پاسخ به:بانک مقالات زراعت و باغبانی
اين تحقيق با هدف مستندسازي مديريت زراعي با استفاده از سامانه اطلاعات جغرافيايي و تهيه بانک اطلاعاتي سال هاي 87-1382 در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد انجام شد. ابتدا خصوصيات و حدود خاکهاي مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي تعيين شد. به منظور ثبت، تجزيه و تحليل داده ها و رسم نقشه ها، از نرم افزارهاي ArcView ،Excel و ArcMap استفاده شد. سپس، بانک اطلاعاتي پنج ساله کليه عمليات محصولات زراعي و باغي مزرعه تحقيقاتي به نقشه ها انتقال يافت. نقشه منابع آب و قابليت آبياري مزرعه تحقيقاتي رسم شد. محدوديت ها و عمليات لازم براي اصلاح اراضي آبياري نيز تعيين شد. نقشه هاي طبقه بندي قابليت اراضي مزرعه با استفاده از نقشه هاي خاک و بر پايه روش طبقه بندي آمريکائي رسم شد. نقشه عمليات زراعي و مديريتي محصولات زراعي و باغي مزرعه نيز تهيه شد. نتايج نشان داد که کيفيت آب چاه هاي آبياري مزرعه خوب تا متوسط مي باشد. بافت خاک اراضي مزرعه از متوسط تا نسبتا سنگين در تغيير است. خاکهاي مزرعه نسبتا عميق و داراي لايه محدود کننده، تراکم سنگريزه و قلوه سنگ در عمق مي باشد. نفوذپذيري عمقي نمونه هاي خاک در حالت اشباع و ميزان تغييرات ضريب هدايت هيدروليکي متوسط و نسبتا آهسته است. همچنين خاک هاي مزرعه تحقيقاتي داراي کمي محدوديت تراوش پذيري مي باشند. اراضي مزرعه از نظر طبقه بندي قابليت اراضي کلاس II و تحت کلاس IIs مي باشد. بنابراين بانک هاي اطلاعاتي تهيه شده سابقه مديريتي و تاريخچه منطقه را منظور کرده که در نهايت مي تواند منجر به سهولت مديريت سيستم ها گردد.
شوري يكي از مهمترين عواملي است كه توليد محصولات مختلف در نواحي خشک و نيمه خشک را محدود مي سازد. جوانه زني بذر يک مرحله بحراني در طول دوره رشد و نمو گياه است و تحمل شوري در اين مرحله از رشد، به جهت استقرار گياهاني كه در خاک هاي شور رشد مي كنند از اهميت خاصي برخوردار است. در اين آزمايش اثر شوري روي جوانه زني بذر سه گياه دارويي مرزه (Satureja hortensis L.)، كاسني (Cichorium intybus L.) و كنگر فرنگي (Cynara scolymus L.) مورد بررسي قرار گرفت. سطوح شوري كه با استفاده از نمک طعام ايجاد شد شامل 5 سطح شوري با EC صفر، 2، 4، 6 و 8 دسي زيمنس بر متر بود. طرح آزمايشي از نوع كاملا تصادفي با سه تكرار بود. 100 بذر براي هر تيمار روي كاغذ صافي كه داخل پتري ديش گذاشته شده بود قرار گرفت. آزمايش در شرايط كنترل شده و درون ژرميناتور انجام شد. تنش شوري طول گياهچه مرزه و وزن گياهچه كنگر را به طور معني داري كاهش داد. سطوح بالاي شوري درصد جوانه زني مرزه را كاهش داد، اما پايين ترين سطح شوري (2 EC دسي زيمنس بر متر) جوانه زني آن را تحريک كرد. شوري اثر معني داري بر درصد جوانه زني كاسني و كنگر نداشت. سرعت جوانه زني مرزه و شاخص بنيه بذر آن در تيمارهاي شوري كاهش يافت. به طور كلي در اين پژوهش مشخص شد كه فرآيند جوانه زني مرزه نسبت به دو گونه كاسني و كنگر فرنگي، به شوري حساس تر است.
