پاسخ به:بانک مقالات زراعت و باغبانی
با توجه به نقش روغن کنجد در تغذيه و همچنين محدوديت منابع آب و اثر آن بر توليد و عملکرد روغن کنجد، آزمايشي به منظور بررسي اثر فواصل آبياري و تراکم بوته در واحد سطح بر عملکرد و اجزاي عملکرد کنجد در قالب طرح کرت هاي خرد شده باطرج پايه بلوک هاي کامل تصادفي انجام شد، بطوري که در کرت هاي اصلي فواصل آبياري (يک، دو، سه و چهار هفته) و در کرت هاي فرعي تراکم بوته در هر مترمربع با چهار سطح (50، 40، 30، 20 بوته در مترمربع) با چهار تکرار قرار گرفتند. صفات مورد مطالعه عبارت بودند از: ارتفاع بوته، فاصله اولين کپسول از سطح زمين، تعداد شاخه هاي فرعي، تعداد دانه در کپسول، تعداد کپسول دربوته، عملکرد دانه در بوته، بيوماس در بوته، وزن هزار دانه، عملکرد، شاخص برداشت و عملکرد روغن. نتايج حاصل نشان داد که تيمارهاي مختلف آبياري تاثير معني داري بر فاصله اولين کپسول از سطح زمين، تعداد دانه در کپسول، وزن دانه در بوته، وزن هزار دانه و شاخص برداشت نداشت ولي بر ساير صفات مورد مطالعه تاثير معني داري داشت. بيشترين عملکرد دانه (798.7 کيلوگرم در هکتار) و عملکرد روغن کنجد (412.8 کيلوگرم در هکتار)در فاصله دور يک هفته آبياري و کمترين آنها در فواصل آبياري چهار هفته مشاهده شد. در بين تيمارهاي مورد آزمايش تراکم 50 بوته در مترمربع با فاصله دور آبياري يک هفته بيشترين عملکرد دانه (914.7 کيلوگرم در هکتار) و عملکرد روغن (478.6 کيلوگرم در هکتار) را دارا بود. نتايج حاضر حاکي از آن است که با توجه به کمبود آب در کشور بنظر مي رسد دور آبياري 14 روزه و تراکم 50 بوته در مترمربع ضمن صرفه جويي در مصرف آب عملکرد اقتصادي قابل قبولي را نيز توليد مي کند.
نسخه قابل چاپ
خشکي رايج در مناطق ديم کشور يکي از عوامل محدود کننده رشد و عملکرد عدس مي باشد. اين مطالعه با هدف بررسي اثر تنش خشکي در مرحله جوانه زني ژنوتيپ هاي عدس بصورت آزمايش فاکتوريل در قالب طرح کاملا تصادفي با 12 ژنوتيپ (MLC 313, MLC 245, MLC 232, MLC 191, MLC 187, MLC 183, MLC 179, MLC 129, MLC 80, MLC 40, MLC 13, MLC 4) و 5 سطح خشکي (صفر، 4-، 8-، 12- و 16- بار) در 3 تکرار انجام شد. بين پتانسيل هاي آب خاک در مورد همه صفات اندازه گيري شد تفاوت معني دار مشاهده گرديد (p<0.01). با کاهش پتانسيل آب، درصد جوانه زني، سرعت جوانه زني، طول ريشه چه، طول ساقه چه، وزن خشک ريشه چه، وزن خشک ساقه چه کاهش يافت. ژنوتيپ ها نيز در مورد تمام صفات به جز نسبت طول ريشه چه به ساقه چه و نسبت وزن خشک ريشه چه به ساقه چه با هم تفاوت معني داري داشتند (p<0.01). نتايج نشان داد که جهت ارزيابي تحمل ژنوتيپ هاي عدس به تنش خشکي در مرحله جوانه زني بهترين صفت طول ساقه چه و بهترين سطوح تنش، سطوح 8- و 12- بار مي باشند.
