پاسخ به:بانک مقالات زراعت و باغبانی
پرايمينگ بذر يكي از تكنيك هاي رايج آبگيري براي افزايش كارآيي بذر مي باشد. در اين آزمايش، يافتن مناسب ترين شرايط پرايمينگ شامل مدت زمان، درجه حرارت و غلظت محلول پرايمينگ براي بذور سه گونه ارزن Panicum miliaceum، P. antidotale و Setaria italic مورد بررسي قرار گرفت. براي هر كدام از گونهها، بطور جداگانه آزمايش به صورت بلوك كامل تصادفي با 4 تكرار مورد استفاده قرار گرفت. تركيبهاي تيماري مورد بررسي براي هر گونه شامل الف) چهار سطح پتانسيل (4-، 8-، 12- و 16- بار) با استفاده از PEG 6000 (پلي اتيلن گليكول 6000)، ب) درجه حرارت با 4 سطح (15، 20، 25 و 20/30 (12ساعت /12ساعت) درجه سانتيگراد و ج) مدت زمان پرايمينگ (3، 7 و 14 روز) بودند. در مورد همه گونه هاي مورد آزمايش براي هر دو صفت درصد و سرعت جوانه زني، اثرات اصلي مدت زمان، درجه حرارت و سطوح پتانسيل پرايمينگ با احتمال 0.05 درصد معني دار شدند. نتايج بدست آمده نشان دادند كه هر سه گونه در پتانسيل 12- بار و مدت زمان 7 روز بهترين شرايط پرايمينگ را داشتند و در مورد درجه حرارت، بهترين دماي پرايمينگ براي بذور گونه هاي P. miliacoum، P. antidotale و S. italic به ترتيب دماهاي و 30/20 درجه سانتي گراد (12 (ساعت /12 ساعت)، 15 و 25 درجه سانتي گراد بود.
نسخه قابل چاپ
آزمايشي به منظور مطالعه تاثير دو تنظيم كننده رشد گياهي (اسيد آبسزيك و كينتين) بر جوانه زني بذر و رشد اوليه گياهچه ها و تحمل شوري در دو رقم گندم حساس (گاسپارد) و مقاوم (آذر 2) انجام شد. آناليز آماري صفات بررسي شده در مرحله جوانه زني و رشد گياهچه ها نشان داد كه شوري منجر به كاهش ميزان جوانه زني بذور و رشد گياهچه ها در هر دو رقم گرديد. با افزايش غلظت نمك درصد آب گياهچه ها و محتواي نسبي آب (RWC) در آن ها كاهش يافت. با اين حال نتايج آزمايش نشان داد كه اثرات باز دارنده نمك در رشد گياهچه هاي رقم گاسپارد بطور معني داري بيشتر از رقم آذر 2 بود كه در واقع بيانگر تشابه وضعيت تحمل به شوري در مراحل جوانه زني و گياه كامل در اين دو رقم مي باشد. اسيدآبسزيك اثرات بازدارندگي شديدي بر جوانه زني و رشد گياهچه هاي هر دو رقم داشت. اما اثرات بازدارنده آن بر رشد كلئوپتيل و ساقه چه ها به مراتب بيشتر از كاهش رشد ريشه چه ها بود. روند كاهش رشد ريشه چه و كلئوپتيل در قياس با شاهد در اثر تيمار با اسيدآبسزيك نشان دهنده حساسيت بيشتر رقم آذر2 به اين ماده تنظيم كننده رشد بود. برهمكنش هاي معني داري بين سطوح مختلف شوري و اسيدآبسزيك مشاهده گرديد، به اين معنا كه پاسخ رشدي گياهچه ها تحت اثرات توامان شوري و اسيدآبسزيك متفاوت بود، اما هر دو رقم تحت اثر اين دو عامل بازدارنده واكنش يكساني از خود نشان دادند. كينتين باعث افزايش درصد جوانه زني بذور و وزن تر و خشك گياهچه هاي هر دو رقم نسبت به گياهچه هاي شاهد گرديد. اما كينتين اثرات بازدارندگي شديدي بر رشد ريشه چه ها داشت. محتواي آب بافتي گياهچه ها و RWC در اثر تيمار كينتين افزايش پيدا كرد كه اين دو پارامتر با تغييرات جوانه زني و رشد طولي گياهچه ها همبستگي بالا و معني داري داشت.
