پاسخ به:بانک مقالات بینایی
عمل جراحي آ ب مرواريد به روش فيکوامولسيفيکاسيون متداول ترين جراحي در حيطه چشم پزشکي است و آشنايي با جزييات نحوه انجام جراحي و عوارض آن براي همه چشم پزشکان ضروري مي باشد. از جمله اين عوارض مي توان به مشکلات قرنيه و در راس آ نها به تورم اين بافت اشاره نمود که به صورت موضعي يا منتشر بوده و داراي عللي چون ذخيره اندک سلو لهاي اندوتليال قبل از عمل و آسيب وسيع اين سلو لها در حين عمل، پيدايش التهاب، بالا رفتن فشار چشم، حساسيت به مواد و مايعات به کار رفته و در نهايت آسيب غشاي دسمه در حين عمل مي باشد. در اين مقاله به معرفي يک بيمار با ادم موضعي قرنيه به علت آسيب غشاي دسمه مي پردازيم.
نسخه قابل چاپ
هدف: ارزيابي فاكتور اصلاحي هوفر (Hoffer) در اندازه گيري طول قدامي خلفي كره چشم (بيومتري) پس از كارگذاري عدسي داخل چشمي در چشم هاي فاكيك جهت اصلاح عيوب انكساري.| روش و مواد: در اين مطالعه هم گروهي (كوهورت) توصيفي تاريخي، تعداد 24 چشم از 14 بيمار كه جهت اصلاح عيب انكساري نزديك بيني خود تحت عمل كارگذاري عدسي داخل چشمي ارتيزان قرار گرفته بودند، با دو روش بيومتري اولتراسوند و IOL Master در دو حالت متفاوت فاكيك (Phakic) و پسودوفاكيك تحت بيومتري قرار گرفته و اصلاح بيومتري اولتراسوند متناسب با فاكتور هوفر پذيرفت و نتايج به دست آمده از كليه روش ها با بيومتري اولتراسوند قبل از عمل به عنوان روش استاندارد مقايسه شد. نتايج: ميانگين اختلاف ايجاد شده پس از عمل در هر يك از روش هاي بيومتري بعد عمل، شامل اولتراسوند بدون اعمال فاكتور هوفر (Alpo)، اندازه گيري با IOL Master در حالت فاكيك (AL IOLMp) و پسودوفاكيك (AL IOLMpp) و در نهايت بيومتري اولتراسوند پس از اعمال فاكتور هوفر (ALhc) به ترتيب 0.01، 0.022، 0.13، 0.61 ميلي متر و ميانگين قدر مطلق اين اختلاف ها به ترتيب 0.23، 0.23، 0.26 و 0.25 ميلي متر بود. فراواني مواردي كه اختلاف بيش از 0.2 ميلي متر (به عنوان اختلاف باليني با اهميت) وجود داشت به ترتيب در گروه هاي فوق 42.3، 37.5، 57.5 و 46.2 درصد بود. نتيجه گيري: فاكتور اصلاحي هوفر قادر به تعيين دقيق بيومتري بيماران نبوده و روش هاي IOL master و يا اولتراسوند هم چنان روش هاي قابل اعتمادتري جهت اطلاع از طول قدامي خلفي چشم پيش از عمل جراحي مي باشند.
