پاسخ به:مقالات منابع طبیعی
چنار درختي زيبا، سريع الرشد، يكي از گونه هاي مهم آن، Platanus orientalis L. بومي ايران است. وجود اصله هاي كهنسال و تنومند در شهرها، روستاها، كنار چشمه ها و مظهر قنوات حكايت از سازگاري اين گونه و علاقه مردم به آن براي كاشت در فضاهاي سبز شهري و جنگل كاري ها دارد. متاسفانه در حال حاضر مشكلاتي براي درختان موجود و توليد و تكثير نهال آن وجود دارد. در اين تحقيق نحوه توليد نهال چنار از طريق قلمه مورد بررسي قرار گرفته است. براي انجام تحقيق حاضر قلمه ها از قلمستان چنار نهالستان از شاخه هاي دو ساله در سه سطح، قطر نازك (كمتر از 9)، متوسط (15-10) و قطور (25-16) ميلي متر به عنوان تيمار اصلي و دو سطح، دو و سه جوانه اي تهيه، و در خاك لومي به صورت عمود و يك جوانه بيرون از خاك، در نهالستان طرق مشهد كاشته شد. اولين جوانه زني قلمه ها، ده روز بعد از كاشت مشاهده شد. نتايج داده ها در آخرين نوبت آماربرداري (15/3/85) بيانگر اين است، بيشترين زنده ماني در قلمه هاي قطور 77% و كمترين آن در نازك 31% بود. قلمه هاي متوسط از 57% زنده ماني برخوردار بودند. بين قلمه هاي دوجوانه اي و سه جوانه اي اختلاف معني دار وجود داشت. بيشترين زنده ماني در قلمه هاي سه جوانه اي با 69% و كمترين آن در دوجوانه اي با 31.5% مشاهده شد. مقايسه ميانگين ها نشان دهنده اين بود، كه زنده ماني در قلمه هاي، قطور سه جوانه اي 91%، متوسط سه جوانه اي 75% و در نازك دو جوانه اي 19% مي باشد. براساس نتايج تحقيق حاضر قلمه هاي، قطور دو و سه جوانه اي و متوسط سه جوانه اي جهت توليد نهال چنار مناسب تر مي باشد و قلمه هاي نازك دوجوانه اي توصيه نمي گردد.
نسخه قابل چاپ
جهت بررسي و تعيين مناسب ترين زمان جنگل کاري با بلند مازو (Quercus castaneifolia C.A.M.Subsp.Castaneifolia Browicz & Menitsky1971) در منطقه حوزه شفارود غرب استان گيلان در پايين بند، در سال 1374 تا ارتفاع حدود 350 متر از سطح دريا، به روش آماري بلوک هاي کامل تصادفي در سه تکرار و شش تيمار که شامل کاشت نهال يک ساله در آذر ماه، دي ماه، بهمن ماه، اسفند ماه، دپوي اسفند کاشت فروردين و فروردين ماه براي مدت 15 سال، هر ساله در هر پلات 100 اصله نهال با فاصله کاشت 1×1 مجموعا 1800 اصله نهال، در سال به مرحله اجرا درآمد. پس از پايان دوره رويش هر ساله درصد زنده ماني و ارتفاع 36 اصله نهال وسطي اندازه گيري شدند و نتيجه پايان دوره پنج سال اول با استفاده از نرم افزار کامپيوتري SAS داده ها مورد تجزيه و تحليل آماري قرار گرفتند. نتايج 5 ساله اول نشان مي دهد تفاوت معني داري از نظرآماري در درصد زنده ماني و ارتفاع نهال ها در تيمارها و تکرار ها در سطح 5 درصد وجود ندارد. با رعايت اصول فني کاشت نهال، بعد از پايان فصل رويش نهال ها در خزانه از اواخر آذر ماه تا اواسط فروردين ماه مي توان با بلند مازو با موفقيت بالاي 80 درصد زنده ماني در عرصه هاي پايين بند و در رويشگاه هاي بلند مازو و بدون اينکه تيمار ها از نظر آماري با همديگر تفاوت معني داري داشته باشند جنگل کاري نمود.