با توجه به اهميت يونجه در كشاورزي ايران و وجود آب و هواي خشك در اغلب قطب هاي كشاورزي كشور، لازم است گونه هاي يونجه در شرايط مناسب رطوبتي و همچنين كمبود آب مورد مطالعه قرار گيرند تا بتوان گونه هايي كه تحمل به خشكي مناسب و در عين حال قدرت گره زايي بيشتري دارند، انتخاب گردند. بدين منظور سه گونه يونجه در شرايط متفاوت رطوبتي مورد آزمون جوانه زني قرار گرفتند تا قدرت جوانه زني هر كدام از آنها در شرايط تنش كمبود آب مورد بررسي قرار گيرد. سپس آنها در آزمايش دوم از نظر رشد گياهچه اي و قدرت گره زايي در شرايط مختلف رطوبتي مورد ارزيابي قرار گرفتند. نتايج آزمايش اول نشان داد كه در بين گونه ها، گونه Medicago sativa بيشترين درصد و سرعت جوانه زني، طول ريشه چه و هيپوكوتيل را دارد و گونه Medicago scutellata كمترين درصد و سرعت جوانه زني و گونه Medicago littoralis كمترين طول ريشه چه و هيپوكوتيل را دارا مي باشد. در آزمايش دوم، گونه Medicago sativa بيشترين تعداد گره را داشته و گونه Medicago scutellata بيشترين وزن خشك ريشه، وزن خشك ساقه و طول ريشه چه و هيپوكوتيل را دارا بوده است. در جمع بندي كلي گونه Medicago sativa بيشترين تحمل به خشكي را داشته و در شرايط خشك عملكرد بالاتري نسبت به گونه هاي ديگر دارد. ولي در شرايط مطلوب رطوبتي، گونه Medicago scutellata عملكرد بيشتري نسبت به گونه هاي ديگر مورد آزمايش دارد.
يكي از مهمترين مراحل در خصوص آلودگي ميوه پسته به گونه هاي مختلف جنس قارچ Aspergillus و توكسين هاي آنها ترمينال هاي فرآوري است كه در ارايه يك محصول عاري از آلودگي نقش مهمي دارند لذا تحقيق روي آنها ضروري به نظر مي رسد. در اين تحقيق نتايج بررسي تراكم جمعيت قارچ هاي گروه Aspergillus flavus و A.niger در پسته هاي فراوري شده 17 ترمينال فرآوري پسته ارايه گرديده است. براي اين منظور از مراحل مختلف فرآوري ميوه پسته در ترمينال هاي سنتي و نيمه مكانيزه نمونه برداري گرديد. نمونه ها به آزمايشگاه منتقل و با استفاده از محيط كشت هاي AFPA و CZ و روش تهيه سوسپانسيون و رقيق سازي متوالي تراكم جمعيت قارچ هاي فوق الذكر بررسي شد. نتايج نشان داد كه تراکم جمعيت قارچ هاي فوق در ترمينال هاي سنتي 2.6 برابر ترمينال هاي نيمه مكانيزه (ترمينال هاي سنتي 27764.2 کلني به ازاي هر ميوه و در ترمينال هاي نيمه مكانيزه 10671.82) بود. مقايسه سيستم هاي مختلف شستشو نشان داد كه استفاده از سيستم دوش آب با دامنه کارايي 39.8-6.1 نسبت به حوضچهها با آب ثابت با دامنه کارايي 14.7-0 و يا آب در جريان 10.7-0.1 براي كاهش تراکم