هدف: بررسي ايمني مقادير متفاوت داروي بواسيزوماب در مايع زجاجيه چشم خرگوش روش: تعداد 12 چشم از 6 خرگوش تحت تزريق داخل زجاجيه مقادير 5، 7.5 و 10 ميلي گرم از داروي بواسيزوماب قرار گرفتند. در هر خرگوش در يك چشم بواسيزوماب و در چشم مقابل يا دارونما تزريق شد و يا تنها تحت نظر قرار گرفت. خرگوش ها قبل از تزريق و سپس در روزهاي 1، 2، 3، 7، 14 و 28 بعد از تزريق تحت معاينه چشم قرار گرفتند. از تمام موارد قبل و 14 روز بعد از تزريق آزمون الكترورتينوگرافي به عمل آمد. در روز 28 تمام چشم ها تخليه و به وسيله ميكروسكوپ نوري و الكتروني مورد مطالعه آسيب شناسي قرار گرفت. يافته ها: در معاينه باليني در روز اول تا هفتم يك مورد التهاب زجاجيه با مقدار 10 ميلي گرم بواسيزوماب ايجاد شد و همين چشم مبتلا به آب مرواريد نيز گرديد. چشم هاي ديگر در معاينه باليني طبيعي بودند و الكترورتينوگرافي پس از تزريق در هيچ چشمي تغيير قابل توجه اي را نشان نداد. در بررسي ميكروسكوپي شبكيه، تنها افزايش سلول هاي شبه مولر در چشم هاي مورد تزريق (دارونما و دارو) مشاهده شد. نتيجه گيري: در مطالعه حاضر تزريق داخل زجاجيه مقادير 5 و 7.5 ميلي گرمي داروي بواسيزوماب در چشم خرگوش همراه با عوارض سمي نبود اما با مقدار 10 ميلي گرم علايم التهاب مشاهده گرديد.
هدف: بررسي نقش كرايوپكسي (Cryopexy)، ليزردرماني (Laser therapy) و پي گيري بدون اقدام درماني در سوراخ شدگي اسكلرا حين جراحي استرابيسم در يك مدل حيواني. روش پژوهش: تعداد 42 خرگوش از نژاد pigmented eye در اين مطالعه تجربي وارد شدند. هر دو چشم خرگوش ها با استفاده از سوزن دوبل شماره S-24 متصل به نخ پلي گلاكتين 6-0 در موقعيت مشابه و در ناحيه تحتاني محل اتصال عضله مستقيم، سوراخ و سوزن حين عبور از اسكلرا وارد حفره زجاجيه گرديد. جهت ترميم سوراخ در 22 خرگوش در يك چشم از كرايوپكسي و در 20 خرگوش در يك چشم از ليزر درماني استفاده شد. در چشم مقابل خرگوش ها هيچ اقدام درماني صورت نگرفت و به عنوان گروه شاهد در نظر گرفته شدند. نتايج و عوارض در سه گروه بررسي و با يكديگر مقايسه شد. يافته ها: به طور كلي عارضه كاتاراكت در 8.3 درصد 7) چشم)، كدورت قرنيه در 1.2 درصد 1) چشم) و تجمع موقت مايع در ناحيه خلفي شبكيه در اطراف پارگي در 1.2 درصد موارد 1) چشم) مشاهده شد. به لحاظ بروز عوارض تفاوت معني داري بين سه گروه مذكور وجود نداشت. هم چنين موردي از عوارض اندوفتالميت و جداشدگي شبكيه مشاهده نشد. نتيجه گيري: در طي جراحي استرابيسم عوارض تهديد كننده بينايي متعاقب سوراخ شدگي اسكلرا ناشايع بوده و پي گيري طولاني مدت و با فواصل كوتاه روش مناسبي براي بررسي و ارزيابي باليني عوارض احتمالي مي باشد.
