پاسخ به:بانک مقالات زراعت و باغبانی
آماده سازي اسمزي عبارت از آبگيري کنترل شده بذرها در يک محلول اسمزي است به گونه اي که فعاليت هاي متابوليکي قبل از جوانه زني انجام شود اما از خروج ريشه چه جلوگيري به عمل آيد. اين تيمار مي تواند افزايش سرعت، درصد و يکنواختي جوانه زدن و سبز شدن بذرها يا گياهچه ها را به دنبال داشته باشد. اين مطالعه به منظور بررسي اثر آماده سازي اسمزي بذر بر جوانه زني و رشد گياهچه گياه رازيانه و به صورت آزمايش فاکتوريل در قالب طرح کاملا تصادفي با سه تکرار در ظروف پتري صورت گرفت. بذرهاي رازيانه در محلول هاي سديم كلريد (NaCl)، پتاسيم كلريد (KCl)، پتاسيم نيترات (KNO.) و پلي اتيلن گليكول 6000 (PEG 6000) با پتانسيل اسمزي 1-، 1.5- و 2- مگا پاسکال به مدت 24، 48 و 72 ساعت در دماي C°20 تيمار شدند. آماده سازي اسمزي با هر يک از مواد مورد آزمايش به طور معني داري موجب افزايش درصد جوانه زني گرديد به طوري که برتري درصد جوانه زني در بذرهاي تيمار شده با NaCl نسبت به بذرهاي تيمار نشده 97 درصد بود. همچنين بذرهاي تيمار شده با NaCl، KCl و PEG سرعت جوانه زني بالاتر و طول ريشه چه، طول ساقه چه و وزن تر گياهچه بيشتري از خود نشان دادند. در اين آزمايش افزايش طول مدت تيمار اثر منفي بر صفات مورد بررسي گذاشت و تيمار با نمک هاي غير آلي به جز KNO. نتيجه بهتري نسبت به PEG در پي داشت. در اين رابطه پيشنهاد مي گردد اثر آماده سازي بذر بر سبز شدن و رشد گياه رازيانه در شرايط مزرعه نيز مورد بررسي قرار گيرد.
نسخه قابل چاپ
کاتوس با نام علمي Cynanchum acutum گياهي است چند ساله از تيره استبرق که سالهاي اخير بصورت علف هرزي مهاجم در بعضي از نقاط کشور بخصوص در باغ ها مشکل ساز شده است. شناسايي دقيق بيولوژي اين علف هرز و رفتار جوانه زني بذر آن باعث اجراي برنامه صحيح و بهينه اي جهت کنترل آن مي شود. در پژوهش حاضر، جوانه زني بذور کاتوس در شرايط کنترل شده مختلف مورد بررسي قرار گرفت. به اين منظور آزمايش هايي در سال 83-1382 در موسسه تحقيقات آفات و بيماري هاي گياهي در بخش علفهاي هرز بصورت زير انجام گرفت: 1- اثر دماهاي ثابت 10، 15، 18، 20، 25، 30، 35 و 40 درجه سانتي گراد، 2- اثر نور و تاريکي و 3- اثر دماهاي متناوب 15.7، 20.12، 25.17 و 30.22 درجه سانتي گراد بر جوانه زني بذر کاتوس. تمام آزمايش ها با 8 تکرار انجام گرفت. نتايج نشان داد که بذور کاتوس پس از جدا شدن از گياه مادري خواب ندارند. جوانه زني بذر تحت تاثير دما قرار مي گيرد ولي نور نقش مهمي در جوانه زني بذر کاتوس ندارد. به عبارت ديگر، بذور کاتوس فتوبلاستيک نيستند. نوسانات دمايي تغييري در افزايش جوانه زني بذر کاتوس ايجاد نمي کند. اين ويژگي ها از عوامل عمده تهاجم علف هرز کاتوس بوده و اطلاع دقيق از آنها مي تواند در کنترل و جلوگيري از گسترش اين علف هرز موثر باشد.