گروه سازندهاي زمين شناسي و واحد هاي سنگي با الگوگيري از چهار گروه هيدرولوژيکي خاک، در گروه هاي هيدرولوژيکي معادل آنها تقسيم بندي شده و درصد مساحت هر يک در حالت چهار گانه و تلفيقي از آنها در 12 زير حوزه در محدوده البرز جنوبي حوزه سفيد رود محاسبه شده اند. تعداد 628 آبنمود براي آموزش و 54 مورد ديگر براي آزمون شبکه عصبي انتخاب گرديده و بارندگي روزانه سيل زا، بارندگي پنج روز قبل و عمق رواناب نظير محاسبه شده اند. رابطه عمق رواناب به عنوان متغير خروجي با متغير هاي ورودي شامل مساحت حوزه، درصد مساحت هر يک از گروه هاي هيدرولوژيکي معادل در حالت هاي چهار گانه و تلفيقي سه و دو گانه، ميزان بارندگي يک روزه سيل زا، بارندگي پنج روز قبل نظير در قالب معادله همبستگي چند متغيره خطي و شبکه عصبي مصنوعي پيشخور مدل گرديده اند. عمق رواناب با استفاده از مدل هاي رياضي بدست آمده و با فرض اينکه کل مساحت حوزه تنها توسط يکي از گروه هاي هيدرولوژيکي معادل پوشيده شده باشد، شبيه سازي شده و توسط آزمون t دو دامنه با هم مقايسه شده است. نتايج آزمون نشانگر تفاوت سري عمق هاي رواناب بر آورد شده با همديگر مي باشد. به دليل وجود تفاوت معني دار در ميزان رواناب شبيه سازي شده ولي وجود بعضي ضرايب رگرسيوني غير معني دار در معادلات رگرسيون چند متغيره خطي، دوباره با استفاده از مدل شبکه عصبي مصنوعي آموزش يافته، نيم رخ تغييرات عمق رواناب نظير بارندگي يک روزه سيل زا و با رعايت فرض مذکور ترسيم و بصورت چشمي تفسير گرديده است. نتايج حاصله بيانگر آشوب در رفتار هيدرولوژيکي برخي از گروه هاي هيدرولوژيکي و در نتيجه ابهام در مرز گروه بندي هاي ها و لزوم کاهش در تعداد آنها و تغيير در نحوه مجتمع سازي سازندهاي زمين شناسي و واحد هاي سنگي است.
از ويژگي هاي اصلي مطالعه ژئومورفولوژي در هر منطقه کمک به تشريح و ارزيابي حوزه اي است که آب در آن جريان دارد. وجود ارتباط بين ژئومورفولوژي و هيدرولوژي اين امکان را فراهم مي آورد تا در حوزه هايي که از نظر ژئومورفولوژي تشابه وجود داد با ايجاد روابط بين اين دو، بر آورد هيدرولوژي در حوضه هاي فاقد آمار را به دست آورد. در يک حوزه آبخيز دو دسته عناصر ثابت (پارامترهاي ژئومورفولوژي) و پويا (متغيير هاي بارش و سرعت جريان) در پاسخ هيدرولوژي حوزه تاثير مي گذارند. پارامترهاي ژئومورفولوژي نظير نسبت انشعاب، نسبت طول، نسبت مساحت، طول آبراهه اصلي و شيب آبراهه از عناصر ثابت و سرعت جريان، شدت و مقدار بارش از عناصر پويا مي باشند. با روابط بين اين عناصر مي توان هيدروگراف يک حوزه را در خروجي بر آورد نمود. اين ايده به هيدروگراف واحد لحظه اي ژئومورفولوژي (GIUH) موسوم است، با استفاده از اين روش هيدروگراف براي حوزه آبخيز کسيليان استخراج شده و با هيدروگراف هاي مشاهده اي و مصنوعي استخراج شده از روش هاي اشنايدر و SCS مثلثي مقايسه شده است. بر اساس تحليل هاي آماري بين روش هاي مختلف اختلاف قابل ملاحظه اي وجود نداشته است ليکن بر اساس آزمون کارايي نسبي نتايج به دست آمده نشان دهنده کارايي نسبي، خوب اين روش بوده است.
