پاسخ به:بانک مقالات بیماریهای گیاهی
به منظور بررسي نقش پروتئين ريبوزومي (RPL3) L3 در القا مقاومت به فيتوتوکسين دي اکسي نيوالنول (DON) ناشي از بيماري بلايت فوزاريومي، الل هاي مختلف ژن RPL3 در گندم هاي مقاوم و حساس شناسايي و تعيين ترادف شدند. آر.ان.اي کل از بافت برگ جداسازي شده و cDNA از روي آنها ساخته شد. با استفاده از آغازگرهاي طراحي شده براساس اطلاعات موجود در بانک هاي ژني، از جمله ترادف هاي RPL3 مخمر و برنج و نيز برخي از همسانه هاي EST گندم، cDNA حاصله تکثير گرديد و مشخص شد که شش همولوگ از RPL3 در گندم وجود دارد. تعيين ترادف دي.ان.اي و مقايسه اسيد امينه پيش بيني شده اين همسانه ها حاکي از وجود اختلافات بين همولوگي و عدم تفاوت هاي بين رقمي بود. دي.ان.اي ژنومي نيز از برگ گندم هاي مقاوم و حساس استخراج شد و با استفاده از آغازگرهاي اختصاصي هر همولوگ تکثير گرديد. اين همولوگ ها نيز تعيين ترادف شدند و مارکرهاي SNP براي مقاومت به فوزاريوم در ترادف هاي مربوطه تعيين شدند. بررسي دقيق ترادف هاي به دست آمده مي تواند باعث بوجود آمدن اطلاعات عميق تر و بصيرت بيشتري در طراحي راهکارهاي توليد مقاومت پايدار بالا در گياهان تراژن شود، که بدين صورت عامل مولد بيماري نتواند به سادگي بر آن غلبه کند.
نسخه قابل چاپ
جهت تکثير انبوه قارچ P.betae، ابتدا با استفاده از Agrobactreium rhizogenes ريشه هاي مويين از دمبرگ چغندرقند توليد گرديد. سپس ريشه هاي مويين حاصل بوسيله ريشه هاي ضد عفوني شده گياه رشد يافته در خاک واجد اسپورهاي استراحتي P. betae مايه زني گرديد. پس از يک روز مجاورسازي در محيط کشت جامد، ريشه هاي مويين به محيط کشت هيدروپونيک انتقال داده شدند. دو هفته پس از انتقال به محيط مايع، مشاهدات با استفاده از ميکروسکوپ معکوس وجود اسپورهاي استراحتي در ريشه هاي مويين را نشان داد. آزمون PCR با استفاده از آغازگرهاي اختصاصي ژنوم P. betae تکثير آنها در ريشه هاي مويين توليد شده توسط A. rhizogenes را تاييد کرد. توانايي آلوده سازي مجدد اسپورهاي استراحتي تشکيل شده در ريشه هاي مويين همچنين زئوسپورهاي رها شده در محيط کشت با استفاده از مجاورسازي ريشه هاي مويين سالم با ريشه هاي مويين واجد اسپورهاي استراحتي آزمايش شد. در کليه موارد، مشاهدات ميکروسکوپي و آزمون PCR توانايي آلوده سازي مجدد را تاييد کرد.
باکتري Ralstonia solanacearum عامل بيماري پژمردگي باکتريايي يکي از عوامل مهم در کاهش محصول سيب زميني در مناطق گرمسير و نيمه گرمسير مي باشد. آلودگي نهفته اين بيماري در غده هاي بذري ظاهرا سالم موجب گسترش سريع آن در خاکهاي غير آلوده مي گردد. به همين خاطر کنترل موثر آن نيازمند دستيابي به روشهاي دقيق و حساس تشخيص آلودگي در خاک و غده مي باشد. در اين تحقيق کارايي تکنيک PCR براي تشخيص مولکولي باکتري R. solanacearum مورد بررسي قرار گرفت. اين روش به تنهايي قادر به رديابي جمعيت هاي پايين باکتري در حد 104CFU/ml باکتري در عصاره گياه آلوده بود ولي پس از يک مرحله غني سازي به مدت 48 ساعت توانست تا 10CFU/ml باکتري در غده و خاک آلوده را نيز شناسايي نمايد. با استفاده از اين روش حضور و گسترش باکتري R. solanacearum در غده و ساقه گياهان آلوده در سه رقم هرتا، نيکولا و فيانا با استفاده از پرايمرهاي 759 و 760 نشان داده شد. پرايمرهاي مذکور بطور اختصاصي يک قطعه 281 جفت بازي از جدايه هاي R. solanacearum توليد نمودند. اين روش با موفقيت وجود باکتري R. solanacearum را در غلظتهاي 10 CFU/ml، 103، 105 و 107 در عصاره غني شده خاک آلوده رديابي نمود. عمل پيش غني سازي علاوه بر افزايش جمعيت پاتوژن باعث خنثي نمودن اثرات ممانعت کننده ها و در نهايت موجب افزايش دقت تشخيص در تکنيک PCR گرديد.
