پاسخ به:بانک مقالات زراعت و باغبانی
اثرات كاربرد عناصر روي، آهن و منگنز بر عملكرد، اجزاي عملكرد، غلظت و جذب عناصر غذايي در دانه گندم، در آزمايشي به صورت فاكتوريل در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي و در سه تكرار در ايستگاه تحقيقات كشاورزي زهك زابل در سالهاي زراعي 82-81 و 83- 82 مورد بررسي قرار گرفت. تيمارهاي آزمايش شامل روي با چهار سطح (0، 40 و 80 كيلوگرم سولفات روي در هكتار به صورت مصرف خاكي و محلول پاشي 0.5 درصد سولفات روي)، آهن با دو سطح (0 و محلول پاشي 1 درصد سولفات آهن) و منگنز با دو سطح (0 و محلول پاشي 0.5 درصد سولفات منگنز) بودند. نتايج نشان داد كه اثر متقابل روي در منگنز اثر معني داري بر تعداد دانه در خوشه داشت. بالاترين تعداد دانه در خوشه مربوط به تيمار كاربرد 80 كيلوگرم در هكتار سولفات روي و محلول پاشي منگنز بود. اثر متقابل روي در آهن بر وزن هزار دانه معني دار گرديد. بالاترين وزن هزار دانه مربوط به تيمار 80 كيلوگرم روي و محلول پاشي آهن بود. منگنز سبب افزايش وزن هزار دانه گرديد. مصرف 80 كيلوگرم سولفات روي بر عملكرد دانه در سال 82 معني دار گرديد. همچنين در اين سال مصرف توام 80 كيلوگرم سولفات روي و محلول پاشي منگنز عملكرد دانه را افزايش داد. محلول پاشي روي، 99 درصد غلظت روي، 106 درصد جذب روي و 8 درصد غلظت آهن در دانه را افزايش داد. محلول پاشي آهن، 21 درصد غلظت آهن، 20 درصد جذب آهن و 13 درصد غلظت روي در دانه را افزايش داد. محلول پاشي منگنز سبب افزايش 7 درصدي غلظت و 9 درصدي جذب اين عنصر در دانه گرديد.
نسخه قابل چاپ
كلزا يكي از با اهميت ترين دانه هاي روغني جهان به شمار مي رود. به كارگيري روش هاي مهندسي ژنتيك در گياه كلزا باعث توليد ارقامي شده است كه از نظر صفات با ارزش كشاورزي و اقتصادي حايز اهميت مي باشند. از ميان عوامل تهديدكننده كشت و گسترش اين گياه، وجود علف هاي هرز و چگونگي كنترل آنها توسط مواد شيميايي مي باشد. از ميان علف كشهاي مرسوم، گلايفوسيت به عنوان علف كشي عمومي و وسيع الطيف كه آنزيم EPSPS را مهار مي كند، مطرح است. آنزيم EPSPS، يك آنزيم كليدي در مسير بيوسنتز اسيدهاي آمينه حلقوي در ميكروارگانيسم ها و گياهان مي باشد. يكي از موثرترين راه هاي ايجاد گياهان مقاوم به علفكش گلايفوسيت، دست ورزي ژن كدكننده آنزيم 5-انول پيرويل شيكيمات - 3 فسفات سنتاز (EPSPS)، به منظور كاهش ميل تركيبي گلايفوسيت به اين آنزيم مي باشد. در تحقيق حاضر يكي از مهمترين نقاطي كه در تشكيل مجموعه آنزيم -گلايفوسيت دخالت دارد، يعني اسيد امينه آلانين شماره 183 در EPSPS باكتري E. coli، مورد توجه قرار گرفت. با ايجاد يك جهش نقطه اي دقيق به روش طراحي آغازگرهاي ويژه و واكنش زنجيره اي پليمراز (PCR)، كد ژنتيكي اسيد امينه فوق به اسيد امينه تروئونين تبديل گرديد. ژن دست ورزي شده، در داخل پلاسميدهاي كلونينگ pUC18 و بياني گياهي pBI121 همسانه سازي شد. آناليزهاي مولكولي لازم براي اثبات حضور ژن در پلاسميدها و تعيين جهت مناسب آنها انجام گرفت. پلاسميد pBI121 حامل ژن مورد نظر، از طريق باكتري Agrobacterium tumefaciens سويه LBA4404 به گياه كلزا رقم PF-7045-91 منتقل گرديد. از انتهاي بريده شده دنباله كوتيلدون، به عنوان بافت هدف جهت انتقال ژن استفاده گرديد. براي ارزيابي اوليه تراريخته بودن گياه از مقاومت گياهان دست ورزي شده به آنتي بيوتيك كانامايسين استفاده شد. نتايج اين تحقيق نشان داد كه درصد باززايي نوساقه و درصد تراريخته بودن گياهچه به ترتيب 74 و 28 درصد بود. با آناليزهاي مولكولي و ارزيابي مقاومت گياهان نسبت به اين علفكش حضور و بيان موثر ژن اثبات گرديد .
