مراحل رسیدن به خودپنداری قوی
کودک شما در خلال سالهای اولیه رشد خویش نخستین درسهای احساس ایمنی، برقراری ارتباطات عاطفی توأم با عشق و علاقه واحساسات خوب نسبت به خود را میآموزد، چنین مراحل رشد و تحول عاطفی اساس تمامی یادگیریهای عاطفی بعدی او را تشکیل خواهد داد.
در روزهای نخست تولد کودک از صداهائی که میشنود، تصاویری که میبیند بوهائی که استشمام میکند و آنچه لمس میکند شروع به الگوسازی مینماید.
به خاطر داشته باشید که اولین احساسات ایمنی کودکانتان بستگی کامل به ارتباطات عاطفی که شما در این روزها با وی برقرار میسازید دارد. بهتدریج تا زمانی که کودک تازه پاست، چنین ارتباطی شکل دوطرفه و دوسویه به خود میگیرد. با گذشت زمان احساس کودک نسبت به خودش در اثر تعاملاتی که با افراد محبوب دارد. مشکل میگیرد و توانائی کودک در تجربه نمودن انواع احساسات و عواطف افزایش مییابد. چنین رشد و تحول عاطفی در طی شش مرحله پدید خواهد آمد.
۱) نوزادی اولیه، نظمدهی به ذهن
۲) نوزادی: پایهگذاری ارتباطات
۳) شش تا دوازده ماهگی: آغاز عملکردهای تعمدی
۴) دوازده تا بیست و چهارماهگی: هدف و عملکرد
۵) دو تا سه سالگی: تصاویر، عقاید و نشانهها
۶) سه تا چهار سالگی: تفکر عاطفی
۱) نظمدهی ذهن
کودک بهمحض دریافت اولین دادههای حسی از محیط شروع به الگوسازی از آنها میکند. اصوات به شکل آهنگین دریافت میشود. نخستین تصویرهای دیداری به شکل تجسمات قابل فهم درمیآیند و توانائی کنترل کردن حرکات، کودک را قادر میسازد تا شیء متحرکی را دنبال کند. بچرخد یا در آغوش مادر بایستد. هر شخص نسخهای منحصر به فرد و کاملاً شخصی از دنیائی که برای خویش میسازد. دارد چنین تصوری از دنیا کاملاً انحصاری و یکتا است. سالها دانشمندان و سایر مردم بر این تصور بودند که تجربیات دیداری، شنیداری، لمسی، حرکتی برای همه افراد یکسان ادراک میگردد، اما اینک میدانیم شیوهای که هر کودک دنیا را ادراک میکند و به تبع آن ادراک، به محیط واکنش میدهد با دیگری کاملاً فرق میکند و منحصر به خود فرد است. ممکن است بلندی یک صوت با درخشش یک نور کودکی را آزار دهد، در حالی که همان میزان نور یا صدا برای کودک دیگر کاملاً خوشایند بهنظر آید.
به همین صورت، ممکن است کودکی نتواند تصاویر دیداری خود را بهنحو درستی سازماندهی کند و در نتیجه نتواند لبخند مادر خود را تشخیص دهد. در حالیکه کودک دیگر چنین توانائی را داشته باشد. دقیقاً بهمحض اینکه کودکان بتوانند حسهای دریافتی خود را (بینائی، شنوائی و ...) سازماندهی کرده، نظم بخشند، از این توانائی خود در جهت تجربه دنیای اطراف و بنیان نهادن هویت خودشان استفاده خواهند کرد.
پایه و اساس احساس ایمنی زمانی شکل میگیرد که کودک توانائی کشف حواس خود و برنامهریزی برای عمل و کنش را بهدست میآورد. بهمحض اینکه احساسات بین شما و کودکتان رد و بدل شد. هر دو احساس خرسندی خواهید کرد. این حس را حتماً زمانیکه فرزندتان به ابراز احساسات شما با لبخند یا توجه پاسخ میدهد، تجربه نمودهاید والدین خوب نه تنها به کودکشان حس خرسندی و هیجان را منتقل میکنند بلکه سعی مینمایند او را از آنچه باعث آزار و نارضایتیاش است رها سازند.
