0

لطیفه های بامزه

 
reza5687
reza5687
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 297
محل سکونت : فارس

پاسخ به:لطیفه های بامزه

 

نسخه دکتر

بیمار:آقای دکتر! انگشتم هنوز به شدت درد می کند!

دکتر: مگر نسخه دیروز را نپیچیدی؟

بیمار: چرا پیچیدم دور انگشتم ولی اثر نداشت؟

 

 


در کلاس زیست شناسی

معلم:سعید! دو تا حیوان دوزیست نام ببر.

سعید: قورباغه و برادرش.

 

انشاء

معلم از دانش آموزان خواست که انشاء درباره یک مسابقه فوتبال بنویسند. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر، معلم از او پرسید: تو چرا نمی نویسی؟

دانش آموز جواب داد:نوشته ام!

معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد. نوشته بود: به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد!

 

 

جمله سازی

معلم: با علی، محمد، حسین جمله بساز.

رضا: علی با حسین به پارک رفتند.

معلم: پس محمد کجاست؟

رضا: محمد خواب موند، نیومد

 

 

مرد چهار شانه

مردی جلوی مردی دیگر می ایستد و می گوید: شما آقا حمید هستید؟

آن مرد می گوید: بله، چه طور مگه؟

می گوید: آخه من شنیدم که شما مردی چهار شانه هستید؛ ولی حالا که شما را دیدم دو شانه بیشتر ندارید!

 

 

ملا یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟

پسر گفت: چرا!؟

ملا گفت: ببخشید! پس حتما عوضی گرفتم

 

به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه يخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است

 

پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟

دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست.

پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه

 

از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟

می گه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم!

 

حکمتی برای فهيمان : يارو داشته دنبال جاي پارك مي گشته اما پيدا نمي كرد! در همون حال گشتن به خدا ميگه: خدايا اگه يه جاي پارك برام پيدا كنيا من نماز مي خونم، روزه مي گيرم كه يه دفعه يه جاي پارك مي بينه و به خدا مي گه! خدا جون نمي خوادخودم پيدا كردم

 

رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نمي‌ذاره آدم بخوابه!

 

دکتر برای يه بنده خدائی شياف تجويز کردم ، يارو رفت و يکهفته بعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نميدونم تا اين کپسول ها که دادين را ميخورم دلم آشوب ميشه

 

غضنفر مي‌ميره مي‌ره اون دنيا، ازش مي‌پرسن چي شد مُردي؟

ميگه داشتم شير مي‌خوردم !

ميگن: شيرش فاسد بود؟

ميگه نه بابا، گاوه يهو نشست

 

نصیحت یه شوهر به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…

بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره

 

شنبه 11 آذر 1391  4:35 PM
تشکرات از این پست
reza5687
reza5687
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 297
محل سکونت : فارس

پاسخ به:لطیفه های بامزه

يه پيرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود

به يکی میگن با ارّه برقی 100 تا درخت قطع کن ، 96 تا قطع میکنه خسته میشه. بهش میگن پاشو روشنش کن 4 تا دیگه بیشتر نمونده ، میگه مگه روشنم میشه

به يکي ميگن اگه تو دریا کوسه بهت حمله کنه چکار می کنی؟ می گه می رم بالای درخت .می گن : تو دریا که درخت نیست يارو می گه: مجبورم می فهمی ؟ مجبورررررم

امرار معاش و نویسندگی

 

سعید به دوستش محسن: برادرت که به خارج رفته ، از چه راهی امرار معاش می کند؟محسن : از راه نویسندگی.

 

سعید : چه می نویسد؟

 

محسن : هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.

 

جمله سازی

 

معلم : امیر جان ، با حمید یک جمله بساز.

 

امیر : شما چقدر شبیه همید!

 

 

پلیس

 

اولی : پدر من با یک حرکت دست می تواند یک کامیون را نگه دارد!

 

دومی : مگه پدرت چه کاره است؟

 

اولی : پلیس!!

 

مشتری: این کت چنده؟

فروشنده: ۱۰۰ هزار تومان

مشتری: وای! اون یکی چنده؟

فروشنده: وای وای!!

شنبه 11 آذر 1391  4:45 PM
تشکرات از این پست
amirhossian1390
amirhossian1390
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 1660
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های بامزه

محتاج خلق نبودن

از گدا پرسیدند: چرا گدایی می کنی؟

گدا جواب داد: برای این که پولی بدست آورم و محتاج خلق نباشم.

 

کار در اداره

اولی: در کدام قسمت اداره کار می کنی؟

دومی: در کارپردازی.

اولی: وقتهای بیکاریتو چه می کنی؟

دومی: خیالپردازی.

 

قبرستان

مرد-بازداری کجا میری؟  زن - (باعصبانیت) میرم قبرستان.

مرد-می مونی یا برمی گردی؟


 

شنبه 2 دی 1391  9:15 PM
تشکرات از این پست
farshon
دسترسی سریع به انجمن ها