براي بررسي گرده افشاني و انتخاب گرده زاي مناسب براي برخي ارقام زيتون، آزمايشي طي دو سال (1381 و 1382) در ايستگاه تحقيقات زيتون طارم انجام گرديد. طرح آماري، بلوك هاي كامل تصادفي با 3 تكرار و 7 تيمار بود. در اين آزمايش ارقام روغني و زرد فقط ارقام گرده زا و ارقام آربيكن، كالاماتا، كرونيكي و ماستوئيدس گرده زا و پذيرنده گرده بودند. براي انجام تلاقي ها بر اساس تعداد گل كامل، تعداد 300-150 گل كامل در هر شاخه اخته شد و گرده هاي هر رقم در پاكت ها جمع آوري و به صورت متقابل گرده افشاني شدند. براي تعيين گرده افشاني آزاد، روي هر درخت 200-100 گل آذين شمارش و اتيكت گذاري شدند. گل آذينهاي تيمار خود گرده افشاني نيز پاكت گيري شدند. پس از گذشت دو هفته با مشاهده ميوه هاي اوليه، پاكت ها باز شدند. ميوه هاي اوليه دو هفته پس از تمام گل با باز شدن پاكت ها شمارش و 8 هفته پس از دوره تمام گل ميوه هاي نهايي شمارش شده و ثبت گرديدند. در بررسي قابليت جوانه زني دانه گرده مشخص گرديد كه رقم زرد به ترتيب با 84 درصد بيشترين قابليت جوانه زني دانه گرده را دارد در حاليكه رقم كرونيكي با ??.? درصد كمترين قابليت جوانه زني دانه گرده را دارا بود. بررسي ها نشان داد از نظر شاخص سازگاري گرده افشاني آزاد براي باردهي تمام ارقام مورد مطالعه نتيجه قابل قبولي داشت با اين حال نتايج دو ساله بيانگر سازگاري نسبتا خوب رقم روغني با آربيكن، ارقام آربيكن و زرد با ماستوئيدس مي باشد .
دستيابي به خود كفايي در توليد ذرت دانه اي يكي از اهداف دولت نهم در بخش كشاورزي ايران و يكي از اهداف سند چشم انداز بيست ساله و برنامه هاي توسعه، افزايش بهره وري در بخش كشاورزي مي باشد. همچنين يكي از ابزارهاي مهم براي ارزيابي فعاليت بخش كشاورزي در راستاي رسيدن به خود كفايي پويا، استفاده از شاخص بهره وري است. لذا در اين تحقيق به منظور ارزيابي طرح افزايش توليد ذرت دانه اي، بهره وري كل عوامل توليد اين محصول طي سالهاي 1379-83، در كشور و سه استان توليد كننده عمده ذرت (فارس، خوزستان و كرمانشاه) با استفاده از شاخص ترنكوئيست - تيل محاسبه شد. نتايج نشان داد كه بهره وري كل عوامل توليد ذرت دانه اي در كشور طي دوره مورد مطالعه، عليرغم صعودي بودن، كمتر از يك بوده است (به استثنا سال 1381). نرخ رشد سالانه آن در كل دوره مثبت بوده است و حاكي از بهبود بهره وري كل مي باشد. بهره وري كل عوامل توليد ذرت دانه اي در دو استان فارس و خوزستان طي دوره مورد مطالعه كاهش پيدا كرده و نرخ رشد آن منفي بوده و علت اين امر بيشتر بودن نرخ رشد شاخص نهاده نسبت به نرخ رشد شاخص ستانده بوده است. عليرغم اجراي طرح افزايش ذرت كه باعث افزايش توليد ذرت شده است ولي به علت اينكه نرخ افزايش هزينه ها بيشتر از نرخ افزايش توليد بوده، بهره وري كل كاهش پيدا كرده است. بهره وري كل عوامل توليد ذرت دانه اي در استان كرمانشاه طي دوره مورد مطالعه عليرغم نوساناتي، افزايش پيدا كرده و نرخ رشد آن مثبت بوده است. نتايج اين تحقيق نشان داد كه دولت به زودي نمي تواند به خودكفايي ذرت در ايران دست يابد و اگر هم به خود كفايي دست يابد، مقطعي خواهد بود. براي دست يابي به خودكفايي پويا، برنامه ريزي نياز است و مسوولين بايد نسبت به اصلاح نظام توليد و كاهش هزينه توليد ذرت، اقدامات گسترده اي را انجام دهند .
