پاسخ به:بانک مقالات زراعت و باغبانی
با وجود اتفاق نظر در توسعه ارقام با عملکرد دانه بالا به عنوان هدف اساسي در اصلاح گندم نان، سودمندي هر برنامه اصلاحي در کيفيت، مسير و ميزان ارتباط بين عملکرد دانه با ساير عوامل موثر بر آن و اهميت نسبي هر يک از آنها است. به منظور بررسي اين روابط، 12 رقم بومي و زراعي گندم مورد ارزيابي و 17 صفت مورد بررسي قرار گرفت. ضرايب همبستگي ساده صفات، ارتباط مثبت و معني دار عملکرد دانه را با شاخص برداشت، عملکرد بيولوژيکي و تعداد سنبله در واحد سطح نشان داد، هم چنين ظهور زودتر سنبله عامل معني داري در افزايش عملکرد دانه معرفي شد. ارتباط بالاي دو صفت شاخص برداشت و عملکرد بيولوزيکي با عملکرد دانه در نتايج حاصل از رگرسيون گام به گام عملکرد دانه نيز اثبات گرديد. با استفاده از تجزيه به عامل ها، 17 متغيردر 4 عامل تعريف شدندکه در مجموع 84 درصد از تغييرات داده ها را توجيه کردند. بطوريکه عامل اول به عنوان عامل عملکرد با بيشترين واريانس، مجددا نقش موثر دو صفت شاخص برداشت و عملکرد بيولوژيکي را بر عملکرد دانه تاييد نمود. عامل دوم يعني عامل اجزا عملکرد، همبستگي منفي تعداد بوته با خصوصيات دانه يعني وزن و تعداد دانه در هر بوته را نشان داد که منطبق بر نتايج حاصل ازتجزيه همبستگي ساده صفات بود. تجزيه عليت، ارتباط مثبت و مستقيم صفات عملکرد بيولوژيکي، تعداد سنبله، تعداد دانه در سنبله، ارتفاع بوته و طول سنبله با عملکرد دانه را نشان داد. نتايج اين تحقيق در مجموع، شاخص برداشت و عملکرد بيولوژيکي را از معيارهاي مهم مرتبط با عملکرد دانه معرفي کرد که در انتخاب ارقام و لاينهاي پرمحصول گندم کاربرد مطلوبي خواهد داشت. علاو بر آن، تعداد سنبله در واحد سطح مهم ترين جزء از اجزا عملکرد دانه بوده و نيز با توجه به نقش موثر ارتفاع بوته، گزينش اين دو صفت در افزايش عملکرد دانه از اهميت بسزايي برخوردار خواهد بود. هم چنين اثر متقابل معکوس بين تعداد دانه در سنبله با تعداد سنبله و ديگر معيارهاي مرتبط با عملکرد دانه، موفقيت محدود در اصلاح گندم نان را که توسط ساير محققين نيز به آن اشاره شده است، توضيح مي دهد.
