پاسخ به:بانک مقالات بینایی
هدف: بررسي اثرات ناخواسته تزريق داخل ويتره قطره استريل چشمي كلرامفنيكل بر سلول هاي اندوتليوم قرنيه دهنده پس از خارج كردن مايع زجاجيه. روش مطالعه: تعداد 100 دهنده در اين مطالعه مورد بررسي قرار گرفتند. در يك چشم هر دهنده پس از خارج نمودن مايع ويتره، قطره استريل چشمي كلرامنفيكل تزريق و چشم مقابل به عنوان شاهد در نظر گرفته شد. پس از جدانمودن ديسك قرنيه - اسكلرا، اندوتليوم قرنيه با استليت لمپ و ميكروسكوپ كانفوكال مورد بررسي قرار گرفت و نتايج دو گروه بر اساس آزمون هاي آماري ويلكاكسون و t زوجي مورد مقايسه قرار گرفت. يافته ها: به لحاظ آماري تفاوتي در چين هاي دسمه (P=0.785)، تراكم سلول هاي اندوتليوم (P=0.908)، ضريب وارياسيون (P=0.801) و درصد سلول هاي شش ضلعي (P=0.370) بين دو گروه وجود نداشت. نتيجه گيري: تزريق داخل ويتره قطره استريل چشمي كلرامفنيكل در گلوب دهنده به دنبال تخليه مايع ويتره، اثر ناخواسته اي بر اندوتليوم قرنيه ندارد.
نسخه قابل چاپ
سندرم چسبندگي چربي اربيت عارضه شناخته شده جراحي هاي استرابيسم، اربيت و باكلينيگ اسكلرا مي باشد كه موجب استرابيسم محدوديتي شده و اصلاح آن اغلب به سختي ميسر مي گردد. در اين مقاله يك روش جراحي نوين با استفاده از فاسياي تمپوراليس جهت تثبيت موقعيت گلوب و برطرف نمودن استرابيسم محدوديتي ناشي از سندرم چسبندگي اربيت معرفي مي گردد كه تاكنون مورد مشابه آن گزارش نشده است.
هدف: مقايسه سرعت جريان خون شريان افتالميك سمت مبتلا در بيماران مبتلا به ايسكمي قدامي غيرالتهابي شرياني عصب بينايي (NAION) حاد و يك طرفه در مقايسه با چشم سمت مقابل. روش كار: در اين مطالعه مورد - شاهدي 20 بيمار مبتلا به NAION يك طرفه كه كم تر از هشت هفته از شروع بيماري آن ها گذشته بود بررسي گرديدند. به وسيله تصويربرداري رنگي داپلر سرعت ميانگين، حداكثر سيستوليك و انتهاي دياستوليك جريان خون شريان افتالميك اندازه گيري و نتايج چشم درگير با چشم مقابل مقايسه شد. يافته ها: تعداد 12 مرد و 8 زن با ميانگين سني 54.6±11.8 سال وارد مطالعه شد. فاصله زماني شروع علايم NAION و اندازه گيري سرعت جريان خون به طور متوسط 27.5±12.8 روز بود. سرعت ميانگين 18.5±0.8) در مقابل (19.9±2.8، حداكثر سيستوليك 37.9±4.09) در مقابل (39.7±3.1 و انتهاي دياستوليك 10.3±2.1) در مقابل (12.3±2.5 جريان خون شريان افتالميك در سمت چشم مبتلا به طور مشخص در مقايسه با سمت غيردرگير كم تر بود (به ترتيب P=0.01، P=0.001 و P<0.001). نتيجه گيري: به نظر مي رسد بيماري NAION با تغيير در سرعت جريان خون شريان افتالميك همراه باشد.