نسخه قابل چاپ
به منظور ارزيابي اثر تيمار بذور ذرت با گلايسين بتائين در شرايط تنش خشکي آزمايشي با 5 سطح گلايسين بتائين (صفر، 2، 4، 8 و 16 ميلي مولار) و 6 سطح خشکي (صفر، -0.1، -0.2، -0.4، -0.8 و -1 مگاپاسكال) به صورت فاکتوريل در قالب طرح کاملا تصادفي در سه تکرار انجام شد. بذور به مدت 24 ساعت در غلظت هاي مذکور گلايسين بتائين خيسانده شده، سپس بذور در پتريديش قرار داده شدند و براي اعمال تنش خشکي، غلظت هاي مناسب از پلي اتيلن گليکول 6000 براي اعمال هر سطح خشکي، تهيه و به بذور اضافه شد. نتايج نشان داد که خشکي موجب کاهش معني دار در تمام پارامترهاي مورد ارزيابي در کليه غلظت هاي گلايسين بتائين شد، اما بذور تيمار شده با گلايسين بتائين در غلظت هاي 2 تا 4 ميلي مولار تنش کمتري را متحمل شدند. البته تيمار بذور با گلايسين بتائين نتوانست اثر تنش خشکي بر سرعت جوانه زني را تخفيف دهد. مدل لجستيک سه پارامتري برازش داده شده به پارامتر درصد جوانه زني به خوبي اثر سودمند تيمار بذور با گلايسين بتائين را تحت شرايط تنش خشکي توجيه نمود، بر طبق برآورد مدل، آن ميزان خشکي که منجر به کاهش 50 درصدي جوانه زني بذور ذرت مي شود، در صورت تيمار بذور با گلايسين بتائين در سطح خشکي بالاتري رخ مي دهد. تيمار بذور با گلايسين بتائين توانست درصد جوانه زني، طول ريشه چه و ساقه چه و وزن تر ريشه چه و ساقه چه را در سطوح خشکي بالا بهبود دهد، هر چند افزايش غلظت گلايسين بتائين به 8 و 16 ميلي مولار اثر منفي بر جوانه زني و پارامترهاي آن گذاشت.
به منظور دستيابي به مناسبترين مقدار و زمان تقسيط كود نيتروژنه بر اساس مراحل فنولوژيكي بهار 1 آزمايشي بصورت فاكتوريل در قالب طرح بلوک هاي كامل تصادفي با 3 تكرار در موسسه تحقيقات برنج كشور در سال هاي 1385 و 1386 اجرا گرديد. فاكتورهاي آزمايش شامل كود نيتروژنه در 3 سطح (90، 120 و 150 كيلوگرم نيتروژن خالص در هكتار) و زمان هاي تقسيط نيتروژن در 6 سطح (:T1 استفاده از رنگ شماره 4 دياگرام رنگ برگ در طول دوره رشد، T2: يک سوم كود پايه + يک سوم مرحله جوانه اوليه در خوشه + يک سوم مرحله آبستني، T3: يک سوم كود پايه + يک سوم در مرحله اوليه پنجه زني + يک سوم مرحله جوانه اوليه در خوشه در ساقه، T4: يک دوم كود پايه + يک چهارم مرحله اوليه پنجه زني + يک چهارم مرحله آبستني، T5: يک سوم كود پايه + يک سوم مرحله اوليه پنجه زني + يک سوم مرحله آبستني و T6: دو سوم كود پايه + يک سوم مرحله جوانه اوليه در خوشه) به همراه يک پلات شاهد در هر تكرار بود. نتايج تجزيه واريانس ساده در سال اول و دوم نشان داد كه زمان هاي تقسيط نيتروژن بر صفات مختلف در سال اول موثر بود. همچنين مقايسه ميانگين داده هاي آزمايش حاكي از تاثير تيمار زمان هاي تقسيط نيتروژن بر روي صفات مختلف مي باشد. تيمار پنجم با 8.373 و 7.920 تن در هكتار عملكرد دانه بالاتري را به ترتيب در سال هاي اول و دوم بخود اختصاص دادند. مقايسه ميانگين اثر متقابل زمان هاي تقسيط نيتروژن و مصرف مقادير نيتروژن نشان داد كه سطح دوم مصرف كود نيتروژنه در تيمار پنجم زمان هاي تقسيط نيتروژن از نظر عملكرد با 8.760 تن در هكتار بهترين شرايط را داشته است. تجزيه مركب داده ها نشان داد كه تاثير زمان هاي تقسيط نيتروژن بر عملكرد دانه و اجزاي عملكرد در سطح احتمال 5 درصد معني دار است. مقايسه ميانگين مركب نيز نشان داد که تيمار پنجم تقسيط (يک سوم كود پايه + يک سوم مرحله اوليه پنجه زني + يک سوم مرحله آبستني) با 7.925 تن در هكتار و سطح دوم كود مصرفي (120 كيلوگرم نيتروژن خالص) با 7.514 تن در هکتار بالاترين عملکرد را موجب خواهند شد. بنابر نتايج حاصله مي توان مقدار 120 كيلوگرم نيتروژن خالص در هكتار را با شيوه تقسيط يک سوم كود پايه + يک سوم مرحله اوليه پنجه زني + يک سوم مرحله آبستني، را به عنوان مناسب ترين روش جهت مصرف کود نيتروژنه در برنج هيبريد رقم بهار 1 بکار برد.
