پاسخ به:مقالات منابع طبیعی
منطقه ونک با وسعتي در حدود 40000 هکتار بخشي از منطقه کوهستاني جنوب استان اصفهان مي باشد که در فاصله يکصد و نود کيلومتري جنوب شهر اصفهان و سي و سه کيلومتري غرب شهر سميرم واقع است. حداقل ارتفاع آن 1650 متر و حداکثر آن 4034 متر از سطح دريا مي باشد. در اين تحقيق براي اولين بار ترکيب فلوريستيک اين منطقه مورد مطالعه قرار گرفت و 649 گونه گياهي متعلق به 80 تيره و 340 جنس جمع آوري و شناسايي شد. از ميان تيره هاي موجود در منطقه، تيره Asteraceae با 84 گونه بزرگترين تيره و در ميان جنس ها، جنس Astragalus با 23 گونه، متنوع ترين جنس تعيين شد. همچنين مطالعات نشان داد که در حدود 45.37 درصد از گياهان منطقه همي کريپتوفيت، 30.86 درصد تروفيت، 9.26 درصد فانروفيت، 8.96 ژئوفيت، 5.25 درصد کاموفيت و 0.30 درصد هيدروفيت مي باشند. از ميان گياهان شناسايي شده 121 گونه نادر، 119 گونه دارويي، 61 گونه چوبي، 115 گونه مرتعي و 81 گونه سمي تعيين گرديد.
نسخه قابل چاپ
جامعه استپي درمنه- گون حدود %60 گستره ايران و %50 گستره استان آذربايجان غربي را در بر گرفته است. كاريوتيپ هشت جمعيت (شش گونه) از جنس Artemisia موجود در استان آذربايجان غربي در اين پژوهش مطالعه شد. مطالعه حاضر به تعداد كروموزوم و مورفومتري آن ها پرداخته است. عدد پايه كروموزومي x=8 در سه جمعيت ديپلوييد و x=9 (متداول ترين عدد پايه) در دو جمعيت ديپلوييد و سه جمعيت تتراپلوييد در اين جنس مشاهده شد. پس از طي مراحل مختلف تهيه اسلايد، با استفاده از ميكرومتر چشمي، تعداد پنج سلول از هر جمعيت جهت ويژگي هاي كاريوتيپي از قبيل طول بازوهاي كوتاه و بلند كروموزوم ها اندازه گيري شد. نتايج اوليه منجر به تهيه فرمول كاريوتيپي و اندازه گيري شاخص هاي مختلف تقارن شد. تجزيه و تحليل كيفي و كمي كاريوتيپ ها ما را قادر ساخت تا بر اساس ويژگي هاي مختلف، آن ها را گروه بندي كرده و روابط و روند تكاملي آن ها را بررسي كنيم.
شناسايي کلن هاي گونه هاي مختلف صنوبر با استفاده از صفات مورفولوژيکي به راحتي امکان پذير نيست. در حالي که نشانگرهاي ملکولي مبتني بر پلي مورفيسم DNA مانند ميکروساتلايت براي شناسايي کلن ها به ويژه در مراحل اوليه رشد، بسيار مناسب هستند. در اين تحقيق تنوع ژنتيکي 12 کلن از 4 گونه صنوبر متعلق به مناطق مختلف ايران به همراه 86 کلن از 4 گونه صنوبر متعلق به جمعيت هاي طبيعي کشور هلند، با استفاده از نشانگر ملکولي ميکروساتلايت بررسي گرديد. ابتدا شرايط واکنش زنجيره اي پليمراز (PCR) بر روي DNA برگ هاي جوان همراه با 7 جفت آغازگر جهت تکثير توالي هاي تکراري ساده بهينه سازي شدند، سپس محصولات واکنش PCR بوسيله الکتروفورز ژل آگاروز و رنگ آميزي با اتيديوم برومايد قابل رويت گشتند. براي تعيين پلي مورفيسم بين کلن ها، محصولات واکنش PCR بوسيله الکتروفورز ژل پلي اکريل آميد و رنگ آميزي با نيترات نقره قابل رويت شدند. داده هاي حاصل در نرم افزار Pog Gene مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند. بر اساس نتايج حاصله، در ميان جمعيت هاي مورد بررسي کلن هاي دورگ صنوبر از بالاترين ميزان هتروزيگوسيتي برخوردار بودند. همچنين تفکيک مناسب کلن ها و گونه ها مطابق با واقعيت هاي سيستماتيک صورت گرفت. تعداد آلل ها در مکان هاي ژني توالي هاي تکراري بين 9 تا 13 و متوسط 11.11 براي هر مکان ژني بود. هتروزيگوسيتي مشاهده شده بين 0.13 تا 0.98 و متوسط 0.71 براي هر مکان ژني برآورد گرديد. فاصله ژنتيکي جمعيت هاي مختلف نيز محاسبه شد. بر اين اساس گونه Populus alba بيشترين فاصله ژنتيکي را از ساير گونه ها نشان داد کلن هاي مشکوک به دورگ در اين رابطه قرابت بيشتري را با کلن هاي گونه P. nigra نشان دادند.
