پاسخ به:بانک مقالات بیماریهای گیاهی
پنجاه و يک جدايه از Nakataea sigmoidea فرم غيرجنسي Magnaporthe salvinii، عامل پوسيدگي ساقه برنج، جمع آوري شده از استان هاي گيلان و مازندران جهت تعيين تيپ آميزشي (Mating type) روي محيط کشت Sach’s agar در شرايط آزمايشگاه تلاقي داده شدند. بعلاوه تنوع ژنتيکي 20 جدايه با استفاده از دو آغازگر BOX و ERIC به روش rep-PCR تجزيه و تحليل شد. در اين بررسي تيپ آميزشي 37 جدايه (72.55 درصد) از نوع MATx1 و 14 جدايه (27.45 درصد) از نوع MATx2 تشخيص داده شدند و بسياري از جدايه ها در تلاقي ها از توان باروري بالايي برخوردار بودند. نتايج انگشت نگاري DNA مويد وجود پنج گروه انگشت نگاري با 19 هاپلوتيپ بود که بيانگر تنوع ژنتيکي نسبتا زياد در نمونه هاي مورد مطالعه است.
نسخه قابل چاپ
در بررسي نماتدهاي خانواده Belonolaimidae موجود در کلکسيون آزمايشگاه نماتدشناسي دانشگاه تربيت مدرس هفت گونه از جنس هاي Merlinius،Tylenchorhynchus و Quinisulcius شامل گونه هاي M. bavaricus، M. brevidens، M. plerorbus، Tylenchorhynchus divittatus، T. goffarti،Quinisulcius capitatus T. latus و شناسايي شد. از ميان گونه هاي شناخته شده، سه گونه M. plerorbus ،M. bavaricus و Tylenchorhynchus divittatus براي اولين بار از ايران گزارش مي شوند. گونه M. bavaricus با داشتن سر با ساختار کوتيکولي ضعيف و شيارهاي ظريف در ناحيه سر و سطح بدن، استايلت ظريف با گره هايي با قطر کم، اسپرماتکاي دو قسمتي و صاف بودن انتهاي دم از ساير گونه هاي جنس مربوطه متمايز مي شود. گونه M. plerorbus با دارا بودن سر مخروطي، استايلت به طول 15 تا 16 ميکرومتر، دم مخروطي به طول 39 تا 50 ميکرومتر، با 24 تا 32 حلقه در سطح شکمي آن، صاف بودن انتهاي دم و اسپرماتکاي چند قسمتي از ساير گونه هاي جنس مربوطه متمايز مي شود. گونه T. divittatus با داشتن سه شيار در سطوح جانبي، سر کاملا متمايز از بدن با شش تا هفت شيار عرضي، استايلت 17 تا 20 ميکرومتري، وجود روده گسترش يافته بعد از مخرج و قرار گرفتن فاسميد در نيمه عقبي دم از ساير گونه هاي مشابه متمايز مي شود.
گونه هاي Pratylenchus neglectus و P. thornei نماتودهاي رايج مولد زخم ريشه در مزارع گندم آبي و ذرت منطقه مرودشت (فارس) هستند. غيرفعال شدن اين نماتودها در شرايط وقوع تنش خشکي و فعاليت مجدد در شرايط مساعد، يک راه کار بسيار مهم براي بقاي آنها محسوب مي شود. در اين تحقيق، تاثير تنش خشکي بر بقا نماتودهاي مولد زخم ريشه در شرايط آزمايشگاه، گلخانه، ميکروپلات و مزرعه مورد بررسي قرار گرفت. نتايج مطالعه در آزمايشگاه نشان داد زماني که خاک خشک داراي نماتودهاي غيرفعال، مرطوب شود و به مدت 72 ساعت در دماي25oC باقي بماند، بيشترين درصد نماتودها فعال مي شوند. در گلخانه بعد از چهار ماه، %86.3 نماتودهاي گونه P. neglectus در لايه چهار سانتي متري خاک هواخشک زنده ماندند. در شرايط ميکروپلات طي مدت هشت ماه، جمعيت دو گونه درون خاک بدون دريافت بارندگي تغييرات زيادي نداشته ولي در حالت دريافت بارندگي به شدت کاهش نشان داد. در شرايط مزرعه، تمام مراحل زندگي نماتد توانستند به حالت غيرفعال درآيند. اين حالت از نظر حفظ جمعيت و بقاي نماتودهاي مولد زخم ريشه طي فرآيندهاي تابستان گذراني و زمستان گذراني در منطقه مرودشت داراي اهميت است.