۲) پایهگذاری ارتباطات
به محض آنکه شما توجه توأم و با نظارت و شور و ضعف را نثار فرزند خود نمائید او نیز چنین احساسات و هیجانی را متقابلاً به شما باز میگرداند. از همین ابراز احساسات است که خندههای پرطرااوت غان و غونها و سر و صداهای حاکی از سرحال بودن کودک سرچشمه میگیرند. شاید تعجب کنید اگر بدانید همین ابراز احساسات که شما را غرق شادی و هیجان میکند، آغازگر احساسات انسانی است که در کودک جوانه میزند و آنچنان رشد و تحول مییابد که بعدها به قابلیت احساس همدلی و عشق تبدیل خواهد شد. در خلال همین زمانها که ترجیحات کودک نسبت به افراد آشنا و مراقبانش آغاز میشود برداشتهای وی از ”خودش“ شکل میگیرد و کودک با تمرکز بر ارتباطات انسانها نحوه برخورد دیگران با خودش و ... برداشتهایش از ”خود“ را شکل میدهد.
نوزاد در این مرحله بیشتر بین افراد تشخیص و تمایز میگذارد. مثلاً زمانیکه مادرش به او توجه میکند خوشحال و سرحال است و منبع و علت این سرحال بودن خود را میداند. در صورتی که این منبع خشنودکننده را از دست بدهد (مثلاً زمانی که حواس مادر از او پرت میشود یا آنقدر سرگرم کارها میشود که نمیتواند برای مدتی به وی توجه نماید) خشم و عدم رضایت در چهرهاش نمایان میگردد. حتی هیجاناتی نظیر ترس نیز در این سنین در چهره کودک قابل مشاهده است. در صورتیکه کودک در این سنین بحرانی از اطرافیانش توجه و محبت دریافت ندارد. در معرض خطر در خود فرورفتگی و پرخاشگری قرار خواهد گرفت.
۳) آغاز عملکردهای تعمدی
در نیمه دوم از سال اول زندگی، کودک شروع به فعالیتهای پیشکلامی میکند، بدین معنا که با ژستها و حالات مختلفی که به چهره خود میدهد. احساسات خود را به نمایش میگذارد و حتی در محاورهها شرکت میکند مثلاً اگر اسباببازی را بخواهد، به آن زل میزند. پدرش اسباببازی را در اختیار او قرار میدهد و کودک با رضایتمندی میخندد یا غان و غون میکند.
هنگامیکه کودک قادر شد بین ”من“ و ”غیر من“ یا در واقع بین ”خود“ و ”دیگران“ تمایز قائل شود و مرز بین این دو را تعیین کند، میتواند هیجانات و عواطف خویش را بروز دهد.
عاطفه دیگران را جستجو نماید و آنها را دریافت کرده و به آن پاسخ گوید. ما در همین دوره سنی است که پایههای عملکرد عاطفی خویش را در بقیه عمر پیریزی میکنیم. در این هنگام کودک شما دارای ”خود“ است و حس انجام عملکردهای عمدی و خودمختار در وی جوانه زده است. اما این تمایلات و ”خود“ کوچک، تنها و تنها زمانی رشد خواهد کرد که کودک از محیط خود توجه و پاسخی به احساسات و عواطفی که بروز میکند دریافت دارد محیطی که او را تشویق کند از توانائیها و تمایلاتی که به تازگی بهدست آورده است استفاده نماید.
۴) هدف و عملکرد
در این مرحله تصویری که کودک از ”خویش“ ساخته است واضحتر میشود. مدتها قبل از اینکه کودک شروع به صحبت کردن نماید، شخصیت او در اثر تعاملات بسیاری که بین او و محیط اطراف و بزرگسالان رخ میدهد. شکل گرفته است. برای مثال کودک تازه پای شما که هنوز نمیتواند صحبت کند، پرسنگرانه به شما خیره شده است. از او میپرسید: (چیه؟ چی میخوای؟) کودک با هیجان شروع به جیغ زدن و صحبتهای با مفهوم میکند. دست شما را میگیرد و به سمت یخچال هدایتتان میکند. دوباره به یخچال اشاره میکند.