درخت ملج يکي از ارزشمندترين درختان صنعتي جنگل هاي شمال کشور است که از گرگان تا ارسباران انتشار دارد. متاسفانه به دليل شيوع بيماري مرگ نارون در رويشگاه هاي اين گونه، تعداد بيشماري از درختان ملج نابود شده و نسل اين گونه ارزشمند در معرض خطر جدي قرار گرفته است. به همين دليل تلاش هاي زيادي در راه شناخت و حفظ اين گونه ارزشمند شده است که يکي از آنها ارزيابي اکوسيستم هاي داراي درختان سالم و بيمار به منظور مطالعه رابطه تعادل طبيعي اکوسيستم با سلامت فيزيولوژيک درختان است. يکي از روش هايي که امروزه براي ارزيابي اکوسيستم به کار مي رود استفاده از مطالعات کمي آنزيم هاي ميکروارگانيسم هاي خاک است. به دليل کاهش شرايط زيستي از سطح به عمق خاک و نيز افزايش محدوديت هاي زيستي در عمق هاي پايين تر، فراواني ميکرو و ماکروارگانيسم هاي موجود در افق هاي زيرين خاک کاهش مي يابد. به همين دليل فعاليت مختلف آنزيم هاي خاک که تابعي از فعاليت موجودات خاکزي هستند از سطح به سمت عمق روندي کاهشي دارد. اما بروز اختلالات مختلف ممکن است منجر به بر هم خوردن تعادل طبيعي اکوسيستم شده و در نهايت اين امر به مهاجرت موجودات به افق هاي پايين تر بينجامد. در نتيجه اين امر روند کاهشي فعاليت آنزيم هاي خاک از سطح تا عمق مختل شده و منحني مربوطه از حالت کاهنده به حالت نوساني تغيير مي کند. در اين پژوهش با استفاده از اين پديده و نيز به کمک مطالعه تغييرات آنزيم فسفومونواستراز در خاک هاي مناطق جنگلي در چهار رويشگاه مختلف گرگان، نوشهر، اسالم و ارسباران، اکوسيستم هاي مورد نظر ارزيابي شدند. نمونه برداريها در اوايل سال 1383 در ابتداي فصل رويش انجام شد. هدف از انجام اين مطالعه، آزمون فرضيه تاثير تعادل طبيعي اکوسيستم در حضور پايه هاي سالم و نيز وجود پايه هاي بيمار در اکوسيستم هاي نامتعادل است. نتايج با روش GLM (General Linear Model) با استفاده از آزمون توکي مقايسه شدند. نتايج اين بررسي حاکي از آن است که به جز يک مورد تمامي اکوسيستم هاي داراي پايه هاي سالم از اکوسيستم هاي متعادل و تمامي اکوسيستم هاي داراي پايه هاي بيمار در زمره اکوسيستم هاي نامتعادل هستند. علاوه بر اين مقايسه ميانگين فعاليت آنزيم در هر يک از افق هاي مطالعه شده در اين دو گروه اکوسيستم، نشان دهنده افت چشمگير فعاليت موجودات خاکزي در اکوسيستم هاي داراي درختان ملج بيمار است. در واقع با استناد به اين نتايج مي توان اظهار داشت که براي نجات اين گونه ارزشمند جنگل هاي شمال کشور رديابي فنوتيپ ها و در نهايت ژنوتيپ هاي مقاوم به بيماري مرگ نارون به تنهايي کافي نيست. به بيان ديگر بر هم کنش عوامل مختلف زيستي و وجود تعادل طبيعي اکوسيستم نقش به سزايي در حفظ سلامت پايه هاي ملج و يا عدم شيوع بيماري در اين اکوسيستم ها دارد. با توجه به نتايج فوق لازم است براي حفظ ذخاير ژنتيکي ارزشمند اکوسيستم هاي بکر مديريت ويژه اي در نظر گرفته شود.
