ميش در ماههاي خرداد، تير و مرداد و تغييرات آن بر باروري و فصل بره زايي معني داري بود.(P<0.05). ميش هاي قصر نسبت به ميش هايي که در پاييز يا زمستان زايش داشتند، در فصل جفتگيري سبک تر بودند(P<0.05). ميش هاي زايش پاييزه در ماه هاي خرداد و تير سنگين تر از ميش هاي داراي زايش زمستانه بودند(P<0.05) . در ماه مرداد تفاوت معني داري بين ميانگين حداقل مربعات وزن زنده ميش هاي زايش پاييزه و ميش هاي داراي زايش زمستانه مشاهده نشد. اثر سن ميش بر باروري و فصل بره زايي معني دار بود(P<0.05) . با افزايش سن از 2 به 5 سال، نسبت ميش هاي قصر از 17 درصد به 9 درصد کاهش مييافت (P<0.05). نمره وضعيت بدن (BCS) ميش در ماههاي خرداد، تير و مرداد (P<0.01) و تغييرات آن (P<0.05)، اثر معني داري بر باروري و فصل بره زايي داشتند. ميانگين حداقل مربعات BCS ميش هاي زايش پاييزه در ماههاي خرداد و تير نسبت به ميش هاي داراي زايش زمستانه و ميش هاي قصر بيشتر بود (P<0.05) اما تفاوت معني داري بين BCS ميش هاي زايش زمستانه و زايش پاييزه در ماه مرداد مشاهده نشد. BCS ميش هاي قصر در ماههاي تير و مرداد نسبت به دو گروه ديگر کمتر بود (P<0.05). با افزايش BCS ميش (در ماه تير) از 2.0 به 3.5 واحد نسبت ميش هاي قصر کاهش (P<0.05) و نسبت ميش هاي زايش پاييزه افزايش مييافت (P<0.05). نتايج اين تحقيق بيانگر اهميت انجام فلاشينگ در مورد ميش هاي جوان تر و ميش هاي داراي BCS پايين (در اواخر بهار و اوايل تابستان) به منظور متمرکز نمودن زايش ميش هاي توده کردي در فصل پاييز و همچنين کاهش درصد ميش هاي قصر در گله، مي باشد.
در اين تحقيق تاثير ترکيب يخ با سه نوع آنتي بيوتيک: اکسي تتراسايکلين کلروتتراسايکلين و نئومايسين بر روي زمان ماندگاري ميگو خليج فارس (Penaus senasulcatus) در سه غلظت 6,4,2 ppm در مرکز تحقيقات شيلاتي خليج فارس مورد مطالعه قرار گرفت.آزمون هاي ميکروبي شامل: شمارش کلي باکتريهاي هوازي شمارش کلي باکتري هاي گرم منفي و آزمون شيمياي انجام گرفته اندازه گيري ميزان کل نيتروژن فرار بود.نتايج نشان داد که اکسي تتراسايکلين و کلروتتراسايکلين زمان ماندگاري ميگو را بهتر از نئومايسين افزايش داده و همچنين مشخص گرديد که يخ حاوي آنتي بيوتيک اکسي تتراسايکلين در غلظت 2 ppm به عنوان بهترين تيمار بوده و آنتي بيوتيک كلروتتراسايکلين به دليل تغيير رنگ نامطلوب ميگو در زمان نگهداري مورد قبول واقع نشد.
دامپروري در بخش کشاورزي ايران به واسطه برخي ويژگي هاي داراي مرتبه با اهميت تري در مقايسه با ساير زير بخش هاي زراعت، باغباني و .... مي باشد. نگاهي به جايگاه جهاني ايران در توليدات دامپروري بيانگر ارزش و ضرورت توجه روز افزون به ارتقاي کيفيت اين بخش است. همچنين، اين زير بخش سهم مهمي در درآمد جمعيت فعال بخش کشاورزي دارد و پشتوانه اقتصادي ساير بخش هاي اقتصادي کشور نيز به شمار مي آيد. استان قم از موقعيت مناسبي در زمينه دامپروري برخوردار است و توليدات آن به ويژه در زمينه توليد شير و گوشت گاو بيش از حد نياز استان بوده و فرصت هاي شغلي فراواني در اختيار جمعيت فعال مولد قرار داده است. بررسي عملکرد توليدي واحدهاي گاوداري استان قم نشان مي دهد که قسمتي از ناکارايي توليد، به دليل ضعف دانش مهارت شاغلان واحدهاي گاوداري مي باشد و اين مساله به کاهش کميت و کيفيت محصولات توليدي اين زير بخش منجر شده است. بر اين اساس، مطالعه حاضر با هدف شناخت کمبودهاي دانشي و مهارتي شاغلان واحدهاي مذکور صورت پذيرفت. روش تحقيق، پيمايشي بوده و جامعه آماري شامل کليه واحدهاي گاوداري نيمه صنعتي استان قم مي باشد. از طريق روش نمونه گيري تصادفي سيستماتيک طبقه بندي شده، تعداد 104 واحد انتخاب شد. ابزار سنجش پرسشنامه هايي بود که از طريق مصاحبه تکميل گرديد. بخشي از نتايج تحقيق نشان داد که سه عامل مديريت توليد مثل، مديريت تغذيه و مديريت پرورش مهمترين عوامل تبيين کننده واريانس دانش و مهارت شاغلان واحدهاي مورد مطالعه در زمينه مسايل گاوداري به شمار مي آيند. نيازهاي آموزشي افراد مزبور نيز به ترتيب به موضوعات شيردوشي، توليد مثل، پرورش گاو، بهداشت واحد گاوداري، بيماريهاي گاوهاي شيري و پرواري، مديريت اقتصادي واحد گاوداري و تغذيه گاوهاي شيري و پرواري، اختصاص دارد. همچنين تفاوت در نوع نظارت بر واحد هاي گاوداري و سطح سواد شاغلان، اختلاف معني داري در سطح دانش و مهارت آنها ايجاد کرده است.