به منظور بررسي ويژگي هاي جوانه زني روش هاي شکستن خواب و نيز تاريخ کاشت مناسب گياه دارويي باريجه آزمايشي در سال هاي 1382 تا 1383 در دانشگاه فردوسي مشهد صورت گرفت. در اين آزمايش اثر دو تيمار شستشو و عدم شستشوي بذور با درجه حرارت هاي 2، 5، 8 و 11 درجه سانتيگراد بر روي درصد و سرعت جوانه زني و نيز اثر سه تاريخ کاشت بهاره، پاييزه و زمستانه، بر روي درصد سبز کردن بذور باريچه، مورد بررسي قرار گرفت. نتايج بررسي شکستن خواب در بذور باريجه نشان داد که بيشترين درصد (97.5) و سرعت جوانه زني (1.5 بذر در روز)، در تيمار شستشوي روزانه بذور در دماي هشت درجه سانتيگراد بود. اعمال تيمار شستشوي روزانه بذور موجب افزايش معني دار درصد جوانه زني (72-33 درصد) در تمامي هشت درجه سانتيگراد بود. افزايش درجه حرارت از هشت درجه سانتيگراد به بعد باعث کاهش شديد درصد و سرعت جوانه زني در هر دو تيمار شستشو و عدم شستشو شد. نتايج حاصله از اين تحقيق نشان داد که بيشترين درصد بوته هاي سبز شده در دو تاريخ کاشت پاييزه و زمستانه بوده و هيچ گونه بذري در تاريخ کاشت بهاره سبز نگرديد.
به منظور تدوين شاخصي براي کمي کردن ميزان پايداري بوم شناختي نظام کشاورزي گندم- پنبه در استان خراسان، مطالعه اي در سال 1382 انجام شد. اطلاعات مربوط به اين نظام کشاورزي شامل سنجه هاي اجتماعي- اقتصادي، توليد محصولات زراعي و دامي، کود و مواد شيميايي، مديريت بقاياي گياهي، آب و آبياري، شخم و مکانيزاسيون، تنوع گونه اي کشاورزي و مديريت علف هاي هرز در سه شهرستان نيشابور، بردسکن و فردوس مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. با توجه به اين که ميانگين امتياز شاخص پايداري در اين نظام 44.0 بود، نتايج نشان داد که تنها 18.6 درصد کشاورزان امتياز 50 يا بيشتر کسب کردند. اين نتايج هم سو با گزارش هاي ديگر در زمينه پايداري نظام هاي کشاورزي در ساير مناطق کشور است. در ميان سنجه هاي مورد مطالعه، توليدات دامي، زراعي و عوامل مديريت آب و آبياري به ترتيب با 6، 31 و 37 درصد، پايين ترين امتياز را داشتند. نتايج رگرسيون گام به گام پس رونده نشان داد که مهم ترين عوامل تعيين کننده شاخص پايداري در اين نظام زراعي، سطح زيرکشت، عملکرد گندم، مديريت بقاياي گياهي، درآمد زراعي و دسترسي به آموزش و ترويج بوده است؛ در حالي که مصرف کودهاي شيميايي به ويژه کود نيتروژن اثر تعيين کننده اي بر شاخص پايداري نداشت. بررسي نقاط بحراني اين نظام نشان داد که براي بهبود پايداري آن، آموزش کشاورزان، کمک به ثبات اقتصادي آنها، اصلاح مديريت توليد محصول و مديريت منابع آب از اولويت برخوردار هستند.
ارزيابي کلکسيون نخود مشهد در چند سال گذشته منجر به شناسايي تعدادي ژنوتيپ نخود متحمل به سرما جهت کاشت پاييزه در مناطق مرتفع شده است، با وجود اين که در خصوص واکنش اجزاي عملکرد و عملکرد اين ژنوتيپ ها به شرايط کاشت پاييزه نسبت به کاشت رايج بهاره اطلاعاتي دردسترس نيست. از اين رو آزمايش حاضر در سال زراعي 80-1379 درمزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي مشهد با کاشت 33 ژنوتيپ نخود (32 ژنوتيپ متحمل و يک ژنوتيپ حساس به سرما) درچهارتاريخ کاشت [6 مهر، 24 مهر و 11 آبان کاشت هاي پاييزه) و 16 اسفند (کاشت بهاره)] طراحي و اجرا شد. اثر تاريخ کاشت و ژنوتيپ بر درصد بقاي گياهان پس از زمستان معني دار بود. درصد بقاي گياهان در کاشت سوم بيش از دو کاشت قبل از آن بود، ضمن اينکه در 84 درصد ژنوتيپ هاي متحمل به سرما درصد بقاي بيش از 95 درصد بود و ژنوتيپ حساس نيز کمترين درصد بقا را داشت (41.7 درصد). اثر تاريخ کاشت و ژنوتيپ کاشت و ژنوتيپ بر تعداد غلاف دربوته، وزن صد دانه، عملکرد دانه و شاخص برداشت معني دار بود. کاشت پاييزه ژنوتيپ هاي نخود سبب بهبود صفات مذکور نسبت به کاشت بهاره آنها شد، به نحوي که براساس ميانگين داده هاي حاصل از کاشت هاي پاييزه، صفات فوق به ترتيب 10.5، 1.2، 62.4 و 2.4 برابر اين صفات در کاشت بهاره بود. در بين کاشت هاي پاييزه نيز تعداد غلاف در بوته و عملکرد دانه در واحد سطح در کاشت اول به ترتيب 1.8 و 2.1 برابر آن نسبت به کاشت سوم بود. درتمام ژنوتيپ هاي متحمل به سرما (به استثناي نمونه MCC 202) تعداد غلاف دربوته بيشتر از ژنوتيپ حساس به سرما بود. از نظر وزن صد دانه ژنوتيپ MCC 426 بالاترين ميزان وزن صد دانه را در بين ژنوتيپ هاي مورد بررسي داشت. ژنوتيپ MCC 83 با 98.1 گرم در مترمربع و ژنوتيپ MCC 505 (ژنوتيپ حساس به سرما) با 10.7 گرم در مترمربع به ترتيب بيشترين و کمترين عملکرد دانه را توليد کردند. اثر متقابل تاريخ کاشت و ژنوتيپ نيز بر تعداد غلاف در بوته، وزن صد دانه و عملکرد دانه معني دار بود. بيشترين تعداد غلاف درگياه را ژنوتيپ MCC 476 (با 41.9 غلاف درگياه) درکاشت اول و کمترين آنرا ژنوتيپ هاي 283، 496 و 458 MCC (بدون هيچگونه غلاف) درکاشت چهارم داشتند. بالاترين وزن صد دانه در ژنوتيپ MCC 426 درکاشت دوم مشاهده شد (36.0 گرم) در حالي که کمترين وزن صد دانه متعلق به ژنوتيپ MCC 322 در کاشت اول (6.7 گرم) بود. ژنوتيپ MCC 476 در کاشت اول با 188.7 گرم در مترمربع و ژنوتيپ هاي 283، 496 و 458 MCC درکاشت چهارم با صفر گروه در مترمربع به ترتيب بيشترين و کمترين عملکرد را توليد کردند. با توجه به اينکه هدف نهايي از معرفي سيستم کاشت پاييزه نخود در نواحي مرتفع افزايش عملکرد و توليد مي باشد، ضروري است که رشد و عملکرد اين ژنوتيپ ها در قالب آزمايش هاي تکرار دار در ساير مناطق نيز مورد ارزيابي قرار گيرد.
در يك مطالعه آزمايشگاهي، تاثير درجه حرارتهاي مختلف بر جوانه زني بذر دو گونه اسفرزه (Plantago ovata) و پسيليوم (Plantago psyllium) به منظور تعيين درجه حرارت هاي حداقل، بهينه و حداكثر جوانه زني آنها، بصورت طرح كاملا تصادفي با چهارتكرار، بطور جداگانه براي هرگونه، مورد بررسي قرار گرفت. براي اين منظور، تيمارهاي درجه حرارت ثابت 5، 7، 10، 15، 20، 25، 30 و 35 درجه سانتيگراد در نظر گرفته شدند. نتايج نشان داد كه تاثير درجه حرارت روي سرعت و درصد جوانه زني بذر در هر دو گونه، معني دار بود. حداكثر سرعت جوانه زني در دماهاي 20 و 25 درجه سانتيگراد به ترتيب براي اسفرزه و پسيليوم بدست آمد. حداكثر درصد جوانه زني بذور در اسفرزه، (100%) و پسيليوم (99%) به ترتيب در دماهاي 15 و 25 درجه سانتيگراد حاصل شد. دامنه حرارتي مطلوب جهت جوانه زني بذور اسفرزه 20-10 درجه سانتيگراد و در پسيليوم 25-15 درجه سانتيگراد تعيين شد و با كاهش يا افزايش درجه حرارت از اين دامنه، جوانه زني بذور بطور معني داري كاهش يافت. بر اساس نتايج حاصل از رگرسيون خطي بين سرعت جوانه زني و دما در هر دو گونه، درجه حرارتهاي كاردينال (حداقل، بهينه و حداكثر) در اسفرزه به ترتيب 4.4، 19.0 و 25.5 و در پسيليوم به ترتيب 9.4، 28.8 و 35.0 درجه سانتيگراد تعيين شدند.