نظر به اينکه غالب پسته کاريها در خاکهاي شور توسعه يافته است و بيماري انگومک ناشي از گونه هاي فيتوفتورا در اين مناطق شايع است برهمکنش شوري و Phytophthora citrophthora در رشد و آلودگي ريشه پسته در سيستم آب کشت مورد مطالعه قرار گرفت. از دو رقم پسته فندقي (حساس به شوري) و بادامي (متحمل به شوري) در چهار سطح (صفر، 1200، 2400 و 3600 ميلي گرم کلريد سديم در ليتر آب) و در حضور P.citrophthora بررسي شدند.
تيمارهاي شوري قبل و بعد از مايه زني در طرح کاملا تصادفي بصورت فاکتوريل با شش تکرار در دماي 24-28° C اعمال گرديد. همچنين اثر غلظت هاي مختلف کلريد سديم روي رشد، توليد اسپورانجيوم و رهاسازي زئوسپور در P.citrophthora و P.nicotianae با استفاده از طرح بلوک هاي کامل تصادفي بصورت فاکتوريل در سه تکرار مطالعه شد. نه سطح شوري (صفر تا 30000 ميلي گرم کلريد سديم در ليتر) روي رشد رويشي، چهار سطح شوري (صفر تا 1200 ميلي گرم کلريد سديم در ليتر) روي توليد اسپورانجيوم و چهار سطح شوري (صفر تا 3000 ميلي گرم کلريد سديم در ليتر) در رهاسازي زئوسپور مورد مطالعه قرار گرفت.
تنش شوري موجب افزايش درصد آلودگي قطعات ريشه فقط در رقم فندقي بويژه در سطوح بالاي شوري گرديد و تفاوتي بين مايه زني قبل و بعد از تنش شوري مشاهده نگرديد. برهمکنش شوري و قارچ بطور معني داري موجب کاهش وزن خشک و طول ريشه فقط در رقم فندقي نسبت به شاهد گرديد ولي در رقم بادامي بسيار کم بود.
افزايش شوري تا سطح 14000 ميلي گرم کلريد سديم در ليتر تاثير معني داري روي رشد رويشي عامل بيماري نداشت و سپس موجب کاهش رشد تدريجي گرديد. اثر شوري روي توليد اسپورانجيوم در دو جدايه P.citrophthora از خاک شور و غيرشور نشان داد که شوري تا 4000 ميلي گرم کلريد سديم در ليتر باعث تحريک اسپورانجيوم در جدايه خاک شور و کاهش آن در جدايه خاک غيرشور گرديد.
افزايش شوري تا سطح 2000 ميلي گرم کلريد سديم در ليتر موجب حداکثر رهايي زئوسپور در جدايه خاک شور گرديد.