نسخه قابل چاپ
به منظور بررسي تاثير چهار سطح نيتروژن و سه سطح ماده کندکننده رشد سايکوسل (2- کلرواتيلتريمتيلآمونيومکلريد، CCC) بر عملکرد و اجزاي عملکرد دو رقم کلزاي پاييزه طلايه و ليکورد، آزمايشي در قالب طرح کرتهاي دو بار خرد شده در سال زراعي 84 - 1383 در شرايط اقليمي باجگاه، در محل ايستگاه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي دانشگاه شيراز (50 28 عرض جغرافيايي شمالي، 46 52 طول جغرافيايي شرقي و با اختلاف ارتفاع 1810 متر از سطح دريا) طراحي و به اجرا درآمد. فاکتورهاي آزمايش شامل فاکتور اصلي رقم (طلايه و ليکورد)، فاکتور فرعي نيتروژن (صفر، 50، 100 و 200 کيلوگرم در هکتار) و فاکتور فرعي سايکوسل (صفر، 1.4 و 2.8 ليتر در هکتار) بود. نتايج نشان داد که عملکرد دانه در واحد سطح در هر دو رقم طلايه و ليکورد در تيمار 200 کيلوگرم در هکتار نيتروژن در بيشترين ميزان خود بود. افزايش نيتروژن با افزايش وزن خشک نهايي بوته و تعداد خورجين در بوته همراه بود. تعداد دانه در خورجين و ميانگين وزن دانه در کلزا از اجزاي نسبتا با ثبات عملکرد دانه در اين پژوهش بودند و تغييرات چنداني از خود نشان ندادند. رقم ليکورد در 100 کيلوگرم نيتروژن در هکتار بيشترين درصد روغن و پروتيين دانه را توليد کرد که توصيه ميشود در پژوهشهاي بعدي مورد توجه بيشتري قرار گيرد. کاربرد 2.8 ليتر سايکوسل در هکتار باعث افزايش تعداد خورجين در بوته، عملکرد دانه و وزن خشک نهايي بوته گرديد. افزون بر اين، کاربرد سايکوسل و 200 کيلوگرم نيتروژن در هکتار، موجب افزايش معنيدار عملکرد دانه در واحد سطح گرديد. در شرايط مشابه با پژوهش حاضر، ميتوان کاربرد 2.8 ليتر در هکتار سايکوسل همراه با 200 کيلوگرم نيتروژن در هکتار را براي هر دو رقم طلايه و ليکورد توصيه کرد.
به منظور بررسي واکنش عملکرد، اجزاي عملکرد، درصد و مقدار اسانس گياه رازيانه به استفاده از کودهاي آلي و بيولوژيک، آزمايشي بصورت طرح بلوک هاي کامل تصادفي و در 3 تکرار انجام شد. تيمارهاي آزمايش شامل 4 کود بيولوژيک و تلفيق هاي دوگانه آنها به شرح زير بود: 1- تيمار شاهد (بدون هيچ تيمار کودي)، 2- باکتري سودوموناس (گونهPseudomonas putida )، 3- باکتري ازتوباکتر (گونه(Azotobacter chroococcum ، 4- کمپوست، 5- ورمي کمپوست، 6- ترکيب سودوموناس و ازتوباکتر، 7- ترکيب سودوموناس وکمپوست، 8- ترکيب سودوموناس و ورمي کمپوست، 9- ترکيب ازتوباکتر و کمپوست، 10- ترکيب ازتوباکتر و ورمي کمپوست، 11- ترکيب کمپوست و ورمي کمپوست. تاثير اين تيمارها بر صفات و ويژگي هاي ارتفاع، تعداد شاخه اصلي و فرعي، تعداد چترک در چتر، تعداد دانه در چتر، شاخص برداشت، عملکرد دانه در هکتار، عملکرد بيولوژيک و عملکرد اسانس، وزن دانه در بوته و تعداد دانه در چترک معني دار بود و تيمارها از نظر وزن هزار دانه و وزن دانه در چتر اختلاف معني داري نداشتند. نتايج نشان داد که بيشترين ارتفاع بوته (87 سانتيمتر) در تيمار مخلوط ازتوباکتر و کمپوست و تعداد چتر در بوته (30 چتر)، وزن هزار دانه (3، 4 گرم)، عملکرد بيولوژيکي (5444 کيلوگرم در هکتار)، عملکرد اسانس (98، 29 ليتر در هکتار) و عملکرد دانه (1059 کيلوگرم در هکتار) در تيمار استفاده توام از کمپوست و ورمي کمپوست حاصل شد، اما شاخص برداشت و درصد اسانس در مقايسه با شاهد کاهش يافت.