به منظور مطالعه خصوصيات اكوفيزيولوژيكي موثر در افزايش توانايي رقابت گندم با علف هرز يولاف وحشي، آزمايشي در سال زراعي 78-1377 در مزرعه تحقيقاتي دانشكده كشاورزي، دانشگاه فردوسي مشهد انجام شد. در اين آزمايش 6 رقم از ارقام آزاد شده در بين سال هاي زراعي 1336 تا 1374 به صورت آزمايش فاكتوريل در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي، با سه تكرار و در تراكم مطلوب خود، با و بدون علف هرز يولاف وحشي كشت شدند. تراكم يولاف وحشي 80 بوته در مترمربع در نظر گرفته شد. نتايج نشان داد كه توانايي رقابت ارقام جديد بيشتر از ارقام قديمي بود و رقم جديد الوند و رقم قديمي بزوستايا، به ترتيب بيشترين و كمترين توانايي رقابت با علف هرز يولاف وحشي را داشتند. رقم الوند در حضور يولاف وحشي از نظر خصوصياتي مانند سرعت تجمع ماده خشك، سرعت رشد محصول، شاخص سطح برگ و سرعت رشد نسبي سطح برگ، نسبت به رقم قديمي بزوستايا برتري داشت و ارتفاع يولاف وحشي در رقم الوند نسبت به ارتفاع آن در رقم بزوستايا كمتر بود. همچنين ساختمان تاج پوشش رقم الوند به نحوي آرايش پيدا كرده بود كه حداكثر سطح برگ خود را در ارتفاع بالاتري نسبت به رقم بزوستايا قرار داد و اين الوند به نحوي آرايش پيدا كرده بود و اين خصوصيت مانع از غالبيت كامل تاج پوشش يولاف وحشي گرديد. مهم ترين صفات موثر بر توانايي رقابت گندم عبارت بودند از: سطح برگ گياه در انتهاي مرحله پنجه زني، شاخص سطح برگ، سرعت رشد نسبي سطح برگ و ارتفاعي كه حداكثر سطح برگ در آن قرار داشت.
پاسخ دو واريته خارلته (هوريدوم و اينتگريفوليوم) به 14 علف كش در شرايط محيطي كنترل شده، طي سال 2000 در ساسكاتون ساسكاچوان مورد ارزيابي قرار گرفت. پاسخ به هر علف كش طي آزمايش جداگانه اي در قالب طرح كاملا تصادفي با 4 تكرار اجرا شد (يك گلدان براي هر تكرار). مقادير كاربرد علف كش ها شامل صفر، 0.125، 0.25، 0.5، 1 و 2 برابر مقادير توصيه شده (بر حسب گرم ماده موثره در هكتار) براي متسولفورون، 4.44؛ توفوردي، 876؛ توفوردي بي، 1400؛ كلوپيراليد، 152؛ دايكمباه، 128؛ ام سي پي آ،876؛ ام سي پي بي،1700؛ ام سي پي بي+ ام سي پي آ (1:15 حجمي)، 1700؛ مكوپروپ، 926؛ هگزازينون، 1008؛ بنتازون، 840؛بروموكسينيل، 336؛ گليفوسيت، 880؛ گلوفوزينيت، 500 بود. 21 روز پس از تيمار علف كش، وزن خشك بخش هاي شاخساره اي اندازه گيري شد. براي آناليز آماري پاسخ به مقدار علف كش، از مدل لوگ - لجستيك استفاده شد. اين مدل برازش مناسبي به داده هاي پاسخ ماده خشك شاخساره اي به مقادير علف كش نشان داد. مقايسه تاثير كنترلي علف كش هاي مختلف روي خارلته، نشان داد كه بيشترين تاثير كنترلي مربوط به علف كش هاي بروموكسينيل و هگزازينون، و كمترين تاثير كنترلي مربوط به علف كش متسولفورون بود. دو واريته منحصرا به مقادير علف كش هگزازينون، پاسخ متفاوتي نشان دادند. حساسيت واريته اينتگريفوليوم 40 درصد كمتر از حساسيت واريته هوريدوم بود. در صورتي كه نتوان فقدان كنترل مناسب را به خصوصيات خاك يا محيط نسبت داد، شايد بتوان آن را به نوع واريته مربوط دانست.