شما مجدداً از او میپرسید چه میخواهد و در یخچال را باز میکنید، فکر میکنید شاید تشنه است. بنابراین پارچ آب را بیرون میآورید که کودک با فریاد نارضایتی خود را ابراز میدارد. سپس ظرف ماست را بیرون میآورید و هیجان رضایتمندی و خنده او را که دیدید متوجه میشوید که کودک ماست میخواهد. در اینجا فرآیند ابرازهای هیجانی کودک از طریق ژستها و حالات چهره و ابراز هیجان، به پرسشگری و نهایتاً پاسخدهی شما منتهی شد و دست آخر کودک از این طریق به هدف خود دست یافت. از طریق تعاملاتی از این دست است که ”خودپنداره“ کودک شروع به شکلگیری مینماید.
در این مرحله اصلیترین زمینههای عاطفی در کودک تعیین میگردد و الگوهای مواجهه کودک با عواطفش شکل میگیرد. کودک نوپا قادر است احساسات و عواطف و هیجانات خویش را از طریق چهره و بدن خود به نمایش بگذارد و همچنین میتواند عواطف اصلی را شناسائی کند و این توانائی خویش را در موقعیتهای پیچیدهتر بهکار میبندد. او اندک اندک روابط عاطفی و هیجانی بین دیگران را نیز مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد. و در مورد رفتارهایشان به قضاوت مینشیند: ”آیا بلند صحبت کردن پدر و مادر، با هم دعوا است یا نه؟“ آیا مادر از غریبهای که به سمتش میآمد، ترسید؟“
در حدود پانزده ماهگی، کودک درمییابد که میتوان همزمان هم از کسی ناراحت و خشمگین بود هم در عین حال او را دوست داشت. در نتیجه زمانیکه از فرد مورد علاقه خود ناراحت و خشمگین است، میتواند دو چهرهای که از وی دارد را (یکی فردی که دوستش دارد و دیگری فردی که مورد خشم و غضب اوست) یکی کند و درون یک ”خود“ واحد قرار دهد. در همین سنین کودک میتواند مرزهای عواطف را فراتر از زمان و مکان درک کند؛ بدین معنی که وی محبت مادر نسبت به خود را تنها زمانی درک میکرد که در آغوش او باشد یا مادر او را نوازش کند یا با او صحبت نماید. اما اکنون، کودک احساسات مادرش را با یک نگاه به وی درک میکند. کافی است مادر از آن سوی اتاق به او لبخند بزند و او احساس امنیت و آرامش خاطر خواهد کرد و دیگر برایش مهم نیست که حتماً مادر را در کنار خویش داشته باشد تا محبت او را بهدست آورد.
در حدود نیمههای سال دوم زندگی، کودک میتواند تعارض بین جدائی و مستقل شدن را حل کند. فرزند دو ساله شما میتواند در اتاق خویش به تنهائی بازی کند، در حالی که مادرش در آشپزخانه مشغول کار است. فقط شنیدن صدای مادر از دور او را مطمئن و ایمن میسازد. پس از مدتی کودک میتواند تصویر ذهنی از مادر داشته باشد که چهکار میکند و کجا اس. این توانائی ارتباط ذهنی برقرار کردن با افراد مورد علاقه بدون نیاز به حضور جسمی و واقعی آنها به کودک نوپا آرامش و امنیت خاطر عاطفی عمیقی میبخشد.
تصور کودک شما از ”خود“ همچنان از طریق تقلید حرکات ابرازهای چهرهای ژستها، صداها و تنهای افراد مورد علاقه وی، در حال رشد و شکلگیری است. بنابراین دقیقاً نحوه برخورد شما با وی و نحوه ارتباطتان با او و دیگران در ساخت ”خود“ توسط کودک مؤثر است.۵) تصاویر، عقاید و نشانهها
در خلال سنین دو تا سه سالگی، کودکان نه تنها رفتار اطرافیان را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند، بلکه عقاید آنها را نیز در نظر میآورند. در همین سنین کودک توانائی تجسم کردن دنیا بدون حضور آن در دنیای واقعی را بیشتر کسب کرده است و میتواند از دنیای اطراف خود، تصویری ذهنی و درونی برای خویش بسازد. در واقع کودک به این توانائی دست یافته است که اموری را که تا حدی انتزاعی هستند، درک کند و آن را مترادف با اسمی خاص بنامد. مثلاً میداند که حس گرفتگی در قفسه سینه ترس است.