انعكاس موج از ديواره هاي ساحلي يكي از پارامترهاي مهم در طراحي اين سازه ها محسوب مي گردد. انعكاس موج از ديوار ساحلي از يك طرف باعث افزايش ارتفاع موج در جلوي سازه و در نتيجه افزايش ارتفاع طراحي ديوار و افزايش هزينه ساخت مي گردد و از طرف ديگر افزايش ميزان انرژي موج و اغتشاش در جلوي سازه و نهايتا كاهش ايمني شناورها را در پي خواهد داشت. از اين رو در طراحي ديوارهاي ساحلي به خصوص هنگامي كه به عنوان ديواره اسكله يا بندر به كار مي روند، سعي مي شود تا با انتخاب شكل مناسب براي ديوار، انعكاس موج به حداقل برسد. يكي از اشكال مناسب، استفاده از بلوك هاي بتني توخالي صندوقه اي (كيسوني) در ساخت ديوارهاي ساحلي مي باشد. ميزان راندمان اين گونه ديوارها براي جذب انرژي موج به پارامترهاي سازه اي از قبيل ابعاد حفره ها و نحوه چيدن بلوك ها و نيز پارامترهاي هيدروليكي از قبيل ارتفاع و پريود موج بستگي دارد. در اين مقاله تاثير هر يك از اين پارامترها بر روي ميزان انعكاس از ديوارهاي ساحلي صندوقه اي مورد بررسي قرار گرفت. بدين منظور مدل هايي از ديوار ساحلي با شكل هاي مختلف شامل: ديوار صاف، ديوار صندوقه اي با چيدمان شطرنجي و ديوار كاملا متخلخل تحت شرايط مختلف هيدروديناميكي در آزمايشگاه مورد آزمايش قرار گرفته است. نتايج اين آزمايشات نشان مي دهد كه با استفاده از بلوك هاي توخالي مي توان ضريب انعكاس را به ميزان قابل توجهي كاهش داد و ميزان كاهش تابع پارامترهاي مختلفي از جمله: ارتفاع آب در جلوي سازه، پريود و ارتفاع موج و ابعاد صندوقه ها مي باشد.
