پاسخ به:مقالات بیابان
با توجه به اينکه يکي از عوامل موثر در بيابان زايي پديده شور شدن آب و خاک در اثر مديريت نامناسب زراعي و آبياري در اراضي کشاورزي مي باشد، اين تحقيق جهت بررسي تاثير آب آبياري بر خصوصيات خاک در اراضي کشاورزي حاشيه کوير دامغان انجام شد. به اين ترتيب که قبل از کاشت و بعد از برداشت محصول، از خاک اراضي زراعي نمونه خاک برداشت شد و خصوصيات بافت، رطوبت اشباع، آهک، کربن آلي، ازت، ميزان اسيديته، هدايت الکتريکي، فسفر، پتاسيم، املاح محلول کلسيم، منيزيم، کلر، سديم، کربنات و بي کربنات اندازه گيري گرديد. همچنين خصوصيات آب آبياري از لحاظ اسيديته، هدايت الکتريکي و املاح کلسيم، منيزيم، منگنز، آهن، سديم، کلريد، کربنات و کلسيم بررسي شد. از آزمون تي تست جهت مقايسه خصوصيات خاک دو دوره استفاده گرديد. نتايج به دست آمده حاکي از اين است که بعد از يک دوره کشت ميزان شوري، املاح محلول خاک و نسبت جذب سديم افزايش يافت. بنابراين در منطقه مورد مطالعه اتخاذ شيوه مديريت مناسب بهره برداري از اراضي و نحوه آبياري جهت جلوگيري از بياباني شدن اراضي ضروري مي باشد.
نسخه قابل چاپ
گندم زراعي بيشتر در مناطق خشک و نيمه خشک کشت مي شود و به علت کمبود منابع آب و خشکي محيط، عملکرد بسيار پائيني دارد. به منظور ارزيابي مقاومت به خشکي و شناسايي ارقام پرمحصول اصلاح شده گندم (Triticum aestivum) در شرايط ديم آزمايشي در مزرعه پژوهشي دانشکده کشاورزي دانشگاه تهران (کرج) در سال زراعي 79-1378 در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با سه تکرار انجام شد. هر واحد آزمايشي (کرت) شامل 9 خط 7 متري به فاصله 25 سانتي متر و مساحت برداشت 10.5 مترمربع (7 خط 6 متري) بود، پس از کاشت فقط يکبار براي سبز شدن بذرها آبياري (کوتاه مدت) انجام شد. در طول مدت رشد در کل 200 ميلي متر بارندگي رخ داد. ارقام مورد بررسي شامل 6 رقم گندم تجاري ديم (آذر، بزوستايا، بيستون، رشيد، سبلان و سرداري) و 6 رقم گندم آبي (آزادي، اميد، روشن، قدس، کراس اميد و کرج 1) بود. صفات مورد مطالعه شامل عملکرد دانه، وزن هزار دانه، طول سنبله، ارتفاع بوته، تعداد پنجه، تاريخ ظهورساقه، ظهور سنبله و تاريخ رسيدن بود. همبستگي مثبت عملکرد دانه با ارتفاع بوته، طول سنبله و وزن دانه نشانگر تاثير مهم اين صفات بر عملکرد دانه در شرايط ديم بود. همچنين، همبستگي منفي عملکرد دانه با تاريخ ظهور سنبله (r=0.38*) و تاريخ رسيدگي (r=0.29*) حاکي از زودرسي و نشانه اي از توانائي ارقام مورد بررسي در گريز از خشکي آخر فصل بود. رقم قدس، رشيد و کراس اميد بالاترين عملکرد دانه را داشتند، ولي گندم رشيد زودرس ترين رقم بود. سرداري نيز که از ارقام مهم ديم محسوب مي شود، عملکرد نسبتا بالايي داشت و از لحاظ تعداد پنجه و وزن هزار دانه رکورد خوبي را نشان داد.