جمعيت قارچ هاي مورد مطالعه كارايي بيشتري دارد. تركيب دو سيستم فوق در ايجاد يك سيستم مناسب شستشو و جداسازي پسته هاي آلوده از سالم مفيد مي باشد. در ميان پسته هاي فرآوري شده پسته هاي با پوست استخواني رنگ دار 140 برابر پسته هاي با رنگ پوست طبيعي 602:84135) کلني در هر ميوه) آلودگي قارچي داشتند كه از آن مي توان به عنوان معياري جهت جداسازي پسته هاي آلوده استفاده نمود. تراكم جمعيت قارچ هاي مورد مطالعه همراه پسته، در روزهاي مختلف خشك كردن از نظر آماري تفاوت معني داري نداشت و به نظر مي رسد امكان رشد بعدي قارچ هاي مولد آفلاتوكسين در زمان خشك كردن پسته در محل آفتاب دهي فراهم نباشد. نتايج حاصل از تحقيق حاضر نشان داد كه اگر چه شرايط براي آلودگي و توليد آفلاتوكسين در باغ مهيا است، ولي شرايط فرآوري و انبارداري براي آلودگي مجدد مناسب نيست. تراكم قارچ هاي مورد مطالعه در پسته هاي ريز از غير قابل تشخيص تا 4000 کلني در واحد ميوه پسته متغير بود به طوري که در تعدادي از نمونه ها بالا و در بقيه پايين بود. نتايج اين تحقيق مي تواند در بهبود سيستم هاي فرآوري موجود و جداسازي منابع آلودگي قارچي در ترمينال هاي پسته مفيد واقع گردد.
به منظور بررسي اثر كارايي باكتري هاي تسهيل كننده جذب فسفر به همراه مقادير مصرف كود شيميايي سوپر فسفات تريپل بر عملكرد و اجزا عملكرد جو (رقم كارون در كوير) آزمايشي در سال زراعي 85-1384 در مزرعه آموزشي پژوهشي پرديس كشاورزي و منابع طبيعي دانشگاه تهران به اجرا گذاشته شد. آزمايش به صورت كرت هاي خرد شده در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي با سه تكرار به اجرا در آمد. فاكتور اصلي شامل كود شيميايي سوپر فسفات تريپل در 5 سطح (0، 30، 60، 90 و 120 كيلوگرم در هكتار) و فاكتور فرعي شامل سويه هاي باكتري Pseudomonas potida در 3 سطح شامل سويه هاي شماره 9، 10 و 41 و يك سطح شاهد (بدون باكتري) بود. حداكثر عملكرد ماده خشك علوفه به مقدار 8375.2 كيلوگرم در هكتار با آغشته كردن بذر با S3 (سويه 41) و مصرف 60 كيلوگرم در هكتار كود سوپر فسفات تريپل بدست آمد. حداكثر عملكرد دانه با كاربرد S1 (سويه 9) باكتري بهمراه مصرف 30 كيلوگرم در هكتار سوپر فسفات تريپل حاصل شد. با توجه به عملكرد مناسب S3 (سويه 41) باكتري مي توان چنين نتيجه گرفت كه در شرايط عدم استفاده از كود، اين سويه قادر است ماده خشك توليدي را در حد قابل قبولي افزايش دهد. بنابراين چنين بنظر مي رسد كه در شرايط عدم استفاده از كود فسفر (سيستم هاي ارگانيك) مي توان استفاده از اين سويه را در دستور كار قرار داد.
در اين آزمايش 24 رقم كلزاي بهاره در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي در چهار تكرار به مدت دو سال در مركز تحقيقات كشاورزي جيرفت مورد بررسي و مقايسه قرار گرفتند. نتايج تجزيه واريانس ساده و مركب روي صفات مورد بررسي در دو سال انجام آزمايش نشان داد كه ارقام مورد بررسي از نظر تعداد خورجين در بوته، تعداد دانه در خورجين، وزن هزار دانه و درصد روغن دانه با يكديگر تفاوت معني دار داشتند. مقايسه ميانگين هاي سطوح رقم نشان داد كه بيشترين تعداد خورجين در بوته به ميزان 276.9 مربوط به رقم ساري گل و بعد از آن ارقام Option 500 و Hyola 308 قرار گرفتند. از نظر تعداد دانه در خورجين، رقم Hyola 308 با 23.8 دانه در خورجين برتر از ساير ارقام مورد بررسي بود و بعد از آن ارقام Hyola 401, Option 500 و Hyola 420 قرار گرفتند. تعداد دانه در خورجين نسبت به ساير اجزاي عملکرد، همبستگي بيشتري را (r=0.68) با عملکرد دانه نشان داد. بيشترين وزن هزار دانه به ميزان 4.16 گرم مربوط به رقم Hyola 401 بود و رقم Hyola 420 با وزن هزار دانه 3.91 گرم در گروه دوم قرار گرفت. از نظر ميزان روغن دانه ارقام Goliath و Option 500 به ترتيب با 47 و 46.9 درصد روغن،برتر از ساير ارقام بودند. هم چنين ارقام مورد بررسي از نظر ميزان عملكرد دانه و روغن با يكديگر در سطح آماري 1% تفاوت معني دار داشتند. مقايسه ميانگين داده هاي عملكرد دانه نشان داد كه رقم Hyola 401 با عملكرد 4461 كيلوگرم دانه در هكتار، برتر از ساير ارقام بود و در گروه اول قرار گرفت و بعد از آن ارقام Hyola 420 و Hyola 308 به ترتيب با توليد 4186 و 4012 كيلوگرم دانه در هكتار بيشترين عملكرد دانه را به خود اختصاص دادند.
اين آزمايش در سال 1383 در ايستگاه تحقيقات کشاورزي گرگان به منظور بررسي اثرات حذف پنجه ها و تراکم بوته بر روي عملکرد بلال ذرت شيرين رقم K.SC403 به صورت فاکتوريل و در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي در چهار تکرار مورد بررسي قرار گرفت. فاکتورها شامل حذف پنجه در سه سطح (عدم حذف پنجه، حذف پنجه در يک مرحله و حذف پنجه در دو مرحله) و تراکم بوته در سه سطح (45، 55 و 65 هزار بوته در هکتار) بودند. مقايسه ميانگين تيمارها نشان داد که عدم حذف پنجه بيشترين ماده خشک (10607 کيلوگرم در هکتار) و عملکرد بلال تر (20576.8 کيلوگرم در هکتار) را توليد نمود. همزمان با افزايش تراکم بوته طول بلال کاهش يافت و تراکم بوته بر روي عملکرد بلال تر تاثير معني داري نداشت و از طرف ديگر با حذف پنجه ها عملکرد بلال و ماده خشک کاهش يافت. بر اساس نتايج اين مطالعه تراکم 65-55 هزار بوته در هکتار بدون حذف پنجه براي توليد بلال در ذرت شيرين توصيه مي شود.
به منظور تعيين مناسب ترين رقم انار براي استان يزد و مناطق مشابه اقليمي، از سال 1380 و به مد ت چهار سال، يازده رقم از انارهاي تجارتي استان يزد در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي و در 4 تكرار در مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي يزد مورد مقايسه قرارگرفت. داده هاي بدست آمده با استفاد ه از نرم افزار MSTAT-C براي هر فاكتور و براي هر سال به طور مجزا آناليز گرديد. تجزيه مركب نيز صورت گرفت. نتايج حاصله نشان داد كه اختلاف ارقام از نظر عملكرد، بازار پسندي، مقاومت به كرم گلوگاه، پوسيدگي، تركيدگي و آفتاب سوختگي ميوه در سطح احتمال يك درصد معني دار مي باشد. به علاوه، اختلاف سال براي عملكرد، آفتاب سوختگي، تركيدگي، آلودگي به كرم گلوگاه و پوسيدگي معني دار بود . گرچ تفتي و شهوار دانه سفيد به ترتيب بالاترين و پايين ترين عملكرد را داشتند. انار ملس دانه سياه با متوسط 4.8 درصد آلودگي، مقاوم ترين رقم به كرم گلوگاه انار بود و در مقابل انار گبري دانه سياه با 47.8 درصد آلودگي، عنوان حساس ترين رقم نسبت به كرم گلوگاه انار را به خود اختصاص داد. از نظر مقاومت به آفتاب سوختگي، رقم شهوار دانه سفيد با متوسط 41.40 درصد سوختگي ميوه از همه حساس تر و گبري دانه سياه با 1.38 درصد آفتاب سوختگي، مقاوم ترين رقم بود . انار آبان ماهي حساسترين رقم نسبت به تركيدگي ميوه و ملس دانه سياه، گبري دانه سياه و شهوار دانه قرمز در گروه ارقام مقاوم قرار گرفتند. رقم گبري دانه سياه هم در صدر ارقام حساس به پوسيدگي جاي داشت. در مجموع ارقام اصفهاني دانه قرمز، ملس دانه سياه و شهوار دانه سفيد از نظر بازار پسندي، بالاترين مقبوليت را به خود اختصاص دادند. بر اساس گروه بندي نهايي، انار ملس دانه سياه و شهوار دانه قرمز به عنوان ارقام برتر انتخاب شدند. انار ملس دانه سياه داراي طعم ميخوش و شهوار دانه قرمز شيرين است.