مواد صمغي موجود در بافت ساقه هاي گون را کتيران مي نامند، کتيرا از مهمترين محصولات فرعي مرتعي کشور محسوب شده و در مداواي بيماران از آن استفاده مي شود. به منظور بررسي اثر دفعات و نحوه تيغ زني در زمان هاي مختلف بر ميزان استحصال کتيرا از يک طرح استريپ اسپليت پلات در زمان با 4 تکرار در دو سال (1374 – 1373) و با فاکتورهاي A: تعداد دفعات تيغ زني در دو سطح در کرت اصلي (يکبار، دوبار) B: زمان تيغ زني در نوار ها در 4 سطح (15 تير، 30 تير، 15 مرداد، 31 مرداد) و C: نحوه تيغ زني در کرت هاي فرعي در سه سطح (عمودي، افقي و مورب) استفاده شد. نتايج تجزيه واريانس سالانه و مرکب نشان دهنده عدم تاثير دفعات تيغ زني و اهميت زمان دم تيغ زني و روش تيغ زني عمودي در ميزان استحصال کتيرا بود. بيشترين ميزان استحصال کتيرا در زمان دوم و با روش تيغ زني عمودي حاصل شد و کمترين مقدار نيز در اواخر مرداد و با روش تيغ زني افقي حاصل شد. شرايط محيطي نيز بر ميزان استحصال تاثير معني دار داشت و با کاهش رطوبت هوا، خاک و همچنين افزايش درجه حرارت محيط استحصال کتيرا کاهش يافت.
تالاب اميرکلايه بين دو طول شرقي 50o10'-50o12'30" و عرض هاي شمالي 37o19'30"-37o22'30" در شمال غربي لنگرود واقع است. اين تالاب در سال 1349 با وسعت 1230 هکتار از سوي سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان منطقه حفاظت شده اعلام گرديد. در پژوهش حاضر پوشش گياهي تالاب براساس مکتب براون- بلانکه (زيگماتيست) مورد مطالعه قرار گرفت و طي آن 15 جامعه بر پايه تجزيه و تحليل داده هاي جامعه شناختي گياهي به روش هاي تجزيه و تحليل ارتباط هاي عاملي و طبقه بندي سلسله مراتب بالارونده تشخيص داده شد. اين جوامع به 3 رده، 3 راسته و 7 اتحاديه تعلق دارند. جوامع زير بخش وسيعي از پوشش طبيعي منطقه حفاظت شده اميرکلايه را تشکيل مي دهند: Phrogmitetum australis, Potametum, Cladietum marisci, Nitelletum sp. Pectinati, ceratophylletum demersi. پراکنش جوامع گياهي اين تالاب اساسا تحت تاثير خصوصيات فيزيکي و شيميايي آب (نظير غلظت املاح و آلاينده ها، شفافيت، دما، BOD، COD، DO، EC، pH)، عمق و شدت جريان آب، رسوبات بستر و عوامل زيستي قرار دارد. نقشه جامعه شناسي گياهي تالاب اميرکلايه با مقياس 1:25000 بر پايه مطالعات جامعه شناختي گياهي با طيفي از رنگ هاي مختلف تهيه شد.
اثر چهار نوع خاک، رژيم آبياري و سه رژيم وجين روي ميزان توليد نهال و رويش طولي سرو زربين (Cupressus sempervirens L.) در خزانه نهالستان شهر پشت نوشهر به صورت آزمايش فاکتوريل در قالب طرح اسپيلت- اسپيلت پلات مطالعه شد. بذرهاي زربين در آبان جمع آوري و پس از نگهداري در محيط مناسب و تعيين خلوص و قوه ناميه در فروردين سال بعد کاشته شد. نتايج در پايان اولين فصل رويش نشان داد که فراواني و رويش طولي نهال هاي توليد شده در بستر شني- لومي- رسي (C) بيش از آنها در بسترهاي لومي- رسي (A)، شني (B)، و لومي (D) بود. بلندترين و بيشترين نهال هاي توليد شده به ترتيب متعلق به دوره هاي آبياري 8 روز، 4 روز و 12 روز بود. همانند رويش طولي، فراواني نهال هاي زنده مانده در رژيم هاي مختلف وجين (20، 30، 40 روزه) يکسان بود. فراواني نهال از خاک و آبياري (به طور جداگانه) و رويش طولي از سه فاکتور فوق (جداگانه و توام) تاثير پذيرفت. از برآيند اين تحقيق استنباط مي شود که خاک شني- لومي- رسي (C) و رژيم آبياري 8 روز و دوره هاي وجين 20 و 30 روز مناسب ترين تيمارها براي پرورش نهال زربين در اين نهالستان مي باشند. به لحاظ اقتصادي بهتر است دوره وجين 30 روز به جاي 20 روز به کار گرفته شود.