سالسولاها در بيشتر مناطق کشور به نام شور يا شوره شناخته مي شوند گياهاني يکساله يا چند ساله از خانواده اسفناجيان هستند. در مناطق بياباني، بخصوص در حاشيه هاي شمالي دشت کوير از ارتفاع حدود 1000 متر از سطح دريا گسترش داشته و نسبت به شرايط شوري نسبي خاک و کمبود آب بردبارند. در استان سمنان 13 گونه از اين گياه شناسائي شده که 6 گونه يکساله و 7 گونه چند ساله هستند. مهمترين گونه هاي علوفه اي اين منطقه گونه هاي پايا بوده و اسامي محلي آنها به ترتيب خريد يا خريت شور درختي يا جفنه و کندر هستند با وجود اهميتي که برخي سالسولاهاي يکساله از جمله سالسولا کالي در ساير مناطق خشک جهان براي تامين علوفه در شرايط سخت داده مي شود، در ايران هنوز روي اين گونه ها کار مهمي انجام نشده است. در مراتع مناطق خشک، بخصوص مراتع قشلاقي استان سمنان سالسولاها سهم قابل توجهي از پوشش مراتع را بخود اختصاص داده اند. دامداران بخصوص عشاير براي اين گياهان علاوه بر تامين قسمتي از جيره روزانه دام در مرتع نقش تامين کننده نمک مورد نياز دام را نيز قائلند. در چرخه روزانه تعليف دام از مرتع، بخشي از زمان چرا که معمولا در اواخر چرخه چرا و قبل از رفتن احشام به محل آبشخور است به تعليف از مراتع داراي گياهان شور اختصاص مي يابد. دليل اين شکل از چرخه بندي آن است که دام پس از مصرف گياهان شور بشدت احساس تشنگي مي کند و بدون توجه به علوفه مسير و براي رفع تشنگي به سوي آبشخور مي شتابد. اين قسمت از چرخه چرا هم در تامين بهداشت و تغذيه دام موثر است و هم کمکي است به چوپان براي هدايت آسانتر گله بسوي آبشخور توليد پروتئين و ماده خشک برخي از سالسولاها قابل توجه است و ميتواند با يونجه مقايسه شود.
خشکي يکي از عوامل مهم محيطي است که عملکرد دانه گندم را در نواحي نيمه خشک کاهش مي دهد. به منظور بررسي اثرخشکي روي برخي صفات موروفولوژيک گندم و نيز بررسي ارتباط اين صفات با شاخص حساسيت به تنش خشکي، 8 ژنوتيپ گندم شامل رگه هاي بومي و ارقام تجارتي ايران، تحت شرايط ديم و فارياب، در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي دانشگاه تهران کشت شدند. شاخص حساسيت به تنش براي هر ژنوتيپ بر اساس عملکرد دانه محاسبه شد. صفات اندازه گيري شده عبارت بودند از طول سنبله، ارتفاع بوته، تعداد برگ در ساقه اصلي، طول ريشک، طول پدانکل، تعداد پنجه بارور، سطح برگ پرچم، عملکرد بيولوژيک، عملکرد دانه، تعداد روز تا سنبله دهي، شاخص برداشت و تراکم روزنه در سطوح زيرين و رويي برگ پرچم. بين ژنوتيپ هاي مورد مطالعه از نظر تمامي صفات ارزيابي شده به جز تعداد پنجه اختلافات معني داري مشاهده شد. رگه هاي بومي و ارقام تجارتي مورد ارزيابي، دامنه وسيعي از حساسيت به خشکي را نشان دادند. بين شاخص حساسيت به تنش و عملکرد پتانسيل همبستگي ديده نشد. بنابراين به نظر مي رسد اين دو، اجزاي مستقلي باشند که هر دو نيز در ايجاد سازش به تنش دخالت دارند. هبستگي شاخص حساسيت به تنش با عملکرد دانه و عملکرد بيولوژيک در شرايط ديم منفي بود. اين امر نشان مي دهد که اگر انتخاب در جهت بهبود اين صفات در محيط هاي برخوردار از تنش خشکي انجام گيرد، مي تواند به کاهش حساسيت به خشکي منجر شود. بر اثر خشکي، تعداد روز تا سنبله دهي، وزن هزار دانه، تعداد دانه در سنبله، عملکرد دانه، عملکرد بيولوژيک، طول پدانکل، ارتفاع بوته و سطح برگ پرچم کاهش، ولي تراکم روزنه در سطح رويي برگ پرچم افزايش يافت. همچنين، در بين اجزاي عملکرد، تعداد سنبله در هر بوته کمتر از همه و تعداد دانه در سنبله بيشتر از همه تحت تاثير خشکي قرار گرفتند. نتايج آزمايش بيانگر وجود ژرم پلاسم هاي مفيد و متحمل به خشکي در کلکسيون گندم هاي ايران است.