هدف: ارزيابي اثر تزريق تريامسينولون داخل ويتره بر حدت بينايي بيماران مبتلا به انسداد ايسكميك وريد مركزي شبكيه (CRVO). روش پژوهش: اين مطالعه با روش كارآزمايي باليني تصادفي بر روي بيماران مبتلا به CRVO ايسكميك مراجعه كننده به درمانگاه شبكيه بيمارستان فيض در سال 1386-87 انجام گرفت. بيماراني كه كم تر از يك ماه از حمله اوليه بيماري آنان مي گذشت و فاقد فشار بالاي چشم، رتينوپاتي ديابتي، رتينوپاتي ناشي از فشارخون، سابقه ليزر درماني يا اعمال جراحي چشم و بيماري هاي عروقي بودند وارد مطالعه شدند. بيماران بطور تصادفي به دو گروه مداخله با تزريق 1cc از محلول تريامسينولون داخل ويتره (IVT) و گروه شاهد (بدون تزريق) تقسيم شدند. معاينات چشم در تمام بيماران در ماه اول، دوم، سوم و ششم صورت گرفت. جهت بررسي آماري از نرم افزار SPSS13 و نيز آزمون آماري t-test استفاده شد. يافته ها: تعداد 52 بيمار شامل 22 مرد و 30 زن در دو گروه مداخله 25) نفر) و شاهد 27) نفر) مورد مطالعه قرار گرفتند. ميانگين سني بيماران، 60.5±9.7 سال (محدوده 30 تا 80 سال) بود. طول مدت علامت دار بودن بيماران در گروه شاهد 21±5.5 و در گروه مداخله 19±6 روز بود (P=0.66). در تمام بيماران علايم بيماري CRVO نوع ايسكميك از جمله نقص نسبي آوران مردمك (RAPD) وجود داشت. ميانگين درد بيماران در گروه مداخله 1.75±0.20 و در گروه شاهد 1.91±0.08 لوگمار بود (P=0.1). اختلاف دو گروه از نظر بهبود ايجاد شده در حدت بينايي، تنها در پايان ماه اول معني دار بود (P=0.019) و در ساير معاينات تفاوت معني داري ديده نشد. در ميزان فشار داخل چشم قبل و پس از تزريق در معاينات مختلف، تفاوت معني داري مشاهده نشد. نتيجه گيري: اين مطالعه نشان داد كه استفاده از تريامسينولون داخل ويتره باعث تغيير قابل ملاحظه اي در نتيجه بينايي بيماران مبتلا به انسداد وريد مركزي شبكيه نمي گردد.
هدف: تولد زود هنگام نوزاد مي تواند موجب بروز رتينوپاتي نوزادان نارس (ROP) گردد كه در آن رشد و نمو طبيعي عروق شبكيه تغيير كرده و رگ زايي غيرطبيعي بروز خواهد نمود. در اين مطالعه نوازدان مبتلا به ROP پس از ليزر درماني حداقل به مدت يك سال جهت بررسي عيوب انكساري پي گيري شدند. روش پژوهش: در اين مجموعه موارد مشاهده اي اطلاعات 796 نوزاد نارس كه از سال 1381 تا سال 1387 مورد معاينه چشم پزشكي قرار گرفته بودند مورد بررسي قرار گرفت. وزن تولد نوزادان بين 600 تا 1800 گرم و سن تولد آن ها بين 25 تا 34 هفته بود. يافته ها: رتينوپاتي نوزادان نارس (ROP) در 134 نوزاد 16.8) درصد) مشاهده گرديد. از اين تعداد 70 نوزاد 52.6) درصد) به طور خود به خود بهبود پيدا كرده اما 56 بيمار 111) چشم معادل 41.4 درصد) مبتلا به درجات شديدتري از رتينوپاتي نوزادان نارس (ROP) شدند و نياز به ليزر درماني پيدا كردند كه 47 بيمار 92) چشم) جهت بررسي عيوب انكساري مراجعه نمودند. از اين تعداد موارد ميوپي معادل 45 چشم 49.4) درصد)، موارد هيپروپي با درجات كم معادل 33 چشم 36.2) درصد) و ساير موارد هيپروپي معادل 10 چشم 10.8) درصد) گزارش شد و سه چشم پلانو بودند. نتيجه گيري: در مجموع به نظر مي رسد ابتلا به ROP سبب افزايش عيوب انكساري به ويژه نزديك بيني مي گردد كه دامنه آن گسترده بوده و از ميوپي با شدت بالا تا موارد خفيف ميوپي متغيير است. لذا ميوپي يكي از پيامدهايي است كه در بيماران مبتلا به ROP مي بايد مورد توجه قرار گيرد تا از عوارض بعدي مانند تنبلي چشم و مشكلات آموزشي و اجتماعي اين بيماران پيش گيري به عمل آيد.