توليد بالقوه و ثبات درازمدت توليد در بوم نظامهاي كشاوري به حفظ و تقويت اشكال مختلف تنوع زيستي در آنها وابسته مي باشد. سيستمهاي نوين كشاورزي، از طريق گسترش نظامهاي تك كشتي و گرايش به استفاده از ارقام پرمحصول و حداقل تنوع ژنتيكي، كاركرد مطلوب و پايداري درازمدت بوم نظامهاي زراعي را به مخاطره انداخته است. داده هاي مورد نياز براي اين مطالعه (شامل تعداد و سطح زيركشت هريك از گونه هاي دارويي و معطر) از 183 شهرستان مربوط به 27 استان ايران در سال 1381، جمع آوري شد. نتايج حاصل از اين تحقيق نشان داد كه تعداد گونه هاي دارويي و معطري كه در ايران كشت مي شوند، حدود 56 گونه بوده و شاخص شانون براي اين گونه ها، 0.64 مي باشد. نسبت سطح زير كشت گياهان دارويي و معطر به سطح كل زير كشت در ايران، 0.87 درصد مي باشد. در حدود 44.6 درصد از اين مقدار سطح زير كشت مربوط به 2 گونه زعفران و زيره سبز مي باشد و بخش عمده ديگر آن نيز كه در حدود 43.5 درصد مي باشد به كشت گونه هاي دارويي چند منظوره، اختصاص يافته است. لذا كمتر از 12 درصد از سطح زير كشت گياهان دارويي و معطر در ايران، به توليد گونه هايي كه تنها به منظور دارويي، توليد مي شوند، اختصاص يافته است. استان خراسان در بين استانهاي كشور از بيشترين سطح زير كشت و تنوع گونه هاي دارويي و معطر برخوردار است.
به منظور مطالعه اثر سطوح خشكي و تاريخ كاشت بر عملكرد و اجزاي عملكرد سه رقم نخود، آزمايشي در سال زراعي 82-81 در مزرعه تحقيقاتي دانشكده كشاورزي، دانشگاه فردوسي مشهد اجرا شد. سطوح خشكي شامل چهارسطح 1- بدون آبياري 2- آبياري فقط در زمان كاشت 3- آبياري در زمان كاشت و قبل از گلدهي 4- آبياري در زمان كاشت، قبل از گلدهي و غلافدهي با ارقام جم (رقم آبي)، كرج 31-60-12 (رقم آبي) و ILC482 (رقم ديم) در دو تاريخ كاشت 20/10/81 و 30/11/81 در يك آزمايش فاكتوريل بر پايه طرح بلوكهاي كامل تصادفي با سه تكرار مورد مقايسه قرار گرفتند. نتايج آزمايش نشان داد كه سطوح مختلف خشكي و تاريخ كاشت، اثر معني داري بر صفات تعداد غلاف در واحد سطح، تعداد دانه در واحد سطح و وزن صد دانه ارقام نخود داشت، به طوري كه بيشترين عملكرد دانه در سه بار آبياري (آبياري در زمان كاشت، گلدهي و غلاف دهي) بدست آمد. در بين ارقام، رقم كرج 31-60-12 بيشترين و رقم ILC482 كمترين عملكرد دانه را دارا بودند. تعداد غلاف و تعداد دانه در واحد سطح و عملكرد اقتصادي و بيولوژيكي در تاريخ كاشت اول نسبت به تاريخ كاشت دوم بيشتر بود. در اين بررسي رقم جم در شرايط آب و هوايي مشهد، بيشترين تحمل را به تنش خشكي نشان داد ولي در شرايط آبياري تكميلي رقم كرج 31-60-12 از عملكرد دانه بالاتري برخوردار بود.