در اين تحقيق فلور منطقه حفاظت شده خان گرمز مورد بررسي قرار گرفته است. منطقه مذکور در 34 کيلومتري غرب شهر تويسرکان و 25 کيلومتري شرق شهر اسدآباد قرار گرفته است. روش جمع آوري گياهان منطقه مذکور روش مرسوم مطالعات فلوريستيک منطقه اي بوده است. نمونه هاي جمع آوري شده براساس روش هاي مرسوم تاکسونومي گياهي و به کارگيري منابع لازم شناسايي شد و خانواده، جنس و گونه هر يک از آنها تعيين گرديد. اسامي تاکسون هاي منطقه به صورت فهرست الفبايي و به ترتيب خانواده، جنس و گونه تنظيم شد. نمونه هاي جمع آوري شده در اين بررسي در هر باريوم مرکز تحقيقات کشاورزي و منابع طبيعي استان همدان و هر باريوم دانشگاه اصفهان نگهداري مي گردد. شکل زيستي هر يک از عناصر گياهي منطقه با استفاده از روش (Raunkier) مشخص شد. گونه هاي اندميک ايران در منطقه مورد بررسي با استفاده از منابع تعيين شد و با استناد به طبقه بندي IUCN و Red data book of Iran گونه هاي داراي طبقات حفاظتي تعيين گرديد. اين بررسي نشان داد که در منطقه حفاظت شده خان گرمز 45 خانواده، 164 جنس و 213 گونه حضور دارد. اشکال زيستي گياهان منطقه شامل %4 فانروفيت، %13 ژئوفيت، %48 همي کريپتوفيت، %4 کامفيت و %31 تروفيت مي باشد. از 213 گونه گياهي موجود در منطقه 17 گونه گياهي، اندميک ايران مي باشد.
در اين مطالعه تغييرات مکاني 63 متغير اقليمي که از نظر رستني هاي طبيعي اهميت دارند با استفاده از تجزيه عاملي و تحليل خوشه اي بررسي شد. اين بررسي نشان مي دهد 5 عامل اول 95.95 درصد پراش متغير هاي اوليه را بيان مي کند. اين عوامل عبارتند از: بارش، دماي گرمايشي، جهت و سرعت باد، بارش تابستانه و غبار که به تربيت 35.1، 26.8، 17.5، 11.2، 5.4 درصد از تغييرات را نشان مي دهند. داده هاي ماتريس امتياز عاملي با روش سلسله مراتبي وارد خوشه بندي شده و 8 پهنه اقليم رويشي تفکيک، ترسيم و نامگذاري شد. گونه هاي ذيل به عنوان متمايز کننده اقليم هاي مختلف شناسايي شد.
