0

خاطراتی از همراهی رهبر معظم انقلاب و شهيد بهشتی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطراتی از همراهی رهبر معظم انقلاب و شهيد بهشتی

سه شنبه 06 تير 1391 07:46:47             شماره‌ خبر :1038241
خاطراتی از همراهی رهبر معظم انقلاب و شهيد بهشتی

گروه سياسی: آقا فوق‌العاده به شهيد بهشتی علاقمند بودند، وقتی می‌خواستيم خبر شهادت آيت‌الله بهشتی را به آقا بدهيم، واقعاً نمی‌دانستيم چگونه بگوييم. آن موقع آقا بر اثر سوءقصدی كه به ايشان شده بود، مجروح بودند. وقتی اين خبر را شنيدند، بسيار برايشان ناگوار بود.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، آنچه در پی می‌آيد خاطراتی است از همراهی رهبر معظم انقلاب و شهيد بهشتی از زبان آيت‌الله محمدعلی موحدی كرمانی، كه پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله العظمی خامنه‌ای، آن را در آستانه سالروز شهادت شهيد بهشتی منتشر كرده است:

ماجرای تشكيل حزب جمهوری

ما معمولاً تابستان‌ها به مشهد می‌رفتيم. تابستان سال 1355 بود يا 1356. در مشهد به مرحوم ربّانی املشی برخوردم كه از دوستان قديمی و صميمی‌ام بود. پرسيد: «كی آمديد؟» جواب دادم: «همين تازگی‌ها آمده‌ام.» گفت: «پس به ديدنت می‌آييم.» گفتم تشريف بياوريد. نشانی منزل را گرفت و گفت: «با آقای خامنه‌ای می‌آييم.» آن موقع آيت‌الله خامنه‌ای در مشهد بودند. با هم قرار گذاشتيم. پيش از ظهر بود كه آقايان تشريف آوردند. يك ساعتی با هم نشستيم. در بين صحبت‌ها اين مسئله مطرح شد كه چه خوب است تشكلی به‌وجود آوريم. اين فكر در جمع‌مان مورد پسند واقع شد. جمع اصل قضيه را پذيرفت.

تشكل نياز به جذب افرادی دارد كه در واقع اين افراد مؤسس آن می‌شوند. صحبت شد كه آيت‌الله دكتر بهشتی هم مشهد هستند و بهتر است با ايشان هم صحبت كنيم تا اگر اصل قضيه را پذيرفتند، ايشان هم به جمع ما بيايد. همان موقع راه افتاديم. دوستان منزل آقای بهشتی را بلد بودند. آقای خامنه‌ای فولكسی داشتند، سوار شديم و ايشان رانندگی می‌كردند. يادم هست كه فولكس ايشان سر و صدا و تق و توق زيادی می‌كرد. مرحوم ربّانی املشی به شوخی گفت: «ما خجالت می‌كشيم سوار اين ماشين شويم. هركس صدای اين ماشين را بشنود، می‌گويد اين‌ها كی هستند؟!» همگی خنديديم.

در راه هنوز به منزل آقای بهشتی نرسيده‌ بوديم كه ديديم دكتر باهنر می‌خواست از يك طرف خيابان به آن طرف برود. به ايشان رسيديم. به نظر می‌رسيد صبحانه‌ای تهيه كرده بود. گفتيم ما در فكر چنين تشكلی هستيم، شما هم با ما بيا. ايشان هم گفت: «چشم!» ايشان هم آمد و چهار نفر شديم. به ايشان گفتيم كه می‌خواهيم به منزل آيت‌الله بهشتی برويم. شهيد بهشتی دم در آمد. گفتيم كه می‌خواهيم قدری راجع به موضوعی صحبت كنيم. ايشان عذر خواستند و گفتند كه نمی‌شود، چون آن موقع جلسه يا مهمان داشتند. برای جلسه بعد قرار گذاشتيم. خاطرم نيست كه روز بعد بود يا عصر همان روز. در جلسه با شهيد بهشتی ايشان پذيرفتند كه ايجاد اين تشكل كار خوبی است. به اين ترتيب پنج نفر شديم. گفتيم حالا بنشينيم ببينيم چه كسانی می‌توانند در اين كار با ما هم‌فكر باشند تا آنها را جمع كنيم. شروع به شناسايی افراد در تهران و قم و مشهد كرديم تا با آنها صحبت كنيم.