به منظور بررسي اثر تراکم بر خصوصيات زراعي و عملکرد مرزه و شبدر ايراني در کشت مخلوط، آزمايشي در سال زراعي 1384 در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با 7 تيمار (تراکم ثابت شبدر) و 4 تکرار به اجرا درآمد. تيمارهاي آزمايش عبارت بودند از: کشت خالص شبدر با تراکم 80 بوته در مترمربع، کشت خالص مرزه با تراکم هاي 27، 40 و 80 بوته در مترمربع و کشت مخلوط شبدر با تراکم 80 بوته در مترمربع و مرزه با تراکم هاي 27، 40 و 80 بوته در مترمربع. در کرتهاي کشت مخلوط 8 خط کشت به صورت دو رديف شبدر ايراني و دو رديف مرزه و در کرت هاي کشت خالص 8 خط کشت از گياه مورد نظر، در نظر گرفته شد. نتايج در مورد گياه مرزه نشان داد که وزن خشک اندام رويشي و عملکرد اسانس در تيمارهاي کشت خالص به طور معني داري بيشتر از تيمارهاي کشت مخلوط بود. وزن خشک مرزه با افزايش تراکم در تيمارهاي کشت خالص کاهش، اما در تيمارهاي کشت مخلوط، افزايش يافت. بررسي توزيع ماده خشک در مرزه نشان داد درصد ساقه، به طور معني داري در تيمارهاي کشت خالص بيشتر از تيمارهاي کشت مخلوط بود. درصد برگ و نسبت برگ و گل به ساقه، در تيمارهاي کشت خالص، به طور معني داري کمتر از تيمارهاي کشت مخلوط بود. تاثير تيمارهاي مختلف تراکم بر درصد اسانس معني دار نبود. نتايج در مورد گياه شبدر ايراني نشان داد وزن خشک اندام رويشي اين گياه در زمان چين اول، در تيمار کشت خالص شبدر نسبت به تيمارهاي کشت مخلوط با مرزه به طور معني داري کمترين مقدار به دست آمد. در تيمارهاي کشت مخلوط مرزه و شبدر، هر چه تراکم مرزه کمتر بود، وزن خشک شبدر ايراني افزايش يافت. چين هاي دوم و سوم روند معکوسي را نشان دادند. بررسي توزيع ماده خشک در شبدر نشان داد درصد ساقه در زمان برداشت اول، به طور معني داري در تيمار کشت خالص شبدر کمتر از تيمارهاي کشت مخلوط با مرزه بود. درصد برگ در زمان برداشت اول، در تيمار کشت خالص شبدر بالاترين مقدار بود. ارزيابي نسبت برابري سطح زير کشت و زمان نشان داد کشت مخلوط مرزه و شبدر بر کشت خالص آنها برتري داشت به طوريکه تراکم 27 بوته در مترمربع مرزه در مخلوط با شبدر، بيشترين نسبت برابري سطح و زمان را به خود اختصاص داد.
به منظور ارزيابي توان رقابتي ذرت دانه اي در رقابت با علف هرز سلمه تره آزمايشي مزرعه اي در سال 1385 در شرايط آب و هوايي مشهد انجام شد. در اين تحقيق تاثير زمان نسبي سبز شدن سلمه تره بر عملکرد ذرت دانه اي سينگل کراس 704 در سطوح مختلف تراکم اين علف هرز مورد مطالعه قرار گرفت. آزمايش به صورت کرت هاي خرد شده در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با سه تکرار انجام شد. زمان سبز شدن سلمه تره با 3 سطح (سبز شدن سلمه تره به ترتيب 14 روز زودتر، 7 روز زودتر و همزمان با ذرت) به عنوان فاکتور اصلي و تراکم اين علف هرز با 6 سطح (به ترتيب صفر، 4، 8، 12، 16 و 20 بوته در مترمربع) به عنوان فاکتور فرعي در نظر گرفته شد. نتايج نشان داد که عملکرد دانه و بيولوژيک ذرت با تاخير در سبز شدن ذرت نسبت به سلمه تره کاهش مي يابد، بطوري که بيشترين کاهش در زمان سبز شدن 14 روز زودهنگام سلمه تره نسبت به ذرت و تراکم بالاي اين علف هرز (20 بوته در مترمربع) به ترتيب با 100 و 99 درصد کاهش روي داد و بوته هاي ذرت به طور کامل در سايه انداز بوته هاي سلمه تره قرار گرفتند. با سبز شدن زودتر علف هرز سلمه تره نسبت به ذرت سرعت کاهش عملکرد به ازاي اولين بوته علف هرز چندان زياد نبود، ولي هر چند روز که سلمه تره زودتر از ذرت سبز شد، با افزايش تراکم علف هرز عملکرد با سرعت بيشتري کاهش يافت. بر اساس يافته هاي اين تحقيق با افزايش تعداد روزهاي سبز شدن علف هرز سلمه تره نسبت به ذرت توان رقابتي ذرت کاهش يافته و افت شديدي در عملکرد مشاهده شد. با وجوديکه افزايش تراکم علف هرز سلمه تره باعث کاهش عملکرد دانه و بيولوژيک شد، ولي روند کاهش در تراکم هاي بالاي اين علف هرز چندان معني دار نبود.