خرما يكي از محصولات مهم و استراتژيك كشور است، بطوري كه ايران با سطح زير كشت 238 هزار هكتار و توليد 996 هزار تن به ترتيب رتبه اول و دوم را در د نيا به خود اختصاص داده است. مراحل گلدهي و ميوه نشيني نخل خرما يكي از حساس ترين مراحل رشد آن است كه نقش بسيار مهمي در افزايش كميت و كيفيت محصول دارد. مطالعات مختلف نشان مي دهد يكي از مراحل بحراني و حساس رشد برخي گياهان به تنش آبي، مراحل مذكور مي باشد. به منظور بررسي اثرات تنش آبي و تعيين دور مناسب آبياري، اين تحقيق در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي با 5 تيمار آبياري پس از 50، 100، 150 و 200 ميلي متر (تيمار اخير با دو عمق آبياري معادل 100 و 50 درصد نياز آبي گياه) تبخير تجمعي از تشت كلاس A در مراحل گلدهي و ميوه نشيني با 4 تكرار انجام شد. آب مورد نياز تيمارها بر اساس روش تشت تبخير FAO برآورد و كنترل گرديد. در زمان برداشت عملكرد هر نخل برآورد شده و با انتخاب تصادفي 100 عدد ميوه از هر يك از درختان مورد آزمايش، خصوصيات كمي ميوه ها از قبيل طول، قطر، حجم و وزن ميوه و هسته و درصد رطوبت ميوه و هسته اندازه گيري گرديد. نتايج نشان داد تاثير تيمارهاي مورد آزمايش بر ميزان ريزش ميوه، وزن ميوه و هسته، قطر ميوه و عملكرد نخل معني دار بوده است. بيشترين عملكرد با آبياري پس از 50 ميلي متر تبخير تجمعي از تشت به دست آمده است.
ميوه خرما (Phoenix dactylifera L.) رقم برحي در سه مرحله از نمو شامل خلال، رطب و تمر قابل مصرف است. ميوه در مرحله رطب نرم، شهدي و بسيار مرغوب مي باشد اما به علت برخورداري از بافتي نرم و داشتن رطوبت و قند زياد سريعا توسط ميكروارگانيسم ها آلوده شده و نگهداري و حمل و نقل آن با مشكلات فراواني روبرو است. به منظور يافتن بهترين تيمار جهت كاهش رطوبت و بهبود كيفيت ميوه، تاثير 24، 48 و 72 ساعت آبگيري در دماهاي 40 و 50 درجه سانتيگراد بر خصوصيات مختلف كيفي ميوه نظير سفتي بافت، درصد رطوبت، فعاليت آبي، رنگ ظاهري (L, *a* و b*)، تيره شدن بافت، اسيديته قابل تيتر،pH عصاره و مواد جامد محلول مورد ارزيابي قرار گرفت. نتايج نشان داد آبگيري سبب تيره شدن رنگ بافت، كاهش وزن، افزايش سفتي بافت و كاهش فعاليت آبي ميوه خرما گرديد. آبگيري در دماي 50 درجه سانتگراد به مدت 72 ساعت سبب خشك شدن بيش از اندازه ميوه (داراي %18.3 رطوبت) و در نتيجه افزايش قابل توجه سفتي بافت (8.28 نيوتن) و كاهش ارزش كيفي ميوه شد. اما آبگيري به مدت 48 ساعت در دماي 40 درجه سانتي گراد و 24 ساعت در دماي 50 درجه سانتيگراد با رساندن رطوبت ميوه به كمتر از %27 و سفتي بافت به حدود 6 نيوتن، خطر آلودگي بافت توسط ميكروارگانيسم ها را به حداقل رسانده و سبب شدند تا بافت ميوه سفت تر و انعطاف پذير شود .