ارقام محک دميسوم جهت تعيين نژاد ايزوله هاي پاتوژن اهميت جهاني دارند. شناسايي آلل هاي جديد مقاوم در برابر ايزوله هاي پاتوژن جهت ايجاد مقاومت پايدار از موارد مورد تاکيد به نژادگران گياهي است. مطالعات اخير، نشان دهنده حضور ژن ها يا آلل هاي همولوگ R3 و R2 در ژنوتيپ Ma.R9 سولانوم دميسوم مي باشد. با توجه به مقاومت اين ژنوتيپ در مطالعات مختلف در برابر ايزوله هاي شايع، شناسايي و همسانه سازي ژن هاي مقاوم موجود در آن با روش ژن کانديد مورد مطالعه قرار گرفت. بر اساس نتايج اين آزمايش براي نخستين بار وجود ژن R3a در اين ژنوتيپ به تاييد رسيد. از سوي ديگر از بين همولوگ هاي ژن R2، همولوگ فعال اين ژن همسانه سازي و توالي يابي گرديد و فعاليت مشابه آن با ژن R2 با روش اينفيلتراسيون همزمان تاييد گرديد. لذا براي نخستين بار، گزارش وجود دو ژن با واکنش متفاوت در برابر ايزوله هاي پاتوژن در اين ژنوتيپ مي تواند دليلي بر پايداري نسبي اين ژنوتيپ در برابر ايزوله هاي مختلف مورد مطالعه در کشورها و سال هاي مختلف باشد. همچنين نتايج اين آزمايش تاييدي بر کارايي بالاي روش افکتوروميکس درجهت شناسايي ژن ها و آلل هاي جديد مي باشد. همخواني دو ژن R2 و همولوگ آن در سطح اسيدآمينه نشان دهنده حفظ شدگي کامل ناحيه LRR و حذف، اضافه و جانشيني در بين واحدهاي ناحيهNBS مي باشد.
به منظور بررسي تاثير آبياري تکميلي و تراکم کاشت بر عملکرد، اجزاي عملکرد و ميزان عبور نور از تاج پوشش گياهي سه رقم نخودکابلي، آزمايشي به صورت اسپليت- فاکتوريل در قالب طرح پايه بلوک هاي کامل تصادفي با چهار تکرار در سال زراعي 84-1383 در ايستگاه تحقيقات کشاورزي سراب چنگايي خرم آباد اجراء شد. رژيم آبي در سه سطح (ديم، آبياري در مرحله گلدهي و آبياري در مرحله پر شدن غلافها) فاکتور اصلي آزمايش بود. فاکتوريل رقم نخود (شامل سه رقم آزاد، آرمان و توده محلي گريت) و تراکم کاشت (در چهار سطح 30، 42، 54 و 66 بوته در مترمربع) کرت هاي فرعي آزمايش را تشکيل داد. آبياري تکميلي در مرحله گلدهي در مقايسه با شرايط ديم موجب افزايش عملکرد بيولوژيک (49 درصد)، عملکرد دانه (54 درصد)، تعداد غلاف در بوته (43 درصد) و کاهش ميزان نفوذ نور از تاج پوشش گياهي (55 درصد) شد. در بين ارقام مورد آزمايش بيشترين عملکرد دانه (1376 کيلوگرم در هکتار) و شاخص برداشت (45 درصد) به رقم آزاد اختصاص داشت. بيشترين عملکرد دانه (1388 کيلوگرم در هکتار) و بالاترين عملکرد بيولوژيک (3823 کيلوگرم در هکتار) در تراکم 66 بوته در مترمربع به دست آمد. با افزايش تراکم کاشت ميزان نور رسيده به کف تاج پوشه گياهي کاهش يافت و کمترين ميزان نفوذ نور در تراکم هاي 54 و 66 بوته در مترمربع حاصل شد. نتايج آزمايش گوياي اهميت آبياري تکميلي و تراکم کاشت مناسب در دست يابي به پتانسيل توليد کشت نخود است.
به منظور شناسايي QTLهاي کنترل کننده عملکرد برنج از جمعيت 2F حاصل از تلاقي بين ارقام گرده و دم سفيد استفاده گرديد. والد گرده و دم سفيد به ترتيب داراي متوسط عملکرد 43.25 و 31.55 گرم در بوته بودند که با استفاده از آزمون t-استيودنت تفاوت معني داري در سطح احتمال 0.01 نشان دادند. ژنوتيپ 194 بوته F2 با استفاده از 117 نشانگر AFLP تعيين شد و نقشه پيوستگي جمعيت با استفاده از نرم افزار Map Manager v2.6.5 تهيه گرديد. طول نقشه بدست آمده 1212 سانتي مورگان با متوسط فاصله 11.88 سانتي مورگان بود. براي تشخيص ارتباط بين ژنوتيپ نشانگر و ارزش صفت در افراد F2، تجزيه QTL با استفاده از دو روش مکان يابي فاصله اي ساده و مکان يابي فاصله اي مرکب انجام گرفت. در جمعيت F2، يک QTL پيوسته با عملکرد روي گروه پيوستگي 2 شناسايي شد. تنوع فنوتيپي همبسته با اين QTL در حدود 8.3 درصد و اثر افزايشي اين QTL در حدود 2.62 گرم در بوته بود. در QTL شناسايي شده آلل هاي والد گرده باعث افزايش عملکرد دانه در بوته هاي F2 شدند.