به منظور بررسي مقاومت به خشكي 16 ژنوتيپ گلرنگ آزمايشي طي سال زراعي 85-1384 در مزرعه پژوهشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد شيروان اجرا شد. آزمايش در قالب طرح بلوک هاي كامل تصادفي و با چهار تكرار در دو محيط آبي و ديم به صورت جداگانه كشت شد. ابعاد كرت ها 1.5 در 5 متر، تراكم بذر 20 دانه در مترمربع و كشت با دست انجام شد. در طول دوره رشد و پس از برداشت تعداد طبق ها در هر بوته، عملكرد كل طبق ها در هر بوته، وزن هزار دانه و عملكرد دانه يادداشت برداري و محاسبه گرديد. با استفاده از شاخص تحمل به خشكي، شاخص حساسيت به خشكي، پايداري غشا سيتوپلاسمي و محتواي نسبي آب برگ ها، ژنوتيپ هاي متحمل به خشكي تعيين شدند. نتايج آزمايش نشان داد كه دو ژنوتيپ LRV-51-51 و CW-74 به ترتيب داراي شاخص تحمل به خشكي 1.22 و 1.18 بودند كه در مقايسه با بقيه ژنوتيپ ها بيشتر بود. شاخص حساسيت به خشكي در اين دو ژنوتيپ به ترتيب 0.80 و 0.49 و از بقيه ژنوتيپ ها كمتر بود. هر چند عملكر دانه دو ژنوتيپ مذكور در مقايسه با اكثر ژنوتيپ ها معني دار نبود ولي اين دو ژنوتيپ به ترتيب با توليدي معادل 1520 و 1452 كيلوگرم دانه در هكتار داراي عملكرد دانه بالاتري بودند. همه صفات مذكور مبين سازگاري بيشتر اين دو ژنوتيپ به شرائط خشک و كم باران بوده و براي كشت در اين گونه مناطق در مقايسه با ساير ژنوتيپ ها داراي برتري مي باشند.
خودمسمومي به اثرات زيانبار يک گونه روي خودش، از طريق توليد و رهاسازي مواد شيميايي مختلف اطلاق مي شود. به منظور تعيين اثرات خودمسمومي عصاره آبي بقاياي گياهي کلزا روي خصوصيات جوانه زني و رويش 2 واريته الايت و گل زرد، 2 آزمايش فاكتوريل در قالب طرح پايه كاملا تصادفي با 3 تكرار بطور جداگانه اجرا شد. تيمارهاي آزمايش شامل سطوح مختلف عصاره بخش هاي مختلف کلزا (اندام هوايي، ريشه و مخلوط اندام هوايي و ريشه) و غلظت هاي 0، 25، 50، 75 و 100 درصد عصاره بود. واحدهاي آزمايشي شامل پتري ديش هايي به قطر 9 و عمق 3 سانتي متر بودند. به منظور محاسبه خصوصيات جوانه زني در انتهاي دوره جوانه زني، درصد بازدارندگي از جوانه زني، وزن خشک ساقه چه، وزن خشک ريشه چه، طول ساقه چه، طول ريشه چه و وزن خشک کل گياهچه طبق دستورالعمل ايستا براي هر گياه زراعي جداگانه محاسبه شد. نتايج آزمايش نشان داد كه عصاره آبي بقاياي گياهي کلزا روي خصوصيات جوانه زني واريته هاي مذکور داراي اثرات خودمسمومي متفاوتي بود. افزايش غلظت عصاره به ترتيب باعث افزايش درصد باز دارندگي از جوانه زني (29.6 و 33.9) و کاهش طول ريشه چه (63.3 و 73.8) و ساقه چه (52.2 و 76.6)، وزن خشک ريشه چه (32.6 و 64.9) و ساقه چه (59.1 و 43.6) و وزن خشک کل (42.1 و 55.5) گياهچه واريته الايت و گل زرد شد. به استثناي وزن خشک ساقه چه در ساير صفات مورد بررسي واريته گل زرد نسبت به الايت در مجاور عصاره کلزا حساسيت بيشتري از خود نشان داد. شديدترين اثرات خودمسمومي به عصاره ريشه و ضعيف ترين آن به اندام هوايي کلزا مربوط بود.