Agropyron spp., Bromus tomentellus, Stipa Arabica, Astragalus adscendens, Daphne mucronata, Salsola spp., Zygophylum atriplicoides, Artemisia aucheri
آويشن يکي از مهمترين گياهان دارويي است که داراي تنوع وسيعي در سطح گونه اي و درون گونه اي است. گونه هاي متعددي از اين گياه در عرصه هاي طبيعي ايران پراکنده است و در بيشتر رويشگاه هاي کشور حداقل يک گونه از اين گياه وجود دارد. ده جمعيت از سه گونه آويشن به نام هاي T. pubscense, Thymus kotschyanus و T. persicus از رويشگاه هاي اين جنس در مناطق مختلف اقليمي کشور جمع آوري شد و در يک طرح بلوک هاي کامل تصادفي کاشته شدند. تعدادي از صفات مورفولوژيک در سطح مزرعه مورد مطالعه قرار گرفته و پس از استخراج اسانس آنها، ترکيبات اسانس جداسازي و شناسايي شدند. پس از تشخيص تفاوت هاي معني دار آماري از نظر ويژگي هاي مورد مطالعه بين جمعيت هاي تحت بررسي و تعيين همبستگي هاي دو گانه بين صفات، تجزيه عليت به کار گرفته شد تا روابط بين صفات مورفولوژيک و ويژگي هاي مربوط به اسانس اين گونه ها مورد بررسي قرار گيرد. از نظر ميزان همبستگي روابط قابل توجهي بين صفات مورفولوژيک و اسانس وجود داشت. تجزيه اثرات همبستگي دوگانه بين ميزان اسانس به عنوان صفات وابسته و ساير صفات به عنوان صفات مستقل اثرات غيرمستقيم چشمگيري را از صفات مورد بررسي بر ميزان اسانس آشکار نمود. تعداد روزنه و طول برگ بيشترين اثرات مستقيم بر افزايش اسانس را از خود نشان دادند ولي همين صفات با اثرات غيرمستقيم خود از طريق ساير صفات موجب کاهش اسانس گرديدند. به طوري که در مجموع اثر کلي طول برگ ناچيز (0.222) و اثر کلي تعداد روزنه بر اسانس منفي بود (-0.498). همين پديده در صفاتي نظير تعداد کرک هاي محافظتي و تعداد ساقه نيز مشاهده گرديد. به تعبير ديگر مي توان گفت که طول برگ از طريق صفت تعداد روزنه موجب کاهش ميزان اسانس مي گردد. همين طور صفت تعداد کرک هاي محافظتي نيز از طريق طول برگ موجب کاهش اسانس مي گردد (اثر غيرمستقيم = -2.034). اثر مستقيم طول کل کروموزوم بر ميزان اسانس منفي است (-0.494) ولي از طريق طول برگ اثر زيادي در افزايش ميزان اسانس دارد (2.602). اين اثر با اثرات غيرمستقيم منفي از طريق ساير صفات خنثي مي شود.
به منظور بررسي پتانسيل ذخيره کربن توسط دو گونه Eucalyptus camaldulensis Dehnh و Acacia salicina Lindl در طرح هاي سازگاري استان فارس، دو پايگاه از اين جنگل کاري ها را در نورآباد ممسني به عنوان قطعات نمونه انتخاب و آماربرداري صد در صد از قطر برابر سينه انجام گرفت. از هر کلاسه قطري تعداد حداقل 3 اصله به صورت تصادفي قطع و پس از تبديل، اندام هاي مختلف از قبيل تنه، سرشاخه، برگ به تفکيک توزين گرديدند. جهت بررسي وضعيت ريشه ها نيز از هر کلاسه يک اصله انتخاب و ريشه ها تا عمق دو متري جمع آوري و وزن کشي شدند. به منظور برآورد ميانگين وزن لاش ريزه در هکتار تعداد 30 قطعه نمونه يک متر مربعي بصورت تصادفي پياده و وزن لاش ريزه موجود در آنها تعيين گرديد. هم چنين نمونه برگ و لاش ريزه و ريشه و تنه به آزمايشگاه منتقل و درصد کربن آلي هر کدام از آنها اندازه گيري شد. جهت برآورد مقدار کربن ذخيره شده در خاک نيز نيمرخ هايي حفر و آزمايش هاي مربوطه انجام گرفت و با مقايسه با نمونه هاي شاهد ميزان کربن ذخيره شده در خاک برآورد گرديد. به طور کلي Eucalyptus camaldulensis در رويشگاه نسبتا حاصل خير سالانه 7.8 تن در هکتار و در رويشگاه ضعيف سالانه 1.1 تن در هکتار و Acacia salicina در رويشگاه ضعيف سالانه 1.5 تن کربن در هکتار کربن ذخيره کرده است. بيشترين ميزان ذخيره کربن در چوب تنه مي باشد که اختلاف معني داري با ساير اندام ها و قسمت هاي مختلف توده نشان مي دهد. بين مقادير ذخيره کربن گونه اکاليپتوس در رويشگاه نسبتا حاصل خيز و ضعيف در سطح 1 درصد اختلاف معني داري مشاهده شد. نتايج اين تحقيق بيانگر آن است که در استان فارس و به طور کلي در کشور ايران مي توان با جنگل کاري در شرايط ديم علاوه بر ايجاد فضاي سبز مناسب و توليد چوب، با ذخيره ميزان قابل توجهي از کربن اتمسفر، در امر کاهش اثر گلخانه اي و جلوگيري از افزايش دماي کره زمين اقدام نموده و بدين طريق از تخصيص هاي اعتبار مربوطه از سوي مراجع جهاني نيز برخوردار گرديم.