به منظور بررسي و مقايسه ترکيب هاي مختلف کشت مخلوط زنيان(Carum copticum) و شنبليله (Trigonella foenum-graecum) تحت تاثير سطوح مختلف کود دامي، آزمايشي در سال زراعي 1384 در منطقه مشهد به اجرا در آمد. آزمايش به صورت کرتهاي خردشده در قالب بلوکهاي کامل تصادفي با سه تکرار انجام شد. فاکتورهاي مورد مطالعه شامل چهار سطح کود دامي (15، 20، 25 و 30 تن در هکتار) به عنوان فاکتور اصلي و آرايشهاي مختلف کشت مخلوط دو گياه زنيان و شنبليله در پنج سطح :A) کشت خالص زنيان،B : کشت خالص شنبليله، C: کشت مخلوط تک رديفي زنيان و شنبليله، D: کشت مخلوط دو رديفي زنيان و شنبليله، :E کشت مخلوط سه رديفي زنيان و شنبليله) به عنوان فاکتور فرعي در نظر گرفته شدند. نتايج حاصل نشان داد که شاخص سطح برگ و سرعت رشد محصول در تيمار کشت مخلوط دو رديفي و تجمع ماده خشک در تيمار کشت مخلوط سه رديفي زنيان بيشتر بود. در حالي که در شنبليله کشت مخلوط سه رديفي بالاترين شاخص سطح برگ و سرعت رشد محصول و کشت مخلوط تک رديفي آن بالاترين تجمع ماده خشک را دارا بود. در زنيان بيشترين ميزان تجمع ماده خشک در تيمار 30 تن در هکتار کود دامي و بيشترين شاخص سطح برگ و سرعت رشد محصول در تيمار 20 تن کود حاصل شد. در شنبليله بالاترين مقادير اين صفات در تيمار 25 تن کود در هکتار بدست آمد.
به منظور بررسي تحمل به يخ زدگي ارقام کلزا در شرايط کنترل شده آزمايشي در دانشکده کشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد، در قالب طرح کاملا تصادفي و به صورت آزمايش اسپليت پلات فاکتوريل با دو تکرار به اجرا درآمد. ترکيب ده رقم کلزا به نامهاي ليکورد، اليت، SLMO46، اُکاپي، سيمبل، کالوِرت، اپرا، ابنيت، آليس و زرفام به همراه پنج تيمار دمايي (0، 4-، 8-، 12- و 16- درجه سانتي گراد) به صورت فاکتوريل در پلات هاي فرعي و تيمار خوسرمايي (خوسرمايي و عدم خوسرمايي) در پلات اصلي در نظر گرفته شدند. گياهان تا مرحله 5-3 برگي در گلخانه رشد يافته و سپس گياهان تيمار عدم خو سرمائي بلافاصله و گياهان تيمار خوسرمايي پس از قرار گرفتن در شرايط خوسرمايي به مدت سه هفته، درفريزر ترموگراديان در معرض تيمارهاي دمايي قرار گرفتند. سه هفته بعد از زمان اعمال دماهاي يخ زدگي، درصد بقا، سطح برگ، وزن خشک، عدد کلروفيل متر، دماي کشنده 50 درصد گياهان2 ( (LT50و دماي کاهنده 50 درصد وزن خشک گياهان3 ( (RDMT50ثبت شد. رقم هاي کالورت، سيمبل و زرفام با 77، 76 و 75 درصد و رقم اپرا با 63 درصد به ترتيب بيشترين و کمترين درصد بقاء را دارا بودند. ارقام از لحاظ وزن خشک، LT50، و سطح برگ سه هفته پس از بازيافت نيز با يکديگر اختلاف معني داري داشتند به طوري که اغلب صفات مورد بررسي از تيمار دمايي 8- درجه سانتي گراد به پائين کاهش معني داري نسبت به شاهد عدم يخ زدگي (تيمار صفر درجه سانتيگراد) داشتند. تيمار خوسرمايي سبب بهبوددر صد بقا (34%)،LT50 (37%)، وزن خشک بوته (48%) و (80%) RDMT50نسبت به تيمار خوسرمايي شد.