حبوبات به عنوان دومين منبع غذايي انسان مطرح بوده و از ويژگي هاي غذايي و زراعي قابل توجهي برخوردار مي باشند. اين محصولات، از مهم ترين منابع گياهي غني از پروتيين و از جمله گياهان زراعي هستند كه در سراسر دنيا كشت مي شوند و به شرايط آب و هوايي متفاوت از معتدل تا گرم و از مرطوب تا خشك، سازگاري يافته اند. از ديگر خصوصيات اين گياهان مي توان به قابليت همزيستي با باكتري هاي تثبيت كننده نيتروژن هوا و نقش آنها در حاصلخيزي و نيز تقويت و بهبود خصوصيات فيزيكي خاك اشاره كرد. در اين راستا نقش حيوانات در ثبات و پايداري توليد محصولاتي مانند غلات، از جمله زمينه هاي تحقيقاتي مي باشد كه امروزه به طور وسيع در نقاط مختلف دنيا، مورد توجه مي باشد. در برخي نقاط دنيا نيز با جايگزيني بقولات (شامل حبوبات) به جاي آيش در نظام زراعي گندم- آيش، به موفقيت هاي بسيار مطلوبي در پايداري توليد دست يافته اند. با توجه به اهميت اين موضوع، اولين همايش ملي حبوبات با هدف بررسي مهم ترين فرصت ها و چالش هاي فرآوري توليد حبوبات در كشور، با همت پژوهشكده علوم گياهي دانشگاه فردوسي مشهد و با همكاري برخي مراكز دانشگاهي، پژوهشي و اجرايي كشور در تاريخ 29 و 30 آبان ماه 1384 در دانشگاه فردوسي مشهد برگزار شد. اين مقاله با هدف ترسيم دورنمايي از راهبردهاي تحقيقات حبوبات در ايران، به بررسي مجموعه مقالات ارايه شده در همايش پرداخته و ضمن ارايه رهيافت هاي آن، مهم ترين موارد مندرج در بيانيه پاياني همايش را ذكر مي نمايد.
مرحله جوانه زني گياهان يكي از مراحل مهم در طول دوره رشدي آنها است كه اغلب تحت تاثير تنش هاي محيطي بويژه شوري و خشكي قرار مي گيرد. به منظور بررسي جوانه زني اسفرزه در سطوح مختلف تنش شوري و خشكي دو آزمايش جداگانه اجرا شد. دو آزمايش در قالب طرح كاملا تصادفي با 4 سطح (صفر، 4-، 8- و 12- بار) در 4 تكرار براي تنش خشكي و 6 سطح (صفر، 2-، 4-، 6-، 8- و 10- بار) در 3 تكرار براي تنش شوري انجام شد. از پلي اتيلن گلايكول و كلريد سديم به ترتيب براي ايجاد تنش خشكي و شوري استفاده گرديد. نتايج دو آزمايش نشان داد با افزايش تنش شوري و خشكي به طور معني دار از سرعت و درصد جوانه زني، طول ريشه چه و ساقه چه كاسته شد (P?0.01). بهترين محدوده رطوبتي براي جوانه زني بذرهاي اسفرزه شرايط عدم تنش تا پتانسيل آب 8- بار تعيين گرديد. به نظر مي رسد كه طول ساقه چه در بين ساير صفات از حساسيت بالاتري نسبت به تنش شوري و خشكي برخوردار بود. علاوه بر آن مشاهده گرديد كه جوانه زني بذرهاي اسفرزه تا حدودي شرايط تنش شوري را بهتر از شرايط خشكي تحمل مي كند.