به منظور بررسي اثر غلظت هاي مختلف علف كشهاي آترازين+آلاكلر و اي پي تي سي و روش كاشت ذرت بر روي عملكرد و برخي شاخص هاي فيزيولوژيكي ذرت دانه اي رقم S.C 704 تحت شرايط رقابت با علف هاي هرز، آزمايشي در سال زراعي 1384 در مزرعه تحقيقاتي موسسه تحقيقات گياهپزشكي كشور، بخش تحقيقات علفهاي هرز، واقع در كرج به صورت كرت هاي خرد شد ه در قالب بلوك هاي كامل تصادفي با سه تكرار انجام شد. كرت هاي اصلي شامل: چهار نوع روش كاشت مختلف ذرت: يك رديف روي پشته، دو رديف روي پشته، يك رديف كف جوي و يك رديف كف جوي و سپس تبديل جوي به پشته در مرحله 4 تا 6 برگي ذرت و كرت هاي فرعي نيز شامل: آترازين + آلاكلر به ميزان 4+1 كيلوگرم / ليتر در هكتار (مقدار توصيه شده)، مخلوط آترازين + آلاكلر با كاهش 25 درصد نسبت به مقدار توصيه شده، اي پي تي سي به ميزان 6.5 ليتر در هكتار (مقد ار توصيه شده) و اي پي تي سي با كاهش 25 درصد نسبت به مقدار توصيه شده بود. نتايج نشان داد كه بيشترين ميزان شاخص سطح برگ، ماده خشك، سرعت رشد محصول، دوام شاخص سطح برگ و عملكرد دانه در روش هاي كاشت يك رديف روي پشته و يك رديف كف جوي متعلق به مقادير توصيه شده از علف كشهاي آترازين + آلاكلر و اي پي تي سي بود، در حالي كه در روش هاي كاشت دو رديف روي پشته و يك رديف كف جوي و سپس تبديل جوي به پشته تيمار علفكش اي پي تي سي با 25 درصد كاهش (نسبت به مقدار توصيه شده) بيشترين مقدار را نشان داد.