هدف: بررسي موارد پيش رفته رتينوپاتي نوزادان نارس (ROP) در مراجعين به كلينيك ROP درمانگاه پوستچي شيراز. روش پژوهش: در اين مطالعه توصيفي كه از فروردين 1385 تا بهمن ماه 1387 در كلينيك چشم درمانگاه پوستچي انجام شد. مدارك پزشكي كودكاني كه دچار مراحل پيش رفته ROP در يك يا هر دو چشم شده بودند بررسي گرديد. اطلاعات مربوط به زمان و نحوه تشخيص بيماري، نحوه پي گيري و علل تاخير در درمان از والدين بيماران اخذ شد. يافته ها: از 1024 نوزاد ارجاع شده، 20 بيمار شامل 11 پسر و 9 دختر دچار مراحل پيش رفته ROP شده بودند كه در 17 مورد 85) درصد) به صورت دو طرفه و در سه مورد 15) درصد) يك طرفه بود. علت پيش رفت ROP در 17 بيمار 85) درصد) عدم تشخيص و درمان در زمان مناسب و در سه بيمار 15) درصد) عدم پاسخ به درمان بود. دليل عدم دريافت درمان مناسب در 10 بيمار 50) درصد) عدم اطلاع والدين، در سه بيمار 15) درصد) تشخيص نادرست چشم پزشك، در سه بيمار 15) درصد) سهل انگاري و مشكلات اقتصادي والدين و در يك بيمار 5) درصد) عدم امكان انتقال بيمار از NICU به كلينيك ROP، به دليل وضعيت سيستميك نوزاد بود. نتيجه گيري: مهم ترين عامل كاهش ديد در بيماري ROP و پيش رفت آن به سمت مراحل نهايي، عدم درمان مناسب بيماران به دليل ناآگاهي والدين و كادر درماني و فقدان برنامه جامع و منظم غربالگري در كشور مي باشد.
هدف: هدف مطالعه حاضر مقايسه دو روش جراحي جا به جايي افقي عضلات راست عمودي با جا به جايي عمودي عضلات راست افقي در ميزان excyclotorsion ايجاد شده در چشم خرگوش مي باشد. روش پژوهش: اين مطالعه با روش كارآزمايي تجربي در يك نمونه حيواني شامل 40 چشم از 20 خرگوش سفيد انجام گرديد. در 10 خرگوش (گروه (1 در هر چشم جا به جايي تمام تاندون عضله راست فوقاني (SR) به سمت نازال و عضله راست تحتاني (IR) به سمت تمپورال و در 10 خرگوش (گروه (2 در هر چشم جا به جايي تمام تاندون عضله راست خارجي (LR) به سمت بالا و عضله راست داخلي (MR) به سمت پايين جهت ايجاد excyclotorsion صورت گرفت. ميزان excyclotorsion حاصل از جا به جايي عضلات بر اساس معيار external limbal marking اندازه گيري شد. نتايج با استفاده از آزمون t-test مختص گروه هاي مستقل مورد تحليل آماري قرار گرفت. يافته ها: ميانگين ميزان excyclotorsion در گروه يك 31±1.8 (محدوده 28 تا (35 و در گروه دو 12.85±1.66 (محدوده 10 تا (16 درجه بود (P<0.001) هم چنين اختلاف معني داري بين ميزان excyclotorsion حاصل از جا به جايي عضله MR، 12.6±1.7 درجه (محدوده 10 تا 41) و ميانگين excyclotorsion حاصل از جا به جايي عضله LR، 1.1±0.87 درجه (محدوده صفر تا (2 وجود داشت (P<0.001). نتيجه گيري: جا به جايي هم زمان عضلات SR و IR بيش از جا به جايي هم زمان عضلات MR و LR باعث ايجاد excyclotorsion مي گردد، اگر چه جا به جايي عضله LR به سمت بالا باعث ايجاد اين نوع اختلال نمي گردد. مقدار excyclotorsionايجاد شده در اثر جا به جايي عضلات راست عمودي مي تواند بر اساس ميزان چرخش گلوب در زمان جراحي تغيير كند.