در خلال سال هاي 1387 و 1388 در قالب طرحي پژوهشي، سه بيماري قارچي شاخساره درختان توت در شهرستان هاي ايزدشهر (مازندران) و آستانه اشرفيه (گيلان) بررسي شدند. نتايج اين تحقيق نشان داد که «لکه سفيد برگ توت» ناشي از Phloeospora maculans روي درختان توت سياه و سفيد محلي در هر دو شهر شيوع دارد. در يکي از درختان توت کهن سال در شهرستان ايزدشهر شانکر سيتوسپورايي همراه باCytospora cincta نيز ديده شد. هم چنين بيماري خشکيدگي دياتريپايي همراه با Diatrype stigma روي درختان توت سفيد محلي رو به زوال (به علت ابتلا به پوسيدگي بنفش ريشه ناشي از (Lasiodiplodia theobromae در آستانه اشرفيه به شدت شيوع داشت. در اين مقاله نشانه هاي اين سه بيماري، ويژگي هاي قارچ هاي مولد يا همراه آنها به تفصيل شرح داده شده اند. قارچ C. cincta براي نخستين بار روي درختان توت در ايران گزارش مي شود و D. stigma به عنوان انگلي ضعيف روي سرشاخه هاي توت نيز گزارش جديدي در کشور است.
بيماري خال سياه سيب زميني توسط Colletotrichum coccodes ايجاد مي شود و در اکثر مناطق کشت سيب زميني ايران پراکنده است. عامل بيماري يکي از عوامل مهم کاهش عملکرد در مزرعه است و باعث پوسيدگي غده ها و افت وزن محصول در انبار مي شود. وضعيت تنوع ژنتيکي و توان بيماري زايي اين قارچ در ايران مشخص نبود. براي اين منظور از مناطق عمده سيب زميني کاري استان هاي اردبيل، اصفهان و همدان اقدام به نمونه برداري از گياهان با علايم بيماري شد. از 108 جدايه به دست آمده 48 جدايه با توجه به مناطق نمونه برداري انتخاب شدند. بر پايه واکنش هاي سازگاري رويشي در مجموع چهار گروه چند عضوي IRN-VCG1، IRN-VCG2، IRN-VCG3 و IRN-VCG4 به ترتيب با فراواني 42.86، 14.29، 4.16 و 4.16 درصد و شش گروه تک عضوي تعيين شدند. جدايه هاي اردبيل در گروه هاي IRN-VCG1 و IRN-VCG2 با فراواني 50 و 12.5 درصد قرار گرفتند و بقيه جدايه ها گروه هاي تک عضوي را تشکيل دادند. سه گروهIRN-VCG1 ، IRN-VCG2 و IRN-VCG3 به ترتيب با فراواني 55، 13 و 13 درصد جدايه هاي همدان را دربر گرفتند و باقي جدايه ها در گروه هاي تک عضوي جاي داده شدند. جدايه هاي استان اصفهان به سه گروهIRN-VCG1 ، IRN-VCG2 و IRN-VCG4 با فراواني 25، 19 و 12 درصد تعلق داشتند و بقيه جزو گروه هاي تک عضوي بودند. با استفاده از دو روش تلقيح اينوکلوم قارچ به غده هاي سيب زميني و آلوده سازي ريشه، بيماري زايي جدايه ها بررسي شد. به جز پنج جدايه بقيه جدايه ها قادر به پوسانيدن غده هاي سيب زميني بودند و همه جدايه ها توانستند در ريشه و ساقه زيرزميني ايجاد بيماري کنند. مقايسه داده هاي مربوط به شدت بيماري زايي نشان داد شدت پوسانندگي غده ها و گسترش ميکرواسکلروت هاي جدايه ها در اندام هاي زيرزميني مستقل از هم هستند. همچنين بين گروه هاي سازگاري رويشي و قدرت بيماري زايي جدايه ها همبستگي وجود نداشت ولي بين اين گروه ها و مناطق جغرافيايي جدايه ها همبستگي اندکي ديده شد. پژوهش حاضر نشانگر تنوع قابل توجه گروه هاي سازگاري رويشي در اين گونه است.