به منظور بررسي اثر عمق كاشت و اندازه ريزوم بر رشد قسمت پايين زميني گياه شيرين بيان، آزمايشي در گلخانه تحقيقاتي دانشكده كشاورزي مشهد و در سال 1380 انجام شد. آزمايش به صورت فاكتوريل و با دو عامل عمق كاشت در سه سطح (10، 20 و 40 سانتيمتر) و اندازه ريزوم در سه سطح (1، 2 و 3 جوانه اي) در قالب طرح بلوكهاي كاملا تصادفي و با دو تكرار انجام شد. وزن خشك ريشه و ريزوم مادري در طي فصل رشد گياه مورد پايش قرار گرفتند. بيشترين و كمترين وزن خشك به ترتيب در عمق 20 و 40 سانتيمتر مشاهده شد. تا حدود 100 روز پس از كاشت، وزن خشك ريشه از ريشه بسيار كندي برخوردار بود، ولي پس از آن افزايش يافت. ريزوم هاي با اندازه هاي مختلف، وقتي در عمق 20 سانتيمتر قرار گرفتند، بيشترين وزن خشك ريشه را توليد كردند. ريزوم هاي سه جوانه اي، حداكثر و ريزوم هاي تك جوانه اي، كمترين وزن خشك ريشه را توليد كردند. تا حدود 60 روز پس از كاشت، وزن خشك در ريزوم هاي مادري كاهش يافت. بعد از روز هفتاد و پنجم، وزن خشك ريزوم مادري افزايش يافت و كليه بوته ها شروع به پركردن ريزوم هاي مادري نمودند، به نحوي كه ريزوم هاي موجود در عمق 20 سانتيمتري، بالاترين وزن خشك را داشتند. در روز 160ام پس از كاشت، ريزوم ها مجددا شروع به تخليه كردند. ريزوم هاي تك و سه جوانه اي به ترتيب كمترين و بالاترين وزن خشك ريزوم هاي مادري را طي فصل رشد نشان دادند.
به منظور بررسي اثر تداخل تاج خروس ريشه قرمز بر شاخص هاي رشد ارقام سويا تحقيقي در سال زراعي 1381 در مزرعه تحقيقاتي موسسه تحقيقات، اصلاح و تهيه نهال و بذر كرج به صورت آزمايش فاكتوريل در قالب طرح بلوكهاي كامل تصادفي با 3 تكرار انجام گرديد. فاكتورهاي آزمايش شامل ارقام سوا L11)، كلارك و سحر)، تراكم تاج خروس (4، 32، 16، 8 بوته تاج خروس در متر رديف و شاهد بدون تاج خروس) بود و كشت خالص تاج خروس در 4 تراكم (4، 16، 8 و 32 بوته تاج خروس در متر رديف) نيز در هر تكرار منظور شد. برحسب نتايج تجزيه واريانس، تاج خروس كاهش معني داري در عملكرد ماده خشك، شاخص سطح برگ، دوام شاخص سطح برگ، سرعت رشد محصول و سرعت رشد نسبي سويا ايجاد كرد. بيشترين مقدار عملكرد ماده خشك، شاخص سطح برگ، دوام شاخص سطح برگ، سرعت رشد محصول و سرعت رشد نسبي در هر سه رقم سويا مربوط به تيمار شاهد بود كه با افزايش تراكم تاج خروس از مقدار آنها كاسته شد. بيشترين مقدار عملكرد ماده خشك، متوسط شاخص سطح برگ، دوام شاخص سطح برگ و متوسط سرعت رشد محصول در تيمار شاهد ارقام سويا در دوره رشد مربوط به رقم سحر بود. بيشترين مقدار متوسط سرعت رشد نسبي در تيمار شاهد ارقام سويا در دوره رشد در لاين L11 رخ داد. بيشترين شدت كاهش عملكرد ماده خشك و متوسط شاخص سطح برگ نسبت به شاهد در رقم كلارك و كمترين آن در رقم سحر رخ داد. بيشترين شدت كاهش دوام و متوسط شاخص سطح برگ و متوسط سرعت رشد محصول در ارقام سويا نسبن به شاهد در رقم سحر و كمترين آن در L11 رخ داد. با توجه به نتايج بدست آمده به نظر مي رسد كه تاج خروس با كاهش شاخص سطح برگ، دوام شاخص سطح برگ، منجر به كاهش عملكرد ماده خشك در سويا گرديده است.