هدف: گزارش يافته هاي كلينيكي، راديولوژيك و پاتولوژيك و اقدامات درماني در بيمار مبتلا به عود همانژيوم كاورنوس اربيت. معرفي بيمار: خانم 32 ساله اي با شكايت كاهش پيش رونده ديد چشم راست همراه با افتادگي پلك همان چشم با تشخيص همانژيوم كاورنوس بزرگ اوربيت تحت عمل جراحي قرار گرفت و تومور بطور كامل خارج شد. ده سال بعد با شكايت از عود پروپتوز و انحراف پيش رونده چشم تحت معاينه قرار گرفت و پس از بررسي توسط تصويربرداري رزونانس مغناطيسي (MRI) تشخيص همانژيوم كاورنوس مجدد در همان محل مطرح گرديد. بيمار تحت عمل جراحي قرار گرفت و تومور خارج شد. با مراجعه به تصاوير قبلي بيمار مشخص گرديد تومور اوليه دوقلو بوده كه تنها يك قسمت آن خارج گرديده بود. نتيجه گيري: عود همانژيوم كاورنوس مي تواند ناشي از چندتايي بودن توده اوليه باشد كه پس از سال ها رشد آهسته به اندازه اي مي رسد كه علايم باليني ايجاد مي نمايد. لذا در مواردي كه توده بزرگ يا چند قسمتي باشد، پس از خارج كردن كامل توده اصلي يك جستجوي دقيق تر براي يافتن توده هاي كوچك تر احتمالي توصيه مي شود.
هدف: بررسي دانش و رفتار در زمينه مشكلات چشمي ناشي از كار با رايانه در كاربران آن. روش پژوهش: در اين مطالعه مقطعي تعداد 123 كاربر حرفه اي رايانه از بين كارمندان واحدهاي اداري دانشگاه توسط تكميل پرسشنامه خودايفا تحت بررسي قرار گرفتند. پرسشنامه حاوي اطلاعات جمعيتي و 9 پرسش جهت بررسي دانش كاربران در مورد سندرم بينايي ناشي از رايانه (CVS: computer vision syndrome) و 9 پرسش ديگر در مورد نحوه رفتار كاربران در اين زمينه بود. يافته ها: تعداد 69 زن و 54 مرد با ميانگين سني 31.3±7.1 سال و تحصيلات بالاتر از ديپلم تا دكترا بررسي شدند. همه شركت كنندگان در مطالعه بيش از يك ساعت در روز و 70 كاربر 56.2) درصد) بيش از 3 ساعت در روز از رايانه استفاده مي كردند. ميزان آگاهي كاربران در زمينه ابعاد مختلف از 7.6 تا 78.5 درصد متفاوت بود، به نحوي كه افراد در زمينه لزوم تنظيم كنتراست و شفافيت تصوير 78.5) درصد) و لزوم استراحت منظم در زمان كار مداوم با رايانه 46.5) درصد) بيش از ساير موارد اطلاع داشتند. بر خلاف آن دانش افراد در مورد ميزان نور مناسب محيط از ساير موارد محدودتر بود، به نحوي كه تنها 7.6 درصد افراد از اين امر اطلاع داشتند. ميزان به كارگيري صحيح رايانه به منظور حفظ سلامت بينايي از 25.3 تا 76 درصد متغير بود. كم ترين ميزان مربوط به مراجعه به موقع جهت انجام معاينات چشم پزشكي برآورد گرديد. 28 كاربر 22.8) درصد) اظهار داشتند كه CVS را از منابع علمي مطالعه نموده اند اما تنها دو كاربر 7.1) درصد) تمامي علايم CVS را به درستي مي دانستند. در مورد نحوه برخورد با CVS هيچ كدام از كاربران به تمامي پرسش ها پاسخ صحيح ندادند. نتيجه گيري: در اين مطالعه دانش كاربران رايانه در زمينه CVS در حد بسيار پاييني ارزيابي شد و به كارگيري دانش موجود نيز مطلوب نبود.