به منظور تعيين مناسب ترين ميزان مصرف آب به روش قطره اي و بهترين روش قرار گرفتن نوارهاي قطره اي در كشت سيب زميني در منطقه جيرفت با رژيم حرارتي گرم و خشك اين آزمايش به مرحله اجرا گذاشته شد. طرح آزمايشي در قالب بلوك هاي كامل تصادفي به صورت فاكتوريل با دو فاكتور شامل 3 ميزان آب (70، 100 و 130 درصد تبخير از تشت كلاس A) و دو روش قرار گرفتن نوار ها (هر رديف كشت يك نوار و هر دو رديف كشت يك نوار) با 6 تيمار در 4 تكرار بر روي سيب زميني رقم كنكورد به مرحله اجرا در آمد. نتايج نشان داد كه تاثير ميزان آب آبياري بر عملكرد و كارايي مصرف آب معني دار است. افزايش ميزان آب تا 100 درصد تبخير از تشت باعث افزايش معني دار عملكرد به طور معني دار شد. اثر روش قرار گرفتن نوارها بر عملكرد ،كارايي مصرف آب، درصدريزي و يكنواختي غده ها معني دار بود و بيشترين عملكرد، كارايي مصرف آب و درصد يكنواختي مربوط به تيمار يك نوار قطره اي براي هر رديف كاشت بود در مجموع تيمار آبياري قطره اي به ميزان 100 درصد تبخير از تشت و قرار گرفتن يك نوار قطره اي براي هر رد يف كاشت با عملكرد 40.74 تن در هكتار و ميزان آب مصرفي 3586.65 مترمكعب در هكتار و كارايي مصرف آب 11.45 كيلوگرم به ازا هر متر مكعب آب در شرايط آزمايش حاضر قابل توصيه است.
به دليل وابستگي شديد توليد محصولات كشاورزي ميتوان به شرايط طبيعي و جوي اشاره كرد و خصوصيات آنها باعث مي شود كه اين توليد همراه با ريسك و عدم اطمينان باشد، محصولات كشاورزي بطور كلي با دو نوع ريسك: 1- ريسك ناشي از عوامل جوي و 2ـ ريسك ناشي از عوامل اقتصادي مواجه هستند، به همين علت تئوريهاي گوناگوني براي تصميمگيري در مورد انتخاب مدل كشت محصولات، در شرايط وجود ريسك، ارايه شده است، كه از آن جمله به روشهاي درآمد- واريانس، برنامه ريزي درجه 2، برنامه ريزي خطي جدايي پذير، مدل ريسك نهاي محدود شده، مدل فوكاس- لاس، مدل موتاد هدف و مدل موتاد و... در اين تحقيق ابتدا الگوي بهينه كشت محصولات براي شهرستان ارسنجان با مدل موتاد تعيين و سپس رابطه بين ريسك و بازدهي مزرعه را تخمين زده شده است. داده هاي مورد نياز از بهره برداران كشاورزي و مديريت جهاد كشاورزي شهرستانهاي ارسنجان و شيراز به صورت نمونه گيري خوشه اي براي سالهاي 1378ـ 1383 جمع آوري شده است. (نمونه گيري به اين صورت بوده است كه ابتدا شهرستان به دو خوشه شمالي و جنوبي تقسيم شده است و سپس از بين مزارع هر خوشه با روش تصادفي ساده تعدادي مزرعه انتخاب شده است هر چند تعداد 80 مزرعه با يك درصد خطا قابل بررسي بوده اما جهت اطمينان بيشتر از 150 مزرعه برگزيده شدند). بعد از تخمين مدل با روش موتاد، با تغيير در آمد مورد انتظار، مدلهاي بهينه متفاوت تحت شرايط، ريسك هاي متفاوت تعيين گرديد، سپس با روش رگرسيون رابطه بين بازده و ريسك برآورد شدند. نتايج حاكي از اين است جهت كاهش ريسك بايستي سطح زير كشت گوجه فرنگي و ذرت كاهش و سطح زير كشت غلات افزايش يابد.