به منظور پهنه بندي استان خراسان از نظر پتانسيل عملکرد گندم، داده هاي دراز مدت آب و هوايي شامل درجه حرارت و تشعشع در سه استان خراسان شمالي، رضوي و جنوبي جمع آوري گرديد. اين داده ها پس از ميان يابي مکاني بين ايستگاه ها و تبديل کردن آنها به داده هاي روزانه بعنوان ورودي يک مدل شبيه سازي رشد و عملکرد گندم بکار گرفته شدند. به اين منظور از مدل WOFOST که قبلا براي شببيه سازي سازي عملکرد گندم واسنجي شده بود استفاده گرديد. نتايج تعيين اعتبار نشان داد که اين مدل قابليت خوبي براي پيش بيني عملکرد و مراحل فنولوژي واريته هاي مختلف گندم در شرايط بهينه توليد دارد. براين اساس عملکرد پتانسيل يا عملکرد اقليمي گندم که تنها توسط درجه حرارت و تشعشع خورشيدي تعيين مي شود براي شهرستانهاي مختلف واقع در استانهاي تحت بررسي بوسيله مدل فوق شبيه سازي شد. نتايج نشان داد با وجوديکه پتانسيل عملکرد گندم براي هر يک از پهنه هاي اقليمي در ساالهاي مختلف متفاوت مي باشد ولي ميانگين آن در استانهاي خراسان شمالي، رضوي و جنوبي به ترتيب 6.2، 6.9 و 4.8 تن در هکتار بود. حداکثر اختلاف در ميزان تشعشع خورشيدي بين شمال ترين و جنوبي ترين نقاط در سه استان تحت بررسي در طي دوره رشد فعال گندم معادل 4.5 درصد بدست آمد. بر اين اساس و با توجه به اينکه حداکثر تفاوت محاسبه شده بين عملکردهاي پتانسيل در پهنه هاي مختلف 22 درصد بوده است، بنظر مي رسد که درجه حرارت در مقايسه با تشعشع نقش بارزتري در تعيين پتانسيل عملکرد گندم در استانهاي خراسان دارد. ميانگين عملکرد واقعي گندم (عملکرد برداشت شده در مزرعه) در استانهاي تحت بررسي در طي سالهاي 1385 - 1375 بصورت ميانگين کل دوره و ميانگين 3 سال انتهايي محاسبه گرديد. بدين ترتيب ميزان خلا عملکرد از تفاضل عملکرد پتانسيل و واقعي و ضريب عملکرد منطقه اي بعنوان نسبت عملکرد واقعي به عملکرد پتانسيل محاسبه و داده ها براي تهيه نقشه هاي پهنه بندي به سيستم اطلاعات جغرافيايي منتقل شد. نتايج نشان داد که ميانگين عملکرد واقعي گندم در دوره سه ساله 1385 - 1383 نسبت به دوره ده ساله در استانهاي خراسان شمالي، رضوي و جنوبي به ترتيب 28، 34 و 30 درصد افزايش يافته است. با وجود اين افزابش که به دليل بهبود روشهاي مديريت و معرفي ارقام جديد گندم مي باشد، خلاء عملکرد نسبتا زياد بوده و ميانگين آن براي سه استان فوق به ترتيب معادل 3.7، 4.3 و2.8 تن در هکتار برآورد شد. اين نتايج نشان مي دهد که در مناطقي از استان که داراي پتانسيل عملکرد بالاتري هستند خلاء عملکرد نيز بيشتر مي باشد. بر اين اساس ضريب عملکرد منطقه اي در استانهاي خراسان رضوي و جنوبي که داراي بالاترين و پايين ترين پتانسيل عملکرد بودند به ترتيب معادل 0.37 و 0.42 بدست آمد. عملکرد واقعي در شهرستانهاي هر سه استان در طي دوره سه ساله 85 - 1383 در حدود 50% عملکرد پتانسيل بوده است بنابراين خلاء عملکرد گندم به دليل بهبود روشهاي مديريت بتدريج در حال پر شدن است.