به منظور تعيين مناسب ترين دوره كنترل علفهاي هرز زيره سبز، آزمايشي در قالب طرح بلوكهاي كامل تصادفي با 3 تكرار در سال زراعي 84-1383 در مزرعه تحقيقاتي دانشكده كشاورزي، دانشگاه فردوسي مشهد انجام شد. تيمارهاي مربوطه شامل 20، 30، 40 و 80 روز وجين در اوايل فصل رشد و 20، 30، 40 و 80 روز بدون وجين در اوايل فصل رشد، در كرتهايي به ابعاد 3´2 متر اعمال شد. فاكتورهايي كه اندازه گيري شدند، شامل: عملكرد، اجزا عملكرد، شاخص برداشت، تعداد علفهاي هرز و وزن خشك علفهاي هرز به تفكيك گونه بود. جهت تعيين دوره بحراني كنترل، از معادلات گامپرز و لجستيك استفاده شد. نتايج نشان داد كه با وجين علفهاي هرز زيره سبز از 24 تا 38 روز پس از سبز شدن، عملكرد كاهش نيافت و اين موضوع حاكي است كه وجين ابتداي فصل موثرتر از حذف علفهاي هرز در اواخر فصل رشد مي باشد. وجين در اواخر يا اوايل فصل رشد بجز بر تعداد چتر در بوته تاثير چنداني بر ساير اجزا عملكرد نداشت. وجين در اواخر فصل، باعث افزايش شاخص برداشت نسبت به اوايل فصل شد. با افزايش دوره تداخل علف هرز خواه در اول فصل و يا در آخر فصل، عملكرد اقتصادي كاهش يافت و با طولاني تر شدن دوره وجين بر عملكرد اقتصادي افزوده شد. با اين وجود، با افزايش طول دوره وجين در اوايل فصل رشد و يا در طي دوره كامل رشد زيره، از وزن خشك علفهاي هرز كاسته شد در حاليكه با كاهش طول دوره وجين در اواخر فصل رشد و يا عدم وجين در طي دوره كامل رشد زيره، وزن خشك علفهاي هرز زياد شد. به طور كلي وجين در اوايل فصل، اثر بيشتري بر عملكرد و اجزا عملكرد زيره سبز داشت.
جوانه زني و استقرار مطلوب گياه يكي از مهمترين مشكلات كشاورزان در مناطق خشك و نيمه خشك مي باشد. پيش تيمار بذر به عنوان يك راهكار جهت افزايش استقرار گياه بويژه در شرايط نامطلوب مطرح است. در اين آزمايش دو ژنوتيپ عدس با PEG و NaCl و در 3 پتانسيل اسمزي (4-، 8- و 12- بار) از هر ماده پيش تيمار شدند و سپس جوانه زني آنها در دو شرايط عدم تنش خشكي و تنش خشكي (صفر و 8- بار) مورد مطالعه قرار گرفت. نتايج نشان داد كه پيش تيمار با PEG اثر مطلوب تري بر پارامترهاي جوانه زني عدس دارد. در بين پتانسيل هاي اسمزي، 8- بار از PEG و 4- بار از NaCl اثرات مطلوب تري را از خود نشان دادند. ژنوتيپ MLC4 نسبت به ژنوتيپ MLC198 در پاسخ به پيش تيمار، برتري داشت. سرعت جوانه زني، تعداد ريشه چه فرعي و نسبت ريشه چه به ساقه چه تحت تاثير ماده پيش تيمار كننده قرار نگرفتند. در شرايط عدم تنش خشكي نسبت به شرايط تنش خشكي (پتانسيل 8- بار) پارامترهاي مختلف جوانه زني در وضعيت مناسب تري قرار داشتند.