اين تحقيق با هدف شناخت مناطق برداشت طوفان هاي غبار زا و چگونگي انتشار ذرات گرد و غبار با استفاده از پردازش تصاوير ماهواره اي در منطقه سيستان انجام پذيرفته است. طوفان هاي گرد و غبار در سطح وسيعي از اين منطقه گسترش دارند و قادرند ذرات گرد و غبار را تا مناطق دور دست انتقال دهند. لذا براي تشخيص آن ها تصاويري با پوشش زياد و قابليت تكرار مورد نياز است. سنجنده MODIS از ماهواره TERRA علاوه بر ويژگي هاي فوق، بازه وسيعي از انرژي تابشي را در محدوده هاي طيفي مريي و نامريي دريافت مي كند كه از اين نظر براي اهداف مورد نظر قابل استفاده مي باشد. به اين منظور از چهار تصوير سنجنده MODIS مربوط به سال 2001 ميلادي استفاده گرديد. علاوه بر اين از تصاوير لندست (ETM+)7 منطقه براي تهيه نقشه شاخص پوشش گياهي و از آمار باد ايستگاه هواشناسي زابل در روزهاي مورد بررسي نيز استفاده شد. اندازه گيري هاي انجام شده بر روي تصاوير نشان داد كه، جهت بادها در طوفان هاي منطقه سيستان، به طور عمده بين 339 تا 346 درجه مي باشد كه با جهت عمومي بادهاي فرساينده در ايستگاه هواشناسي زابل هماهنگي دارد. با تفسير چشمي تصاوير مشخص گرديد كه، اصلي ترين منطقه برداشت ذرات گرد و غبار بر روي درياچه هامون سابوري قرار دارد و مسير طوفان ها نيز به طور مجزا از دالان هاي موازي با گرد و غبار بسيار غليظ و دالان هاي ديگري با غلظت كمتر به سمت ايران، افغانستان و پاكستان ادامه مي يابد. نتايج حاصل از نقشه شاخص پوشش گياهي از روي تصاوير لندست 7 نيز مشخص كرد كه، مقادير بالاي اين شاخص (0.24) در حواشي شرقي درياچه هامون سابوري مربوط به وجود پوشش گياهي تقريبا انبوه مي باشد. مقايسه بين رفتار بازتابي نمونه ها در دالان هاي گرد و غبار با غلظت هاي كم و زياد نشان داد. رفتار بازتابي ذرات از محل برداشت تغييرات كمي با يكديگر دارند. اما پس از آن، دالان هاي گرد و غبار با غلظت كم و زياد تشكيل مي شوند.
عمليات پخش سيلاب بر آبخوان يكي از راه هاي استحصال آب در مناطق خشك و نيمه خشك مي باشد كه مي توان از منابع آب سيلاب هاي زود گذر و خسارت زا استفاده بهينه نمود. پخش سيلاب و رسوب گذاري در سطح خاك با توجه به كيفيت و كميت املاح كه توسط سيل حمل مي شوند مي تواند موجب تغييراتي در خاك گردد. اين تغييرات شامل طيف وسيعي از خصوصيات خاك در سطح و عمق خاك مي تواند باشد، خصوصياتي مثل بافت و ساختمان، اسيديته، شوري، انواع كاتيون ها و آنيون ها و بالاخره نفوذ پذيري سطحي خاك از جمله عواملي هستند كه لازم است مورد بررسي قرار گرفته و روند تغييرات آن ها در اثر عمليات پخش سيلاب مشخص گردد. اين تحقيق با هدف بررسي تغييرات برخي خصوصيات فيزيكوشيميايي خاك در طول 4 سال انجام عمليات پخش سيلاب در ايستگاه پلدشت آذربايجان غربي انجام گرفته است. تيمارهاي مورد مطالعه شامل شاهد، بالا دست با نهال، بالا دست بدون نهال، پايين دست با نهال و پايين دست بدون نهال بوده است. مقايسه ميانگين هاي نتايج به دست آمده با استفاده از آزمون آماري LSD در سطح احتمال 5 درصد نشان داد كه در كل عرصه تفاوت معني داري بين برخي از خصوصيات خاك حاصل گرديده و هدايت الكتريكي، درصد رطوبت اشباع، درصد رس، درصد كربن آلي، درصد ازت، سديم و كلسيم و منيزيم محلول، درصد گچ، درصد آهك و نسبت جذب سطحي سديم افزايش و اسيديته، درصد شن و درصد سيلت كاهش يافته است. بنابراين پيش بيني مي شود به مرور زمان بافت خاك تغيير نموده و كاهش نفوذپذيري و افزايش شوري خاك كارآيي عرصه را براي پخش سيلاب با مشكل روبرو نمايد.
