پاسخ به:بانک مقالات زراعت و باغبانی
نسخه قابل چاپ
كارايي چند علف كش در كنترل علف هاي هرز نخود و زيست سنجي اثرات باقي مانده آنها در فصل بعد بر جوانه زني و رشد رويشي گندم طي سال زراعي 85-1384 در شهرستان خرم آباد مورد ارزيابي قرار گرفت. آزمايش مزرعه اي ارزيابي كارايي 9 علف كش (اتال فلورالين (3 ليتر در هكتار)، تري فلورالين (2 ليتر در هكتار)، پنديمتالين (5/2-5/1 ليتر در هكتار)، ايمازتاپير (1-7/0 ليتر در هكتار)، ايزوكسافلوتل (80 گرم در هكتار)، پيريديت (5/2 ليتر در هكتار)، بنتازون (2 ليتر در هكتار)، متري بيوزين (7/0 كيلو گرم در هكتار) و هالوكسي فوپ-آر-متيل (1 ليتر در هكتار)) در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي با 21 تيمار و 4 تكرار اجرا شد. زيست سنجي اثرات باقي مانده علف كش هاي به كار رفته در كشت نخود با احتمال اثرات بازدارنده بر جوانه زني و رشد رويشي گندم در فصل بعد مورد ارزيابي قرار گرفت. ميانگين تراكم علف هاي هرز يك ساله براي كرت هاي شاهد بدون كنترل برابر 60 بوته در مترمربع بود. در بين تيمارهاي كنترل شيميايي كمترين تراكم علف هاي هرز يك ساله به تيمار كاربرد پيش كاشت پنديمتالين مربوط بود، البته تيمارهاي كاربرد پس رويشي پيريديت و پنديمتالين و كاربرد پيش رويشي ايمازتاپير تفاوت معني داري با آن نداشت. كاربرد پس رويشي ايمازتاپير و پيريديت سبب كاهش 83 درصدي توليد زيست توده علف هاي هرز يك ساله شد. بر اساس ارزيابي چشمي صورت گرفته علف كش ايمازتاپير سبب بازدارندگي شديد رشد و علف كش هاي بنتازون و متري بيوزين موجب سوختگي شديد نخود شدند. كاربرد پس رويشي باريك برگ كش هالوكسي فوپ-آر-متيل و كاربرد پيش كاشت آميخته با خاك علف كش هاي اتال فلورالين و تري فلورالين اثر گياه سوزي مشخصي روي نخود نداشت. در بين تيمارهاي مديريت علف هاي هرز بيشترين عملكرد دانه (8/697 كيلوگرم در هكتار) به تيمار وجين زودهنگام اختصاص داشت كه سه برابر تيمار شاهد بدون كنترل بود. تيمارهاي كاربرد پس رويشي پيريديت، ايزوكسافلوتل و پنديمتالين و تيمارهاي تلفيقي كاربرد پيش رويشي پنديمتالين يا ايمازتاپير به علاوه وجين دستي ديرهنگام و تيمار تركيبي كاربرد پيش رويشي ايمازتاپير به علاوه كاربرد پس رويشي پنديمتالين نيز از نظر عملكرد دانه نخود تفاوت معني داري با تيمار وجين زودهنگام نداشتند. بر اساس نتايج آزمايش هاي زيست سنجي ارزيابي اثرات باقي مانده علف كش هاي به كار رفته در كشت نخود، هيچ يك از علف كش هاي مورد آزمايش با مقادير معين به كار رفته در كشت نخود اثر نامطلوب معني داري بر جوانه زني و رشد رويشي گندم كاشته شده در فصل بعد نداشتند.