سالهاست كه باكتريهاي جنس آزوسپيريلوم به عنوان عامل محرك رشد گياهان خانواده غلات معرفي شده اند. توليد فيتوهورمونها، بويژه اكسين، به عنوان يكي از مهمترين عوامل افزايش عملكرد در گياهان تلقيح شده شناخته شده است. بر همين اساس تعداد 52 جدايه باكتري از ريشه گياهان اين خانواده جداسازي، شناسايي و خالص سازي شدند و پس از انجام آزمون هاي كيفي و كمي توليد اكسين به روش رنگ سنجي، اثرات جدايه برتر بيوسنتز كننده اكسين بر روي گياه ذرت شيرين مورد بررسي قرار گرفت. نتايج بخش جداسازي باكتري از ريزوسفر نشان دادند كه احتمال دستيابي به باكتريهاي اين جنس پايين و در حدود 17% بوده است. بعلاوه اينكه در آزمون كيفي 2/31% و در آزمون كمي تمامي جدايه ها توانايي توليد اكسين را دارا بودند. در قسمت آزمون گلخانه اي، تيمار باكتريايي اثر معني داري بر روي وزن تر بلال، وزن خشك ريشه و كل اندام هوايي و نيز ميزان نيتروژن و فسفر گياه بر جاي گذاشت. افزايش سطح و وزن خشك ريشه در مقايسه با تيمار شاهد و در نتيجه بالا رفتن سطح جذب مواد غذايي، يكي از دلايل افزايش عملكرد در گياهان تلقيح شده در نظر گرفته شد. در مجموع، نتايج گلخانه اي اين تحقيق در تاييد نتايج درون شيشه اي نشان داد كه باكتري هاي آزوسپيريلوم براي گياه ذرت شيرين سودمندي نسبتا مناسبي داشته است.
به منظور بررسي اثر بقايايي زعفران (كورم و اندام هوايي) بر رشد چهار گياه زراعي گندم، چاودار، ماش و لوبيا که در تناوب با آن قرار مي گيرد تحقيقي در سال 1384 در گلخانه تحقيقاتي دانشكده كشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد به صورت آزمايش اسپيلت پلات فاکتوريل در قالب طرح پايه بلوکهاي کامل تصادفي با 3 تکرار اجرا شد. گياهان زراعي بعنوان فاکتور اصلي، كورم و اندامهاي هوايي زعفران و مقدار بافت هاي زعفران اضافه شده به خاک (25/4، 15، 30 و 75 گرم بافت زعفران در 5/1 کيلوگرم خاک گلدان) بعنوان فاکتور فرعي و در قالب فاکتوريل در نظر گرفته شد. نتايج نشان داد که اندام و مقدار بافتهاي اضافه شده زعفران به خاک تاثير معني داري بر کليه صفات مورد مطالعه در 4 گياه زراعي داشت. با افزايش مقدار بافتهاي اندام هوايي زعفران اضافه شده به خاک، نسبت به شاهد درصد كلروفيل، ارتفاع، سطح برگ، بيوماس اندامهاي هوايي و ريشه افزايش يافت اما با افزايش مقدار بافت كورم زعفران اضافه شده به خاک نسبت به شاهد همه صفات مورد مطالعه کاهش يافتند. گياهان تابستانه (ماش و لوبيا) در مقايسه با گياهان زمستانه (گندم و چاودار) کمتر تحت تاثير تنش مواد موجود در بافتهاي زعفران قرار گرفتند. در مجموع نتايج اين آزمايش نشان داد که بافتهاي كورم زعفران بر گياهان زراعي مورد مطالعه، اثر آللوپاتي منفي، ولي برگهاي زعفران اثر تحريک کنندگي دارد.