توليدات گياهان و تنوع آنها نقش مهمي در گسترش سطوح مختلف تنوع زيستي، بويژه بندپايان، در هر اکوسيستم دارد. به منظور بررسي چگونگي تاثير گياهان بر تنوع و فراواني بندپايان، مطالعه اي در سه منطقه متفاوت از نظر ميانگين درجه حرارت و بارندگي ساليانه در شهرستان هاي شيروان، مشهد و گناباد روي جامعه گياهي و بندپايان انجام گرفت. با توجه به تاثير فعاليت هاي کشاورزي بر تنوع گياهان، دو سيستم کشاورزي کم نهاده و پرنهاده گندم و يک سيستم طبيعي در هر منطقه به عنوان اکوسيستم هاي مورد مطالعه انتخاب شدند. براي تعيين تنوع گياهان، در مرحله پرشدن دانه هاي گندم در هر منطقه، نمونه برداري با استفاده از كوادرات و با پنج تكرار از سيستم هاي مورد مطالعه انجام شد و گياهان داخل كوادرات مورد سنجش و ارزيابي قرار گرفتند. نمونه برداري از بندپايان بوسيله تور حشره گيري و از سطح بوته هاي مزرعه يا منطقه طبيعي و به صورت هفتگي انجام گرفته و غناي گونه اي و فراواني حشرات و عنکبوت هاي جمع آوري شده تعيين گرديد. فعاليت هاي کشاورزي غناي گونه هاي گياهي را کاهش داد اما تنوع و فراواني حشرات و عنکبوت ها در سيستم هاي کشاورزي افزايش يافت. يافته هاي اين پژوهش نشان داد که غناي گونه اي گياهان ارتباط مستقيمي با غناي گونه اي و فراواني حشرات و عنکبوت ها ندارد، بلکه زيست توده گياهان عامل مهم و موثر بر غناي گونه اي و فراواني کل حشرات، عنکبوت ها و حشرات مفيد است. بر اساس نتايج اين مطالعه، توليدات گياهي در سيستم هاي کشاورزي و وجود درختان در حاشيه مزارع نقش قابل توجهي در حفظ و بهبود تنوع گونه اي بندپايان و کارکردهاي مفيد آنها دارد. بنابراين با کاهش غناي گونه اي گياهان، که در اثر فعاليت هاي کشاورزي اتفاق مي افتد، غناي گونه اي بندپايان کاهش نمي يابد بلکه مصرف بي رويه نهاده هاي شيميايي، بويژه آفت کش ها نقش مهمي در کاهش غناي گونه اي گياهان و بندپايان در سيستم هاي کشاورزي دارد.
تغيير اقليم و پديده گرم شدن جهاني هوا، الگوي بارندگي را در بسياري از مناطق ديم خيز تغيير خواهد داد و ممکن است ريسک توليد در شرايط ديم بالا رود. در حال حاضر توليد در اغلب مناطق ديم خيز بدليل عدم مديريت مطلوب، از كارآيي مصرف آب مناسبي برخوردار نمي باشد. کمبود آب بر بسياري از جنبه هاي عملکرد محصول اثر مي گذارد و به منظور استفاده بيشينه از رطوبت موجود در خاک، تنظيم رشد ريشه و شاخساره با استفاده از مواد تنظيم کننده رشد (نظير کلرمکوات کلريد) از اهميت زيادي برخوردار خواهد بود. به منظور بررسي واکنش عملکرد دانه، زيست توده و کارآيي مصرف آب (WUE) چهار رقم گندم ديم به کند کننده رشد (كلرمكوات كلريد) و سطوح متفاوت کود نيتروژن، پژوهشي مزرعه اي در دو سال زراعي 86-1385 و 87-86 در مزرعه تحقيقاتي دانشكده كشاورزي دانشگاه شيراز واقع در منطقه باجگاه انجام شد. نتايج نشان داد که در هر دو سال پژوهش بين ارقام از نظر عملكرد دانه، زيست توده و کارآيي مصرف آب تفاوت معني داري وجود داشت. اثر كلرمكوات کلريد و نيتروژن بر عملکرد دانه و زيست توده معني دار شد. بيشينه عملکرد دانه و زيست توده در سال اول (به ترتيب، 192.4 و 431.2 گرم بر مترمربع) از رقم نيک نژاد و در سال دوم از رقم آذر 2 (به ترتيب، 121.5 و 333.5 گرم بر مترمربع) با تيمار کلرمکوات کلريد و کاربرد 80 كيلوگرم نيتروژن در هكتار بدست آمد. کلرمکوات کلريد و سطوح نيتروژن تاثير معني داري بر کارآيي مصرف آب داشتند. برهمکنش کلرمکوات کلريد و سطح 80 کيلوگرم نيتروژن در هر دو سال پژوهش بر کارآيي مصرف آب معني دار شد (بترتيب در سال هاي اول و دوم، 1.24 و 2.72 گرم بر مترمربع بر ميلي متر). اين موضوع ناشي از تاثير نيتروژن و کلرمکوات بر افزايش توسعه رشد ريشه و جذب بيشتر آب بود. به نظر مي رسد انتخاب ارقامي که نسبت به تنش خشکي انتهاي فصل مقاوم باشند، همراه با کاربرد كلرمكوات کلريد و كود نيتروژن اثر بارزي در بهبود بهره وري از آب باران داشته، و بتواند عملکرد دانه گندم را در شرايط ديم بهبود بخشد.