در مطالعه حاضر، به منظور بررسي خشکسالي هاي اقليمي در حوزه آبريز اترک از داده هاي سالانه بارندگي مربوط به 21 ايستگاه باران سنجي طي يک دوره آماري 29 ساله (1377-1349) استفاده گرديد. سپس، مقادير شدت خشکسالي با استفاده از شاخص درصد از نرمال بارش محاسبه و دوره بازگشت هاي 2 ، 5، 10، 20، 25، 50 و 100 ساله آن در تمام نقاط شبکه استخراج گرديد. به منظور تعميم تحليل هاي نقطه اي در منطقه مورد بررسي ابتدا از روش همبستگي با ارتفاع استفاده گرديد. به خاطر وجود همبستگي ناچيز بين ارتفاع و شدت خشکسالي در منطقه مطالعاتي عملا از تکنيک پهنه بندي منطقه با استفاده از روابط رگرسيوني صرفنظر گرديد. در مرحله بعد، روش کريجينگ مورد توجه قرار گرفت. با استفاده از اين روش، پهنه بندي منطقه از نظر شدت خشکسالي با دوره بازگشت هاي مختلف انجام شد. در نهايت، بمنظور داشتن ايده اي کلي از سه ويژگي شدت، مدت و دوره بازگشت خشکسالي در منطقه، مقادير شدت خشکسالي با هر دوره بازگشت براي تداوم هاي مختلف در کل ايستگاه هاي مطالعاتي استخراج گرديد. آناليز نقشه هاي هم شدت خشکسالي نشان داد که هر چه دوره بازگشت خشکسالي افزايش مي يابد شدت خشکسالي نيز زيادتر مي شود. همچنين، بررسي منحني هاي شدت - مدت - دوره بازگشت خشکسالي نشان داد با افزايش تداوم، شدت خشکسالي با دوره بازگشت هاي مختلف به سمت يک عدد ثابت ميل مي نمايد.
يکي از روش هاي معمول اصلاح و احياي مراتع، بذرکاري با گونه هاي سازگار است. رقم هاي يونجه کريساري، سيمرجنسکايا، رنجر و کدي از گونه Medicago sativa حدود 25 سال پيش وارد ايران شد. از آنجايي که با ورود يک گياه غيربومي احتمال بروز تغييراتي در شرايط طبيعي منطقه وجود دارد، در نتيجه جهت بررسي اثرات کشت رقم هاي اينگونه بر خصوصيات حاصلخيزي خاک در مرتع تبريان و توکل باغ استان خراسان انجام شد. روش نمونه برداري تصادفي - سيستماتيک انتخاب شد. اندازه پلات هاي نمونه برداري به روش سطح حداقل تعيين گرديد. در هر منطقه و جهت هر رقم يونجه، 8 پلات مستقر شد (4 پلات در قسمت شاهد و 4 پلات در قسمت يونجه کاري شده) و در داخل هر پلات پروفيل حفر و از عمق هاي 0-30، 30-60 و 60-90 سانتي متري نمونه خاک برداشت شد. جهت مقايسه خصوصيات خاک بين دو منطقه يونجه کاري شده و شاهد از آزمون تي تست استفاده شد. نتايج نشان مي دهد که در اراضي يونجه کاري شده درصد مواد آلي و ازت افزايش و ميزان پتاسيم و فسفر کاهش مي يابد.