ارزيابي تحمل گياهان زراعي به تنش هاي زيست محيطي به ويژه در خلال مرحله جوانه زني و سبز شدن عامل مهمي در انتخاب آن ها براي كشت در شرايط مختلف مي باشد. از آن جا كه ارزيابي هاي معمول در شرايط مزرعه اي از يك سو زمان بر و از سوي د يگر تحت تاثير عوامل غير قابل كنترل متعددي از جمله عوامل خاكي، اقليم و عمليات زراعي مي باشند، بنابراين با استفاده از يك روش آزمايشگاهي تحت شرايط كنترل شده، امكان ارزيابي سريع و نسبتا دقيق عكس العمل گياهان به تنش فراهم مي گردد. در همين راستا و به منظور بررسي عكس العمل بذور رقم اسپيد فيد سور گوم علوفه اي (Sorghum bicolor L.) و رقم نوتريفيد ارزن مرواريدي (Pennisetum americanum) به تنش هاي شوري و كم آبي در مرحله جوانه زني دو آزمايش به صورت فاكتوريل در قالب طرح كاملا تصادفي با دو تكرار و تحت شرايط محيطي كنترل شده انجام شد. در آزمايش اول اثر سطوح تنش شوري (ds/m(44.2، 40، 33، 26.5، 22، 17.6، 13.2، 9.2، 4.4، 0) ناشي از كلريد سديم (NaCl) و در آزمايش دوم اثر سطوح تنش كم آبي MPa (-1.0، -0.9، -0.8، -0.7، -0.6، -0.5، -0.4، -0.3، -0.2، -0.1) ناشي از ماد ه پلي اتيلن گليكول6000 (PEG 6000) بر شاخص هاي جوانه زني بذور سور گوم و ارزن در ظروف پتري و به روش بين كاغذ مورد بررسي قرار گرفت. صفاتي كه در اين آزمايش ها اندازه گيري شدند عبارت بودند از: سرعت جوانه زني، بنيه بذر، طول ريشه چه و ساقه چه، وزن خشك ريشه چه و ساقه چه و درصد جوانه زني. نتايج نشان داد كه بذور سور گوم نسبت به بذور ارزن در شرايط تنش كم آبي و شوري، تحمل بيشتري از خود نشان مي دهند. به طوري كه در سطوح تنش مشابه درصد جوانه زني و بنيه بذر رقم اسپيدفيد سور گوم بيشتر از رقم نوتريفيد ارزن بود. هر چند تشديد تنش تا شوري dS/mو 9.2 و كم آبي -0.4MPa تفاوت معني داري در سرعت جوانه زني ايجاد نكرد اما در تنش هاي شديد تر وزن و طول ريشه چه و ساقه چه به طور معني داري كاهش يافت. بيشترين همبستگي مثبت (r=0.98) بين سرعت جوانه زني و درصد جوانه زني به دست آمد، از اين رو مي توان اظهار د اشت انتخاب رقم با درصد جوانه زني بالا مي تواند افزايش سرعت جوانه زني و استقرار بهتر گياهچه را به دنبال داشته باشد. همچنين همبستگي بالا و مثبت (r=0.97) موجود بين وزن خشك ريشه چه و وزن خشك ساقه چه حاكي از آن است كه تجمع ماده خشك بيشتر در ريشه چه و افرايش وزن آن باعث افزايش جذب آب و املاح مفيد موجود در آب گشته و در نتيجه رشد ساقه چه و وزن آن را افزايش داده است.
در تحقيق حاضر يك آزمايش مزرعه اي به منظور مقايسه اثر چهار روش خاك ورزي اوليه (با گاوآهن هاي برگردان دار، بشقابي، بشقابي پيشرفته و قلمي) و سرزني بوته (سرزني شده و سرزني نشده) بر خواص مكانيكي و سختي بافت غده سيب زميني انجام گرديد. طرح مذكور در قالب بلوك هاي كامل تصادفي با هشت تيمار (چهار سطح خاك ورزي اوليه × دو سطح سرزني بوته ها) در سه تكرار اجرا و از آزمايش هاي فاكتوريل (كرت هاي نواري) براي تجزيه و تحليل و مقايسه تيمار ها استفاده شد. نتايج نشان داد كه شدت انرژي تا نقطه گسيختگي، در تيمارهاي خاك ورزي اوليه با گاوآهن قلمي+سرزني بوته و خاك ورزي اوليه با گاوآهن بشقابي پيشرفته+عدم سرزني بوته، به طور معني داري در سطح 5% بيش از ساير تيمارها بود و بين اختلاف سختي بيشينه و كمينه بافت دروني غده و تنش نقطه گسيختگي آن همبستگي معني داري با احتمال 95% و بين اختلاف سختي بيشينه و كمينه بافت دروني غده با مدول سكانت و همچنين كرنش بيشينه همبستگي معني داري با احتمال 99% وجود داشت.