به منظور شناسايي و بررسي اهميت آرايه هاي Pythium به عنوان عوامل پوسيدگي ريشه چغندرقند در استان خوزستان از مزارع چغندرکاري مناطق مختلف شامل اهواز، انديمشک، بهبهان، دزفول، شوشتر، شوش دانيال، صفي آباد، مزارع چغندرکاري کشت و صنعت شهيد بهشتي و کشت و صنعت شهيد رجايي در طي دو فصل زراعي از اسفندماه 1380 تا ارديبهشت ماه 1382 نمونه برداري به عمل آمد. گياهان داراي علائم پوسيدگي جمع آوري شده، همراه با نمونه هايي از خاک مزارع مختلف به آزمايشگاه منتقل شد. جدايه هاي موجود در خاک به روش طعمه گذاري با برگ ليمو شيرين جداسازي گشتند. از بافت هاي پوسيده ريشه چغندرقند نيز پس از شستشو با آب معمولي و ضدعفوني سطحي با الکل اتيليک 75%، قطعات کوچکي از حاشيه ي بين بافت سالم و آلوده جدا شده و روي محيط کشت انتخابي آرد ذرت آگار حاوي آنتي بيوتيک هاي دلواسيد (داراي 50% پيمارسين)، آمپي سيلين، ريفامپين و قارچ کش هاي بنوميل و PCNB کشت گرديدند. گونه ها بر اساس خصوصيات ريخت شناختي اندام هاي جنسي و غيرجنسي، ميزان رشد در دماهاي مختلف و ريخت شناختي پرگنه روي محيط کشت هاي مختلف شناسايي گرديدند. از بررسي 580 جدايه بدست آمده، 8 آرايه بر اساس خصوصيات ريخت شناختي و فيزيولوژيکي شناسايي شدند که به ترتيب فراواني عبارت بودند از:
P. tracheiphilum, P. deliense, Pythium G. "G", Pythium G. "F", P. aphanidermatum, P. salinum, P. okanoganense, P. oligandrum که از بين اين آرايه ها، دو آرايه P. tracheiphilum و P. salinum براي ميکوفلور ايران جديد مي باشند.
مطالعات بيماري زايي جدايه ها در شرايط گلخانه اي در خاک سترون و با استفاده از مايه ي ورميکوليت حاوي عصاره ي دانه شاهدانه صورت گرفت. ميزان پوسيدگي بذر، تعداد بوته هاي سالم و مرده، وضعيت قسمت هاي هوايي و ريشه از نظر علائم اوليه (پژمردگي عمومي و کم رشدي) و پوسيدگي ريشه هاي اصلي و فرعي مورد بررسي قرار گرفت. پوسيدگي ريشه هاي اصلي و فرعي مورد بررسي قرار گرفت. پوسيدگي بذر به ميزان بسيار زياد در آرايه Pythium aphanidermatum و به ميزان متوسط در آرايه P.deliense مشاهده شد. همچنين بوته ميري به ميزان زياد در آرايه Pythium G. "F"، به ميزان متوسط در آرايه P.deliense و به ميزان کم در آرايه هاي P.oligandrum و P.salinum مشاهده شد.
يکصد و پنجاه و هشت جدايه از قارچ Magnaporthe grisea شامل 94 جدايه از نمونه هاي بلاست برگ و گردن خوشه برنج جمع آوري شده از مناطق مختلف استان گيلان و 64 جدايه از نمونه هاي مزرعه آزمايشي تحقيقات برنج کشور در رشت به منظور بررسي وضعيت باروري و تعيين پراکندگي آلل هاي تيپ آميزشي مورد مطالعه قرار گرفتند. در اين مطالعه، از چهار جدايه مرجع هرمافروديت به نام هاي KA3 و TH12 (نماينده هاي تيپ آميزشي (Mat1-1 و KA9 و TH16 (نماينده هاي تيپ آميزشي (Mat1-2 استفاده گرديد. نتايج حاصل از تلاقي جدايه هاي مورد مطالعه با جدايه هاي مرجع روي محيط غذايي آرد برنج – آگار نشان داد که 62.76 درصد از جدايه هاي نمونه هاي نقاط مختلف استان گيلان و 32.81 درصد از جدايه هاي نمونه هاي مزرعه آزمايشي موسسه تحقيقات برنج، بارور و بقيه جدايه ها نابارور بودند. تمامي جدايه هاي بارور، از نوع نربارور و تنها از تيپ آميزشي Mat1-1 بودند.