تاکنون چندين پوتي ويريد آلوده کننده غلات از ايران گزارش شده اند. تنوع وسيع اين ويروس ها از يک سو و تشابه برخي از آنها از سوي ديگر موجب شد که بازبيني دقيقي جهت تمايز و تشخيص آنها به عمل آيد. بدين منظور ويروس موزائيک ايراني قياق (Iranian Johnson grass mosaic virus, IJMV) از قياق شيراز و خوزستان، ويروس موزائيک مرغ (Bermuda grass mosaic virus, BgMV) از مرغ شيراز، ويروس موزائيک نيشکر (Sugarcane mosaic virus, SCMV) از نيشکر استان خوزستان، ويروس موزائيک جنوبي مرغ (Bermuda grass southern mosaic virus, BgSMV) از مرغ جيرفت و صفي آباد خوزستان و جدايه ايراني ويروس موزائيک کوتولگي ذرت (Maize dwarf mosaic virus, MDMV) از ذرت دشت ناز ساري جمع آوري و از نظر خصوصيات سرولوژيک، دامنه ميزباني، ناقل و خصوصيات مولکولي مورد مقايسه و بررسي قرار گرفتند. براي آزمون هاي سرولوژيک از آنتي سرم و ايمونوگلوبولين هاي MDMV-G از آلمان و SCMV، BgMV، BgSMV، IJMV و MDMV-Ir از ايران استفاده شد. آزمون هاي متداول سرولوژيک مانند نشت دو طرفه در ژل آگاروز (AGD) و اليزا حاکي از اين بود که جدايه هاي BgSMV با MDMV-G و MDMV-Ir رابطه سرولوژيک قوي دارند و با آزمون اليزا قابل تفکيک نيستند، ولي در AGD با تشکيل مهميزک ار يکديگر متمايز مي شوند. در الکتروفورز پروتئين و آزمون وسترن بلات باند پروتئيني اين ويروس ها از هم متمايز شدند. به جز BgMV ساير ويروس ها با يکديگر رابطه سرولوژيک دارند. ولي در AGD با تشکيل مهميزک از يکديگر متمايز مي شوند. در مقايسه دامنه ميزباني، کليه ويروس ها (جدايه ها) به جز BgMV قادر به آلوده سازي ارقام سورگوم و ذرت مورد آزمايش و رشدي بودند. BgSMV و MDMV-Ir از نظر آلوده سازي ارزن مرواريدي از SCMV، BgMV و IJMV متمايز هستند و IJMV و MDMV-Ir از نظر آلوده سازي قياق (Sorghum halepense) با BgSMV، SCMV و BgMV تفاوت دارند. آزمون انتقال با شته هاي Rhopalosiphum maidis، R. padi، Schizaphis graminum، Sipha elegans و Hysteroneura sp. انجام گرفت. IJMV و MDMV-Ir از نظر انتقال با اين شته ها قابل تفکيک نبودند. جدايه هاي BgSMV توسط R. maidis انتقال نيافتند. BgMV تنها با انتقال با شته هاي Hysteroneura sp. و S. elegans از بقيه جدايه ها متمايز شدند. در مقايسه مولکولي ناحيه مياني ژن پروتئين پوششي اين ويروس ها با تعدادي از پوتي ويروس هاي غلات در دنيا، جدايه هاي IJMV در يک گروه و در کنار ويروس موزائيک زآ (Zea mosaic virus, ZeMV)، جدايه هاي BgSMV در کنار جدايه هاي MDMV ولي در شاخه اي جداگانه، SCMV از ايران در کنار جدايه هاي آمريکا و استراليا و MDMV از ايران در کنار MDMV از اروپا قرار گرفتند. به طور کلي صرف نظر از اعضاي جنس Tritimovirus که از گندم و ويروس موزائيک علف دانه قناري ني مانند (reed canary grass mosaic virus, RCGMV) که از Phalaris arundinacea گزارش شده است. در ايران از روي گياهان تيره غلات پنج ويروس Potyviridae تشخيص داده شده است. 1) ويروس هاي IJMV و MDMV که قياق و ذرت را آلوده مي کند، 2) ويروس BgSMV که روي مرغ در مناطق گرمسيري جنوب ايران گسترش دارد و آلودگي طبيعي ذرت به اين ويروس نيز مشخص شده است، 3) ويروس SCMV که تاکنون در ايران تنها از نيشکر گزارش شده است و 4) ويروس BgMV که ويروسي کاملا متمايز است و در ايران تنها روي مرغ شناسايي شده است و در مناطق معتدل و خنک در ايران گسترش وسيعي دارد...