به منظور بررسي اثر كودهاي آلي بر خصوصيات شيميايي و فيزيكي خاك و عملكرد زيست توده گوجه فرنگي، آزمايشي در قالب طرح بلوکهاي کامل تصادفي با 3 تکرار و 6 تيمار در مزرعه تحقيقاتي دانشگاه شهيد بهشتي در زيراب سوادكوه در سال زراعي 86 اجرا شد. تيمارهاي آزمايش شامل: 1) عدم مصرف كود، 2) كود شيميايي، 3) كود گاوي، 4) كود مرغي، 5) ورمي كمپوست و 6) كمپوست زباله بودند. نتايج آزمايش نشان داد كه اثر تيمارها بر خصوصيات شيميايي خاك شامل درصد کربن، مواد آلي، نيتروژن كل، فسفر و پتاسيم قابل جذب، pH خاك، CEC و SP در سطح 1% معني دار بود ولي تيمارها اثر معني داري بر هدايت الکتريکي خاك نداشت. همچنين وضعيت عناصر ميكرو خاك تحت تاثير تيمارها قرار گرفت و مصرف كودهاي آلي موجب افزايش غلظت اين عناصر در خاك گرديد. اثر تيمارها بر خصوصيات فيزيكي خاك شامل وزن مخصوص ظاهري خاك، درصد خلل و فرج خاك و هدايت هيدروليكي خاك اشباع در سطح 1% معني دار بود ولي بر خصوصيت خاكدانه اي خاك اثر معني داري نداشتند. ميزان ماده خشک ريشه و اندام هاي هوايي گوجه فرنگي نيز در اثر مصرف كود هاي آلي و شيميايي در مقايسه با تيمار بدون کود افزايش يافت و بالاترين ميزان ماده خشک در تيمارهاي کاربرد ورمي كمپوست و کود شيميايي بدست آمد. عملکرد اقتصادي نيز تحت تاثير تيمارها قرار گرفت و بيشترين عملکرد اقتصادي در تيمار کود شيميايي و ورمي کمپوست بدست آمد. بر اساس نتايج اين آزمايش مي توان بيان کرد كه مصرف كودهاي آلي بخصوص به شكل كمپوست شده ضمن افزايش عملکرد گياه اثرات مثبت و مفيدي بر خصوصيات فيزيكوشيميايي خاك داشته كه خود منجر به حفظ سلامت و حاصلخيزي خاك و توليد پايدار در درازمدت خواهد شد.
خشکي و شوري دو تنش محيطي مهم در محدود کردن عملکرد گياهان زراعي در مناطق خشک و نيمه خشک است. تنش خشكي يكي از عوامل كاهش عملكرد و درصد دانه و روغن در كلزاست. كارآيي مصرف آب ارقام كلزا در پاسخ به محدوديت آبي در دو سال زراعي 84-83 و 85-84 مورد بررسي قرار گرفت. به اين منظور آزمايشي در قالب طرح كرت هاي خرد شده بر پايه بلوك هاي كامل تصادفي و در سه تكرار در ايستگاه تحقيقات كشاورزي طرق (طول و عرض جغرافيايي 59o 38’ 14’’ E و (36o 13’ 12’’ N مشهد در استان خراسان رضوي اجرا شد. كه در آن چهار سطح تامين نياز آبي شامل 100 (شاهد)، 80، 65، 50 درصد نياز آبي كلزا در كرت هاي اصلي و چهار رقم كلزا (زرفام، اكاپي، اس ال ام 046 و ليكورد) در كرت هاي فرعي قرار گرفتند. ميانگين كارآيي مصرف آب به ازاي ماده خشك در شرايط شاهد در همه ارقام، 78/2 گرم بر كيلو گرم با مصرف 3500 متر مكعب در هكتار آب مورد نياز گياه مشاهده شد. در تيمار تنش شديد (50 درصد تامين نياز آبي) اين كارآيي به ميزان 13/6 گرم بر كيلو گرم و در شرايط نياز آبي 1750 متر مكعب در هكتار تامين آب مورد نياز گياه بود. بيشترين كارآيي مصرف آب مربوط به رقم اس ال ام 046 در تيمار 50 درصد تامين نياز آبي و به ميزان 20/8 گرم بر كيلو گرم بود. كمترين كارآيي مربوط به رقم اس ال ام 046 و درتيمار 100 درصد تامين نياز آبي (شاهد) به ميزان 53/1 گرم بر كيلوگرم بدست آمد. نتايج نشان داد كه با افزايش تنش خشكي، كارآيي مصرف آب در توليد ماده خشک كلزا به طور معني داري بيشتر شد. كارآيي مصرف آب در توليد روغن کلزا در تيمار 65 درصد تامين نياز آبي و در رقم زرفام بيشترين مقدار و در تيمار 100 درصد تامين نياز آبي و رقم ليكورد كمترين مقدار را داشت. بنابراين، كارآيي مصرف آب براي توليد ماده خشك در شرايط محدوديت آبي افزايش يافت اما اين كارآيي براي توليد روغن دچار كاهش گرديد. اين موضوع نشان داد كه ارقام كلزا هر چند كه درشرايط تنش خشكي مي توانند از كارآيي مصرف آب بالاتري براي توليد ماده خشك برخوردار باشند اما اين توانايي در تبديل ماده خشك توليدي به روغن كاهش مي يابد.