نوع گياه زراعي و رژيم هاي مديريتي در تناوب زراعي بر پويايي و توزيع مکاني علف هاي هرز موثرند. به منظور ارزيابي الگوي توزيع مکاني علف هاي هرز و پويايي آن در طي فصل رشد، آزمايشي طي زمستان سال 1385 و بهار سال 1386 در مزرعه نمونه آستانه قدس رضوي به اجرا درآمد. به اين منظور قطعه زميني به ابعاد يک هکتار و با سابقه تناوبي يونجه - آيش - گندم انتخاب شد. علف هاي هرز موجود در مزرعه به روش نمونه برداري گسسته سيستماتيک و با استفاده از کوادرات 0.5×0.5 متر، طي سه مرحله به ترتيب قبل از کنترل شيميايي، پس از کنترل شيميايي و قبل از برداشت به تفکيک شمارش و تراکم هر گونه ثبت گرديد. مجموعا از در 195 نقطه نمونه برداري شده در مزرعه 24 گونه علف هرز مشاهده شد. در ابتداي فصل رشد گونه هاي غالب مزرعه را شاه تره ايراني و هفت بند تشکيل مي دادند. با ادامه فصل رشد بر اهميت گونه هاي چند ساله بويژه پيچک صحرايي و خارلته افزايش و از اهميت برخي گونه هاي يک ساله غالب ابتداي فصل، مانند شاه تره ايراني کاسته شد. به منظور توصيف توزيع مکاني علف هاي هرز مزرعه توابع واريوگرام گونه ها در هر مرحله محاسبه شدند. اجزا واريوگرام، بسته به گونه و مراحل نمونه برداري متفاوت بودند. در مورد گونه هاي رايج و در مرحله اول و دوم نمونه برداري، کمترين و بيشترين ميزان اثر قطعه اي به ترتيب معادل 0.16 و 1.001 بود، دامنه تاثير علف هاي هرز مزرعه نيز در محدوده اي بين 93.48-3.6 متر متغير بود. از اجزا واريوگرام ها در فرايند کريجينگ استفاده شد و نقشه هاي توزيع مکاني علف هاي هرز در مزرعه رسم شدند. نتايج نشان داد که فراواني و پويايي مکاني علف هاي تحت تاثير سابقه تناوبي و عمليات زراعي متناسب با آن بوده، از سوي ديگر نقشه ها، توزيع لکه اي علف هاي هرز را تائيد کردند اين امر فرصت استفاده از مديريت متناسب با مکان علف هاي هرز را فراهم مي آورد.
به منظور مقايسه سه گياه علوفه اي سورگوم، ذرت و ارزن مرواريدي براي توليد علوفه سبز در کشت دوم، آزمايشي در مزرعه تحقيقاتي دانشگاه تربيت مدرس در سال 1385 انجام شد. آزمايش به صورت طرح کرت هاي يکبار خرد شده بر پايه بلوک هاي کامل تصادفي در چهار تکرار اجرا شد. در اين تحقيق ذرت (رقم هيبريد سينگل کراس 704)، ارزن مرواريدي (رقم نوتريفيد) و سورگوم علوفه اي (رقم اسپيدفيد) به عنوان عامل اصلي و مقدار کود نيتروژن در سه سطح (100، 200 و 300 کيلوگرم نيتروژن خالص در هکتار از منبع اوره) به عنوان عامل فرعي در نظر گرفته شدند. نتايج حاکي از پاسخ مثبت هر سه گياه مورد بررسي نسبت به افزايش کود نيتروژن بود. به طوري که ارزن با دريافت 300 کيلوگرم نيتروژن در هکتار بالاترين ميزان علوفه تر ( 85.8 تن در هکتار، 20.3 درصد بيشتر از سورگوم و 30.9 درصد بيشتر از ذرت) را توليد نمود. از آن جا که مصرف نيتروژن بيش از 200 کيلوگرم در هکتار، نسبت برگ به ساقه و در نتيجه خوشخوراکي علوفه هر سه گياه را کاهش مي دهد، از اينرو در راستاي کاهش مصرف نهاده هاي شيميايي، کاربرد 200 کيلوگرم نيتروژن در هکتار در کشت تابستانه اين گياهان در اين منطقه کافي مي باشد. فزوني علوفه سبز ارزن و سورگوم نسبت به ذرت در اين سطح کودي به ترتيب 10 و 12 درصد بود. ارزن و سورگوم در اين سطح کودي به ترتيب 72.4 و 73.5 تن در هکتار علوفه سبز و 13.8 و 22.9 تن در هکتار ماده خشک توليد نمودند؛ در نهايت با توجه به برتري هاي کلي سورگوم و ارزن نسبت به ذرت به ويژه از لحاظ تحمل شرايط نامساعد مانند کم آبي و حاصلخيزي ضعيف خاک به نظر مي رسد در اين گونه موارد جايگزيني ذرت با سورگوم و ارزن گزينه مناسبي باشد. علاوه بر اين تصميم گيري در مورد توصيه زراعت سورگوم يا ارزن در منطقه نيازمند اطلاعات بيشتري درباره صفات کيفي اين دو منبع علوفه اي و ارزيابي شاخص هاي تغذيه دام از قبيل ارزش رجحاني و مصرف اختياري علوفه به روش in vivo مي باشد.