بيماري هاي کوتولگي زرد جو و کوتولگي زرد غلات از مخرب ترين و وسيع ترين بيماري هاي ويروسي غلات دانه ريز هستند. خسارت هاي ناشي از ويروس هاي عامل بيماري از يک سو و محدود بودن، ناکارآمد بودن و ژنتيک پيچيده ژن هاي مقاومت از ديگر سو، زمينه به کارگيري رهيافت هاي نوين مبتني بر مقاومت با واسطه ويروس را توجيه مي نمايد. در تحقيق حاضر سه نوع سازه سنس، آنتي سنس و سنجاق سري داراي اينترون با استفاده از قسمتي از ژن پليمراز ويروس کوتولگي زرد جو (BYDV-PAV) در ناقل دوتايي pWBVec8 همسانه سازي شدند. سازه ها با استفاده از اگروباکتريوم به جنين کامل گندم الوند بر اساس محيط کشت هاي بهينه سازي شده و به کارگيري نشانگر انتخابي هيگرومايسين منتقل شدند. تراريختي بوته ها با استفاده از آزمون هاي زنجيره اي پلي مراز و لکه گذاري نقطه اي مورد بررسي قرار گرفت. آلوده سازي بوته ها با شته هاي حامل BYDV-PAV انجام و واکنش هر لاين با آزمون اليزا ارزيابي شد. متوسط راندمان تراريختي بر اساس آزمون اليزا معادل 1.8، 1.3 و صفر درصد به ترتيب براي سازه هاي سنجاق سري واجد اينترون، سنس و آنتي سنس برآورد گرديد. بوته هاي تراريخت آلوده شده مصنوعي باBYDV-PAV ، در مقايسه با الوند تيپ وحشي، علاوه بر تفاوت قابل ملاحظه جذب در آزمون اليزا، از ظاهري طبيعي بدون ظهور زردي و کوتولگي برخوردار بودند.
در اين پژوهش از نهالستان هاي پسته مهم استان کرمان 99 جدايه Rhizoctonia solani از بافت گياهي و خاک جداسازي شد. جدايه ها بر اساس خصوصيات ريسه ها، تعداد هسته ها و تعيين گروه آناستوموزي شناسايي شدند که در بين آنها، 96 جدايه چند هسته اي با گروه آناستوموزي چهار و سه جدايه دو هسته اي (BNR) با گروه آناستوموزي B-I بودند. همه جدايه هاي چند هسته اي قادر به ايجاد بيماري روي نهال پسته بوده و تنها در شدت بيماري ايجاد شده با يکديگر تفاوت داشتند. هيچ يک از جدايه هاي دو هسته اي قادر به بيماري زايي روي پسته نبودند. از جدايه هاي دو هسته اي براي کنترل بيماري در شرايط آزمايشگاه و گلخانه استفاده شد. در کشت هاي دوگانه جدايه هاي چند هسته اي و دو هسته اي هيچ گونه ليزشدن، هيپرپارازيتيسم يا ساير اعمال آنتاگونيستي ديده نشد و تنها واکنش قابل توجه پيچش ريسه هاي دو هسته اي به دور ريسه هاي چند هسته اي بود. در گلخانه مايه زني همزمان دو هسته اي و چند هسته اي موجب کنترل بيماري نشد و هنگامي که جدايه هاي دو هسته اي دو هفته قبل از چند هسته اي به گياهچه ها مايه زني شدند، بيماري به طرز قابل توجهي کاهش يافت.