روند تغييرات سطح زير كشت، عملكرد و توليد گندم، جو و برنج به عنوان سه غله اصلي كشور در فاصله سالهاي 82-1350 در قالب سري هاي زماني مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت و وضعيت آينده توليد غلات در كشور با ادامه سري زماني براي سالهاي 1400-1382 پيش بيني گرديد. نتايج نشان داد كه سطح زير كشت غلات كشور در طي دوره 32 ساله داده ها پس از افزايش اوليه تقريبا به ثبات رسيده و سطح زير كشت فعلي تا سال 1400 حفظ خواهد شد. البته روند افزايش سطح زير كشت گندم آبي و برنج با سرعت اندكي ادامه دارد. عملكرد غلات كشور در طي 32 سال گذشته بطور قابل ملاحظه اي افزايش يافته و اين افزايش كه در مورد غلات آبي (62.5 كيلوگرم در سال) و برنج (69.7 كيلوگرم در سال) نسبت به غلات ديم (12.6 كيلوگرم در سال) بمراتب چشمگيرتر است، تا سال 1400 ادامه خواهد داشت. بر اين اساس توليد كل غلات در كشور عليرغم ثبات نسبي سطح زير كشت، به دليل افزايش عملكرد در واحد سطح افزايش يافته و بر اساس پيش بيني هاي اين تحقيق در افق 1400 از مرز 26 ميليون تن خواهد گذاشت. البته بر اساس يافته هاي اين مطالعه توليد سرانه غلات كه در طي سالهاي مياني دوره مطالعه افزايش قابل توجهي يافته بود، مجددا كاهش يافته بطوريكه در حال حاضر برابر 310 كيلوگرم مي باشد كه نسبت به سال مبدا تغيير چشمگيري را نشان نمي دهد. بعلاوه به دليل پيشي گرفتن رشد جمعيت از رشد توليد غلات در كشور به نظر مي رسد كه تا سال 1400 افزايش قابل توجهي در توليد سرانه غلات در كشور بوجود نخواهد آمد. در مجموع ارزيابي روند توليد غلات در كشور و مقايسه آن با وضعيت توليد اين محصولات در جهان، آسيا و خاورميانه نشان مي دهد كه توليد فعلي غلات در ايران نسبت به ميانگين جهاني و ميانگين منطقه اي آن مطلوب مي باشد.
به منظور مطالعه اثر تراكم هاي مختلف گاوپنبه (Abutilon theophrasti Medicus) و تاريخ كاشت هاي همزمان سويا (Glycine max (L.) Merrill) و گاوپنبه بر عملكرد و اجزاي عملكرد سويا، آزمايشي در سال 1383 در مزرعه تحقيقاتي دانشكده كشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد اجرا شد. اين آزمايش، با آرايش فاكتوريل در قالب طرح بلوكهاي كامل تصادفي با 3 تكرار انجام شد و شامل 2 فاكتور تراكم گاوپنبه در 4 سطح (0، 2، 4 و 8 بوته در مترمربع) و تاريخ كاشت همزمان سويا و گاوپنبه در 3 سطح (3 ارديبهشت، 23 ارديبهشت و 13 خرداد) بود. بررسي عملكرد دانه و اجزاي عملكرد نشان داد كه افزايش تراكم گاوپنبه از طريق كاهش معني دار در تعداد غلاف در بوته و تعداد دانه در بوته سويا باعث افت معني دار عملكرد دانه شد. تاريخ هاي مختلف كاشت، بر عملكرد و تمام اجزاي عملكرد، اثر معني داري داشت بطوريكه با تاخير در كاشت، در همه اجزاي عملكرد و عملكرد كاهش مشاهده شد. اثرات متقابل تراكم و تاريخ كاشت نيز بر تعداد غلاف در بوته و تعداد دانه در غلاف سويا معني دار بود اما بر تعداد دانه در بوته، وزن هزار دانه و عملكرد دانه سويا معني دار نبود.