در اين تحقيق تاثير امواج نامنظم دريا بر ميزان بازتاب امواج از موج شکن هاي توده سنگي شکل پذير مورد بررسي قرار گرفته است. موج شکن شکل پذير، نوعي موج شکن است که نيمرخ اوليه آن در اثر برخورد امواج تغيير شکل پيدا مي کند. پژوهش حاضر با استفاده از روش مدل آزمايشگاهي در فلوم موج انجام شده است. امواج تابيده شده به مدل مقطع موج شکن، نامنظم با طيف انرژي JONSWAP بوده است. براي بررسي تاثير مشخصات امواج بر ميزان بازتاب امواج، از امواج نشکسته، شکنا و شکسته شده استفاده شده است. محدوده ارتفاعات موج 4 تا 14 سانتيمتر و دوره هاي ميانگين 0.9 تا 1.7 ثانيه در آزمايشگاه در نظر گرفته شده اند. جهت اجراي مصالح لايه آرمور، از سنگ با دانه بندي هاي به ترتيب 1.82، 1.44 و Dn85A/Dn15A=1.14 و محدوده شاخص نفوذپذيري سازه Dn50A/Dn50c?10 و 1£DnA/Dnc£10 استفاده شده است. براي بررسي تاثير شيب سازه، شيب هاي 1:1.25، 1:2 و 1:1.25 با مقياس 1:50 مورد آزمايش قرار گرفته اند و به منظور بررسي اثر مقياس، چند آزمون شاخص با مقياس 1:30 تکرار شده است. تعداد امواج تابيده شده به مدل سازه از 1000 تا 6000 موج در نظر گرفته شده و مجموعا تعداد 120 آزمايش انجام شده است. نتايج آزمايشگاهي به صورت نمودارها و روابط ضرايب بازتاب ارائه و به کمک روش هاي رگرسيوني خطي چندگانه، روابط جديدي به داده هاي آزمايشگاهي برازش داده شده است، که در اين مقاله ارائه مي گردد.
براي ارزيابي تاثير شدت نور (50 و 75% و 100%) و هرس ريشه عمودي (15، 30 و 45 سانتيمتر از محل يقه) بر رشد رويش طولي و قطري (يقه) نهال بلند مازو تحقيقي در منطقه سنگده در قالب طرح کرت هاي خرد شده با سه تکرار انجام گرفت. نتايج در پايان فصل رويش سال دوم حاکي از آن بود که تيمار ريشه روي رويش طولي نهال هاي بي تاثير بود اما روشنايي هاي 50 و 75 درصد، در مقايسه با روشنايي کامل، رشد بيشتري را باعث شده بود. برعکس روشنايي، هرس ريشه سبب تغييرات در رويش قطري يقه شد. طوري که نهال هاي واجد ريشه هاي 30 و 45 سانتي متري پاسخ بهتري را در اين ارتباط نسبت به نهال هاي داراي ريشه به تيمار 15 سانتي متري نشان دادند. با اين وجود، تاثير توام روشنايي × هرس ريشه روي رويش طولي و نيز رويش قطري يقه معني دار نبود. با عنايت به نتايج اين تحقيق مي توان توصيه نمود که ريشه نهال هاي بلند مازو در زمان انتقال از نهالستان در 30 سانتيمتري (و بيشتر) از محل يقه قطع گردند و در محل اصلي (عرصه احيايي) نيز در نقاطي غرس شوند که سايه اي در حدود 50-25% از نور کامل فراهم شده باشد.