زيره سبز يکي از گياهان دارويي مهم صادراتي کشور است و کشت آن در مناطق خشک و نيمه خشک ايران که آب عامل محدود کننده کشاورزي محسوب مي شود از توجيه اقتصادي بالايي برخوردار است. براي تعيين حد آستانه شوري و دما و اثرات توام اين دو عامل بر جوانه زني زيره سبز، آزمايشي به صورت فاکتوريل در قالب طرح کاملا تصادفي و در 3 تکرار در آزمايشگاه انجام گرفت. به اين ترتيب که سطوح شوري صفر، 2، 4، 6، 8، 10، 12، 14و 16 دسي زيمنس بر متر از نمك هاي کلريد سديم و کلريد کلسيم با نسبت هاي مولي 5 به 1 و سطوح دمايي صفر، 2، 4، 6، 8، 10 و 12 درجه سانتي گراد در نظر گرفته شد. نتايج مربوط به اثرات شوري بر روي جوانه زني نشان داد که درصد و سرعت جوانه زني به ترتيب تا آستانه 30.6 (±0.55) و 3.02 (±0.83) دسي زيمنس بر متر بدون تغيير مانده و در سطوح شوري بالاتر به طور خطي کاهش يافت، به طوري که به ازاي هر واحد افزايش شوري، درصد جوانه زني به ميزان (r2=0.98**)-4.49 و سرعت جوانه زني (r2=0.97**)-0.147 بذر در روز کاهش نشان داد. همچنين با افزايش دما تا 4 درجه سانتي گراد، درصد و سرعت جوانه زني افزايش يافت و در دامنه دماي 4 تا 8 درجه سانتي گراد بيشترين جوانه زني با بالاترين سرعت مشاهده شد، سپس با افزايش دما از ميزان جوانه زني كاسته شد. بين تيمارهاي 4، 6 و 8 درجه سانتي گراد اختلاف معني داري از نظر خصوصيات جوانه زني وجود نداشت، اما بين تيمارهاي صفر و 2 با اين سه تيمار و تيمارهاي 10 و 12 درجه سانتي گراد اختلاف معني داري مشاهده شد (05/0>P). نتايج آناليز اثرات متقابل درجه حرارت و شوري بر درصد و سرعت جوانه زني نشان داد كه تاثير دما و شوري بر اين خصوصيات غير خطي مي باشد. در كليه سطوح شوري با افزايش دما درصد جوانه زني افزايش يافت و در دماي بين 4 تا 10 درجه سانتي گراد به حداكثر خود رسيد. بر اساس نتايج اين تحقيق سرعت جوانه زني در محدوده دمايي فوق آستانه بالاتري از شوري (بيش از 5 دسي زيمنس بر متر) را تحمل خواهد كرد. به طور كلي نتايج اين تحقيق كه در شرايط آزمايشگاهي انجام شد اطلاعات مقدماتي را در مورد خصوصيات جوانه زني زيره سبز به شوري و درجه حرارت فراهم ساخت. در تكميل اين نتايج اجراي آزمايشات بعدي در محيط خاك ضروري به نظر مي رسد.