هدف: مقايسه نتايج بينايي و ميزان اعوجاجات رده بالا (HOA: high-order aberration)، در جراحي كراتكتومي فتورفركتيو (PRK) قرنيه با دو روش معمول (conventional) و customized. روش پژوهش: اين كارآزمايي باليني تصادفي بر روي 58 چشم از 29 بيمار نزديك بين كانديد جراحي انكساري PRK، صورت گرفت. پس از ارزيابي كامل، در هر شركت كننده به صورت تصادفي در يك چشم لايه برداري قرنيه به روش معمول (گروه اول) و در چشم مقابل لايه برداري به روش Customized (گروه دوم) با استفاده از دستگاه اكسايمر Technolas 217 Z صورت گرفت. بعد از عمل تغييرات حدت بينايي، عيب انكساري سيلكوپلژيك، حساسيت كنتراست (CSF)، HOA و شكايات بيماران از قبيل مشاهده هاله نور و خيرگي (glare) بين دو گروه مقايسه شد. يافته ها: ميانگين سن بيماران و مدت پي گيري به ترتيب 26.7±6.0 سال و 8.1±3.3 ماه بود. قبل از عمل، ميانگين عيب انكساري و آستيگماتيسم انكساري معادل كروي سيلكوپلژيك به ترتيب -4.92±1.6 و +0.91±1.0 ديوپتر محاسبه گرديد. دو گروه در زمينه انواع HOA و CSF قبل از عمل اختلاف معني داري نداشتند. بعد از عمل، مقدار HOA براي مردمك 4 ميلي متري در گروه اول به 0.24±0.19 و در گروه دوم به 0.31±0.21 افزايش يافت (P<0.001). اين ارقام به همان ترتيب براي مردمك 6 ميلي تري 0.34±0.23 (محدوده 0.75 تا (-0.08 و 0.52±0.32 (محدوده 1.43 تا (-0.04 ميلي متر بود (P=0.03). افزايش HOA بعد از عمل نسبت به مقادير قبل تنها در گروه دوم و در محدوده مردمك 6 ميلي متري بالاتر بود (P=0.03). مقدار CSF در هر دو گروه كاهش يافت اما در خصوص CSF و عوارض، اختلاف معني داري مشاهده نشد. نتيجه گيري: انواع HOA بعد از عمل PRK در هر دو روش لايه برداري اپي تليوم قرنيه افزايش مي يابد كه در روش customized به طور معني دار بيش تر از روش معمول است.
هدف: برآورد شيوع رتينوپاتي نوزادان نارس (ROP: retinopathy of prematurity) و تعيين عوامل خطر ابتلا در نوزادان در معرض خطر بستري در بيمارستان هاي واجد بخش مراقبت ويژه نوزادان در شهر اصفهان طي سال هاي 1382-1387. روش پژوهشي: در اين مطالعه توصيفي تحليلي گذشته نگر پرونده 604 نوزاد در معرض خطر ابتلا به رتينوپاتي نوزادان نارس مورد بررسي قرار گرفت. سوابق 106 نوزاد مبتلا به ROP با 498 نوزاد فاقد اين عارضه در ارتباط با وزن حين تولد، سن داخل رحمي، اكسيژن درماني، نوع زايمان، ازدواج فاميلي والدين، وضعيت چند قلويي و جنس مورد مقايسه قرار گرفت. يافته ها: شيوع ROP در نوزادان مورد بررسي 17.5 درصد بود. در تحليل تك متغيره زيرگروه ها (ابتلا و عدم ابتلا به ROP)، وزن كم حين تولد (P<0.01)، سن پايين داخل رحمي (P<0.01) و دريافت بيش تر اكسيژن (P=0.01) در گروه مبتلا به ROP از شيوع بالاتري برخوردار بود. در مورد ساير عوامل مورد بررسي اختلاف معني دار آماري يافت نگرديد. نتيجه گيري: نتايج اين مطالعه ضرورت انجام غربالگري نوزادان در معرض خطر را مطرح مي نمايد. عوامل خطر همراه با ROP، وزن كم حين تولد و سن داخل رحمي پايين بودند.