به منظور بررسي اثر فواصل آبياري و تراكم بر عملكرد و اجزا عملكرد دو توده بومي رازيانه، آزمايشي در دو سال زراعي 1382-1381 و 1383-1382 در مزرعه تحقيقاتي دانشكده كشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد به اجرا درآمد. اين آزمايش به صورت كرتهاي دوبار خرد شده در قالب طرح بلوكهاي كامل تصادفي و در سه تكرار انجام شد. تيمارهاي مورد بررسي عبارت بودند از: فواصل مختلف آبياري در سه سطح (10، 20 و 30 روز)، دو توده بومي (خراسان و كرمان) و تراكم در 4 سطح (40، 50، 67، 100 بوته در مترمربع). فواصل بين رديف ها ثابت (25 سانتيمتر) و تراكم از طريق تغيير فواصل روي رديف ها (4، 6، 8 و 10 سانتيمتر) تنظيم شد. نتايج نشان داد كه آبياري اثر معني داري بر اندامهاي رويشي و زايشي رازيانه داشت. با افزايش فواصل آبياري، ارتفاع، وزن خشك ساقه كل، وزن خشك كل تعداد انشعابهاي فرعي در متر مربع، تعداد چتر در متر مربع، تعداد چتر در بوته، تعداد چتر بارور در انشعاب اصلي، تعداد كل چتر در انشعاب فرعي، تعداد چترك در چتر، وزن هزار دانه و عملكرد دانه روند كاهش داشت. تعداد انشعابهاي اصلي در متر مربع و تعداد دانه در چترك از روند ثابتي پيروي نكرد. توده خراسان از نظر ارتفاع و وزن هزار دانه نسبت به توده كرمان برتري داشت، اما تعداد انشعابهاي اصلي در متر مربع، تعداد انشعاب فرعي در متر مربع، تعداد چتر در متر مربع، تعداد چتر بارور در انشعاب اصلي، تعداد چترك در چتر، تعداد دانه در چترك و عملكرد دانه در توده كرمان بيشتر از خراسان بود. دو توده از نظر وزن خشك ساقه، وزن خشك كل، تعداد چتر در بوته و تعداد چتر در انشعاب فرعي اختلاف معني داري نداشتند. با افزايش تراكم از 40 به 100 بوته در متر مربع، تعداد چتر در بوته، تعداد چتر بارور در انشعاب اصلي، تعداد چترك در چتر و تعداد دانه در چترك روند كاهشي نشان داد كه اين كاهش از نظر آماري معني دار بود. وزن هزار دانه تحت تاثير تراكم واقع نشد، اما وزن خشك ساقه، وزن خشك كل، تعداد انشعابهاي اصلي در متر مربع، تعداد انشعاب فرعي در متر مربع، تعداد چتر در متر مربع و عملكرد دانه با افزايش تراكم افزايش يافت. تعداد چتر در انشعاب فرعي با تغيير تراكم از روند ثابتي پيروي نكرد. نتايج اين تحقيق نشان داد كه بيشترين عملكرد دانه رازيانه در توده بومي كرمان با فواصل آبياري 10 روز و تراكم 100 بوته در متر مربع حاصل شد.
به منظور بررسي پاسخ ژنوتيپ هاي مختلف نخود (Cicer arietinum L.) به تاريخ كاشت و ارزيابي تاثير تنش خشكي انتهاي فصل رشد بر بعضي صفات كمي و شاخص هاي تحمل اين گياه زراعي، آزمايش مزرعه اي در سال زراعي 83-1382 در ايستگاه تحقيقات ديم كوهدشت (منطقه اي نيمه گرمسيري در جنوب غربي استان لرستان) به صورت كرت هاي خرد شده در قالب بلوك هاي كامل تصادفي با سه تكرار به اجرا درآمد. كرت هاي اصلي شامل سطوح تاريخ كاشت (پاييزه، زمستانه و بهاره) و كرت هاي فرعي شامل سه ژنوتيپ نخود (ILC482، توده محلي گريت و هاشم) بود. با تاخير در زمان كاشت و مصادف شدن مرحله پر شدن دانه با تنش خشكي و درجه حرارت هاي نسبتا بالا در انتهاي فصل رشد، توليد زيست توده و عملكرد دانه نخود به ترتيب به ميزان 66 و 89 درصد كاهش يافت. كاهش عملكرد عمدتا به دليل كاهش تعداد غلاف در بوته (60 درصد) و كاهش وزن صد دانه (32 درصد) بود. بر اساس شاخص تحمل به تنش فرناندز، توده محلي گريت، هم در شرايط مطلوب (كشت زمستانه) بيشترين عملكرد دانه (1464.3 كيلوگرم در هكتار) را داشت و هم در مواجه با شرايط تنش خشكي و درجه حرارت بالا (كشت بهاره) داراي بيشترين عملكرد (302 كيلوگرم در هكتار) بود.