لس يکي از مهمترين واحدهاي رسوبي کواترنر قلمداد مي شود. سطحي بالغ بر 3000 کيلومتر مربع از استان گلستان را نهشته هاي لس پوشانده است. اين رسوبات به لحاظ ويژگي هاي فيزيکي و شيمايي از رسوب زايي و فرسايش پذيري زيادي برخوردار بوده و سهم عمده اي از بار معلق رودخانه ها را به خود اختصاص مي دهند. رسوبات لس مناطق مختلف در برابر فرسايش رفتارهاي متفاوتي دارند. به طوري که اشکال فرسايش خندقي و تونلي در لس هاي مناطق خشک و نيمه خشک تراکم زيادي دارند ولي در لس هاي مناطق معتدل و نيمه مرطوب استان کمتر به چشم مي خورند. به نظر مي رسد خصوصيات شيميايي، فيزيکي، عوامل توپوگرافي و آب و هوايي نقش تعيين کننده اي در شدت رسوب زايي و فرسايش پذيري اين نهشته ها داشته باشند. از اين رو در اين تحقيق سعي شده است با بررسي تاثير برخي از عوامل محيطي در رسوب زايي لس ها و مقايسه نرخ رسوب زايي در مناطق مختلف لسي، عوامل موثر در رسوب زايي و فرسايش پذيري خاک هاي لسي به صورت کمي ارائه شود براي دست يابي به اين مهم، نقشه پراکندگي لس (اعم از لس ها شاخص و حمل شده) و نقشه تقسيمات اقليمي استان با استفاده از اطلاعات مستخرج از تصاوير لندست – TM و آمارهاي جمع آوري شده از منطقه و با کمک نرم افزار ILWIS در محيط سيستم اطلاعات جغرافيايي تهيه گرديد. با بررسي و تلفيق دو نقشه ياد شده و ساير مشاهدات پنج نقطه در هفت تکرار جهت اين تحقيق مد نظر قرار گرفت، در اين نقاط 35 نمونه خاک جهت انجام مطالعات آزمايشگاهي برداشت شد. بافت، درصد مواد آلي، کربنات کلسيم، هدايت الکتريکي و اسيديته نمونه هاي خاک در آزمايشگاه تعيين گرديد. همچنين از يک دستگاه باران ساز جهت اندازه گيري رواناب سطحي و رسوب استفاده گرديد. اثر متغيرهاي مستقل شامل متغيرهاي فيزيکي (درصد رس، سيلت و ماسه) متغيرهاي شيميايي (اسيديته، هدايت الکتريکي، درصد کربنات کلسيم و مواد آلي) و متغير آب و هوايي (شاخص خشکي دومارتن) در رسوب زايي لس بوسيله تحليل رگرسيون چند مرحله اي مورد بررسي قرار گرفت. مقدار ماده خشک نيز به عنوان متغير وابسته تعريف گرديد. بر اساس نتايج بدست آمده، شاخص خشکي دومارتن و درصد مواد آلي با وزن ماده خشک داراي همبستگي بسيار بالايي بودند. به طوري که کاهش رسوب زايي همراه با افزايش مواد آلي و ماده خشک گياهي بود. بر اساس نتايج حاصل، نرخ رسوب زايي در خاک هاي لسي مناطق خشک به طور محسوس بيش از خاک هاي لسي مناطق معتدل تا مرطوب است. از اين رو با استفاده از شاخص خشکي دومارتن و درصد مواد آلي موجود در خاک سطحي، شدت يا نرخ فرسايش در خاک هاي لسي استان گلستان به ترتيب در رده هايي با رسوب زايي کم، متوسط و شديد طبقه بندي گرديد.
روند رو به گسترش اراضي بياباني در اقصي نقاط جهان و از جمله ايران، از مشكلاتي است كه كنترل آن از دغدغه هاي جهاني محسوب مي گردد. گونه هاي مختلف تاغ (Haloxylon spp) از جمله مهم ترين گونه هاي تثبيت كننده شن هستند كه به طور وسيعي در عمليات بيولوژيك احيا مناطق بياباني به كار رفته است. به منظور ارزيابي ژنوتيپ هاي مختلف تاغ جهت اصلاح و توسعه تاغ زارها در مناطق بياباني تحقيقي طي سال هاي 76-81 در محل ايستگاه تحقيقات گياهان كويري بجستان در استان خراسان بر روي 40 ژنوتيپ مختلف تاغ جمع آوري شده از استان هاي مختلف كشور انجام گرفت. خصوصياتي چون ارتفاع، قطر تاج پوشش، محيط تنه، تعداد انشعاب، ارتفاع محل انشعاب، شدت آلودگي به سفيدك سطحي و توان رويش گياه مورد بررسي قرار گرفت. به طور كلي نتايج در سال هاي اجراي طرح نشان داد كه گونه هاي زرد تاغ (Haloxylon persicum) و سياه تاغ (H.aphyllum) در مقايسه با گونه سفيد تاغ (H.ammodendron) داراي تاج پوشش، محيط تنه و ارتفاع محل انشعاب بيشتري هستند و در گونه سفيد تاغ ميزان توان رويش و شدت آلودگي به سفيدك سطحي كمتر بود. ميزان شدت آلودگي به سفيدك سطحي تاغ در گونه سياه تاغ بيشتر از زرد تاغ و ميزان توان رويش گونه زرد تاغ بيشتر از سياه تاغ بود. از نظر ارتفاع گياه و تعداد انشعاب به ترتيب گونه هاي سفيد تاغ، زرد تاغ و سياه تاغ قرار داشتند.