بيماري پژمردگي ورتيسليومي پنبه ناشي از قارچ Verticilium dahliae Kleb. يکي از مهمترين بيماري هاي پنبه در استان گلستان است. به منظور تعيين اثر بيماري بر خصوصيات کمي و کيفي و همبستگي صفات موثر در عملکرد با تحمل به بيماري، 1500 بوته انتخاب و با توجه به ميزان سلامت آنها به پنج گروه تقسيم شدند. از هر گروه 100 بوته انتخاب و صفات کمي و کيفي بوته و وش، قوه ناميه و وزن هزار دانه بذور تعيين و ضريب کاهش هر خصوصيت براي هر درجه بيماري نسبت به بوته سالم محاسبه شد. آناليز واريانس يک طرفه صفات اندازه گيري شده در هر گروه در قالب طرح کاملا تصادفي و به روش نرم افزار SAS نسخه 9 و مقايسه ميانگين صفات به روش Tukey در سطح معني دارF صورت گرفت. 15 رقم پنبه در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي در چهار تکرار در دو مزرعه آلوده و غيرآلوده به عامل بيماري کشت گرديدند. شاخص بيماري پژمردگي ورتيسليومي، ارتفاع بوته، تعداد شاخه زايا تعداد غوزه در بوته، قطر طوقه، عملکرد، زودرسي و وزن تک غوزه اندازه گيري شدند. آناليز واريانس ساده و مرکب با استفاده از برنامه کامپيوتري MSTATC محاسبه و ميانگين صفات با آزمون دانکن مقايسه شدند. همبستگي فنوتيپي دو به دوي صفات با برنامهSAS و همبستگي ژنتيکي با استفاده از برنامه Gen.cor تخمين زده شد. نتايج نشان داد که بيماري پژمردگي ورتيسيليومي باعث کاهش ارتفاع بوته، تعداد گره، تعداد شاخه هاي زايا، تعداد غوزه در بوته، وزن غوزه، وزن هزاردانه، عملکرد، تعداد برگ، کيل، استحکام الياف، ضريب ميکرونر، طول الياف، يک نواختي الياف و کاهش قوه ناميه بذرهاي استحصالي از بوته هاي بيمار و افزايش درصد چربي پنبه دانه مي شود. همبستگي ژنتيکي بين شاخص بيماري و تعداد شاخه رويا (0.63)، بين شاخص بيماري با طول شاخه رويا (0.69) و بين شاخص بيماري و طول شاخه زايا (0.34) مثبت و در سطح احتمال يک درصد معني دار بودند. بين شاخص بيماري با تعداد شاخه رويا همبستگي معني دار و مثبت وجود داشت (r=0.31 و a=0.01). همبستگي بين شاخص بيماري با طول شاخه زايا و وزن غوزه، منفي و در سطح 5 درصد معني دار بود. به عبارت ديگر بوته هاي بيمار، طول شاخه هاي زايا و وزن قوزه کمتري دارند. بين شاخص بيماري و تعداد شاخه رويا همبستگي فنوتيپي مثبت و معني دار وجود داشت (0.31)، بين شاخص بيماري با طول شاخه زايا و وزن قوزه همبستگي فنوتيپي منفي و معني دار مشاهده شد (به ترتيب -0.21 و-0.18 ) بين شاخص بيماري با تعداد شاخه رويا، طول شاخه رويا و طول شاخه زايا همبستگي ژنتيکي مثبت و معني داري وجود داشت، بين شاخص بيماري با ارتفاع، زودرسي، وزن غوزه و عملکرد همبستگي ژنتيکي منفي و معني دار ديده شد. بنابراين بوته هايي با تعداد شاخه هاي روياي بيشتر، طول شاخه هاي زايا و روياي بيشتر و با شاخ و برگ بيشتر، تحمل بيشتري در مقابل حمله عامل بيماري دارند.