بررسي تنوع ژنتيكي جوامع گياهي همواره براي اصلاح کنندگان گياهي از اهميت خاصي برخوردار بوده است. در اين مطالعه تعداد 64 ژنوتيپ از نظر 14 صفت زراعي مورد بررسي قرار گرفتند. ضرايب تنوع فنوتيپي براي تعدادي از صفات بالا بود که بيانگر وجود تنوع قابل قبول در صفات مورد بررسي مي باشد. نتايج حاصل از تجزيه مولفه هاي اصلي حاکي از نقش 6 مولفه در توجيه 66/74 درصد از تنوع کل داده بود. مولفه اول در ارتباط با صفات زايشي از جمله تعداد کل دانه در خوشه، تعداد دانه سالم در خوشه، تاريخ 50 درصد گلدهي و طول خوشه بود. در مولفه سوم مدت زمان رسيدن کامل با 730/0- اثرات منفي بر عملکرد خواهد داشت. بررسي ضرايب همبستگي بين صفات مورفولوژيکي رابطه منفي و معني دار بين زودرسي و ارتفاع بوته را نشان داد که بيانگر اين است که ارقام زودرس، ارتفاع بوته بلندتري داشتند. نتايج حاصل از رگرسيون مرحله اي براي توجيه زودرسي بر اساس صفات زراعي مورد مطالعه، سه صفت تاريخ 50 درصد گلدهي، تعداد دانه سالم در خوشه و ارتفاع بوته را بعنوان مهمترين صفات تبيين کننده (%3/54 =R2) کل تغييرات زودرسي معرفي نمود. تجزيه خوشه اي، صفات مورد مطالعه را در دو گروه طبقه بندي کرد و صفات مرتبط با زودرسي را مجزا نمود. همچنين تجزيه خوشه اي ژنوتيپ ها با روش واريانس مينيمم وارد و معيار فاصله اي اقليدسي توانست لاين ها و ارقام زراعي و بومي را در گروه هاي مختلف قرار دهد. ارقام بومي از لحاظ صفات مرتبط با زودرسي و اجزا عملکرد ظرفيت بالايي داشتند.
به منظور بررسي تغييرات رشد و عملکرد سه رقم گلرنگ بهاره شامل محلي اصفهان، CU1، و Gilla در سه تاريخ کاشت 15 و 30 فروردين و 14 ارديبهشت، آزمايشي به صورت فاکتوريل در قالب طرح بلوکهاي کامل تصادفي در چهار تکرار در سال زراعي 79-78 در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي دانشگاه بيرجند انجام شد. نتايج اين آزمايش نشان داد که اکثر صفات مورفولوژيکي گياه به جز ارتفاع اولين انشعاب از سطح خاک تحت تاثير تاريخ کاشت قرار گرفتند، و از اين نظر کاشت زودتر موجب رشد بيشتر ارقام شد. ارقام نيز از نظر تعداد گره توليدي، ارتفاع اولين شاخه جانبي، و طول ميانگره با يکديگر تفاوت معني داري داشتند و اين تفاوت در تاريخ هاي مختلف کاشت ثابت بود به نحوي که روند معني داري صفات رويشي در اثر برهمکنش ارقام و تاريخ کاشت از روند مشابه معني داري اثر رقم پيروي کرد. ارقام گلرنگ از نظر تعداد طبق توليدي و بارور تفاوتي معني داري نداشتند، ولي رقم محلي اصفهان بيشترين تعداد دانه در طبق با کمترين وزن هزار دانه را دارا بود و رقم CU1 در نقطه مقابل آن قرار گرفت. کاشت زودتر سبب توليد تعداد طبق بيشتر، درصد باروي بيشتر طبق ها و تشکيل تعداد بيشتر دانه در طبق هاي فرعي گرديد، در حالي اين عامل اثري بر وزن هزار دانه نداشت. رقم Gilla از نظر تعداد طبق توليدي و بارور، رقم محلي اصفهان از نظر تعداد کل دانه در طبق، و رقم CU1 از نظر وزن هزار دانه، به ويژه در اولين تاريخ کاشت، برتري داشتند، ولي به طور کلي رقم محلي اصفهان در تمامي تاريخ هاي کاشت عملکرد دانه بيشتري توليد نمود. از بين ويژگي هاي مورفولوژيکي گياه، ارتفاع، قطر ساقه و تعداد شاخه جانبي همبستگي بيشتري با عملکرد دانه نشان دادند، و در کل تعداد طبق اصلي بيشترين همبستگي را با عملکرد داشت. نتايج اين بررسي نشان داد کاشت رقم محلي اصفهان در اولين فرصت ممکن، به دليل بومي بودن و تطابق پذيري بيشتر آن به شرايط ايران، امکان توليد عملکردهاي بيشتري را در مقايسه با ساير ارقام فراهم مي سازد.