به منظور بررسي اثر دگرآسيبي بقاياي ريشه چهار رقم نخود (Cicer arietinum L.) تيپ کابلي بر رشد رويشي آفتابگردان (Helianthus annus) و ذرت (Zea mays) در محيط کنترل شده، دو آزمايش مجزا به صورت فاکتوريل در قالب طرح پايه کاملا تصادفي با 4 تکرار در سال 1385 در گلخانه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد اجرا گرديد. در هر دو آزمايش فاكتور اول شامل 4 رقم نخود تيپ کابلي به نام هاي کرج 31-60-12، فيليپ 482-84، جم و ILC 482به همراه شاهد (بدون بقايا) بود كه در تركيب با 3 تاريخ کاشت گونه هاي زراعي آفتابگردان و ذرت روي بقاياي ريشه نخود (همزمان با برداشت، دو هفته پس از برداشت و چهار هفته پس از برداشت اندام هاي هوايي نخود) به عنوان فاکتور دوم قرار گرفتند. نتايج نشان داد كه ارتفاع بوته و وزن خشک اندام هوايي آفتابگردان بطور معني داري تحت تاثير بقاياي ريشه ارقام نخود قرار گرفت. به طوري كه كمترين ارتفاع بوته آفتابگردان از كشت در بقاياي ريشه ارقام نخود فيليپ و ILC حاصل شد كه به ترتيب 13.7 و 11.1 درصد نسبت به شاهد كاهش نشان دادند. تاريخ كاشت آفتابگردان بر روي بقاياي ريشه نخود نيز تاثير معني داري بر سطح برگ، وزن خشک اندام هوايي و نسبت وزن ريشه به اندام هوايي داشت. به صورتي كه كمترين سطح برگ، وزن خشک اندام هوايي آفتابگردان و همچنين بيشترين نسبت ريشه به اندام هاي هوايي آن در سومين زمان كاشت حاصل شد. ذرت در بقاياي ريشه ارقام نخود جم و ILC، كمترين مقدار ارتفاع بوته، سطح برگ، وزن خشک ريشه، وزن خشک اندام هوايي و نيز بيشترين نسبت وزني ريشه به اندام هوايي را (6 هفته پس از كاشت) از لحاظ آماري نشان داد. همچنين اثر تاريخ كاشت ذرت روي بقاياي ريشه ارقام نخود نيز معني دار شد. اولين تاريخ كاشت ذرت كمترين وزن خشک ريشه، وزن خشک اندام هوايي و نسبت ريشه به اندام هوايي آن را حاصل كرد. بنابراين ذرت در مقايسه با آفتابگردان حساسيت بيشتري به كشت داخل بقاياي ارقام نخود از خود نشان داد و تاثير اين بازدارندگي در تاريخ كشت اول بيشتر بود.