به منظور مطالعه رفتار پايداري سولفوسولفورون در خاک، آزمايشي در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي مشهد طي سال زراعي 1385 اجرا شد. دو تيمار ماده آلي، بدون كود حيواني و يا افزودن كود حيواني با دو ميزان مصرف سم رايج (6/26 گرم در هکتار) و تقريبا 30درصد بيشتر (73/33 گرم در هکتار) در نظر گرفته شد. پس از نمونه گيري در فواصل زماني معين، باقي مانده سم در نمونه ها با استفاده از روش کروماتوگرافي مايع با کارايي بالا (HPLC) تعيين شد. شرايط دستگاه شامل استفاده از ستون تجزيه اي RP-C8 (250x4.6mm)، آشکار ساز PDA، فاز متحرک آب: استونيتريل: ارتوفسفريک اسيد (به نسبت حجمي 20: 80 : 1/0) با شدت جريان 1ml min-1 و حجم تزريق 20mL بود. طول موج حداکثر جذب براي سولفوسولفورون، 212 نانومتر انتخاب شد و زمان بازداري در شرايط ذکر شده 6/3 دقيقه بود. نتايج نشان داد که رفتار منتهي به کاستي سولفوسولفورون از غلظت اوليه خود پيرو روند معادله کينتيک مرتبه اول بود که در آن ميزان سم در برابر زمان بطور نمايي کاهش يافت. صرفنظر از غلظت سم مورد استفاده سرعت کاستي سم در خاک حاوي کود حيواني بطور معني داري بيشتر از خاک بدون کود بود. با افزايش کود حيواني نيمه عمر سم (t0.5) از 8/33 روز به 3/14 روز در مقدار مصرف رايج کاهش يافت و در مصرف 30 درصد بيشتر از رايج، از 25 روز به 3/13 روز رسيد. همچنين زمان 90 درصد کاستي سم (t0.1) با افزودن کود از 2/112 روز به 6/47 روز و از 2/83 روز به 2/44 روز به ترتيب براي مقدار مصرف رايج و مصرف 30 درصد بيشتر کاهش نشان داد.
بخش زيادي از اراضي زير كشت کشور ما در مناطق خشك و نيمه خشك قرار گرفته است. در اين اراضي كمبود منابع آب و خشكي محيط، عملكرد گندم را به شدت كاهش ميدهد. نيتروژن بعنوان عنصري كليدي در تغذيه گياهان نقش بسزايي در افزايش عملکرد کمي و کيفي گياهان زراعي دارد و همچنين به افزايش توان گياه براي مقابله با شرايط دشوار محيطي کمک زيادي ميکند. به منظور بررسي تاثير تعديل كنندگي نيتروژن بر عملكرد دانه در شرايط تنش خشكي، پژوهشي مزرعه اي در سال زراعي 84 -1383 در ايستگاه پژوهش هاي زراعي دانشکده کشاورزي دانشگاه شيراز طراحي و اجرا شد. آزمايش به صورت فاكتوريل در طرح پايه بلوك هاي كامل تصادفي و با سه تكرار انجام شد. تيمارهاي مورد مطالعه، شامل چهار سطح نيتروژن (0 ، 50، 100 و 150 کيلوگرم نيتروژن خالص در هکتار از منبع اوره)، پنج رقم گندم زمستانه: اكوا، بزوستايا، قدس، رحيم و 21 بودند که در دو قطعه آبياري معمول و بدون آبياري (ديم) پياده شدند. نتايج نشان داد که با افزايش مقدار نيتروژن، افزايش معني داري در شاخص سطح برگ و دوام سطح برگ در شرايط تنش خشکي به دست آمد. سطح برگ بيشتر همراه با دوام بيشتر در سطوح بالاتر نيتروژن (نسبت به شاهد)، باعث افزايش معني دار عملکرد دانه گرديد. تيمار تنش خشکي موجب کاهش ارتفاع بوته ها و افت ميزان تجمع ماده خشک کل گرديد. در هر دو شرايط رطوبتي، با افزايش مقدار نيتروژن، توليد ماده خشک افزايش يافت و در شرايط تنش خشکي به بهبود اثرهاي مخرب تنش منجر شد. تنش خشکي با كاهش چشمگير ميانگين عملكرد دانه و اجزاي عمكرد هم همراه بود. در اين پژوهش عملکرد دانه ژنوتيپ هاي قدس و 21، با داشتن اجزاي عملكرد مطلوب، بيشترين و عملكرد دانه رقم اكوا كمترين بود. به نظر مي رسد رقم اکوا رقمي حساس به تنش خشکي باشد. با افزايش سطوح نيتروژن، غلظت نيتروژن دانه در هر دو شرايط رطوبتي افزايش يافت. در بين ژنوتيپ هاي مورد بررسي، تفاوت اندکي از لحاظ غلظت نيتروژن دانه مشاهده شد. به نظر مي رسد تنش خشکي تاثير معني داري بر جذب نيتروژن نداشته باشد، هر چند ميانگين غلظت نيتروژن دانه ها در شرايط تنش خشکي کمتر از شاهد بود. پژوهش هاي تکميلي بعدي در خصوص حساسيت رقم اکوا به تنش خشکي و امکان استفاده از نيتروژن براي تعديل اثرات تنش خشکي قابل توصيه است.