به منظور بررسي تنوع و تعيين ميزان قرابت ژنتيکي جدايه هاي Mycosphaerella graminicola عامل سپتوريوز برگ گندم از هفت استان کشور شامل گلستان، مازندران، کرمانشاه، ايلام، اردبيل، خوزستان و فارس برگ هاي آلوده از مزارع گندم جمع آوري و 58 جدايه انتخاب و با استفاده از نشانگرهاي مولکولي SSR و SCAR تنوع ژنتيکي در داخل جمعيت هاي مختلف قارچ در کشور برآورد گرديد. با محاسبه فراواني آلل هاي به دست آمده در مناطق مختلف، در کل کشور و بين مناطق مختلف ميزان و توزيع تنوع ژنتيکي در ايران به دست آمد. ميزان تنوع ژنتيکي جمعيت ها در کشور بين 0.25 تا 0.62 در نوسان بود. ميانگين کل تنوع ژنتيکي جمعيت ها 0.44 بود که %77 تنوع در داخل جمعيت هاي مورد بررسي و %23 در بين جمعيت هاي مورد بررسي توزيع شده بود. سپس با استفاده از rep-PCR و آغازگرهاي BOX 1AR و ERIC 2 قطعاتي از DNA تکثير شد. اندازه قطعات تکثير شده بين 100 bp تا1500 bp در نوسان بود. نتيجه تجزيه خوشه اي با استفاده از ضريب تشابه دايس و روش UPGMA نشان داد که جدايه St20 از کرمانشاه و جدايه St29از ايلام بيشترين تشابه (%100) را داشتند و احتمالا هر دو جدايه از يک دودمان ژنتيکي هستند. بقيه جدايه ها از نظر ژنتيکي بيش از %50 با يکديگر متفاوت بودند.
با استفاده از مشخصات ريخت شناسي و نشانگر RAPD، 58 جدايه Rhizoctonia solani جداشده از غده و ساقه زيرزميني سيب زميني، از استان هاي همدان و کردستان مورد بررسي قرار گرفتند. تمامي جدايه ها چند هسته اي بودند و در ميان آنها 56 جدايه متعلق به AG-3، يک جدايه متعلق به AG-4 و يک جدايه با هيچکدام از گروه هاي آناستوموزي محک در دسترس آناستوموز نداد. در بررسي گروه هاي سازگار رويشي، 56 جدايه متعلق به AG-3 روي محيط کشت PDA حاوي يک درصد زغال فعال با يکديگر جفت شدند و 43 گروه سازگار رويشي حاصل شد. در 35 گروه از آنها، هر يک تنها داراي يک جدايه بودند. يک گروه که بعنوان بزرگترين گروه شناخته شد (EE) داراي چهار جدايه بود که همگي از مزارع قروه کردستان جداسازي شده بودند و هفت گروه باقي مانده داراي دو يا سه جدايه بودند. شدت بيماري زايي جدايه هاي متعلق به AG-3 بعنوان يک گروه، روي جوانه هاي سيب زميني نسبت به جدايه متعلق به AG-4 بالاتر بود و جدايه نا مشخص، علايمي ايجاد نکرد. در نهايت تنوع ژنتيکي چهار گروه سازگار رويشي انتخابي شامل E، F، T و EE توسط نشانگر RAPD آزمايش شد. نتايج تجزيه خوشه اي بر اساس روش UPGMA و ضريب جاکارد نشان داد که جدايه ها در سطح تشابه حداقل 42 درصد به چهار گروه تقسيم شدند و نتايج بررسي هاي ريخت شناسي را تاييد نمود.