تراکم جمعيت قارچهاي گروه A.flavus و A.niger در انواع بقاياي گياهي، خاک و انواع کودهاي حيواني در باغهاي شهرستانهاي سيرجان،کرمان، زرند و رفسنجان در طي سالهاي 1377 تا 1380 مورد بررسي قرار گرفت. نقش بقاياي گياهي، خاک و انواع کودهاي حيواني در زمستان گذراني قارچهاي فوق با استفاده از روش Soil dilution method و محيطهاي کشت AFPA و CZ بررسي شد. نتايج حاصله نشان مي دهد که فراواني قارچهاي گروه A.niger بيشترازگروه A.flavus مي باشد و درسطح 5%اختلاف معني داري بين دو گروه وجود دارد. تراکم جمعيت قارچهاي گروه A.flavus و A.niger در بقاياي گياهي نشان داد که تراکم آنها در زائده هاي حاصل از فرآوري به ترتيب از صفر تا 4.56´106 و صفر تا 5.2´106 براي برگ از صفر تا 6.82´103 و از صفر تا 5.44´104 متفاوت مي باشد. درصد فراواني بازيافت گونه هاي مختلف قارچ آسپرژيلوس در نمونه هاي مورد بررسي براي پوست سبز و برگ به ترتيب بين 85 تا 81 درصد متغير بود. بررسي انواع کودهاي حيواني نشان داد که ميانگين تراکم جمعيت قارچهاي گروه A.flavus در کودهاي گوسفندي، گاوي و مرغي به ترتيب از صفر تا 4.2´105، از صفر تا 1.7´104 و از صفر تا 8.7´104 و براي قارچهاي گروه A.niger به ترتيب از صفر تا 1.7´104، از صفر تا 3´104 و از صفر تا 1.25´103 در گرم کودهاي فوق متغير مي باشد و درصد بازيافت گونه هاي آسپرژيلوس براي قارچهاي گروه A.flavus و A.niger در کودهاي گوسفندي، گاوي و مرغي به ترتيب 69 و 75، 59 و 51 و 43 و 50 درصد متغير بود. نتايج نشان مي دهد که قارچ آسپرژيلوس در مناطق پسته کاري خاکزاد بوده و به نظر مي رسد که جمعيت هاي آن در خاک مي تواند تحت تاثير دور و زمان آبياري باشد.
بيماريزايي نسبي 131 جدايه Rhizoctonia solani در شرايط درون شيشه و گلخانه مورد بررسي قرار گرفت. از مجموع جدايه ها، 44 جدايه متعلق به گروه آناستوموزي دو، 58 جدايه متعلق به گروه آناستوموزي چهار و 29 جدايه باقيمانده به عنوان گروه آناستوموزي نامشخص طبقه بندي شدند. جهت انجام آزمايش درون شيشه اي، بذرهاي جوانه زده چغندرقند (رگه حساس 261) پيرامون پرگنه در حال رشد قارچ در محيط WA قرار گرفت. شدت بيماري گياهچه ها با مقياس 4-0 به فواصل سه، پنج و هفت روز بعد از مايه زني يادداشت برداري شد. تجزيه ميانگين سطح زير منحني پيشرفت بيماري (Area Under Disease Progress Curve)، جدايه هاي AG-4 را در 26 گروه، جدايه هاي AG-2 را در 17 گروه وجدايه هاي با گروه آناستوموزي نامشخص را در 11 گروه دسته بندي کرد. گروه بندي حاصل از يادداشت برداري دوم (پنج روز بعد از مايه زني) بيشترين همبستگي (92%) را با AUDPC نشان داد. بيماريزايي جدايه هاي نماينده حاصل از گروه بندي خوشه اي گروههاي آناستوموزي مشخص (AG-2, AG-4) و نامشخص، در شرايط درون شيشه اي با يکديگر مقايسه شدند. نتايج نشان داد که جدايه Rh124(AG-4) جمع آوري شده از کرمانشاه بيماريزاترين جدايه و Rh157 (AG-4) جمع آوري شده از خراسان ضعيف ترين آنها بود.