به منظور ارزيابي صفات زراعي و عملكرد ارقام بومي سير و روابط بين آنها، آزمايشي در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي با سه تكرار در مزرعه تحقيقاتي چهار تخته واقع در شهركرد انجام شد. نتايج مورد بررسي نشان داد كه كليه صفات شامل عملكرد سير در بوته و در واحد سطح، قطر پياز، تعداد سيرچه در پياز، وزن تك سيرچه، طول و قطر سيرچه و ميزان ماده خشك در واحد سطح تفاوت معني داري داشتند. در بين ژنوتيپ هاي مورد بررسي، ارقام سير تفرش و همدان بيشترين عملكرد سير در بوته و در واحد سطح را به خود اختصاص دادند. توده سير تفرش از جمله ژنوتيپ هايي بود كه از لحاظ اكثر صفات مورد بررسي از برتري بالايي برخوردار بود. ضرايب همبستگي فنوتيپي و ژنتيكي بين صفات نشان داد كه هر يك از صفات قطر پياز، وزن تك سيرچه، قطر و طول سيرچه و همچنين ميزان ماده خشك در واحد سطح همبستگي مثبت و معني داري را با عملكرد سير در بوته و در واحد سطح داشتند. نتايج حاصل از تجزيه ضرايب مسير ژنتيکي براي عملكرد سير در واحد سطح نشان داد كه صفت وزن تك سيرچه و تعداد سيرچه در پياز بيشترين اثر مستقيم و مثبت را بر عملكرد سير در واحد سطح داشتند. قطر سيرچه از جمله صفاتي بود كه داراي بيشترين اثر غير مستقيم و مثبت از طريق وزن تك سيرچه بر عملكرد در واحد سطح بود. نتايج تجزيه ضرايب مسير براي عملكرد سير در بوته نيز مشابه با عملكرد در واحد سطح بود و بيشترين اثر مستقيم بر عملكرد سير در بوته مربوط به وزن تك سيرچه بود.
به منظور بررسي تاثير مقادير مختلف كود نيتروژن و تراكم كشت بر عملكرد كمي و كيفي علوفه ارزن مرواريدي، هيبريد نوتريفيد (Pennisetum americanum var. nutrifeed) آزمايشي در تابستان 1382 در ايستگاه تحقيقات كشاورزي طرق در شهرستان مشهد اجرا گرديد. آزمايش به صورت طرح آماري كرت هاي خرد شده در قالب بلوك هاي كامل تصادفي با چهار تكرار انجام شد. در اين تحقيق تراكم كشت در سه سطح D3=10, D2=13.3,D1=20 بوته در متر مربع) به عنوان عامل اصلي و مقدار كود نيتروژن در سه سطح N3=400, N2=300, N1=200) كيلوگرم نيتروژن خالص در هكتار از نوع اوره) به عنوان عامل فرعي در نظر گرفته شد. محصول علوفه چين اول و دوم مزرعه از نظر صفات كمي (عملكرد علوفه تر و خشك و نسبت برگ به ساقه، شاخص سطح برگ تعداد پنجه در بوته، تعداد پنجه در واحد سطح و قطر ساقه) و ويژگي هاي كيفي (درصد ماده آلي، خاكستر، پروتئين خام، كلسيم و فسفر) مورد ارزيابي قرار گرفت. نتايج نشان داد كه عامل مقدار نيتروژن صفات كمي مورد مطالعه را به طور معني داري تحت تاثير قرار داد، به طوري كه با افزايش مصرف نيتروژن از 200 به 400 كيلوگرم در هكتار عملكرد علوفه تر و خشك ارزن به ترتيب به ميزان 17.15 و 23.83 درصد افزايش يافت. عدم تفاوت معني دار عملكرد علوفه در سطوح مختلف تراكم به توان بالاي پنجه زني در ارزن نوتريفيد نسبت داده مي شود. مقايسه شاخص سطح برگ و تعداد پنجه توليد شده در هر بوته و در واحد سطح در تيمارهاي مختلف حاكي از آن است كه افزايش كود نيتروژن و افزايش تراكم از طريق افزايش LAI و تعداد پنجه در واحد سطح عملكرد علوفه را افزايش داده، هرچند نسبت برگ به ساقه كاهش يافت. در مجموع در اين آزمايش حداكثر عملكرد علوفه تر (109.43 تن در هكتار) و خشك (18.39 تن در هكتار) با مصرف 400 كيلوگرم نيتروژن در هكتار و در تراكم 100000 بوته در هكتار به دست آمد. با اين حال با تاسي از رهنمودهاي كشاورزي پايدار در جهت كاهش ميزان نهاده هاي شيميايي ميتوان تيمار D3N1 كه با تراكم پايين بوته و دريافت فقط 200 كيلوگرم نيتروژن در هكتار توانست 94.37 تن علوفه تر توليد نمايد را نيز در گروه تيمار برتر معرفي نمود. شايان ذكر است عوامل مورد بررسي در اين تحقيق تاثير معني داري بر ويژگي هاي كيفي علوفه نداشت.