تمایل به پرتاب کردن اشیاء خشم است یا بالا رفتن ضربان قلب به منی لذت است. این توانائی کودک را قادر میسازد تا عواطف و احساسات خویش را به سطح جدیدی از هشیاری برساند. او اکنون میتواند عواطف خویش را به شکل نمادین و سمبلیک ابراز کند تا اینکه صرفاً به ابرازگری ساده و خام آن بپردازد. او اکنون میتواند به پدرش بگوید ”میترسم“ به جای اینکه صرفاً از ترس بلرزد یا گریه کند یا با علایم صورت و چهرهای وحشت خویش را به نمایش بگذارد. او میتواند به مادرش بگوید ”گرسنهام“ و این نام ”گرسنگی“ را عمداً با آگاهی کامل یا احساسات گرسنگی خویش مطابقت داده است و زمانیکه احساسات مرتبط با گرسنگی در درونش پدیدار شد، این واژه را بهکار میبرد، در حالیکه قبل از آن ممکن بود فقط سروصدا کند؛ گریه و بهانهگیری نماید و مادرش را به سمت آشپزخانه بکشاند.
در این مرحله که کودک هیجانات را کاملاً شناخته و به آنها وقوف پیدا کرده است. والدین میبایستی تعاملات خود را با وی افزایش دهند، بهکارگیری نمادها و نشانهها برای ابراز عواطف را در کودک خود تقویت نمایند و همه این اهداف را به بهترین شکل میتوانند در خلال بازی کردن با کودک خود جامه عمل بپوشانند. عشق و علاقهای که بزرگسالان مورد علاقه کودک به وی ابراز میدارند و خوشایندی و رضایتمندی که از تعامل با کودک به وی القاء مینمایند باعث میشود کودک از ارتباطاتش با اطرافیان بهنحو مطلوب لذت ببرد. برای بهبود این ارتباط کودک را به فکر کردن وا دارید. مثلاً زمانی که کودک میگوید: (میخوام برم بیرون، اجازه میدی؟) بهجای این که صرفاً به او با (بله و خیر) پاسخ دهید، بهتر است بپرسید (بیرون میخوای چهکار کنی؟) این کار کمک میکند تا کودک به تمایلاتش بهتر و بیشتر فکر کند و دلایل منطقی احساسات، آرزوها و تمایلات خود را بهتر درک نماید.
در این سن کودک که واژهها و لغات بیشتری میآموزد و برای خود عقاید باورهائی کسب میکند، اما فقط زمانی جزء دائمی خزانه لغات واژهها و لغات بیشتری میآموزد و برای خود عقاید، باورهائی کسب میکند. اما فقط زمانی جزء دائمی خزانه لغات کودک قرار خواهد گرفت که کودک معنای واقعی آن را بهخوبی درک کند، درک معنای واژهها، علایم و نمادها نیز در صورتی به بهترین نحو برای کودک حاصل میشود که او بتواند آنها را به عاطفه، هیجان، احساس یا عمل خاصی نسبت دهد و مرتبط سازد.
کودکان، اینک به حافظه خود شکل میدهند که برخلاف مراحل قبلی، تنها محدود به تصاویر نیست، بلکه احساسات، تمایل، باورداشتها و هیجانات مربوط به هر تصویر را هم شامل میشود. انعکاس این زندگی درونی کودکان در بازیهای آنها پدیدار میگردد. بازیهای کودک بهتدریج هر چه بیشتر و بیشتر انعکاسی از نحوه زندگی و درک وی از دنیا خواهد بود. از اینرو ترسها، اضطرابها، کنجکاویها، همدلیها و عشقورزیها، کنجکاویها، تمایلات، اهدف، باورها و ... همه و همه قسمتی از زندگی درون یکودک هستند که از طریق مشاهده و تحلیل بازیهای آنها قابل دستیابی میباشند.