به منظور بررسي تاثير شوري بر محتواي نيتروژن و كلروفيل برگ در گندم رقم فلات تحقيقي در قالب دو آزمايش جدا از هم بصورت كاربرد كود نيتروژن به ميزان شاهد صفر، 1.19 و 5.94 گرم اوره در هر گلدان و سطوح شوري صفر، 150 و 300 مول بر مترمكعب در سه تكرار در شرايط گلخانه بر مبناي طرح بلوكهاي كامل تصادفي انجام شد. سطوح شوري به صورت تركيبي از كلريد سديم و كلريد كلسيم با نسبت مولي 10 به 1 همراه با محلول هوگلند تغييريافته در يك سيستم بسته اجرا شد. آزمايش اول به منظور بررسي رابطه بين ميزان نيتروژن برگ و عدد كلروفيل متر رقم فلات اجرا شد. آزمايش دوم به منظور يافتن رابطه اي بين عدد كلروفيل متر و تنش شوري اجرا شد. نمونه گيريها در مرحله ساقه رفتن و گرده افشاني انجام گرفت و طي آن ميزان كلروفيل، ميزان نيتروژن برگ و مقاومت روزنه اي اندازه گيري و وزن ويژه برگ (SLW) و نيتروژن ويژه برگ (SLN) محاسبه شد. نتايج آزمايش اول همبستگي بالايي را بين عدد كلروفيل متر (SPAD) و نيتروژن برگ و بين SLN و عدد كلروفيل متر نشان داد. با افزايش سطوح شوري درصد نيتروژن برگ كاهش ولي SLW و مقاومت روزنه اي افزايش يافت و ميزان عدد كلروفيل متر تا سطح 150 مول بر مترمكعب افزايش ولي در سطح 300 مول بر مترمكعب كاهش يافت. در شرايط تنش، همبستگي بالايي بين عدد كلروفيل متر و نيتروژن برگ مشاهده نشد. نتايج آزمايش دوم نشان داد كه همبستگي بين شوري با عدد كلروفيل متر تصحيح شده بر حسب (SPAD/SLW) SLW در مرحله گرده افشاني بهتر از رابطه عدد كلروفيل متر با شوري بود.
به منظور تعيين اثر رژيمهاي مختلف آبياري بر مقدار محصول و اجزاي عملكرد زيره سبز، آزمايشي در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي در سه تكرار و 6 تيمار در سالهاي 78-1377 و 79-1378 در دانشكده كشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد انجام شد. تيمارهاي اعمال شده عبارت بودند از: T1 ديم (بدون آبياري)، T2 يك آبياري در زمان گلدهي، T3 يك آبياري در زمان دانه دهي، T4 يك آبياري در زمان گلدهي و يك آبياري در زمان دانه دهي، T5 سه آبياري در زمانهاي پس از سبز شدن، گلدهي و دانه دهي و T6 آبياري كامل در تمام دوره رشد تيمارهاي آبياري مطابق باعرف محلي در نقاط مستعد كشت زيره خراسان انتخاب شده اند. در طول دوره رشد تيمار ديم 185 ميلي متر باران و تيمار آبياي كامل 350 ميلي متر باران و آب آبياري دريافت داشته است. نتايج آزمايش نشان داد كه گرچه با كاهش تعداد آبياري در تيمارهاي مختلف مقدار پتانسيل آب گياه نيز كاهش يافت و در تيمار ديم به مقدار 30- بار رسيد (در مقايسه با 15- بار در تيمار آبياري كامل)، ولي آثار پژمردگي در بوته هاي هيچ كدام از تيمارها ظاهر نشد، كه اين امر نشان دهنده مقاومت اين گياه به خشكي مي باشد. بين عملكرد دانه، تعداد چتر در بوته و تعداد دانه در چتر بين تيمارهاي مختلف در سطح 5 درصد اختلاف معني داري مشاهده نشد، اما تيمار كامل آبياري كمتر، كمترين وزن هزار دانه، كمترين شاخص برداشت و بيشترين مقدار بيوماس (ذي توده) كل را داشت. تفاوت بين وزن هزار دانه در تيمار T1، شاخص برداشت در تيمارهاي T5, T4, T3 و بيوماس كل در تيمار T4, T3, T2, T1 با تيمار T6 در سطح 5 درصد معني دار بود. بطور كلي نتايج آزمايش نشان داد كه در سالهايي كه بارندگي در حد ميانگين است و تا حد 185 ميلي متر بارندگي در طول دوره رشد وجود داشته باشد، نيازي به آبياري زيره وجود ندارد.