به منظور بررسي تاثير تداخل جمعيت طبيعي علف هاي هرز بر شاخص هاي رشد ذرت آزمايشي در سال زراعي 86- 1385 بلوک کامل تصادفي در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي د انشگاه کشاورزي و منابع طبيعي رامين با چهار تکرار انجام شد. تيمارهاي آزمايشي شامل سه تراکم گياهي عاري از علف هرز (4، 7 و 10 بوته ذرت در مترمربع) و تداخل علف هاي هرز تا مرحله 9 و 13 برگي در، هر کدام از تراکم هاي مذکور اعمال گرديد، بطوري که علف هاي هرز روييده در هر کرت تا فرا رسيدن هر يک از مراحل رشدي مزبور باگياه زراعي رقابت مي کردند و سپس کنترل علف هاي هرز تا انتهاي فصل رشد به شکل دستي انجام گرفت. علاوه براين يک تيمار تداخل علف هاي هرز در سراسر فصل رشد با تراکم گياهي 7 بوته ذرت در مترمربع (تراکم معمول خوزستان) نيز به عنوان شاهد تداخل کامل علف هاي هرز در نظر گرفته شد. بر اساس نتايج بدست آمده علف هاي هرز کاهش معني داري در عملکرد ماده خشک، شاخص سطح برگ،سرعت رشد محصول و سرعت رشد نسبي ذرت ايجاد کرد، بگونه اي که بيشترين مقدار عملکرد ماده خشک، شاخص سطح برگ، سرعت رشد محصول و سرعت رشد نسبي به غير از مراحل ابتدايي رشد، از تيمارهاي شاهد عاري از علف هرز در سراسر فصل رشد (کشت خالص) در هر سه تراکم گياهي بدست آمد. بيشترين شدت کاهش عملکرد ماده خشک و شاخص سطح برگ نسبت به شاهد عاري از علف هرز، درتيمار تداخل علف هاي هرز در سراسر فصل رشد در تراکم گياهي 7 بوته در مترمربع حادث شد. کمترين شدت کاهش عملکرد ماده خشک و شاخص سطح برگ در تراکم گياهي عاري از علف هرز 10 بوته در مترمربع رخ داد. با توجه به نتايج حاصله به نظر مي رسد که علف هاي هرز با کاهش شاخص سطح برگ، منجر به کاهش عملکرد ماده خشک، سرعت رشد محصول و سرعت رشد نسبي در ذرت گرديده است.
به منظور اثر تنش کم آبي و کاربرد نيتروژن بر رشد رويشي و عملکرد گياه هميشه بهار آزمايشي به صورت کرتهاي خرد شده در قالب طرح بلوکهاي کامل تصادفي در چهار تکرار در دانشگاه آزاد اسلامي واحد تاکستان در سال 1385 اجرا گرديد. تيمارها شامل تنش کم آبي در سه سطح (آبياري پس از 40، 80 و 120 ميليمتر تبخير از سطح تشتک تبخير کلاس A) و نيتروژن در چهار سطح (60، 30، 0 و 90 کيلوگرم در هکتار نيتروژن خالص) بودند. نتايج نشان داد که تنش کم آبي بر ارتفاع گياه، ارتفاع ساقه اصلي، تعداد ساقه فرعي، عملکرد گل، درصد وزني گلبرگ به گل و نسبت وزن خشک گل به کل گياه معني دار (p£0.01) بود. بيشترين ارتفاع گياه، ارتفاع ساقه اصلي، تعداد ساقه فرعي، درصد وزني گلبرگ به گل، نسبت وزن خشک گل به کل گياه و عملکرد گل (2406 کيلوگرم در هکتار ) از سطح 40 ميليمتر تبخير بدست آمد. نيتروژن بر ارتفاع گياه، ارتفاع ساقه اصلي، تعداد ساقه فرعي و عملکرد گل تاثبر معني داري داشت. بالاترين ارتفاع گياه، ارتفاع ساقه اصلي، تعداد ساقه فرعي و عملکرد گل (1546 کيلوگرم در هکتار) از سطح 90 کيلوگرم در هکتار نيتروژن خالص بدست آمد. اثر متقابل تنش کم آبي و نيتروژن بر تعداد ساقه فرعي و عملکرد گل معني داري بود. به نظر مي رسد که در شرايط تنش کم آبي، مصرف کود نيتروژن تاثيرمحسوسي بر خصوصيات ريخت شناسي در گياه هميشه بهار نداشت.