هدف: اين تحقيق به منظور تعيين تظاهرات فراساختاري و تشكيل واكوئل (vacuole) در اندوتليوم قرنيه افراد دهنده صورت پذيرفت. روش مطالعه: در قرنيه دهنده مشكوك به واكوئله شدن لايه اندوتليوم، اسليت لمپ بيوميكروسكوپي و بررسي آسيب شناسي توسط ميكروسكوپ كانفوكال و ميكروسكوپ الكتروني ترنسميشن (Transmission) صورت گرفت. يافته هاي فراساختاري با نتايج بررسي مشابه بر روي اندوتليوم به ظاهر طبيعي فرد مبتلا به قوز قرنيه مقايسه گرديد. يافته ها: ميكروسكوپ كانفوكال موارد متعددي از ساختمان هاي مدور تا بيضوي تيره را در داخل اندوتليوم قرنيه دهنده نشان داد. در برش نيمه نازك اين قرنيه نيز، ساختمان هاي كيست مانندي با اندازه متغير داخل سيتوپلاسم اندوتليوم نزديك غشاي سيتوپلاسمي خلفي نمايان گرديد. در برخي نواحي اين ساختمان ها به يكديگر پيوسته و از سلول اندوتليال خارج شده بودند. در بررسي توسط ميكروسكوپ الكتروني ترنسميشن، مشخص گرديد برجستگي غشاي سيتوپلاسمي خلفي سلول هاي اندوتليال، ناشي از حضور واكوئل هاي به نسبت بزرگ و شفاف (از نظر الكتروني) در داخل سيتوپلاسم سلول ها مي باشد. اين تظاهرات در اندوتليوم به ظاهر طبيعي چشم مبتلا به قوز قرنيه مشاهده نگرديد. نتيجه گيري: در اين مطالعه تظاهرات ميكروسكوپ كانفوكال و فراساختاري و حفره دار شدن سلول اندوتليوم در قرنيه دهندگان مورد بررسي قرار گرفت. تصاوير ميكروسكوپ كانفوكال را مي توان به عنوان يك تصوير مرجع از نظر تشكيل واكوئل در اندوتليوم به كارشناسان فني بانك چشم معرفي نمود.
نوريت اپتيك به طور معمول افراد جوان را مبتلا مي كند و در زنان شايع تر است. درگيري به صورت افت ديد تحت حاد بروز مي نمايد كه در اكثر افراد با درد اطراف چشم به ويژه هنگام حركت چشم همراه است. در دو سوم موارد عصب بينايي قبل از ورود به چشم درگير مي شود و نماي سر عصب بينايي در اين موارد طبيعي است. ديد مركزي اغلب مختل مي گردد و نقص نسبي آوران مردمك (RAPO) و اختلال ديد رنگي وجود دارد. انجام تصويربرداري رزونانس مغناطيسي (MRI) در تمام بيماران مبتلا به نوريت اپتيك توصيه مي شود. وجود پلاك در ماده سفيد اطراف بطن مهم ترين عامل پيش آگهي ابتلاي فرد به مالتيپل اسكلروز در آينده مي باشد. به طور معمول در طول مدت يك ماه پس از حمله حاد، بهبود ديد آغاز مي گردد و استفاده از داروي متيل پردنيزولون وريدي به مقدار 250 ميلي گرم هر 6 ساعت به مدت 3 روز و در ادامه 11 روز پردنيزولون خوراكي با مقدار يك ميلي گرم به ازاي هر كيلوگرم وزن بدن، سبب تسريع بهبود ديد بيماران در مدت 1 الي 2 هفته مي شود. پردنيزولون خوراكي به تنهايي خطر عود را دو برابر افزايش مي دهد و تجويز آن توصيه نمي گردد.
معرفي بيمار مرد 43 ساله اي اهل کشور عراق با درد شديد چشم راست و کاهش اخيرحدت بينايي در همين چشم مراجعه نمود. در معاينه ديد بدون اصلاح در چشم راست و چپ به ترتيب 20.80 و 20.20 و وحد بينايي اصلاح شده 20.60 و 20.20 بود. التهاب شديد عروق اسکلراي فوقاني همراه با نازکي شديد در چشم چپ وجود داشت. مارکوس گان در هر دو چشم منفي بود.
هدف: گزارش يك مورد بيمار مبتلا به فوندوس فلاوي ماكولاتوس (استحاله آتروفيك ماكولا) هماره با هامارتوم و اپي تليوم حاوي رنگدانه شبكيه. معرفي بيمار: خانم 26 ساله با سابقه كاهش پيش رونده و تدريجي حدت بينايي هر دو چشم از سنين كودكي كه در چشم راست از شدت بيش تري برخوردار بود، به بيمارستان لبافي نژاد مراجعه نمود. در معاينه اخير، حدت بينايي اصلاح شده براساس چارت اسنلن در چشم راست 20.400 و در چشم چپ 20.200 بود. در بررسي بيوميكروسكوپي، در چشم راست توده برجسته در تمامي سطوح ماكولا رويت شد كه سبب نامنظمي ساختار فوندوس و عروق شبكيه گرديده بود. در سطح اين ضايعه غشاي اپي رتينال فيبروز قابل مشاهده بود. در بررسي چشم چپ در ناحيه مركزي بازتاب طبيعي فووه آ وجود نداشت و تغييرات لايه اپي تليوم رنگدانه اي شبكيه در ناحيه فووه آ مشهود بود. بررسي هاي فلورسين آنژيوگرافي، الكترورتينوگرام و الكترواكولوگرم مويد فوندوس ماكولاتوس در مرحله پيش رفته در هر دو چشم و بررسي ايندوسيانين سبز عدم وجود نورگ زايي كوروييد را تاييد نمود. نتيجه گيري: تاكنون ابتلاي هم زمان فوندوس ماكولاتوس و هامارتوم شبكيه و اپي تليوم حاوي رنگدانه شبكيه گزارش نشده است. اتفاقي بودن اين يافته و يا وجود زمينه ژنتيكي مشترك از جهت توارث، هم زمان نيازمند مطالعه مجزا مي باشد.
هدف: تعيين ميزان بروز، عوامل همراه و نتايج باليني اعمال مجدد پس از جراحي ليزري انكساري قرنيه. روش پژوهش: در اين مطالعه توصيفي گذشته نگر از مجموع بيماراني كه در حد فاصل اول فروردين 1384 تا پايان آذرماه 1385 تحت اعمال جراحي ليزري انكساري قرنيه قرار گرفته بودند، پرونده مواردي كه تحت عمل مجدد قرار داشتند وارد مطالعه شد و حدت بينايي با و بدون اصلاح و عيب انكساري اسفروسيلندر قبل و بعد از عمل مورد مقايسه قرار گرفت. يافته ها: در طول 21 ماه از مجموع 10311 چشم از 5257 بيمار، 63 چشم 0.6) درصد) تحت يك يا دو عمل مجدد قرار گرفته بودند. متوسط فاصله زماني بين عمل اول و عمل مجدد 116±20 روز بود. ميانگين ± انحراف معيار عيب انكساري معادل كروي قبل از عمل اول در چشم هايي كه تحت عمل مجدد قرار گرفته بودند به طور كلي -4.40±3.17 ديوپتر (محدوده -5.88 تا (-14.25، در بيماران گروه ليزيك -4.58±3.28 ديوپتر (محدوده -14.25 تا (5.18 و در بيماران گروه -2.73±1.61 PRK ديوپتر (محدوده -5.13 تا (0.8 بود. اين مقدار قبل عمل مجدد بيماران به طور كلي -1.13±1.97 ديوپتر (محدوده -4.25 تا (+3 كه در بيماران گروه ليزيك -1.25±1.71 (محدوده -4.25 تا (+3 و در بيماران گروهPRK -0.45±1.7 ديوپتر (محدوده -2.75 تا (+1.5 بود. قبل از انجام عمل مجدد، تنها 30 درصد بيماران حدت ديد بينايي اصلاح نشده 20.40 يا بهتر داشتند ولي پس از عمل مجدد 100 درصد بيماران به حدت بينايي مذكور دست يافتند. نتيجه گيري: انجام اعمال انكساري ليزري مجدد مي تواند يك روش درماني ايمن، موثر و مطلوب در درمان عيوب انكساري باقي مانده از عمل اوليه باشد. فراواني اندك اعمال جراحي مجدد در ميان بيماران، مي تواند نمادي از توموگرام هاي مناسب پاسخ مطلوب نژاد ايراني به جراحي هاي مزبور و يا مقاومت جراحان در مقابل انتظارات بيماران باشد.
هدف: ارزيابي پيامد بينايي عمل جراحي ليزيك (LASIK) به روش سيلندر متقاطع در آستيگماتيسم بالا توام با خطاي كروي محدود (low spherical component). روش پژوهش: طي مدت دو سال و به صورت آينده نگر، ليزيك به روش سيلندر متقاطع در بيماران با آستيگماتيسم بالا توام با خطاي كروي پايين ارزيابي شد. تمام جراحي ها با استفاده از ليزر اگزايمر (Nidek EC-5000) به روش معمول صورت گرفت. پيامدهاي اصلي مورد بررسي شامل حدت بينايي تصحيح نشده (UCVA) و تصحيح شده با عينك (BSCVA)، عيب انكساري و عوارض عمل جراحي بودند. يافته ها: تعداد 34 چشم از 22 بيمار به مدت 21.84±3.69 ماه پي گيري شدند. در آخرين معاينه، 20.40 UCVA يا بالاتر در 33 چشم 97.1) درصد) مشاهده شد. BSCVA پس از ليزيك به صورت معني داري بهتر از BSCVA قبل از جراحي بود (P<0.005). ميانگين آستيگماتيسم قبل از عمل از -4 D) -4.73±0.89 D تا (-7 به -1.5 D) -0.29±0.47 D تا (0 در آخرين معاينه كاهش يافت (P<0.001). هيچ موردي از بازگشت آستيگماتيسم و كدورت قابل ملاحظه قرنيه مشاهده نشد. نتيجه گيري: عمل ليزيك سيلندري متقاطع، روشي ايمن، موثر و قابل پيش بيني در تصحيح آستيگماتيسم بالا و بهبود حدت بينايي مي باشد.
هدف: مقايسه نتايج اورب اسكن (Orbscan II, Bausch & Lomb) دو چشم در بيماران مبتلا به هتروكرومي ايريدوسيكليت فوكس (Fuchs’ Heterochromic Iridocyclitis) يك طرفه. روش اجرا: اين مطالعه مورد شاهدي intra-subject بر روي بيماران مبتلا به هتروكرومي ايريدوسيكليت فوكس يك طرفه انجام شد. هيچ كدام از بيماران سابقه عمل جراحي چشمي نداشتند. پارامترهاي توپوگرافي قرنيه شامل كراتومتري شبيه سازي شده (Simk)، حداكثر برآمدگي سطح قدامي و خلفي قرنيه و ضخامت مركز قرنيه بين دو چشم مقايسه و با روش هاي آماري مناسب تحليل شد. نتايج: تعداد 30 بيمار وارد مطالعه شدند، متوسط سن بيماران 18) 33.3±10.6 تا (58 سال بود. ميانگين كراتومتري شبيه سازي شده در چشم مبتلا به فوكس 1.65±1.27 و در چشم سالم 0.88±0.52 ديوپتر بود (P=0.001). محور متوسط آستيگماتيسم در چشم هاي مبتلا به فوكس 88.75±32 درجه بود. متوسط حداكثر برجستگي سطح قدامي، سطح خلفي و متوسط ضخامت مركز قرنيه در چشم هاي مبتلا به فوكس و گروه شاهد به ترتيب 11.7±7 در مقابل (P=0.37) 10.6±4.9، 27±12.1 در مقابل (P=0.128) 23±8.1 و 557±35.2 در مقابل 531±97.4 ميكرومتر بود (P=0.12). نتيجه گيري: آستيگماتيسم قرنيه يافته شايعي در بيماران مبتلا به هتروكرومي فوكس مي باشد و اختلاف آستيگماتيسم قرنيه بين دو چشم مي تواند معيار تشخيص موارد يك طرفه بيماري محسوب شود.