اثرات آلاينده هاي هواي شهر تهران بر وزن تر و خشك و غلظت پرولين و كربوهيدراتهاي محلول، تعداد روزنه، كرك و سلولهاي اپيدرمي در اقاقيا و خرزهره موضوع اين تحقيق بوده است. در ابتدا با استفاده از اطلاعات سازمان حفاظت محيط زيست و اداره كنترل كيفيت هوا، پارك سرخه حصار به عنوان محيط پاك و منطقه آزادي به عنوان محيط آلوده انتخاب و گياهان مورد نظر از اين دو منطقـه برداشت شـد و وزن تر و خشك، تعداد روزنه؛ كرك و سلولهاي اپيدرمي در ماه آبان (84) و خرداد (85) و غلظت پـرولين و كربوهيدرات هاي محلول در تيرماه (85) با روش اسپكتروفتومتري تعيين و مقايسه شد. نتايج اين تحقيق نشان داد كه آلودگي هوا باعث كاهش معني دار وزن تر و خشك در اقاقيا و خرزهره شد. همچنين آلودگي هوا باعث افزايش غلظت پرولين در دو گياه اقاقيا و خرزهــره شد ولي افزايش غلظت پرولين در خرزهره از نظر آماري معني دار نبود. غلظت كربوهيدرات هاي محلول در اثر آلودگي هوا در اقاقيا كاهش و در خرزهره افزايش يافت و اين تغييرات از نظر آماري معني دار بود. نتايح اين تحقيق نشان داد كه تعداد روزنه، كرك و سلولهاي اپيدرمي در خرزهره تحت تاثير آلودگي هوا به طور معني داري افزايش مي يابد. ولي در اقاقيا تعداد كرك در اثر آلودگي هوا افزايـش مي يابد و تعـداد سلولهـاي اپيدرمي و روزنـه بطور معني داري كاهش مي يابد.
به منظور بررسي اثر مقدار و زمان مصرف كود نيتروژن و ارتفاع برش بر عملكرد و اجزاي عملكرد رتون برنج (واريته طارم- يك واريته بومي در استان مازندران- ايران) آزمايشي در موسسه تحقيقات برنج كشور- معاونت مازندران- آمل اجرا شده است. اين آزمايش به صورت فاكتوريل در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي با سه تكرار اجرا شد. مقدار كود نيتروژن در چهار سطح (صفر، 23, 11.5 و 34.5 كيلوگرم نيتروژن خالص در هكتار)، زمان مصرف كود نيتروژن در دو سطح (بلافاصله و يكماه بعد از برداشت محصول اصلي) و ارتفاع برش در سه سطح (صفر، 20 و 40 سانتي متر از بالاي خاك) بوده است. نتايج نشان داده است كه اختلاف سطوح كود نيتروژن تاثير آماري معني داري بر عملكرد رتون، شاخص برداشت، تعداد خوشه در مترمربع، تعداد دانه در خوشه، تعداد دانه هاي پرشده و وزن هزار دانه نداشته است. اما مصرف كود نيتروژن بلافاصله بعد از برداشت محصول اصلي تاثير معني داري بر عملكرد دانه و تعداد دانه در خوشه داشته است. ارتفاع برش تاثير معني داري بر ارتفاع بوته رتون، تعداد دانه در خوشه و تعداد دانه پر شده داشته است. عملكرد رتون با ميانگين (973.8 کيلوگرم در هکتار)، تعداد کل دانه در خوشه با ميانگين (44.6) و تعداد دانه پرشده با ميانگين (36.4) وقتي که ارتفاع برش در 40 سانتي متر بالاي خاک انجام گرفت بطور معني داري بيشتر بود.