به منظور بررسي واکنش رقابتي سه رقم گندم با تراکم هاي مختلف يولاف وحشي آزمايشي به صورت فاکتوريل در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با سه تکرار در سال زراعي 87 - 1386 در مزرعه هنرستان کشاورزي مه ولات اجرا شد. عوامل آزمايش شامل سه رقم گندم (فلات، سپاهان و پيشتاز) و تراکم يولاف وحشي در 5 سطح(0، 5، 10، 20، 40 بوته در متر مربع) بود. نتايج حاصل از اين بررسي نشان داد که بيشترين عملکرد در هر سه رقم در شرايط عاري از علف هاي هرز بدست آمد. رقم پيشتاز چه از نظر قابليت رقابتي و چه از نظر خصوصيات رشدي و پتانسيل عملکرد نسبت به دو رقم ديگر برتري نشان داد، به طوري که در مقايسه بين سه رقم گندم در تيمار 40 بوته يولاف وحشي در متر مربع باعث کاهش عملکرد 44.66% در رقم فلات،42.6% در رقم سپاهان و 34.12% در رقم پيشتاز نسبت به شاهد بدون علف هرزگرديد. با افزايش تراکم يولاف وحشي، کاهش رشد رويشي و زايشي شدت يافت و در تراکم 40 بوته در متر مربع کاهش عملکرد دانه و بيولوژيک معني دار (p<%5) بود. به نظر مي رسد که يولاف وحشي با اثر بر روي تعداد پنجه هاي بارور، شاخص سطح برگ، ارتفاع بوته، وزن هزار دانه و تعداد دانه توليدي در هر سنبله گندم، به دليل سايه اندازي و رقابت در طول فصل رشد و تاثير بر مراحل زايشي گندم سبب کاهش عملکرد و شاخص برداشت درتمامي ارقام مورد استفاده شده باشد. شدت کاهش در عملکرد، با توجه به خصوصيات رقابتي و مورفولوژيکي در هر رقم متفاوت بود.
در اين پژوهش اثر سطوح مختلف NaCl بر رشد و برخي خصوصيات فيزيولوژيکي گياه روناس Rubia tinctorum L. در دو آزمايش مورد بررسي قرار گرفت. آزمايش اول در قالب طرح کاملا تصادفي و در چهار تکرار در شرايط آزمايشگاهي انجام گرديد، که تيمارها 8 سطح شوري (35 Dsm-1، 30، 25، 20، 15، 10، 5، 0) بودند. در اين آزمايش درصد و سرعت جوانه زني، وزن خشک و طول ساقه چه و ريشه چه اندازه گيري شدند. نتايج نشان داد با افزايش شوري ميزان صفات فوق کاهش يافت. بطوريکه درصد جوانه زني در سطح 10 dSm-1 و سرعت جوانه زني و طول ساقه چه در سطح dSm-1 5 و طول ريشه چه در سطح dSm-125 کاهش معني داري داشت. آزمايش دوم نيز در يک طرح کاملا تصادفي و در چهار تکرار به روش کشت شني و در شرايط گلخانه اي انجام شد. در اين آزمايش سطوح مختلف شوري (20Dsm-1 و 15، 10، 0) بر شاخص هايي مانند عدد کلروفيل متر (SPAD)، مقاومت روزنه اي، وزن ويژه برگ، سطح برگ، نسبت طول ساقه به ريشه و نسبت قطر استوانه مرکزي به قطر کل مورد مطالعه قرار گرفت. نتايج نشان داد که با افزايش شوري مقاومت روزنه اي و وزن ويژه برگ افزايش يافت، در حاليکه تعداد انشعابات ساقه، سطح برگ، نسبت طول ساقه به ريشه، نسبت قطر استوانه مرکزي ريشه به قطر کل ريشه، وزن کل برگ هربوته، وزن کل ساقه و ريشه کاهش يافت.