تنش ايجاد شده به وسيله دماي پايين در رشد و نمو گياهان محدوديت ايجاد مي کند. به علت غير قابل كنترل بودن عوامل محيطي تلاش هاي زيادي در زمينه شناخت اينگونه تغييرات صورت گرفته شده است. در مقاله حاضر به منظور بررسي اثر د ماي بهاره سازي (4 درجه سانتيگراد) و کلسيم خارجي که به نظر مي رسد به عنوان پيام رسان ثانويه در انتقال پيام هاي مربوط به تنش ها عمل مي کند بر روي راند مان کوانتومي فتوسيستم II و ميزان کلروفيل، از دو رقم پاييزه متحمل به سرما، نورستار (-24 درجه سانتيگراد =LT50) و سرداري (-16 درجه سانتيگراد =LT50) و رقم بهاره حساس كوهدشت (-6 درجه سانتيگراد =LT50) استفاده شد. در روز 14 بعد از کشت (قبل از القا سرماي بهاره سازي) و 2، 14، 21 و 35 روز القا سرما (مجموعا 5 زمان نمونه برد اري) راندمان کوانتومي فتوسيستم (Fv/Fm)II و ميزان کلروفيل با استفاده از قرائت SPAD در برگ گياهچه ها اندازه گيري شد. نتايج حاصل نشان داد که در مجموع در کل زمان هاي اندازه گيري در هر سه رقم، سرما باعث کاهش راند مان کوانتومي فتوسيستم II شد اما در رقم بهاره کوهدشت ميزان کاهش بيشتر از دو رقم پاييزه سرداري و نورستار بود. همچنين با افزايش دوره سرمادهي گياهچه ها، يک روند رو به افزايش در ميزان کلروفيل در برگ هاي گياهچه هاي سرما ديده نسبت به شاهد صورت گرفت و اين روند رو به افزايش در دو رقم پاييزه سرداري و نورستار نسبت به رقم بهاره کوهدشت شديدتر بود. نتايج حاصل از اثر کلسيم نشان داد که در کل کلسيم اثر چنداني بر روي راند مان کوانتومي فتوسيستم IIو غلظت نسبي کلروفيل در ارقام مورد مطالعه نداشت.
بررسي تراكم خاك در مزارع به دليل تاثير منفي آن بر ميزان رشد و نمو و توليد محصول اهميت زيادي دارد. در اين طرح تاثير زيرشكني خاك و دور آبياري در قالب طرح آماري اسپليت بلوك و در سه تكرار بر روي عملكرد، درصد قند و هزينه هاي اجراي طرح به مدت سه سال بررسي شد. تيمار اصلي دور آبياري شامل سه دور 7، 10 و 14 روز كه بترتيب با I10، I7، I14 و تيمار فرعي عمليات خاك ورزي شامل سه روش فقط استفاده از گاو آهن برگردان دار و بدون زيرشكني خاك (شاهد)، زيرشكني خاك به عمق 35-30 سانتي متر + گاو آهن برگردان دار و زيرشكني خاك به عمق 45-40 سانتي متر + گاو آهن برگردان دار كه بترتيب با S1، S0 و S2 نشان داده شدند، انتخاب گرديدند. جهت بررسي اقتصادي از روش بازده برنامه اي تيمار استفاده گرديد. نتايج نشان مي دهد كه زيرشكني خاك باعث افزايش عملكرد ريشه چغندرقند به ميزان 21% گرديد. و افزايش دور آبياري باعث كاهش عملكرد ريشه چغندرقند به ميزان 16% و افزايش درصد قند به ميزان 11% شد. نتايج همچنين نشان داد كه مناسبترين تيمار، تيمار S2I10 است كه نسبت به تيمار شاهد حدود 5750000 ريال در هر هكتار افزايش سود دهي داشته است.