اطلاع در مورد ساختار اثر متقابل ژنوتيپ و محيط در برنامه هاي اصلاحي به منظور بررسي سازگاري عمومي و خصوصي ژنوتيپ ها بسيار مهم است. در اين رابطه آزمايشاتي كه در چند مكان به اجرا در مي آيند نقش مهمي در شناخت ابعاد اثر متقابل دارند. به منظور بررسي ساختار ضرب پذيري داده ها (شناخت اثر متقابل) از شيوه هاي مختلفي استفاده مي شود، كه تجزيه اثر اصلي جمع پذير و اثر متقابل ضرب پذير و بررسي باي پلات هاي حاصل از تجزيه بر اساس اين روش بسيار كارآمد مي باشد. در اين تحقيق از ميانگين عملكرد حاصل از 14 لاين پيشرفته گندم و دو واريته شاهد، سرداري و آذر-2 در 6 منطقه به مدت سه سال (1379، 1378و 1380) به منظور ارزيابي اثر متقابل ژنوتيپ ها با محيط ها و تعيين سازگاري عمومي و خصوصي ژنوتيپ هاي مورد بررسي استفاده شد. نتايج حاصله تمركز محيطي قوي را بين مناطق كرمانشاه و شيروان نشان داده و آنها را در يك گروه قرار داد؛ حال آنكه مناطق زنجان و كردستان در گروه دوم و مناطق ايلام و مراغه به علت عدم تمركز محيطي با محيط هاي مورد بررسي، در گروه هاي جداگانه اي قرار گرفتند. ژنوتيپ هاي ///”s”,Bow…Pvn”s”/Chi Ptz Niska/…Gen//,… و /Heng-Sxl-7004… بيشترين سازگاري عمومي را با محيط ها نشان دادند، ژنوتيپ هاي Ptz Niska/…Gen///”s”,Bow…, Son64/4/”Azar-2,… و Sardari براي مناطق كردستان و زنــجان، ژنـــوتيپ هاي //87ZHONG291, Seafallh…Pvn”s”/Chi, و /Heng-Sxl-7004… براي منطقه شيروان، ژنوتيپ هاي Seafallh /Crow"s"//..."s"Bow, و /Heng-Sxl-7004… بــراي منطقه كرمانشـــاه، ژنـــوتيپ هاي Crow"s"//..."s",Bow …,Dmni//Sut/ 87ZHONG291/ و /Heng-Sxl-7004… براي منطقه ايلام و ژنوتيپ هاي Pvn"s"/Chi// Ogosta/Sefied,… و Fengkang15/sefid براي منطقه مراغه بيشترين سازگاري خصوصي را نشان دادند و قابل توصيه براي مناطـق مــذكور مي باشند. ژنوتيپ /Son64/4… بيشترين اثر متقابل را در تمامي آزمايشات به خود اختصاص داد و كمترين سازگاري عمومي را با محيط ها نشان داد.
كشت تونل كوتاه و همچنين استفاده از خاكپوش هاي پلي اتيلني در سالهاي اخير در توليد انواع سبزي ها رواج يافته است. به منظور بررسي تاثير تاريخ كاشت و خاكپوش هاي پلي اتيلني در كشت تونل كوتاه خيار بر ميزان آلودگي به مگس مينوز برگ سبزي و بيماري سفيدك داخلي كدوييان آزمايشي در قالب كرت هاي خردشده با 4 تكرار در ايستگاه تحقيقاتي كبوترآباد اصفهان اجرا گرديد. تاريخ كاشت به عنوان كرت اصلي در 4 سطح (15 بهمن، 30 بهمن، 15 اسفند و30 اسفند) و پوشش خاك به عنوان كرت فرعي در 3 سطح (خاكپوش مشكي، خاكپوش شفاف و بدون خاكپوش) بود. درصد آلودگي به مينوز در هر كرت با بررسي كل برگهاي 5 بوته كه به طور تصادفي انتخاب شده بودند، تعيين گرديد. جهت تعيين درصد آلودگي به سفيدك داخلي تعداد بوته هاي آلوده در خط مياني هر تيمار شمارش و براي تعيين شدت بيماري از روش نمره دهي استفاده گرديد. پس از تجزيه واريانس، ميانگين ها با استفاده از آزمون دانكن مقايسه گرديد. نتايج نشان داد كه از نظر آفت مگس مينوز برگ بين تاريخ هاي مختلف كاشت و بين انواع مختلف خاكپوش اختلاف معني دار وجود نداشت، با اين حال حداقل و حداكثر ميزان آلودگي به ترتيب مربوط به تاريخ هاي كشت اول و سوم بود و خاكپوش مشكي بيشترين درصد آلودگي را داشت. در خصوص بيماري سفيدك داخلي نتايج نشان داد كه از نظر شدت آلودگي تاريخ هاي كاشت اول و دوم با كسب حداكثر ميانگين در يك گروه قرار گرفتند. تاثير انواع خاكپوش روي درصد و شدت آلودگي مشابه بود و كمترين درصد و شدت آلودگي در خاكپوش شفاف مشاهده گرديد. بنابراين استفاده از خاكپوش شفاف و تاخير در تاريخ كاشت در اين شيوه كاشت مي تواند در مديريت بيماري و كاهش هزينه هاي سمپاشي موثر باشد.