در آزمايشهاي تکميلي، بيماريزايي جدايه هاي منتخب از هر دو گروه آناستوموزي دو و چهار (بيماري زاترين و ضعيف ترين جدايه ها بر مبناي نتايج حاصل از آزمايش هاي درون شيشه اي) در مرحله گياهچه اي و گياه بالغ در شرايط گلخانه مطالعه شد. نتايج ضمن تاييد وجود اختلاف در قدرت بيماريزايي آنها، مشخص کرد که دامنه تغييرات بيماريزايي در جدايه هاي AG-4 بيشتر از جدايه هاي AG-2 مي باشد و جدايه Rh157 (AG-4) روي گياهچه ها و گياهان بالغ مجددا به عنوان ضعيف ترين جدايه از نظر بيماريزايي تشخيص داده شد. جدايه هاي AG-2 در مايه زني روي گياهان بالغ بيماريزايي بيشتري از جدايه هاي AG-4 داشتند.
در بخش ديگري از اين تحقيق، مخلوطي از جدايه ها روي گياهان بالغ مايه زني شد. براي اين کار، چهار تيمار در نظر گرفته شد. مخلوطي از چهار جدايه با قدرت بيماريزايي بالا و مخلوط ديگري از چهار جدايه با قدرت بيماريزايي پايين از گروه آناستوموزي AG-4 به عنوان تيمارهاي اول و دوم به کار برده شدند. مشابه اين براي جدايه هاي AG-2 به عنوان تيمارهاي سوم و چهارم استفاده شد. نتايج نشان داد که جدايه هاي بسيار بيماريزا متعلق به AG-4 اختلاف معني داري از نظر بيماريزايي با جدايه هاي AG-2 ندارند. تعامل چهار جدايه با قدرت بيماريزايي مختلف از AG-4 و AG-2 با شش ژنوتيپ چغندرقند داراي سطوح مختلف مقاومت، در شرايط درون شيشه اي مشخص کرد که استفاده از جدايه هاي AG-2، ژنوتيپهاي چغندرقند با درجه متفاوت مقاومت را نسبت به AG-4 بهتر از هم تفکيک مي نمايند.
به منظور بررسي وضعيت بقا و زمستان گذراني قارچ Ascochyta rabiei (teleomorph: Didymella rabiei) مقداري از بافت هاي آلوده و خشک شده نخود با علائم شديد آلودگي به بيماري برق زدگي در کيسه هاي نايلوني سوراخدار، در ابتداي فصل پاييز در مزرعه و دراعماق مختلف خاک مزارع سه منطقه جغرافيايي مختلف قرارداده شد و اطراف آنها با يک شبکه توري محصور گرديد. پس از طي فصل زمستان، در سال بعد اين بقايا مورد بررسي قرار گرفته و وضعيت قارچ روي محيط کشت از لحاظ پايداري مورد ارزيابي قرار گرفت. نتايج حاصل از بررسي نشان داد که قارچ پس از گذشت فصل زمستان، دوام خود را فقط در سطح خاک (0 سانتيمتري) حفظ مي نمايد و در اعماق ديگر (10، 20، 30 و 40 سانتيمتري) دوام نمي آورد. همچنين به منظور بررسي و تعيين دامنه ميزباني قارچ عامل بيماري روي گياهان زراعي و علف هاي هرز مزارع نخود، تعدادي از گياهان زراعي منجمله لوبيا، سويا، باقلا، نخودفرنگي، لوبيا چشم بلبلي، ماش، ماشک، عدس، يونجه، شبدر، خيار، کدو، خربزه، چغندر، جو، ذرت، برنج، سورگوم، توتون و يک سري علف هاي هرز مزارع نخود شامل سلمک، گل دکمه اي، تاج خروس، خرفه، بي تراخ، خردل وحشي، يولاف وحشي، علف هفت بند، تاج ريزي، پنيرک، جغجغک، قليانک، پيچک، بارهنگ و شلمي با سوسپانسيون اسپور (1x106 spores/ml) عامل بيماري مايه زني گرديد. نتايج نشان داد که در شرايط گلخانه، A. rabiei گياهان زراعي از قبيل لوبيا، باقلا، نخودفرنگي و سويا و ازعلف هاي هرز تاج ريزي، پيچک و خرفه را آلوده مي کند، بطوريکه از گياهان مذکور جداسازي و بيماريزايي آنها روي ميزبان اصلي (نخود) تائيد گرديد.