به منظور بررسي دماهاي كاردينال علفهاي هرز سلمه(Chenopodium album) ، خرفه (Portulaca oleracea) و علف خرچنگ (Digitaria sanguinalis) و امكان پيش بيني زمان ظهور آنها در مزرعه، آزمايشي با طرح كاملا تصادفي با 9 تيمار و 3 تكرار در آزمايشگاه تحقيقات علفهاي هرز دانشكده كشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد در سال 1384 به اجرا در آمد. بذرها علفهاي هرز تحت تيمارهاي دمايي ثابت 5، 10، 15، 20، 25، 30، 35، 40 و 45 درجه سانتي گراد در دستگاه جوانه زني با رطوبت نسبي 50 درصد و روشنايي كامل به مدت 14 روز قرار گرفتند. بذرها جوانه زده هر روز شمارش شدند و سپس سرعت جوانه زني و درصد جوانه زني محاسبه و نمودار دماهاي كاردينال جوانه زني علفهاي هرز فوق ترسيم شد. نتايج اين بررسي نشان داد كه تاثير درجه حرارت بر روي سرعت و درصد جوانه زني بذرها هر سه گونه، معني دار بود. دماهاي كاردينال شامل دماي پايه(Tb) ، دماي بهينه (To) و دماي بيشينه (Tc) براي علف خرچنگ به ترتيب 16/14 ،6/25 و 3/41، براي گياه سلمه به ترتيب 4، 5/29 و 3/43 درجه سانتي گراد و براي گياه خرفه به ترتيب 8/11 ، 35 و 3/49 درجه سانتي گراد مي باشد. اين نتايج حاكي از آن است که علفهاي هرز به دليل اختلافات فيزيولوژيكي و در نتيجه سرعت رشد اوليه متفاوت داراي اوج جوانه زني متفاوتي مي باشند و بسته به زمان، قدرت استقرار آنها متفاوت است.
به منظور تعيين تراكم و تاريخ كاشت مناسب گياه هميشه بهار آزمايشي در سال 1384، در مزرعه آموزشي تحقيقاتي دانشگاه آزاد اسلامي واحد بيرجند انجام شد. طرح آزمايشي مورد استفاده، طرح اسپليت پلات در قالب بلوكهاي كامل تصادفي با سه تكرار بود. تيمارهاي آزمايشي شامل سه سطح تاريخ كاشت (10 فروردين، 25 فروردين و 10 ارديبهشت) در كرت اصلي و سه فاصله روي رديف (10، 20 و 30 سانتيمتر) در كرت فرعي قرار گرفتند. نتايج نشان داد كه تاريخ كاشت و تراكم داراي اثر معني دار بر روي عملكرد گل خشك و عملكرد دانه بود. تاريخ كاشت هاي 10 و 25 فروردين عملكرد گل خشك بيشتري از تاريخ كاشت 10 ارديبهشت داشتند. همچنين تاريخ كاشت 10 فروردين بيشترين عملكرد دانه را داشت. در بين سه فاصله كاشت، فاصله روي رديف 10 سانتيمتر بيشترين عملكرد گل خشك و دانه را داشت. در اين آزمايش با تاخير در كاشت، شاخص برداشت گل و دانه افزايش معني داري نشان داد. شاخص برداشت گل در بوته به طور معني داري تحت تاثير تراكم قرار نگرفت، اما شاخص برداشت دانه در بوته با افزايش تراكم كاهش معني داري نشان داد.