به منظور بررسي خصوصيات فنولوژيک و مورفولوژيک ژنوتيپهاي متحمل به سرماي نخود در شرايط آبياري تکميلي، آزمايشي در قالب طرح بلوک هاي جزيي متعادل با 81 ژنوتيپ نخود و سه تکرار در کشت پاييزه (21 مهر) در سال زراعي 86 - 1385 در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد اجرا شد. ژنوتيپ هاي مورد بررسي در اين آزمايش از ميان حدود 700 ژنوتيپ نخود بانک بذر دانشگاه فردوسي مشهد که طي 10 سال در مطالعات مقاومت به سرما مورد بررسي قرار گرفته بودند، انتخاب شدند. در طي فصل رشد، سه نوبت آبياري شامل بلافاصله پس از کاشت، 20 روز بعد از آبياري اول و نيز در آغاز مرحله گلدهي، انجام شد. تيپ و مرحله رشدي ژنوتيپ ها پيش از سرماي زمستان تعيين شد. همچنين ويژگي هاي فنولوژيک (تعداد روزهاي کاشت تا سبزشدن، سبزشدن تا گلدهي و گلدهي تا رسيدگي) و مورفولوژيک (ارتفاع بوته، تعداد شاخه ها در بوته و مجموع طول شاخه ها در بوته) ژنوتيپ ها اندازه گيري و ثبت شد. بر اساس نتايج، تفاوت ميان ژنوتيپ ها از نظر کليه خصوصيات اندازه گيري شده، معني دار بود (p£0.05) دوره رشد رويشي (سبز شدن تا گلدهي) در 57 در صد ژنوتيپ ها بيش از 170 روز بود. ارتفاع بوته در 27 درصد از ژنوتيپ ها بيش از 46 سانتي متر بود و 11 درصد ژنوتيپ ها بيش از 26 شاخه در بوته داشتند. بدين ترتيب مي توان نتيجه گرفت که تاثيرات مثبت در اثر بهبود صفات فنولوژيک در کشت پاييزه باعث بهبود صفات مورفولوژيک و در نهايت عملکرد در ژنوتيپ هاي مورد بررسي شده است.
به منظور بررسي عملکرد و اجزاي عملکرد در کشت مخلوط ريحان و لوبيا و ارزيابي تاثير کشت مخلوط بر کنترل علف هاي هرز، آزمايشي در سال زراعي 87 - 1386 در منطقه مشهد در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با 3 تکرار و 10 تيمار اجرا شد. تيمارها شامل کشت خالص هريک از گياهان و 3 الگوي کشت مخلوط در شرايط وجود و عدم وجود علف هرز به شرح ذيل بود: (1- کشت خالص ريحان، 2- کشت خالص لوبيا، 3- کشت مخلوط نواري 4 رديف ريحان 2 رديف لوبيا، 4- کشت مخلوط نواري 4 رديف لوبيا 2 رديف ريحان و 5 - کشت رديفي) بدون کنترل علف هرز، و همين تيمارها با کنترل کامل علف هرز. بررسي عملکرد و اجزاي عملکرد در گياه لوبيا نشان داد، تيمارهاي مختلف از نظر تعداد غلاف، تعداد بذر در بوته، عملکرد اقتصادي و عملکرد بيولوژيک با يکديگر اختلاف معني دار داشتند و تعداد بذر در غلاف، وزن صد دانه و شاخص برداشت تحت تاثير تيمارها قرار نگرفتند. در گياه ريحان نيز بين تيمارهاي مختلف از نظر تعداد گل آذين، گره، شاخه اصلي، بذر در بوته وعملکرد اقتصادي و بيولوژيک اختلاف معني دار وجود داشت. ولي اختلاف معني دار در وزن هزار دانه و شاخص برداشت مشاهده نشد. پايين ترين وزن خشک علف هاي هرز درتيمارهاي کشت خالص ريحان و کشت نواري با 4 رديف ريحان مشاهده شد و بيشترين وزن خشک علف هاي هرزدر کشت خالص لوبيا بدست آمد. بالاترين شاخص سطح برگ لوبيا را کشت خاص لوبيا با کنترل علف هرز داشت و بالاترين شاخص سطح برگ در ريحان در کشت مخلوط رديفي بدست آمد. ارزيابي نسبت برابري زمين نشان داد کشت مخلوط ريحان و لوبيا برکشت خالص آنها برتري دارد و کشت مخلوط رديفي بيشترين نسبت برابري زمين (2، 1) را به خود اختصاص داد.