در قم آيت‌الله مشكينی، آيت‌الله مؤمن و آيت‌الله طاهری خرم‌آبادی. يادم نمی‌آيد در قم غير از اين‌ها شخص ديگری را پيدا كرده باشيم. در تهران آيت‌الله مهدوی‌كنی و چند نفر ديگر. آقايان هاشمی و منتظری هم مورد نظرمان بودند كه آن موقع اين دو نفر در زندان بودند. البته برخی مثلاً در روحانيت مبارز بودند كه بعدها ملحق شدند، ولی تا آنجا كه يادم می‌آيد، در اين مرحله تشكل حزب نبودند. در مشهد هم آقای طبسی و شهيد هاشمی‌نژاد بودند. با اين‌ها صحبت و مذاكره شد و در جريان قرار گرفتند و قرار شد اعضای اصلی و مؤسس باشند. پيش از اتمام سفر مشهد، تصميم گرفته شد كه در تهران هم جلسه‌ای تشكيل بدهيم.

ما برای تنظيم اساسنامه حزب، جلسات سرّی متعددی داشتيم. پس از پيروزی انقلاب مسئله آشكار شد و حزب جمهوری اسلامی اعلام موجوديت كرد. به دنبال آن جلسات هم تشكيل می‌شد. در جلسه‌ای كه همه اعضا دعوت شده بودند تا شورای مركزی و شورای داوری و شورای افتاء** را انتخاب كنند، يادم می‌آيد مرحوم حاج احمدآقا هم شركت كردند. اول شورای مركزی تعيين شدند و بعد، اعضای شورای داوری و شورای افتاء نيز مشخص شدند.

نشستن در اين جلسه حرام است!

يكی از اعضای وقت شورای مركزی جامعه روحانيت، به دلايلی كدورتی از حزب داشت؛ در شورای مركزی جامعه روحانيت و در غياب شهيد بهشتی تعبير بدی درباره حزب و در مورد شهيد بهشتی به كار برده بود؛ كلمه‌ای كه شايد قدری موهن بود. تلقی‌اش اين بود كه شهيد بهشتی نقش اصلی‌ای را در اين تحزب دارد. آن موقع شهيد بهشتی دبيركل حزب بود. آن شخص در واقع شبه‌عقده‌ای از حزب داشت و از اين ‌رو تعبير موهنی در مورد ايشان كرد. خوب يادم هست به محض اين‌كه اين تعبير را به كار برد، آقا به‌قدری ناراحت شدند كه گفتند: «نشستن در جلسه‌ای كه به آقای بهشتی توهين می‌شود، حرام است» و بلند شدند. شما از همين مورد می‌توانيد به رابطه‌ی آقا و دكتر بهشتی پی ببريد.

آقا فوق‌العاده به شهيد بهشتی علاقمند بودند. وقتی می‌خواستيم خبر شهادت آيت‌الله بهشتی را به آقا بدهيم، واقعاً نمی‌دانستيم چگونه بگوييم. آن موقع آقا بر اثر سوءقصدی كه به ايشان شده بود، مجروح بودند. وقتی اين خبر را شنيدند، بسيار برايشان ناگوار بود.

* ‫عضو شورای مركزی جامعه روحانيت و شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی

** در اين شورا عضويت آيت‌الله خامنه‌ای و شهيد بهشتی را مطمئن هستم. احتمال می‌دهم آيت‌الله ربّانی املشی هم در شورای افتاء بود. اسامی بقيه اعضا در خاطرم نيست، چون من در آن شورا نبودم و در شورای مركزی و شورای داوری بودم. اما علی‌القاعده اين شورا در تبيين خطوط اصلی حزب و برنامه‌ها و احياناً فرازهايی نقش داشتند كه بايد در اساسنامه قرار می‌گرفت. در واقع از اسلاميت حزب صيانت می‌كردند.

 
 
سه شنبه 6 تیر 1391  9:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها