پاسخ به:بانک مقالات بیماریهای گیاهی
براي دستيابي به منابع ژنتيكي مقاوم به بيماري پيچيدگي بوته (curly top) 50 رس شمار (accession number) چغندرقند در شرايط گلخانه آزمايش شدند. يك بوته چغندرقند با علايم تيپيك بيماري پيچيدگي بوته در يك مزرعه چغندرقند زرقان انتخاب و از آن به عنوان منبع ويروس عامل بيماري براي مايه زني استفاده گرديد. از هر رس شمار 21 دان رست در مرحله دو برگي و در زير سرپوش پلاستيكي توسط زنجرك Circulifer haematoceps M.& R. با ويروس عامل پيچيدگي بوته چغندرقند مايه زني شدند. براي مايه زني دو زنجرك تازه بالغ از كلني آلوده در زير سرپوش پلاستيكي براي 5 روز تغذيه روي هر دان رست قرار داده شدند. براي ارزيابي ژرم پلاسم موجود چغندرقند از نظر مقاومت به بيماري پيچيدگي بوته، شدت علايم بيماري در دو مرحله شامل چهار و هشت هفته بعد از مايه زني، طول دوره كمون و ميزان بهبودي يادداشت گرديد. براي شدت بيماري از درجات صفر (فقدان علايم بيماري) تا پنج (مرگ گياه) استفاده گرديد. براي ارزيابي و مقايسه رس شمارها ميانگين مجموع امتيازات هر رس شمار در چهار و هشت هفتگي به عنوان شاخص شدت بيماري (Disease Severity Index=DSI) مورد استفاده قرار گرفت. در رس شمارهاي مورد آزمايش DSI از 1.25 تا 3.8 متغير بود. DSI در 21 رس شمار بين 3 تا 3.8، در 22 رس شمار بين 2 تا 3 و در 7 رس شمار كمتر از 2 بود. ارقام و رس شمارهاي F-20510, 13687-62, 16402-66, F-20-511 و 16396-66 كهDSI در آنها به ترتيب 1.25، 1.35، 1.5، 1.55 و 1.65 بود به عنوان منابع ژنتيكي مقاوم معرفي مي شوند. در اكثر رس شمارها مقدار DSI در هشت هفته پس از مايه زني كمتر از چهار هفتگي بود و حالت بهبودي مشاهده گرديد. ميزان بهبودي نيز در رس شمارهاي مختلف متفاوت بود، به طوريكه در بعضي از آنها مانند 53- DSI 9536 در هشت هفتگي در مقايسه با چهار هفتگي به كمتر از نصف تقليل يافت. بر اساس اين تحقيق علاوه بر شدت بيماري ميزان بهبودي نيز در انتخاب ژنوتيپ ها و توده هاي مقاوم اهميت دارد.
نسخه قابل چاپ
به منظور تعيين ميزان آلودگي بذور كنجد به F usarium oxysporum f.sp. sesami (Fos) در بين سالهاي 1380-1381 از مزارع كنجد مناطق مختلف استان فارس نمونه هاي مشكوك به آلودگي به Fos كه علايم پژمردگي، زردي و بافت مردگي يكطرفه ساقه نشان مي دادند، بذورشان بطور دستي جمع آوري شد و پس از اثبات آلودگي گياهان، بذر اين گياهان مورد بررسي قرار گرفت. جداسازي بر اساس روشهاي بين المللي، روش كشت در محيط كشت آگاردار و كاشت بذر در ماسه سترون (Hilter Method) انجام شد. براي اين كار صد عدد بذر با محلول هيپوكلريت سديم 0.5% به مدت 1.5 و 3 دقيقه ضد عفوني سطحي و محيط كشت سيب زميني دكستروز آگار (PDA) قرار داده شد و در دماي ثابت 25°C و تناوب نوري 12 ساعت نور و 12 ساعت تاريكي قرار گرفتند، قارچهاي Fos رشد يافته در اين محيط ها بر اساس مورفولوژي پرگنه و مشخصات اندامهاي زايشي شامل فياليدها، ماكروكنيديومها، ميكروكنيديوم ها و كلاميدوسپورها شناسايي و سپس اثبات بيماريزايي شدند (Booth 1971, Nelson et al. 1983). در روش كشت بذر در ماسه سترون پس از ضد عفوني بذور به مدت 1.5 دقيقه با محلول هيپوكلريت سديم 0.5% در هر گلدان حاوي ماسه سترون 10 بذر كشت داده شد و سپس گلدانها به اتاقك رشد (Growth Chamber) با دماي 29°C و تناوب نوري 16 ساعت نور و 8 ساعت تاريكي قرار گرفتند. گياهان مشكوك به آلودگي جمع آوري و آلودگي آن ها به Fos بررسي گرديد. ميزان آلودگي در روش محيط كشت آگاردار 12.1-1.25 درصد و در ماسه سترون 23.47-14.3 درصد بود. نتايج نشان مي دهد كه قارچ Fos مي تواند به طور سيستميك پس از آلوده كردن گياه كنجد بذرها را نيز آلوده كند. بذور آلوده از منابع مهم انتشار عامل بيماري در كشور مي باشد و استفاده از بذور گواهي شده عاري از عامل بيماري از روشهاي موثر در مديريت بيماري است.
بررسي 25 جدايه سودوموناد فلورسنت بكار رفته در جلوگيري از رشد قارچ Sclerotinia sclerotiorum، عامل بيماري پوسيدگي ريشه و طوقه آفتابگردان با استفاده از روش HPLC نشان داد كه جدايه هاي B112, B119 و B111 توليد آنتي بيوتيك كردند. جدايه هاي B112 و B119 آنتي بيوتيك دي استيل فلوروگلوسينول (DAPG)، مونواستيل فلوروگلوسينول (MAPG) و پيولوتئورين (Plt) توليد كردند. جدايه B111 آنتي بيوتيك فنازين (PCN) توليد كرد. همچنين جدايه B112 و B119 ماده ساليسيليك اسيد توليد كردند. بررسي تاثير محيط كشت و زمان در توليد آنتي بيوتيك دي استيل فلوروگلوسينول نشان داد كه جدايه هاي B112 و B119 تنها در محيط كشت YMP توليد آنتي بيوتيك فوق را كردند كه ميزان توليد با گذشت زمان افزايش يافت. جدايه هاي B112 و B119آنتي بيوتيك مونواستيل فلوروگلسينول را تنها در محيط YMP توليد كردند كه ميزان توليد با گذشت زمان كاهش يافت. همچنين جدايه هاي B112 و B119 تنها در محيط KB توليد آنتي بيوتيك پيولوتئورين كردند و بطور كلي ميزان توليد در هر دو جدايه تا 72 ساعت افزايش و سپس كاهش يافت. بررسي شرايط محيطي روي توليد آنتي بيوتيك فنازين نشان داد كه جدايه B111 در دو محيط كشت KB و YMP توليد فنازين كرد. ميزان توليد فنازين در محيط كشت YMP بيشتر از KB بود. ميزان توليد فنازين در محيط YMP توسط جدايه B111 با گذشت زمان افزايش يافت بطوريكه بيشترين ميزان توليد در 96 ساعت بود.
عليرغم خسارتهاي شديد بيماري جاروك ليموترش و گسترش طبيعي آن در باغ هاي مناطق آلوده، هنوز ناقل آن شناسايي نشده است. هدف كلي اين تحقيق، بررسي حشرات مكنده جمع آوري شده از باغهاي ليموترش مبتلا به اين بيماري به منظور شناسايي ناقلين احتمالي آن مي باشد. به اين منظور در فصول مختلف سال هاي 82 و 83، حشران مكنده از باغ هاي آلوده استان هاي هرمزگان و كرمان به وسيله تور حشره گيري جمع آوري شدند. به منظور رديابي و شناسايي فيتوپلاسما در بدن حشرات جمع آوري شده از روش PCR دو مرحله اي و سپس آناليز RFLP يا تعيين ترادف قطعه تكثير شده استفاده شد. نتايج اين بررسي نشان داد كه ژن آر.ان.اي ريبوزومي 16S فيتوپلاسماي همراه با جاروك ليموترش در بدن زنجرك هاي Hishimonus phycitis, Recilia schmistgeni و Idioscopus clypealis و پسيل مركبات (Diaphorina Citri) قابل رديابي است. زنجرك H. phycitis و پسيل D. citri تنها حشرات مكنده اي بودند كه از درختان ليموترش مناطق آلوده جمع آوري شدند. بررسي هاي دقيق تر بعدي پايداري فيتوپلاسماي رديابي شده را در بدن زنجرك H. phycitis و پسيل D. citri تاييد نمود. از قسمت سر، غدد بزاقي و بزاق آزاد شده زنجرك H. phycitis به يك محلول قندي قسمتي از ژن آر.ان.اي ريبوزومي 16S كه با ژن مزبور در فيتوپلاسماي جاروك ليموترش شبيه بود رديابي گرديد.
به منظور شناسايي نماتودهاي انگل گياهي مزارع چغندرقند و تعيين پراكندگي آنها در استان همدان، طي مرداد لغايت مهر ماه سال 1378 تعداد 83 نمونه خاك و ريشه از مناطق مختلف چغندركاري استان جمع آوري گرديد. نماتودهاي موجود در نمونه ها استخراج و به گليسيرين منتقل گرديد. پس از تهيه اسلايدهاي دايمي، نماتودهاي استخراج شده با استفاده از ميكروسكوپ نوري داراي لوله ترسيم مورد مطالعه قرار گرفته و شناسايي گرديدند. در اين بررسي تعداد 37 گونه ا ز20 جنس در راسته Tylenchida شناسايي و درصد پراكنش آنها در منطقه تعيين گرديد. بيشترين تعداد گونه هاي شناسايي شده در اين بررسي به خانواده Tylenchidae، بخصوص جنس Filenchus تعلق داشته كه از نظر خسارت هيچ گونه اهميتي نداشته و در اكثر مزارع استان كم و بيش يافت مي شوند. همچنين در بين نماتودهاي شناسايي شده گونه هاي Pratylenchus neglectus ، Filenchus vulgaris و Aphelenchus به ترتيب با داشتن 54.8، 51.2 و 42.9 درصد، بيش ترين ميزان پراكنش را در سطح استان همدان به خود اختصاص داده اند.
گروه هاي سازگاري رويشي (Vegetative Comatibility Groups=VCGs) 53 جدايه Fusarium solani f sp. Pisi (Fsp) بدست آمده از نخود و علفهاي هرز مزارع نخود، در فصول زراعي سال هاي 1381 و 1382 از نقاط مختلف استان فارس شامل حومه شيراز، مرودشت، ممسني، قير و كارزين، فسا، خفر، ني ريز، استهبان، سپيدان، فيروزآباد، كوار، بوانات، آباده و اقليد با استفاده از جهش يافتگان nit مورد بررسي قرار گرفت. فراواني بازيابي جهش يافتگان nit با استفاده از سه محيط كشت حاوي كلرات پتاسيم شامل محيط حداقل (Minimal medium- chlorate=MMC)، محيط سيب زميني - دكستروز - آگار (Potato dextrode agar- chlorate= PDAC) و محيط كشت زاپكس (Czapek dox agar- chlorate= CDAC) به ترتيب 84.21، 73.53 و 68.57 درصد محاسبه گرديد و در نهايت از 53 جدايه Fsp، 476 جهش يافته nit بدست آمد. جهش يافتگان بر اساس نياز به منابع ازت در سه گروه فنوتيپي nit1 (%60.71)، nit3 (%24.79) و NitM (%14.5) قرار گرفتند. جهت تعيين گروه هاي سازگاري رويشي جدايه ها، آزمون مقابله سازي بين جهش يافتگان NitM با جهش يافتگان nit1 يا nit3 انجام شد. در مورد جدايه هايي كه فاقد NitM بودند مقابله سازي بين جهش يافتگان nit1 و nit3 انجام شد. در نهايت با انجام آزمون مقابله سازي، 53 جدايه Fsp در 11 گروه سازگاري رويشي قرار گرفتند. گروه VCG-1 با 25 جدايه و گروه VCG-11 با يك جدايه به ترتيب بزرگترين و كوچكترين گروه هاي سازگاري رويشي را تشكيل دادند. خود ناسازگاري رويشي در هيچ كدام از جدايه ها مشاهده نشد. در خصوص ارتباط گروه هاي سازگاري رويشي با مناطق جغرافيايي جدايه ها به استثنا دو گروه VCG-5 و VCG-7، همبستگي مثبتي مشاهده نشد.
در تابستان 1385 نمونه هاي سيب پايه مالينگ 3 تا 5 ساله در دو باغ در منطقه سميرم اصفهان با علايم کوتولگي، ضعف و زوال تدريجي اندام هاي هوايي، وجود ريشه هاي نامتقارن فراوان و نازک در سطح و توقف رشد ريشه اصلي مشاهده شد. به همين علايم در پايه هاي مادري مالينگ مرتون در نهالستاني در مشهد نيز برخورد گرديد. نمونه هاي ريشه داراي علايم در زير شير آب شستشو داده شدند. مقداري از ريشه ها در آب مقطر سترون خرد و پس از 20-30 دقيقه نگهداري قطره هايي از سوسپانسيون در تشتک هايي محيط کشت PDA+CaO3 و 2E مخطط شدند. کلني هاي مرواريدي شکل روي محيط PDA+CaO3 و سفيد لعابي روي 2E پس از 4-5 روز نگهداري در دماي 250C انتخاب و تکثير گرديدند. جدايه هاي روي برش هاي هويج ايجاد گال هاي فراوان نموده ولي تا يکماه نگهداري در شرايط تاريکي هيچ يک از جدايه هاي موجب القاي ريشه نگرديدند. بيست و پنج جدايه بيماريزا از مجموع 60 جدايه از نظر خصوصيات فنوتيپي و نيز تکثير با اغازگر هاي ipt و virD مورد بررسي قرار گرفتند. جدايه هاي مورد مطالعه در آزمون هاي اکسيداز، تحمل نمک 2 % رشد در دماي 35 درجه، ايجاد پوسته (پليکل) در فريک آمونيوم سيترات، استفاده از سوکروز و سيترات مثبت بودند. هيچ يک از جدايه ها توانايي استفاده از مالونات و ملزيتور و توليد 3- کتو لاکتوز را نداشتند. در آزمون PCR تمامي جدايه ها با دو اغازگر به ترتيب دو قطعه 427 و 224 bp را تکثير نمودند که بيانگر تعلق جدايه ها به(Rhizobium radiobacter) A. tumefaciens مي باشد. ( جدايه هاي R. rhizogenes قادر به تکثير محصولي با آغازگر طراحي شده از ناحيه ipt نمي باشد). با توجه به علايم بيماري، نتايجPCR و همچنين تشابه ويژگي هاي جدايه ها با خصوصيات A. tumefaciensجدا شده از خيار در انگلستان (Rhizogenic Agrobacterium tumefaciens, S. A. Weller 2000, Plant Pathology 49, 43-50) اين جدايه هاي مي توان به عنوان A. tumefaciens ريشه زا در ايران معرفي کرد.
مقايسه ترادف نوكلئوتيدي ژنهاي مقاومت همسانه سازي شده از گياهان مبين وجود نواحي محافظت شده اي بنام Resistance Gene Analogues (RGA) در اين ژنها مي باشد. بر اساس ترادف هاي RGA، آغازگرهاي دژنره طراحي گرديده و در بررسي مكانيسم هاي مقاومت و جداسازي ژنهاي مقاومت به كار برده شده اند. در اين تحقيق از پنج جفت آغازگر RGA و سه سيستم الكتروفورز در بررسي تنوع ژنهاي مقاومت به بيماريها و تنوع ژنتيكي 30 رقم گندم خارجي و داخلي مقاوم و حساس به زنگ زرد استفاده گرديد. بر اساس نتايج، سه جفت آغازگر نتايج قابل تكرار و چند شكلي مناسبي نشان دادند كه مجموعا از اينها 1486 باند واجد 33-42 درص چند شكلي بدست آمد. آناليز خوشه اي باندها با روش UPGMA و ضريب تشابه جاكارد نشان داد كه ارقام ايراني از خارجي در سطح تشابه %44 تفكيك گرديده و مكان ارقام ايراني در ندروگرام، تابع روابط خويشاوندي بين آنها بود. همچنين كليه ارقام حساس به زنگ زرد در سطح تشابه %31 از ساير ارقام جدا شدند. اين تحقيق نشان داد كه تكنيك RGA در بررسي توام تنوع ژنتيكي و تنوع آنالوگ ژنهاي مقاومت از كارايي بالايي برخوردار است. در عين حال، تفسير نتايج با توجه به دخالت دو صفت مجزا در تفكيك و كلاستر بندي ارقام، پيچيده است.
پوسيدگي ريشه بيماري مهمي در مناطق عمده كشت لوبيا در دنيا از جمله ايران است. در سال 1386 شيوع عوامل پوسيدگي ريشه و خسارت وارده به محصول لوبيا در شرايط اب و هواي استان زنجان مورد بررسي قرار گرفتند. بطور كلي، ميانگين ميزان بيماري (DI) و فراواني عوامل بيماريزاي جداسازي شده از نمونه هاي ريشه در طول زمان نمونه برداري (از V3 تا R9 مرحله رويشي لوبيا) افزايش يافت.
ميزان فومانيزين ذرت سال 1383 استان گلستان، شامل چهل و شش نمونه ذرت از زمان برداشت، پس از برداشت، پس از خشك كردن، و خروج از سيلو اندازه گيري شد، نمونه ها پس از جمع آوري در سردخانه –5Co نگهداري و سپس به كمك آسياب تجزيه اي رومر (Romer) آسياب گرديدند. استخراج فومانيزين B1 با حلال متانول: آب (80:20)، جداسازي اختصاصي فومانيزين B1 از ساير اجزا همراه (تصفيه) با استفاده از ستون هاي ايمونوافينتي و مشتق سازي با اورتوفتالدئيد (OPA) انجام شد. اندازه گيري فومانيزين با دستگاه كروماتوگرافي مايع با كاركرد بالا (HPLC) با آشكار ساز فلورسانس (با طول موج تحريك 335nm و نشر (440nm انجام شد، ارزيابي ميزان كمي فومانيزين با تزريق نمونه هاي استاندارد 0.3125- 40 mg/ml و رسم منحني مربوطه صورت گرفت. اعتبار روش با كاربرد مواد مرجع معتبر، (Certificate Reference material) CRM تاييد شد. ميانگين بازيافت روش نيز با كاربرد نمونه هاي غني شده 90.7% برآورد گرديد. نتايج اين تحقيق نشان داد كه تمامي نمونه ها به فومانيزين B1 آلوده بودند، دامنه ميزان آلودگي 261-6891 ng/g و ميانگين آن 2658.35 ng/g بود. ميزان آلودگي در نمونه هاي مراحل مختلف تفاوت معني داري با يكديگر نداشت.
در چهارچوب بررسي فلور قارچ هاي بيوتروف استان يزد نمونه هاي متعددي از گياهان زراعي اين استان به سفيدک هاي پودري آلوده بودند طي سال هاي 86-85 جمع آوري و بر اساس منابع در دسترس شناسايي گرديدند. در بين نمونه اي شناسايي شده گونه هاي زير قابل ذکر بوده و هر يک به نوعي براي ايران تازگي داشتند.
در سال 1381، يک عارضه ناشناخته و مخرب بر روي ارقام مضافتي 3 تا 6 ساله، در منطقه جلگه چاه هاشم شهرستان ايرانشهر مشاهده شد به منظور شناسايي عامل بيماري بافتهاي گياهي آلوده از قمست پوسيده داخل تنه و همچنين رگبرگ اصلي جدا در آب مقطر استريل سوسپانسيون شده و روي محيط کشت هاي PDN و أَ مخطط شدند. پس از 48 ساعت کلني هاي شيري رنگ روي محيط NA و سفيد کرمي روي PDA به فراواني جداسازي گرديد.