باکتري هاي موجود در گروه Pseudomonas syringae pv. syringae مجموعه ناهمگني را تشکيل داده که داراي طيف وسيعي از باکتري هاي بيماريزا با دامنه ميزباني متنوع مي باشد. بيماري هاي شانکر درختان ميوه هسته دار و بلايت برگي گندم و جو از جمله بيماري هايي هستند که بوسيله جدايه هاي اين باکتري ايجاد مي گردند. جهت تشخيص جنبه هاي متمايز کننده جدايه هاي اين پاتووار در روي اين دو گروه ميزبان (هسته داران و غلات) ، ويژگي هاي فنوتيپي جدايه ها با انجام 133 آزمون بيوشيميايي و تغذيه اي مورد مقايسه قرار گرفت. واکنش تمامي جدايه هاي باکتري از هر دو گروه ميزباني، در آزمونهاي مختلف مشابه يکديگر بوده و تنها در مصرف تري هالوز و آلفا دي مليبيوز از يکديگر قابل تمايز بودند. آنتي بيوگرام جدايه هاي عامل اين دو بيماري اختلافات کمي را با يکديگر نشان دادند. در مقابل نتايج آزمون بيماريزايي نشانگر اختصاصي بودن جدايه ها بر روي ميزبان اصلي آنها بود. به علاوه جدايه هايي که در آزمون بيماريزايي علايم شديدتري را روي ميزبان ها بوجود آوردند، داراي قدرت توليد توکسين (سرينگومايسين) بيشتري بودند. آنتي سرم عليه نماينده جدايه هاي هر دو گروه ميزباني در خرگوش توليد و در مقايسه سرولوژيکي به کار برده شد. نتايج نشان داد که با کمک آزمون هاي سرولوژيکي مي توان با درجه اطمينان بالايي جدايه هاي اين دو گروه ميزباني را از يکديگر متمايز ساخت. الکتروفورز پروتئين هاي محلول، شباهت زياد الگوي پروتئيني جدايه هاي دو گروه ميزباني را نشان داد. البته معدودي از نوارهاي پروتئيني در بين جدايه ها متفاوت بودند که خود نشان دهنده ناهمگوني حتي در درون جدايه هاي هر گروه مي باشد. از نقوش آيزوزايمي براي تفکيک جدايه هاي اين دو گروه نيز بهره گرفته شد. الگوي آنزيمي سوپراکسيد ديسميوتاز و در درجه بعدي نقوش استرازي قادر به تفکيک جدايه هاي دو گروه ميزباني از يکديگر بودند. اين نتايج نشان دهنده وجود ناهمگوني در جدايه هاي P. syringage pv. syringae و نياز به انجام بررسي هاي وسيع و همه جانبه در جهت روشن ساختن طبقه بندي آنها مي باشد.
در سال هاي 86 -87،Leptosphaeria maculans و Leptosphaeria biglobosaعوامل بيماري ساق سياه کلزا (Brassica napus L.) از بررسي علايم بيماري و خصوصيات ريخت شناسي قارچ (شکل جنسي و غير جنسي) در استان هاي مازندران و گلستان شناسايي و مورد ارزيابي قرار گرفت. جمعا 49 جدايه در دو منطقه بدست آمد. علايم بيماري ساق سياه کلزا بر روي کوتيلدون ها، برگ هاي حقيقي، ساقه و محل تماس طوقه با خاک مشاهده گرديد. بر اساس ميزان رشد پرگنه در محيط سيب زميني دکستروز آگار و توليد رنگدانه از مجموع 49 جدايه، تيپ بيماري زاي شش جدايه کلزا و يک جدايه خردل با استفاده از سه رقم افتراقي وستار، کوينتا و گلاسير تعيين شد. بر اساس واکنش فنوتيپي جدايه ها با ارقام افتراقي مشخص شد که چهار جدايه مربوط به گروه غير بيماري زاي PG1 (L.biglobosa)، يک جدايه متعلق به گروه بيماري زاي (L.maculans) PG2 و دو جدايه متعلق به گروه بيماري زاي (L.maculans) PGT بودند. جدايه خردل در گروه غير بيماري زا PG1 قرار گرفت. همچنين حساسيت ارقام اکاپي، زرفام و هيولا401 نسبت به هفت جدايه مذکور بررسي گرديد. مشاهده واکنش فنوتيپي جدايه ها بر ارقام مورد مطالعه نشان داد که هر سه نسبت به نژادPGT (جدايهD04-12 ) کاملا حساس بودند.