هدف اصلي پژوهش حاضر در قالب رساله دكتري، ارائه يك مدل مناسب براي ارزشيابي برنامه هاي ترويج كشاورزي مي باشد. در همين راستا، عوامل تاثيرگذار بر ارزشيابي برنامه هاي ترويجي و شيوه هاي ارزشيابي آنها مورد بررسي قرار گرفت. اين پژوهش با استفاده از روش پيمايشي انجام گرفته كه در آن جامعه آماري را كليه اعضاي هيات علمي رشته ترويج و آموزش كشاورزي كشور و كارشناسان ارشد حوزه ستادي وزارت جهاد كشاورزي تشكيل مي دهند كه شامل 90 نمونه از تمامي جامعه آماري بوده است. ابزار تحقيق براي جمع آوري داده ها، پرسشنامه بوده است و براي تجزيه و تحليل داده ها از برنامه نرم افزاري SPSS استفاده شده است. روشهاي آماري مورد استفاده در اين تحقيق مشتمل بر ميانگين، فراواني، درصد و ضريب همبستگي اسپيرمن بوده است. نتيجه تحقيق حاضر دستيابي به يك مدل مناسب براي ارزشيابي برنامه هاي ترويجي مي باشد. در اين مدل، عوامل تاثيرگذار شامل مخاطبين ارزشيابي برنامه هاي ترويجي، نوع ارزشيابها، نقش مردم در ارزشيابي، مبناي معيارهاي ارزشيابي، نوع طرح ارزشيابي، نهاده هاي برنامه، اجزاي برنامه، فعاليتهاي يك برنامه و نتايجي كه از يك برنامه ترويجي مي بايست در ارزشيابي مورد توجه قرار گيرد، مشخص شده اند.
به منظور صرفه جوئي در منابع غني و ذي قيمت جنگلهاي كشور و به منظور استفاده بهينه از مواد ليگنوسلولزي (غيرجنگلي) موجود در ايران بررسي استفاده از سرشاخه هاي درختان بادام با چوب صنوبر در خواص مقاومت خمشي تخته خرده چوب مورد بررسي قرار گرفت. براي ساخت تخته ها از زرين اوره فرم آلدئيد به ميزان ده درصد وزن خشك چوب و كلرور آمونيم به منظور كاتاليزور استفاده گرديده است. سه عامل متغير براي اين آزمايش درنظر گرفته شده است كه فاكتورهاي متغير اين مطالعه شامل نسبت درصد اختلاط بادام به صنوبر در 5 سطح (0-100 و 15-85 و 30-70 و 45-55 و 100-0) و فشار پرس در 2 سطح (4 و10 مگاپاسكال) و درجه حرارت پرس در 2 سطح (140 و 160 درجه سانتيگراد ) بوده است. در شرايط آزمايشگاهي از هر تيمار، سه تخته ساخته شده است و خواص مقاومت خمشي آنها طبق آئين نامه استاندارد DIN 68763 اندازه گيري شد (7). نتايج اين بررسي نشان داد كه افزايش سرشاخه بادام در ماده اوليه مورد استفاده باعث كاهش مقاومت خمشي تخته ها گرديد. علت اين تغييرات را مي توان به جرم ويژه نسبتا زياد سرشاخه ها و درصد بالاي پوست در ماده اوليه نسبت داد. اثر منفي افزودن سرشاخه هاي بادام به صنوبر با افزايش فشار پرس و درجه حرارت بهبود يافت به طوري كه تخته هاي ساخته شده با نسبت خرده چوب بادام به صنوبر 30 به 70 درفشار پرس 10 مگاپاسكال و درجه حرارت 160 درجه سانتيگراد بهترين تيمار معرفي گرديد.