هدف: ارزيابي اثر قطره سيكلوسپورين 2 A درصد موضعي در درمان و جلوگيري از عود حملات رد پيوند، پس از پيوند نفوذي قرنيه در بيماران با سابقه حملات مكرر رد پيوند. روش پژوهش: در اين كارآزمايي باليني، گروه از بيماران با سابقه پيوند نفوذي قرنيه در شروع حملات ساب اپي تليال يا اندوتليال رد پيوند به صورت تصادفي تحت درمان با قطره سيكلوسپورين 2 A درصد يا دارونما به همراه استروييد موضعي قرار گرفتند. علت اوليه انجام پيوند قرنيه در اين افراد شامل قوز قرنيه، استحاله اندوتليال فوكس، استحاله استروماي قرنيه و كدورت فاقد عروق خوني قرنيه بود. سيكلوسپورين موضعي يا دارونما به مدت 6 ماه تجويز گرديد. مدت زمان استفاده از استروييد، طول دوره بهبودي حمله رد پيوند، تعداد حملات عود در حين دريافت دارو و پس از آن و ميزان بقاي بدون رد پيوند بين گروه هاي مطالعه مورد مقايسه قرار گرفت. يافته ها: تعداد 22 چشم از 22 بيمار (12 مرد) در شروع واكنش رد پيوند، تحت درمان با قطره سيكلوسپورين 2 A درصد قطره بتامتازون 0.1 درصد موضعي (گروه (1 و 21 چشم از 21 بيمار 10) مرد) تحت درمان با دارونما و قطره بتامتازون 0.1 درصد موضعي (گروه (2 قرار گرفتند. ميانگين سن بيماران 32.48±11.9 و 35.48±11.7 سال به ترتيب در گروه (1) و (2) بود (P=0.42). ميانگين دوره پي گيري 16.6±6.1 ماه در گروه (1) و 16±6.3 ماه در گروه (2) بود (P=0.75). دوره بهبود كامل حمله رد پيوند پس از تجويز سيكلوسپورين و يا دارونما در گروه (1) و (2) به ترتيب 25.6±21 و 33.2±16.7 روز بود (P=0.22). در پايان دوره پي گيري، ميزان بقاي بدون درد پيوند در گروه هاي مذكور به ترتيب 34.8 و 31.7 درصد بود (P=0.89). نتيجه گيري: قطره سيكلوسپورين A به همراه استروييد موضعي در درمان و پيش گيري از حملات رد پيوند در بيماران با سابقه قبلي اين حملات پس از پيوند نفوذي قرنيه در مقايسه با درمان استروييدي موضعي به تنهايي اثر بيش تري ندارد.
هدف: گزارش يك مورد لوسمي ميلوژن حاد با تظاهر سلوليت اطراف حدقه چشم. معرفي بيمار: پسر 17 ساله اي با سلوليت حاد اطراف حدقه چشم سمت راست از 5 روز قبل مراجعه نمود كه ادم به سرعت در سمت راست صورت و گردن منتشر گرديده و بيمار به درمان معمول آنتي بيوتيكي پاسخ نداده بود. در بررسي لام خون محيطي، لكوسيتوز با تعداد بالاتر سلول هاي نابالغ همراه با ترومبوسيتوپني و آنمي مشاهده شد. در بررسي نمونه مغز استخوان لوسمي ميلوسيتيك حاد تاييد شد. نتيجه گيري: در بيماراني كه با تشخيص سلوليت پره سپتال و يا سلوليت اربيتال تحت درمان قرار مي گيرند بيماري هاي سيستميك مانند لوسمي ميلوژن حاد به عنوان تشخيص افتراقي مطرح مي باشند.