اثر 13 عمق کاشت و 6 دوره غرقاب بر روي جوانه زني و سبز شدن علف هرز کاتوس تحت شرايط گلخانه بررسي شد. نتايج نشان داد که بذور کاتوس در عمق کمتر از 6 سانتي متر جوانه مي زنند. بالاترين ميزان جوانه زني در هفته هاي اول، دوم، سوم و چهارم به ترتيب در عمق هاي 0.5، 1 و 1.5 سانتي متري بدست آمد. در پايان هفته چهارم در عمق 6.5 سانتي متري جوانه زني به صفر رسيد. با افزايش عمق کاشت، بذور به خواب ثانويه رفتند. افزايش دوره غرقاب، بر روي درصد جوانه زني تاثيري نداشت. در حالي که وزن تر و طول هيپوکوتيل و ريشه چه تحت شرايط غرقاب نسبت به تيمار شاهد کاهش پيدا کرد. بذور در شرايط غرقاب به مدت 3 روز بيشترين وزن تر و پس از 21 روز غرقاب کمترين وزن تر را داشتند. طول هيپوکوتيل در صفر و 1 روز غرقاب، بالاترين ميزان و در 14 روز غرقاب کمترين ميزان خود را داشت. طول ريشه چه در صفر، 1، 3 و 7 روز غرقاب بالاترين و در روزهاي 14 و 21 پس از غرقاب، کمترين مقدار را داشت.
به منظور بررسي، مطالعه و تعيين بهترين رابطه آزمون قدرت بذر در آزمايشگاه و استقرار گياهچه يونجه در مزرعه آزمايشي در دو مرحله و بر روي چهار رقم بذر يونجه به نام هاي بمي، قره يونجه، همداني و يزدي انجام شد. مرحله اول انجام آزمون هاي آزمايشگاهي مختلف قدرت بذر شامل جوانه زني استاندارد، جوانه زني در دماي 5 درجه سانتي گراد، سرعت جوانه زني، تسريع پيري، تنش اسمزي و هدايت الکتريکي در قالب طرح کاملا تصادفي در چهار تکرار بود. مرحله دوم، آزمايشي مزرعه اي در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي در چهار تکرار براي هر يک از ارقام مورد آزمايش بود. نتايج بدست آمده نشان داد که درصد و سرعت استقرار ارقام در مزرعه و همچنين آزمون هاي انجام شده از تفاوت بسيار معني داري برخوردار (p£0.01) بودند. نتايج نشان داد ضرايب همبستگي بين آزمون هدايت الکتريکي با درصد استقرار (r=-0.65, p£0.01) و سرعت استقرار (r=-0.80, p£0.01) بسيار معني دار بود. ضريب همبستگي براي سرعت استقرار و درصد استقرار (r=0.91 £0.01) p نيز مثبت و معني دار بود. نتايج گزينش متغير به روش گام به گام (stepwise) نشان داد در بين متغيرهاي مورد بررسي مدل رگرسيوني (p£0.01) (y=165.23–0.15x r2=0.04),به بهترين وجهي سرعت استقرار را توصيف مي کند. در اين مدل x (متغير مستقل) نشان دهنده مقدار عددي هدايت الکتريکي و y (متغير تابع) نشان دهنده سرعت استقرار مي باشد.
به منظور بررسي اثر مقدار و زمان مصرف کود نيتروژن و تراکم علف هرز بر توليد بذر خردل وحشي درگندم پاييزه، آزمايشي در سال زراعي 79-78 در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي مشهد انجام شد. اين طرح بصورت کرت هاي خرد شده و در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با سه تکرار انجام شد. آزمايش داراي سه فاکتور شامل تراکم علف هرز در چهار سطح (0، 8، 16 و 32 بوته در مترمربع)، مقدار کود نيتروژن در سه سطح (کم = 100 کيلوگرم درهکتار، مطلوب = 150 کيلوگرم در هکتار و زياد = 225 کيلوگرم در هکتار) و الگوي تقسيط کود نيتروژن در دو سطح (الگوي اول = 1.3 کود همزمان با کاشت + 2.3 کود در ابتداي پنجه زني؛ الگوي دوم = 1.3 کود همزمان با کاشت + 1.3 کود در ابتداي پنجه زني + 1.3 کود در ابتداي به ساقه رفتن) بود. دو فاکتور تراکم علف هرز و سطوح کود نيتروژن بصورت فاکتوريل، کرت اصلي راتشکيل مي داد و کرت هاي فرعي نيز الگوهاي تقسيط کود نيتروژن بودند. نتايج اين آزمايش نشان داد که الگوي تقسيط نيتروژن اثر معني داري بر قابليت توليد بذر خردل وحشي ايجاد نکرد. همچنين مشخص شد که افزايش تراکم خردل وحشي و کاربرد مقادير بالاي کود به دليل اثر معني دار آن بر بيوماس توليدي در واحد سطح منجر به افزايش توليد بذر در واحد سطح شد. ضرايب حاصل از مدل راست گوشه دو پارامتري نشان داد که مقادير حداکثر توليد بذر خردل وحشي در واحد سطح در سطوح کم، مطلوب و زياد نيتروژن به ترتيب 161.8، 311.05 و 488.62 ميليون بذر در هکتار بود که نشان دهنده اثر مثبت و معني دار نيتروژن بر مقدار توليد بذر خردل وحشي در سطوح مختلف تراکم خردل وحشي مي باشد.