۶) تفکر عاطفی
کودک شما اینک عقاید و باورهای خویش را با عواطف و هیجانات مرتبط میسازد (دلتنگم چون خیلی وقته مامانبزرگ را ندیدهام). زمان، در این مرحله به حال، آینده و گذشته تقسیم میشود فضا و مکان کاملاً معنای نظم یافته پیدا میکنند: مفهوم اینجا، آنجا، یک جای دیگر و ... کاملاً قابل درک است و امکان جداسازی و تفکیک ”واقعیت“ و ”خیال“ برای کودک فراهم گردیده است.
کودک در این سن میداند که چگونه عملکرد کنونی ما، در آینده به نتیجه میرسد و تأثیرات حال بر آینده را متوجه میشود. او اعمال و رفتار خود را کنترل میکند ”چرا که به عواقب آن وقوف مییابد. توانائی وی برای توجه، تمرکز برنامهریزی و کار کردن برای رسیدن به هدف خود بیشتر و بیشتر میشود.
زمانیکه کودک شما سه تا چهارساله است بین افکار و عقاید خود با دیگران ارتباط برقرار میکند. این ارتباط را میتواند بین انواع احساسات و عقاید نیز برقرار سازد مثلاً اعتقاد به اینکه ”عروسکم خوشحال است“ به این عقیده تغییر شکل مییابد که ”عروسکم خوشحال است چون من دوستش دارم“ یا ”عروسکم نارحت است“ به ”عروسکم ناراحته، چون من دارم از خونه بیرون میرم“ تغیر شکل پیدا میکند. خود کودک بهصورت عمدی اعمال، رفتارها را به شکلی طرحریزی یا توجیه میکند که به رضایتمندی دست یابد: ”مامان رفته بیرون زود برمیگرده“. دنیای درونی و بیرونی کودک بهتدریج هر چه بیشتر و بیشتر با هم ارتباط مییابند و احساسات و تجربیات خلقی او هر چه پایدارتر میگردند.
اما، جهت شکلگیری هر چه بهتر این ارتباطات، کودکان میبایست با گفتگوهای سازنده با والدین و اطرافیان، آگاهیدهی مناسب پاسخگوی به سؤالات و شرکت در بازیها با بزرگسالان و همسالان، تغذیه گردند. کودکانی که از تعاملات پویا با اطرافیان و دیگران در این سنین محروم گردند. علیرغم اینکه برای خود نمادها و تجسماتی ساختهاند یاد نمیگیرند که چگونه چنین تصورات و تجسمهائی را با واقعیت مرتبط ساخته، تطبیق دهند و در نتیجه درستی و نادرستی و میزان کارا بودن تصورات درونی خود را در قبال دنیای بیرون و در مقایسه با واقعیات نمیتوانند بیازمایند.
اگر همه آنچه طی مراحل گفته شد بهخوبی پیش بروند ”خودپنداره“ کودک به قویترین صورت، شکل میگیرد: ”من خوبم خوشگلم، شیرینم، باهوشم و ...“ من قوی هستم، کنجکاوم و راهم رو خودم انتخاب میکنم و ...“ اکنون کودک شما میتواند ”تصوری از خود“ خلق کند چرا که با توانائیهائی که بهدست آورده قادر است تجسم و تصوری از آنچه که هست و آنچه در گذشته بوده و در آینده خواهد بود، در ابعاد مختلف و از جنبههای گوناگون بسازد. او این تصور را از خلال ارتباطش با پدر و مادر، دوستان، اقوام، پدربزرگ و مادربزرگ، مربیها و ... بهدست میآورد. با این حال، ذکر این نکته ضرورت دارد که این تجسم یکپارچه از خود تنها نشاندهنده سطحی از الگوهای عمیق رفتاری، عاطفی و نمادین است که از ابتدا تا این سن برای کودک شکل گرفته است و چنین الگوسازیهائی سراسر حیات فرد تداوم خواهند داشت.