هدف: گزارش معاينات باليني و نتايج آسيب شناسي عود لوسمي لنفوبلاستيك حاد با تظاهرات غيرمعمول چشمي. معرفي بيمار: در يك دختر 9 ساله با سابقه ابتلا به لوسمي لنفوبلاستيك حاد (ALL) و پروفايل طبيعي سلول هاي خون محيطي يك توده در ناحيه خلفي ملتحمه چشم راست به همراه لنفودنوپاتي در قسمت قدامي گوش همان سمت بروز كرد. پس از برداشت ضايعه، تظاهرات آسيب شناسي زير ملتحمه به شدت مطرح كننده ارتشاح لوكميك ناشي از عود لوسمي لنفوبلاستيك از نوع سلولي (L 1) pre B بود. نمونه برداري از مغز استخوان، عود لوسمي را در اين بافت نيز نشان داد و بيمار تحت شيمي درماني سيستميك و نيز تزريق داخل مايع مغزي نخاعي قرار گرفت. نتيجه گيري: عود ALL ممكن است به صورت يك توده زير ملتحمه اي به رغم وجود پروفايل طبيعي سلول هاي خون محيطي بروز نمايد.
روش: در اين مطالعه مقطعي كليه بيماران مبتلا به انحراف چشم مادرزادي كه طي يك سال به بيمارستان لبافي نژاد مراجعه و تحت عمل جراحي قرار گرفتند، از نظر ضريب هوش كلامي، عملي و كلي مورد بررسي قرار گرفته و با ميانگين بهره هوشي جامعه ايراني (15±100) مقايسه شدند. نتايج: در مدت انجام مطالعه 109 بيمار با ميانگين سني 10.5±18.4 سال (63-4 سال) بررسي شدند. اغلب بيماران (80 درصد) تحصيلات پايين تر از ديپلم داشته و 79.8 درصد بيماران ساكن شهر بودند. درجات مختلفي از آمبليوپي يك طرفه يا دو طرفه در 46 بيمار (2.2 درصد) وجود داشت. ضريب هوشي كلامي بيماران به طور متوسط 19.6±87.2 (45 تا 127) هوش عملي 15.5±81 ) 44تا111 ( و هوش كلي 18.3±83.5 (40 تا 120) بود كه در مقايسه با متوسط ضرايب هوش عادي، پايين تر مي باشد (P<0.01). ضريب هوش كلي در ساكنين شهر به طور معني داري بيش از ساكنين روستا بود (19.5±85.1 در مقابل (P=0.016, 77.3±10.5. تحصيلات پايين والدين و وجود آميليوپي، به ويژه نوع دو طرفه آن، با ضرايب هوشي پايين تر همراه بودند، هم چنين ضريب هوش در گروه ميوپ كمي بهتر از امتروپ ها و در هر دو گروه بهتر از هيپروپ ها بود. اگر چه اين روابط به لحاظ آماري معني دار نبود. نتيجه گيري: بيماران مبتلا به استرابيسم مادرزادي كه در مطالعه حاضر تحت بررسي قرار گرفند، از ضريب هوش پايين تري نسبت به جامعه عادي برخوردار بودند. مطالعات بيش تر جهت تعيين علل احتمالي سرشتي و يا اكتسابي توصيه مي گردد.
هدف: بررسي آسيب هاي چشمي در افراد مسن از نظر خصوصيات دموگرافيك، مكانيسم هاي ايجاد آسيب، عوارض ايجاد شده و تاثير آسيب بر ديد اين افراد. مواد و روش ها: در اين مطالعه به صورت گذشته نگر، به بررسي پرونده پزشكي 91 بيمار بالاتر از 60 سال كه به علت ضربه هاي وارده به چشم بين سال هاي 1380 و 1386 در بخش چشم بيمارستان خليلي بستري گرديده بودند پرداخته شد. اطلاعات بيماران شامل سن، جنس، محل سكونت، نوع و مكانيسم ضربه، چشم درگير، عوارض ايجاد شده، فاصله زماني مراجعه به بيمارستان جهت درمان و ديد بيمار در هنگام مراجعه جمع آوري گرديد و با استفاده از نرم افزار SPSS11.5 و آزمون كاي مربع، داده هاي مطالعه خلاصه و مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. يافته ها: محدوده سني بيماران بين 60 تا 87 سال و به طور ميانگين 7.8±69.6 سال بود. 11 بيمار (21.1 درصد) تك چشمي (monocular) بودند. 