به منظور تعيين سهم نسبي فتوسنتز اندامهاي مختلف گندم در انباشت ماده خشک در دانه و تعيين محدوديت مخزن آنها اين تحقيق بصورت آزمايش کرتهاي يک بار خرد شده بر پايه طرح بلوکهاي کامل تصادفي در سه تکرار در سال زراعي81 – 1380 در ايستگاه تحقيقات کشاورزي اهواز اجرا گرديد. در اين تحقيق ده ژنوتيپ گندم گرين، استار، زاگرس، فونگ، چمران، داو، ويناک، ياواروس، کرخه و کراس سيميت بعنوان فاکتور اصلي و چهار تيمار دستکاري اجزاي فنوتيپي شامل حذف ريشکهاي تمام سنبله ها، حذف برگ پرچم، حذف برگهاي زير برگ پرچم و پوشش سنبله بعنوان فاکتور فرعي در نظر گرفته شدند. نتايج نشان داد که فتوسنتز سنبله بيشترين سهم نسبي (15.93%) را در پر کردن دانه داشت ،همچنين 13.9، 12.1 و 11.9 درصد ميانگين سهم نسبي وزن خشک دانه بترتيب به برگ پرچم، برگهاي زير برگ پرچم و ريشک ها تعلق داشت. ارزيابي محدوديت مخزن ارقام مورد مطالعه نشان داد که در هيچ يک از ارقام محدوديت مخزن وجود ندارد. لاين کراس سيميت و ژنوتيپ استار نسبت به ساير ارقام از محدوديت منبع بيشتري برخوردار بودند در حالي که ارقام داو و چمران محدوديت منبع کمتري داشتند.
به منظور بررسي اثر تاريخ کاشت بر عملکرد و اجزاي عملکرد 9 رقم کلزاي بهاره مقاوم به سرما از سه گونهBrassica napus ،Brassica rapa وBrasica juncea ، آزمايشي در سال زراعي 86 - 1385 در مزرعه تحقيقاتي مرکز تحقيقات کشاورزي و منابع طبيعي خراسان رضوي (مشهد) اجرا گرديد . اين آزمايش در سه تاريخ کاشت مهرماه، آبانماه و اسفندماه در قالب طرح پايه بلوکهاي کامل تصادفي با چهار تکرار طراحي و اجرا شد و نتايج جداگانه بدست آمده از هر تاريخ کاشت مورد تجزيه مرکب کلي قرار گرفت. ارقام شامل 9 رقم معرفي شده (Hyola401، Hyola330، Option500، RGS003، Sarigol، Zarfam، Parkland، GoldRush و Bp.18) بودند. صفات مورد بررسي دراين تحقيق عبارت از ، عملکرد دانه ، تعداد شاخه فرعي ، تعداد غلاف در بوته ، تعداد دانه در غلاف و وزن هزار دانه بودند .نتايج تجزيه واريانس نشان داد که تاريخ کاشت و رقم روي تمام صفات اثر معني داري داشتند. رقم × تاريخ کاشت نيز تنها روي عملکرد دانه، تعداد دانه در غلاف، وزن هزار دانه اثر معني دار داشت. در مجموع بيشترين عملکرد ارقام با متوسط 2338.9 کيلوگرم در هکتار از تاريخ کاشت اول بدست آمد. در اين تاريخ کاشت ارقام GoldRush و Hyola401 با ميانگين حدود 3000 کيلوگرم در هکتار بالاترين عملکرد را به خود اختصاص دادند. در تاريخ کاشت دوم رقم GoldRush با متوسط 2672.77 کيلوگرم در هکتار بيشترين عملکرد دانه را کسب نمود. در تاريخ کاشت سوم رقم Hyola330 باميانگين عملکرد 1474.6 بيشترين عملکرد دانه را داشت. به نظر مي رسد که هيبريدهاي هايولا تطابق خوبي در شرايط متغير آزمايش نشان داده اند و با توجه به برخورداري اين ارقام هيبريد از ويژگي هتروزيس گزينه هاي مناسبي براي کشت در تاريخ کاشت هاي دير مي باشند.