در اين تحقيق ترکيب گونه اي بانک بذر علف هاي هرز مزارع گندم در سه نظام زراعي کم نهاده، متوسط نهاده و پر نهاده مورد بررسي قرار گرفت. به اين منظور از هر يک از سطوح نهاده ها، دو مزرعه براساس ميزان مصرف کودهاي شيميايي، سموم (به ويژه علفکش) و شدت خاک ورزي انتخاب و خاک مزارع در 40 نقطه که به صورت سيستماتيک انتخاب شدند تا عمق 30 سانتي متري نمونه گيري شد. نمونه گيري طي دو مرحله در بهار (ابتداي فصل رشد) و پاييز (انتهاي فصل رشد) انجام گرفت و بذور موجود در بانک بذر با استفاده از روش هاي استاندارد شناسايي و شمارش شدند. به طور کلي در دو تاريخ نمونه گيري و سه سطح نهاده مجموعا 18 گونه در بانک بذر علف هاي هرز شناسايي شد که عمدتا از گونه هاي پهن برگ يک ساله بودند. البته تنوع گونه اي بانک بذر براساس شاخص شانون بسيار پايين و در کليه موارد کمتر از يک بود. با اين وجود بانک بذر نظام کم نهاده در هر دو نمونه گيري نسبت به ساير سطوح نهاده ها تنوع بيشتري داشت. شاخص تشابه سورنسون براي مقايسه ترکيب گونه اي در دو نمونه گيري بيشترين شباهت را بين بانک بذر مربوط به سطوح يکسان مصرف نهاده ها نشان داد و با تغيير سطح مصرف نهاده از شباهت گونه اي بين بانک بذر علف هاي هرز کاسته شد. بيشترين اندازه بانک بذر در کمترين سطح مصرف نهاده مشاهده شد و با افزايش مصرف نهاده ها اندازه بانک بذر علف هاي هرز به طور معني داري کاهش يافت. در هر سه سطح مصرف نهاده ها رابطه رگرسيون خطي و معني داري بين اندازه بانک بذر در ابتدا و انتهاي فصل رشد مشاهده شد. شيب خط رگرسيون براي نظام هاي کم، متوسط، و پر نهاده به ترتيب معادل 0.77، 0.54 و 0.47 بود. اين نتايج نشان مي دهد که در نظام پرنهاده به ازاي هر بذر علف هرز در ابتداي فصل، 0.47 بذر در بانک بذر انتهاي فصل وجود خواهد داشت، به عبارت ديگر در اين سطح از مصرف نهاده ها تنها 47% از ساختار بانک بذر در پايان قصل رشد تجديد خواهد شد. بر اين اساس نتيجه گيري شد که در سيستم هاي کم نهاده به دليل امکان تکميل چرخه زندگي علف هاي هرز، بانک بذر اين گياهان ساختار خود را تا حد زيادي تجديد مي کند در حالي که با افزايش ميزان مصرف نهاده ها از جمله علفکش ها، قدرت تجديد ساختار بانک بذر به شدت کاهش مي يابد.