61 بيمار 67درصد) روستايي و 30 بيمار (33 درصد) شهري بودند. ميانگين و انحراف معيار مدت زمان مراجعه به بيمارستان پس از آسيب ديدگي، 130±102 ساعت و طيف زمان مراجعه بيماران از يك ساعت تا 480 ساعت (20 روز بعد) متغير بود. در افرادي كه بيش از 48 ساعت تاخير در مراجعه داشتند، حدت بينايي به صورت معني داري ضعيف تر از سايرين بود. شايع ترين علل آسيب، به ترتيب شاخه درخت 24.2) درصد)، آسيب نافذ با چوب (22 درصد)، آسيب غيرنافذ (blunt) با چوب (11 درصد) ضربه غيرنافذ با دست (11 درصد) و افتادن بيمار (9.9 درصد) بود. در 3 مورد (3.3 درصد) جسم خارجي داخل چشم (IOFB) وجود داشت و در 14 بيمار (15.4 درصد) اندوفتالميت ايجاد گرديد. شايع ترين عارضه، ايجاد زخم قرنيه (27.5 درصد) و پس از آن، بازشدن و گسيختگي زخم جراحي قبلي چشم (22 درصد) و پارگي قرنيه (22 درصد) بود. ارتباط معني داري بين ايجاد زخم قرنيه و هم چنين گسيختگي زخم عمل جراحي و ايجاد ديد بسيار ضعيف وجود داشت. نتيجه گيري: اين مطالعه به بررسي اختصاصي آسيب هاي چشمي در افراد بالاي 60 سال از نظر وخامت بيماري، مكانيسم ايجاد ضربه و نوع عوارض ايجاد شده در اين بيماران پرداخته است و ضرورت توجه بيش تر و در نظر گرفتن آموزش، پيش گيري و مراقبت از اين گروه سني را بيان مي كند.
روش بررسي: اين تحقيق به صورت كارآزمايي باليني، بر روي 22 بيمار مبتلا به آنتروپيون سيكاتريسي شديد دوطرفه پلك فوقاني انجام گرديد. مداخلات صورت گرفته شامل عمل جداسازي لاملاهاي قدامي و خلفي همراه با قراردادن پرده آمنيون (AM) بر روي ناحيه تارس پلك فوقاني بيمار و عمل مشابه بدون استفاده از پرده آمنيون بر روي پلك ديگر همان بيمار بود. نتايج و عوارض هر دوطرف، قبل، روز بعد، هفته اول، هفته دوم، ماه اول و ماه سوم پس از جراحي ثبت و مقايسه گرديد. زمان آخرين پي گيري از 4 تا 21 ماه و به طور متوسط 6.17±9.89 ماه بود. يافته ها: تعداد 22 بيمار شامل 13 زن و 9 مرد با ميانگين سني 8.58±71.54 سال (55 تا 84 سال) وارد مطالعه شدند. آنتروپيون سيكاتريسي در 18 بيمار به علت تراخم مزمن (81.8 درصد) و در 4 بيمار (18.2 درصد) بدون علت مشخص ايجاد گرديده بود. در هفته دوم پس از عمل جراحي، چشم هاي داراي AM كم تر از گروه كنترل، توسط فلورسين رنگ گرفتند (P=0.016). هم چنين در انتهاي ماه اول محل عمل در همه چشم ها در هر دو گروه به صورت كامل اپي تلياليزه شده بود. از نظر عود تريكيازيس، بين دو گروه مورد بررسي، تفاوت معني دار مشاهده نشد (P=1). در آخرين پي گيري تعداد مزه هاي درتماس با گلوب، در گروه AM به صورت معني دار كم تر بود (P=0.042). در بررسي صورت گرفته مشخص گرديد تفاوت معني داري در چروكيدگي و بازگشت رنگ طبيعي تارس بين دو گروه مورد مطالعه وجود ندارد. ميزان بروز خون ريزي زير پيوند، در هفته اول 3 مورد بود كه در انتهاي ماه اول، همه موارد بهبود يافتند. نتيجه گيري: به نظر مي رسد با توجه به افزايش سرعت اپي تلياليزاسيون مجدد در مواردي كه از پيوند پرده آمنيون استفاده مي شود، بهتر است در اعمال جراحي آنتروپيون كه لاملاهاي قدامي و خلفي از هم جدا مي گردند، ناحيه تارس با اين پيوند پوشانده شود.