يكي از مهمترين مولفه هاي نظام آموزش ضمن خدمت كوتاه مدت كاركنان سازمان هاي تخصصي، برنامه ريزي آموزشي، مي باشد. اين مولفه طي سه فرايند طراحي دوره هاي آموزشي، انتخاب دوره هاي آموزشي و ارزشيابي دوره هاي طراحي و انتخاب شده، عملياتي مي گردد. نتايج مطالعات انجام شده نشان مي دهد كه كارايي و اثربخشي آموزش هاي ضمن خدمت وزارت جهادكشاورزي در اثر مسايل موجود در فرايندهاي ياد شده، در حد مورد انتظار نمي باشد. در اين ميان، مساله اصلي نبود اطلاعات جامع و كامل از كيفيت فرايندهاي طراحي و انتخاب دوره هاي آموزشي و همچنين ارزشيابي اين دو فرايند در نظام موجود آموزش ضمن خدمت كوتاه مدت كاركنان وزارت جهادكشاورزي مي باشد. بر اين اساس، تحقيق حاضر با هدف دستيابي به ديدگاه دست اندركاران و صاحب نظران نسبت به مولفه برنامه ريزي آموزشي در نظام فعلي آموزش ضمن خدمت كوتاه مدت كاركنان انجام پذيرفت. به اين منظور، با روش پيمايشي و با استفاده از پرسشنامه، ديدگاه كارشناسان رشته شغلي آموزش كشاورزي، مديران و سرپرستان مستقيم آنان، اعضاي كميته هاي پودماني وزارت جهادكشاورزي و آموزشگران مجرب دوره هاي آموزش ضمن خدمت رشته شغلي ياد شده مورد بررسي قرار گرفت. حجم نمونه آماري مديران و سرپرستان مستقيم و آموزشگران مجرب دوره هاي آموزش ضمن خدمت رشته شغلي ياد شده از طريق سرشماري و حجم نمونه آماري سه گروه ديگر از طريق فرمول كوكران تعيين شد و در مجموع 360 نفر در نمونه آماري قرار گرفتند. يافته هاي تحقيق نشان مي دهد، كه در حال حاضر كيفيت فرايند طراحي دوره هاي آموزشي كمتر از حد متوسط مي باشد (2.96 از 5) و در اين ميان، شاخص ارزيابي، اصلاح و بازنگري عناوين و سرفصل دوره هاي آموزشي كمتر از ساير شاخص ها مورد عنايت واقع شده است (2.7 از 5). همچنين، كيفيت فرايند انتخاب دوره هاي آموزشي در حد متوسط (3.01 از 5) بوده و در ميان شاخص هاي مختلف مورد ارزيابي در اين فرايند شاخص ارزيابي، اصلاح و بازنگري فرايند انتخاب دوره هاي آموزشي كمتر از حد متوسط مورد توجه واقع شده است (2.85 از 5). از طرفي، فقط 26.5 درصد پاسخگويان معتقدند، كه ديدگاه كاركنان در ارزشيابي نحوه انتخاب نهايي دوره هاي آموزشي مورد توجه قرار مي گيرد و تنها 8 درصد معتقدند، كه نحوه كار كميته هاي طراحي دوره هاي آموزشي ارزشيابي مي شود. نتايج آزمون تحليل واريانس كروسكال واليس نشان مي دهد، كه در بيشتر موارد اختلاف معني داري بين ديدگاه چهار گروه نمونه تحقيق وجود ندارد. در پايان پيشنهاد شده است براي بهبود و اصلاح تدريجي مولفه برنامه ريزي آموزشي نظام آموزش ضمن خدمت كوتاه مدت كاركنان وزارت جهادكشاورزي، سطح و محتواي دوره هاي آموزشي با طبقه شغلي كاركنان تطبيق داده شود و براي شاغلين سطوح مختلف تحصيلي، محتواي آموزشي متفاوتي طراحي گردد. از جانب ديگر، با توجه به اشكالاتي كه در احراز پست هاي سازماني وجود دارد، براي افراد داراي رشته تحصيلي كاملا مرتبط، مرتبط و غير مرتبط دوره هاي آموزشي متفاوت و تكميلي در نظر گرفته شود.