به منظور شناخت تنوع كاريوتيپي ميان ده جمعيت از گونهFestuca arundinacea ، مطالعات سيتوژنتيكي برروي آنها صورت گرفت. جمعيت هاي فوق مورد اندازه گيري ويژگيهاي كاريوتيپي از قبيل طول بازوي بلند و كوتاه كروموزومي قرار گرفته و بر اساس اطلاعات بدست آمده، طول كل كروموزومها، نسبت طول بازوهاي كوتاه به طول بازوي بلند و به عكس نيز محاسبه گرديد. بر روي داده هاي حاصل از صفات كاريوتيپي فوق تجزيه واريانس در قالب طرح فاكتوريل در طرح پايه كاملا تصادفي انجام شد. تجزيه واريانس براي تمام صفات فوق در سطح 1% نشان داد كه اختلاف معني داري بين جمعيتها و كروموزومها وجود دارد. براي گروه بندي جمعيت ها و كروموزمها از آزمون دانكن استفاده شد كه به كمك اين روش كروموزومهاي هر جمعيت گروه بندي شدند. ده جمعيت گونه مزبور داراي 21 جفت كروموزم فاقد ماهواره و كروموزوم B بودند. دامنه طول كروموزمها در جمهيتهاي مورد بررسي بين 2.30 و 7.30 ميكرون به دست آمد. حداقل مجموع طول كل كروموزومها مربوط به جمعيت سميرم و حداكثر مجموع طول كل كروموزمها مربوط به جمعيت سنندج و سيراچال بود. از لحاظ سنجش تقارن كاريوتيپي ها با بيشتر روشهاي استفاده شده جمعيت خارجي- Barraco نامتقارن ترين كاريوتيپ و جمعيت سيراچال داراي متقارن ترين كاريوتيپ بود.
پاسخ برخي مشخصه هاي كمي و كيفي درخت شمشاد به حذف درختان اشكوب فوقاني در ذخيره گاه جنگلي سي سنگان مطالعه شد. براي اين منظور ابتدا سه گروه (تيمار) تيرك شمشاد فاقد اشكوب فوقاني در حفره هاي تاج پوشش نسبتا دايره اي شكل 200- 100، 400-300 و 1200-1000مترمربع و يك گروه تيرك شمشاد واجد اشكوب فوقاني با تاج پوشش كامل (شاهد)انتخاب گرديد. براي هريك از چهار تيمار( گروه) فوق سه تكرار درنظر گرفته شد. سپس درجات متفاوت كيفيت تنه، وضعيت دوشاخگي تنه، شادابي تاج و رويش قطري شمشادهاي قطورتر از 7 سانتيمتر در پلات هاي دايره اي 100 مترمربع واقع در مركز گروه هاي فوق اندازه گيري شد. نتايج نشان داد كه كيفيت تنه متاثر از مساحت حفره تاج پوشش نبود. با اين وجود، فراواني كيفيت تنه درجه يك شمشادها در تاج پوشش كامل و در حفره 200-100متر مربع بيشتر از حفره هاي بزرگتر بود. برعكس، فراواني كيفيت شادابي درجه شمشادها، همانند فراواني دوشاخگي تنه، در حفره 1200-1000 مترمربع بيشتر از ديگر تيمارها بود. ميانگين رويش قطري 20 ساله آخر شمشادها در تيمار شاهد، در مقايسه با ديگر تيمارها داراي پهناي كمتري بود. به طور كلي از اين تحقيق مي توان استنتاج كرد كه با حذف اشكوب فوقاني، برخي صفات كيفي و كمي درخت شمشاد تنزل و برخي ديگر تقويت مي يابند. در ارتباط با كيفيت شادابي مي توان گفت كه اين صفت با فراهم شدن نور كامل در اثر حذف اشكوب فوقاني دچار تنزل نمي شود.