پيشبرهاي مصنوعي تاثير بسزايي در كاهش پيچيدگي هاي پيشبرهاي طبيعي و موفقيت برنامه هاي اصلاحي دارند. در اين مطالعه دو پيشبر مصنوعي SynP1 و MinP در تركيب با ژن گزارشگر بتا گلوكرونيداز (GUS) ساخته شد. آناليز عملكرد اين پيشبرها در گياه كلزا در واكنش به تيمارهاي مختلف به صورت كمي و كيفي بررسي گرديد. نتايج به دست آمده نشان داد كه پيشبر SynP1 در واكنش به تيمار ساليسيليك اسيد، كيتين، مواد آزاد شده از ديواره قارچ هاي Sclerotinia sclerotiorum، Rhizoctonia solani و Fusarium graminearum به طور معني داري پاسخ داده و القا مي گردد. بيان ژن GUS حاصل از القاي اين پيشبر در واكنش به تيمارهاي متيل جاسمونات، شرايط محيطي (شامل سرما، گرما و UV) و تيمار زخم شدگي قابل تشخيص نبود. سطح بيان پايه اين پيشبر نسبت به گياه شاهد و پيشبر MinP اختلاف معني داري نداشت. بر اساس نتايح اين مطالعه به نظر مي رسد پيشبر SynP1 نسبت به مسير پيام رساني مرتبط با ساليسيليك اسيد حساس مي باشد.
به منظور مطالعه ساختار ژنتيكي Fusarium solani با استفاده از نشانگر مولكولي FAFLP،149 جدايه ايراني اين قارچ از چهار جمعيت ميزباني مورد آزمايش قرار گرفت. جدايه هاي مذكور شامل 60 جدايه به دست آمده از سيب زميني، 30 جدايه F. solani f.sp. cucurbitae،29 جدايه F. solani f.sp. phaseoli و 30 جدايه F. solani f.sp. pisi بودند. پس از استخراج DNA، هضم آنزيمي، اتصال قطعات برش يافته به آداپتورها و تكثير پيش انتخابي، واكنش زنجيره اي پليمراز با استفاده از سه تركيب آغازگر نشاندار شده با رنگ هاي فلورسانت انجام شد. قطعات تكثير شده از طريق الكتروفورز موئين (Capillary electrophoresis) تفكيك و سپس تجزيه و تحليل بر اساس 151 نشانگر چند شكل انجام شد. به طور كلي، از مجموع تنوع ژنتيكي مشاهده شده، 92% مربوط به تنوع ژنتيكي داخل جمعيت هاي ميزباني و 8% مربوط به تنوع ژنتيكي بين جمعيت ها بود. شباهت ژنتيكي بين چهار جمعيت ميزباني مذكور، بيشتر از 92% بود. ميانگين تنوع ژنتيكي ديده شده در جمعيت هاي مربوط به جدايه هاي سيب زميني، كدوئيان، لوبيا و نخود به ترتيب 0.3431، 0.3792، 0.3619 و 0.3606 بود. ميانگين تنوع ژنتيكي براي همه جدايه هاي مورد بررسي و تمامي جايگاه هاي ژني مورد مطالعه بر اساس ضريب Nei، 0.3883 بود و تنوع ژنتيكي مشاهده شده ارتباطي با ميزبان و منطقه جغرافيايي جدايه ها نداشت. نتايج نشان داد چهار جمعيت مذكور يك دودمان كلوني(Clonal lineage) هستند. نزديكي ژنتيكي بين جمعيت ها احتمال وجود جريان ژني بين آنها را نشان مي دهد.