توليد، انتقال مجدد و اختصاص مواد فتوسنتزي در گياهان زراعي بويژه تحت تنش خشكي از مباني اساسي تعيين و بررسي اختلاف عملكرد در گونه ها و واريته هاي زراعي است. بدين منظور آزمايشي مزرعه اي، در قالب طرح کرت هاي خرد شده بر پايه بلوک هاي کامل تصادفي با سه تکرار در سال زراعي 1386 در مرکز تحقيقات کشاورزي مشهد بر روي ژنوتيپ هاي سورگوم دانه اي به اجرا درآمد. در كرت هاي اصلي تيمار وضعيت رطوبتي در دو سطح شامل شرايط معمولي (بدون تنش) و تنش رطوبتي از مرحله گرده افشاني تا مرحله رسيدگي قرار گرفت. در کرت هاي فرعي فاکتوريل تيمار وضعيت فتوسنتزي شامل اختلال و عدم اختلال در فتوسنتز جاري و سه ژنوتيپ سورگوم دانه اي شامل رقم سپيده و دو لاين خالص اميدبخش M2 و M5 استحصالي از آزمايشات به نژادي در مشهد قرار داشتند. نتايج تجزيه واريانس نشان داد، اثر تنش رطوبتي بر مقدار ماده خشک انتقال يافته، بازدهي انتقال مجدد، درصد انتقال مجدد ماده خشک در سطح (p£0.01) و بر عملکرد دانه و عملکرد بيولوژيک در سطح (p£0.05) معني دار بود. تنش رطوبتي نسبت به شرايط نرمال موجب افزايش %10.08، %24.45 و %12.43 به ترتيب در صفات ماده خشک انتقال يافته، درصد انتقال مجدد و بازده انتقال مجدد ماده خشک شد. اين تيمار همچنين موجب کاهش عملکرد دانه، عملکرد بيولوژيک و شاخص برداشت به ترتيب به ميزان %36.38، %5.43 و %31.60 شد. اثر اختلال در فتوسنتز جاري بر کليه صفات معني دار بود و اختلال در فتوسنتز موجب افزايش به ميزان %15.58، %17.50 و %36.62 به ترتيب در صفات ميزان ماده انتقال يافته، بازدهي انتقال مجدد و درصد انتقال مجدد شد. مقايسه ميانگين هاي اثرات متقابل نشان داد که بيشترين ميزان انتقال، درصد انتقال و بازدهي انتقال مجدد مواد به تيمار تنش رطوبتي و اختلال در فتوسنتز تعلق داشت و به ترتيب %16.82، %62.54 و %24.60 بود که تفاوت معني داري با ساير تيمارها نشان داد. ژنوتيپ ها از نظر درصد انتقال مجدد و بازدهي انتقال مجدد تفاوت نشان دادند و ژنوتيپ M5 از نظر اين دو صفت برتري نشان داد. نتايج همبستگي بين اين صفات همبستگي مثبت و معني داري بين ميزان ماده خشک انتقال يافته با صفات درصد انتقال مجدد (r=0.722, p£0.01)، بازدهي انتقال مجدد (r=0.911, p£0.01) و عملکرد بيولوژيک (r=0.534, p<0.05) نشان داد.
در سال هاي اخير، مطالعه و ارزيابي واکنش گياهان دارويي به کاربرد کودهاي آلي و بيولوژيک، جايگاه ويژه اي را در تحقيقات، به خود اختصاص داده است. به منظور بررسي واکنش گياه دارويي کدو پوست کاغذي به زمان استفاده از کود دامي و انواع کود بيولوژيک، در سال زراعي 88-1387 آزمايشي بصورت کرت هاي خرد شده در قالب طرح بلوک هاي كامل تصادفي با سه تكرار در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي دانشگاه فردوسي مشهد، اجرا شد. فاکتور اصلي، زمان کاربرد کود دامي در دو سطح پاييز و بهار و فاکتور فرعي، انواع کود زيستي در چهار سطح نيتراژين (داراي باکتري هاي Pseudomonas sp.،Azotobacter sp. و Azospirillum sp.)، باکتري هاي حل کننده فسفات يا پي اس بي PSB (داراي باکتري هاي Bacillus sp. و Pseudomonas sp.)، مخلوط نيتراژين و پي اس بي، و شاهد بودند. نتايج نشان داد که عملکرد ميوه و عملکرد دانه کدو تحت تاثير زمان استفاده از کود دامي قرار گرفت و از اين نظر کاربرد بهاره کود دامي بر کاربرد پاييزه آن برتري داشت. همچنين، کود زيستي نيتراژين سبب افزايش معني دار عملکرد ميوه و دانه شد. برتري کاربرد بهاره کود دامي و استفاده از نيتراژين در تعداد دانه در مترمربع و تعداد ميوه در هکتار نيز مشاهده شد. بررسي رابطه بين عملکرد تر ميوه و عملکرد خشک دانه (R2=0.92)، حاکي از وجود رابطه خطي بين اين دو صفت در دامنه 10 تا 20 تن در هکتار عملکرد تر ميوه بود. اگر چه درصد روغن و درصد پروتئين دانه تحت تاثير تيمارهاي آزمايش قرار نگرفت، ولي کودهاي بيولوژيک سبب افزايش عملکرد روغن و پروتئين شدند. به طور کلي نتايج اين آزمايش نشان داد که کاربرد همزمان کود دامي و کودهاي زيستي مي تواند سبب افزايش عملکرد و خصوصيات کيفي کدو پوست کاغذي شود.