چند شکلي آنزيمي در مورد سه آنزيم استراز، مالات دي هيدروژناز و سوپراکسيد ديسموتاز در جمعيت هاي مختلف گونه هاي Meloidogyne در ايران مشخص شد. از 90 جمعيت مورد مطالعه، 62 جمعيت مربوطه به گونه M. javanica، 20 جمعيت مربوطه به گونه M. incognita، پنج جمعيت مربوطه به گونه M. arenaria و سه جمعيت Meloidogyne spp. تشخيص داده شد. پروتئين ها پس از استخراج از ماده هاي جوان تخمگذار، در ژل ناواسرشت جدا شدند. فنوتيپ هاي استراز بهترين شاخص براي تفکيک جمعيت هاي مخلتف گونه هاي عمده Meloidogyne بودند بطوريکه جمعيت هاي M. javanica فنوتيپ استرازي J3 و جمعيت هاي M. incognita فنوتيپ استراتزي I1 را نشان دادند فقط در يک جمعيت از گونه دوم يک نوار استراتزي خيلي آهسته مشاهده شد. فنوتيپ هاي ما لات دي هيدروژناز گونه خاصي را مشخص نکرد. پس از آنزيم استراز، فنوتيپ هاي سوپر اکسيد ديسموتاز بالاترين ويژگي را در تفکيک گونه هاي عمده Meloidogyne نشان دادند. فنوتيپ A4 منحصرا در جمعيت هاي M. arenaria مشاهده شد و جمعيت هاي M. javanica فنوتيپ N2 را نشان دادند. در ميان گونه هاي توصيف نشده Meloidogyne sp3, Meloidogyne sp2, Meloidogyne sp1 که از نظر شکل شبکه کوتيکولي انتهاي بدن شبيه M. icongnita بودند فنوتيپ استرازي در گونه اول J3 در گونه دوم داراي سه نوار با حرکت الکتروفورتيکي متفاوت از گونه اول و در گونه سوم دو نوار استرازي مشاهده شد. دو گونه اول از روي بادرنجبويه (Melissa officinalis) در قزوين و گونه سوم از روي چغندر لبويي (Beta vulgaris) در کرج جمع آوري گرديد.
در اين تحقيق جدايه هاي Fusarium oxysporum f. sp. melonis، عامل پژمردگي فوزاريومي طالبي و خربزه (Cucusmis melo) که از منطقه مهارلو (شرق شيراز) جمع آوري گرديده بود، از نظر آلودگي به ميکوويروس بررسي شدند. چهار قطعه نوکلئيک اسيد ويروسي در يک جدايه F. oxysporum بدست آمده از بافت ساقه طالبي، شناسايي شد. ماهيت dsRNA اين مولکولها با استفاده از تيمار آنزيمي با RNase و DNase تاييد گرديد. توده ميسليومي جدايه با کشت در محيط مايع عصاره سيب زميني بدست آمد. سپس با استفاده از کروماتوگرافي در ستون سلولز CF-11، مولکولهاي dsRNA جداسازي شدند. اندازه تقريبي اين قطعات 0.7، 2.3، 2.5 و 3 کيلوجفت باز بود. الکترون ميکروسکوپي آموده خالص سازي شده ويروس، پيکره هاي ايزومتريک به قطر تقريبي 35 نانومتر را نشان داد. همسانه سازي و تعيين ترادف بخشي از بزرگترين قطعه (dsRNA I) dsRNA، نشان داد که ترادف اسيد آمينه حاصل از آن شباهت قابل ملاحظه اي با پلي مراز اعضاي جنس Chrysovirus دارد. نام FuOMV براي اين ويروس پيشنهاد شد. تلاش براي حذف dsRNA از قارچ با جداسازي و کشت نوک ريسه يا تيمار با سيکلوهگزاميد تا غلظت 200 ميکروگرم در ميلي ليتر، توام با نگهداري در دماي 32oC ناموفق بود. آزمون بيماري زايي بر روي ارقام حساس با مايه زني به روش فرو بردن ريشه در سوسپانسيون به غلظت 5×105 کنيديوم درميلي ليتر نشان داد که جدايه حاوي ويروس بيماري زا مي باشد. وجود مولکول هاي شناسايي شده dsRNA اثر خاصي بر مرفولوژي و بيماري زايي Fusarium oxysporum f. sp. melonis نداشت. با توجه به نتايج مولکولي و بيولوژيکي، FuOMV يک کرايزو ويروس تشخيص داده شد.