به کمک معادله بيلان مي توان تبخير از سطح آزاد آب را برآورد نمود. از اين روش براي تعيين ميزان تبخير از سطح مخزن چاه نيمه سيستان بهره گيري شده است. نه سال اطلاعات روزانه جريان هاي ورودي و خروجي، آمار نوسان سطح مخزن، بارش، تبخير از تشت تبخير کلاس A و سرعت باد مورد استفاده قرار گرفته است. اطلاعات در دو گروه همگن آماري مربوط به سال هاي خشک و سال هاي نرمال – مرطوب طبقه بندي گرديد و گام هاي زماني 5 و 10 روزه براي توسعه مدل آماري به کار گرفته شد. معادله بيلان براي تعيين ضريب تشت تبخير به دو صورت مقدار ثابت و تابعي از سرعت باد تعريف گرديد. براي مورد اول مقدار ثابت 0.55 و براي روش دوم ضريب متغيري بين 0.5 تا 0.77 به دست آمد. در مرحله توسعه روابط، آزمون F در سطح اعتماد 99 درصد و همچنين در مرحله صحت يابي، آزمون K2 در سطح اعتماد 99 درصد مدل را تاييد کرد. آناليز حساسيت نشان داد که مدل با ضريب ثابت در گام هاي زمان 5 و 10 روزه و گروه هاي همگن آماري از حساسيت يکساني برخوردار است در حالي که با ضريب متغير، حساسيت نسبت به عرض از مبدا بيشتر از شيب تابع باد بوده، مدل نسبت به گام هاي زماني 5 و 10 روزه از حساسيت يکساني برخوردار است. از طرف ديگر، در گروه سال هاي نرمال – مرطوب، حساسيت به ضرايب مزبور کمتر از گروه سال هاي خشک مي باشد.
اين تحقيق به منظور بررسي تاثير کشت Atriplex canescens بر خصوصيات فيزيکي و شيميايي خاک در منطقه طرح بيابان زدايي آغذي گنگ واقع در زاويه زرند ساوه انجام شد. با توجه به هدف تحقيق، از 8 ناحيه آتريپلکس کاري شده و 8 ناحيه شاهد به روش تصادفي – سيستماتيک نمونه برداري انجام شد. با توجه به تراکم بوته هاي آتريپلکس، پلات هاي 6 در 8 متر مربع براي نمونه برداري مورد استفاده قرار گرفت. در پلات ها، در منطقه بوته کاري از دو محل زير و بين بوته ها و در پلات هاي منطقه شاهد تنها از خاک يک محل نمونه برداري انجام شد. نمونه برداري از خاک زير بوته ها از دو عمق 0-20 و 20-40 سانتيمتر و از خاک بين بوته ها و پلات هاي شاهد از عمق هاي 0-20، 20-40، 40-60 و 60-80 سانتيمتر انجام شد. سپس خصوصيات خاک از قبيل بافت، اسيديته، هدايت الکتريکي، آهک، ماده آلي، پتاسيم، نيتروژن و فسفر اندازه گيري شد. نتايج نشان مي دهد که خصوصيات خاک از قبيل پتاسيم، فسفر، نيتروژن، اسيديته، ماده آلي و هدايت الکتريکي درعمق 0-20 سانتي متري زير بوته ها افزايش يافته است. همچنين با افزايش عمق خاک، تاثير گونه بر خصوصيات خاک کاهش مي يابد. به طور کلي در اين تحقيق تاثير کشت گونه A canescens بر برخي از خصوصيات فيزيکي و شيميايي خاک مثبت ارزيابي مي شود.