به منظور د ستيابي به اطلاعات لازم جهت مديريت كار آمدتر مزارع ذرت و ارزيابي الگوهاي كاشت و تراكم بوته و افزايش كارايي مصرف آب از طريق آبياري فاروهاي كشت شده ذرت به صورت يك در ميان، آزمايشي به صورت طرح كرت هاي خرده شده نواري (Strip split plot) در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي در سه تكرار روي ذرت رقم هيبريد 704 در سال هاي 83- 1382 در اراضي مركز تحقيقات كشاورزي جيرفت به اجرا رسيد. در اين مطالعه فاصله بين رديف هاي ذرت به عنوان عامل عمودي در سه سطح (75، 70 و 65 سانتي متر)، الگوي كاشت به عنوان عامل افقي، شامل كاشت تك رديفه و كاشت دو رديفه در پشته عريض و حذف يك در ميان آبياري و تراكم بوته در سه سطح (85، 75 و 65 هزار بوته در هكتار) به عنوان كرت فرعي مورد بررسي قرار گرفتند . نتايج بدست آمده از مجموع دو سال اجراي آزمايش حاكي از آنست كه: اثر الگوي كاشت و تراكم بوته در سطح آماري 1% بر عملكرد دانه ذرت معني دار بود. اثر فاصله رديف هاي كاشت و اثر متقابل فاصله رديف كاشت × الگوي كاشت × تراكم بوته در سطح آماري 5% معني دار شد. بالاترين عملكرد دانه ذرت از فاصله رديف 65 سانتي متر به ميزان 13.46 تن در هكتار و بالاترين عملكرد دانه ذرت از الگوي كاشت يك رديفه معمولي به ميزان 14.24 تن در هكتار بود كه حدود 16% نسبت به الگوي دو رديفه و حذف يك در ميان آبياري جويچه ها، برتري نشان داد (اثرات اصلي). با افزايش تراكم بوته عملكرد دانه افزايش پيدا كرد، بطوريكه بالاترين عملكرد دانه ذرت از تراكم 85 هزار بوته در هكتار (13.87 تن در هكتار) بدست آمد. از اثر متقابل بين سه فاكتور مورد بررسي بالاترين عملكرد دانه ذرت از تيمار فاصله رديف 70 سانتي متر + الگوي كاشت يك رديفه + تراكم 85 هزار بوته در هكتار (16.08 تن در هكتار) بدست آمد. و بنابراين همين تيمار براي منطقه جيرفت توصيه شد.
اسانس گل محمدي داراي ارزش اقتصادي بالايي است. هدف از اين پژوهش تكثير غير جنسي ژنوتيپ هاي برتري است كه كيفيت و كميت اسانس بهتر، درصد اسانس بيشتر، طول دوره گلدهي طولاني تر و يا عملكرد گل بيشتري را نسبت به ساير ژنوتيپ ها نشان مي دهند. به اين منظور از جوانه هاي جانبي پايه هاي بالغ در فصول مختلف سال برداشت شد و در محيط كشت MS پايه همراه با تيمارهاي مختلف هورموني كشت گرديد. در مرحله استقرار به منظور حصول به نمونه هاي استريل از كلريد مركوريك 0.1% به مدت 5 دقيقه استفاده شد. كليه ريز نمونه ها در فصل تابستان و پاييز و در هر سه ژنوتيپ مستقر شدند. در مرحله شاخه زايي اثر هورمونهاي BAP و Kin مورد بررسي قرار گرفت. بهترين تيمار شاخه زايي در هر سه ژنوتيپ متفاوت بود. بيشترين ضريب ازدياد و رشد طولي ژنوتيپ M6 در تيمار حاوي 2 ميلي گرم در ليتر BAP و 2 ميلي گرم در ليتر Kin و در ژنوتيپ هاي G1 و G2 در تيمارحاوي 2.5 ميلي گرم در ليتر BAP به دست آمد. به منظور تحريك ريشه زايي شاخه ها از محيط MS تغيير يافته همراه با مقادير متفاوت هورمون NAA استفاده گرديد. درصد پاييني از شاخه هاي توليد شده ژنوتيپ هاي G1 و G2 به ترتيب در محيط كشت MS تغيير يافته حاوي 0.1 و 0.2 ميلي گرم در ليتر NAA ريشه دار شدند.