هدف: مقايسه تاثير و عوارض جانبي داراي ژنريك زالابيوست و داروي زالاتان در بيماران مبتلا به گلوكوم. روش پژوهش: اين مطالعه مقدماتي به صورت تصادفي و متقاطع در 17 بيمار مبتلا به گلوكوم زاويه باز اوليه و هيپرتانسيون چشمي در دو گروه انجام شد. در گروه A ابتدا داروي زالاتان تجويز و پس از 6 هفته دارو به زالابيوست تبديل شد و به مدت 10 هفته ادامه يافت. در گروه B ابتدا زالابيوست و سپس زالاتان تجويز شد. در ابتداي مطالعه و سپس در پايان هفته 6 و 16 فشار چشم در سه نوبت، در ساعت 9 صبح، 12 ظهر و 3 بعدازظهر اندازه گيري و عوارض دارو مورد بررسي قرار گرفت. يافته ها: فشار داخل چشم در ابتداي مطالعه در گروه A، 3.34±20.83 و در گروه B، 6.71±23.33 ميلي متر جيوه بود (P=0.155). پس از 6 هفته، فشار چشم (درصد كاهش فشار چشم) در گروه A، 3.81±15.57 ميلي متر جيوه 24.05) درصد) و در گروه B، 3.43±17.62 ميلي متر جيوه 18.83) درصد) بود (P=0.373). پس از تغيير دارو و در پايان هفته 16، فشار چشم در گروه A، 14.26±2.68 ميلي متر جيوه 28.6) درصد) در گروه B و 16.90±2.74 ميلي متر جيوه 21.11) درصد) بود (P=0.167). شايع ترين عارضه هر دو دارو، پرخوني چشم و خارش بود كه در زمان مصرف زالاتان بيش تر ديده شد، اما اين اختلاف معني دار نبود. نتيجه گيري: هر دو داروي زالاتان و زالابيوست فشار چشم را به طور مشابه و معني داري كاهش مي دهند و از نظر عوارض نيز اختلاف معني داري بين آن ها وجود ندارد.
هدف: تعيين سطح جدايي بافت قرنيه در عمل جراحي پيوند لايه اي عميق به روش حباب بزرگ در چشم هاي مبتلا به قوز قرنيه با استفاده از ميكروسكوپ نوري و الكتروني. روش پژوهش: نمونه تحت بررسي شامل غشاي دسمه و بافت استروماي چهار چشم مبتلا به قوز قرنيه بود كه حين عمل پيوند لايه اي عميق، به طور ناخواسته دچار سوراخ شدگي غشاي دسمه گرديده بودند. نمونه ها به دو نيمه تقسيم گرديدند، يك نيمه در محلول فرمالين 10 درصد جهت مطالعه آسيب شناسي با ميكروسكوپ نوري و نيمه ديگر در محلول گلوتارآلدييد 2.5 درصد جهت مطالعه فراساختاري با ميكروسكوپ الكتروني ارسال گرديد. يافته ها: بررسي آسيب شناسي توسط ميكروسكوپ نوري در تمام موارد، فضاهاي مدور خالي و بزرگ ناشي از تزريق هوا و غشاي PAS مثبت را مشخص نمود كه در يك سمت لايه اي از سلول هاي اندوتليال قرنيه و در سوي ديگر مقدار ناچيزي فيبرهاي كلاژن به همراه تعداد اندكي كراتوسيت وجود داشت. معاينه فراساختاري غشاي دسمه توسط ميكروسكوپ الكتروني Transmission در تمام موارد سلول هاي اندوتليال را نشان داد كه به بخش خلفي non-banded و بخش قدامي banded غشاي دسمه، چند لايه از فيبرهاي كلاژن استروما و تعداد كمي كراتوسيت اتصال داشتند. نتيجه گيري: جداشدن بافت استروما از غشا دسمه حين عمل پيوند لايه اي عميق به روش حباب بزرگ در داخل بافت عمقي استروما و نزديك غشا دسمه (پره دسمه) اتفاق مي افتد.