با وجود آنکه بيابان لوت و به ويژه ياردانگ هاي مهم سطح زمين و کم نظير در جهان است ولي به دليل شرايط بسيار سخت اقليمي آن، مورد توجه زياد محققين قرار نگرفته است. در اين تحقيق به منظور مطالعه برخي ويژگي هاي حرارتي و محدوديت هاي مطالعه دماي سطحي بيابان لوت، از داده هايTM ماهواره لندست به تاريخ 3 تيرماه 1368، مطالعات ميداني، عکس هاي هوايي، نقشه هاي توپوگرافي و ديگر اطلاعات جنبي استفاده گرديد. براي استخراج و بررسي و تفسير اطلاعات از باندهاي TM ماهواره لندست و باند حرارتي براي تبديل درجات روشنايي (DN) به تابندگي و دماي درخشايي استفاده گرديد. در اين تحقيق با استفاده از باند حرارتيTM ، نقشه هاي دما با 6 توان تشعشعي 1، 0.99، 0.98، 0.96، 0.94 و 0.92 تهيه و با مقايسه تقشه هاي حاصل، حداقل و حداکثر دماي آنها محاسبه گرديد. نتايج نشان داد که با احتساب توان هاي تشعشعي 1 و 0.92 حداکثر دماي سطح زمين در لحظه عبور ماهواره يعني حدود ساعت 9.30 صبح در روز 3 تيرماه 1368 براي کل منطقه (شامل ياردانگ ها و ماسه زارها) به ترتيب 46.8°C و 53.54°C و حداقل به ترتيب 35.6°C و 42.1°C مي باشد و حداقل و حداکثر دماي درخشايي براي منطقه ياردانگ ها با احتساب توان تشعشعي برابر 1.00 به ترتيب 39.33°C و 41.2°C است. به منظور تعيين رژيم حرارتي لوت و مطالعه دمايي سطح در ساير اوقات روز و ساير روزهاي سال بررسي روند تغييرات حرارت منطقه، پيشنهاد مي گردد.
کلوت يا ياردانگ هاي لوت يکي از ناهمواريهاي ويژه مناطق بياباني ايران مي باشد که در سازندهاي مارني در حوزه آبخير بسته لوت در جنوب شرقي ايران واقع گرديده است و وسعتي به طول حدود 120 کيلومتر و عرض 80 کيلومتر را پوشش مي دهد. ياردانگ هاي لوت هر چند که در حال حاضر تحت تاثير فرسايش بادي انتخابي مي باشد ولي بررسي هاي فيزيوگرافي - ژئومرفولوژي نشان داده که هم فرآيند فرسايش آبي و فرسايش بادي در شکل گيري آنها دخالت داشته اند. مطالعات ژئومرفولوژي انجام شده بر اساس تفسير تصاوير ماهواره اي لندست، عکس هاي هوايي (مقياس 1:50000 و 1:20000) و بازديدهاي صحرايي نشان داد که دو لند فرم کاملا مجزا در مناطق ياردانگ ها وجود دارند. يکي پشته ها و ديگري راهروها. چهره پشته ها عمدتا تحت تاثير دو نوع فرسايش آبي و بادي پرداخت شده اند. به طوريکه آثار فرسايش آبي به صورت فرسايش شياري و آبراهه اي در بالاي دامنه پشته ها و آثار فرسايش بادي به صورت بادکندگي در بخش قاعده آنها ديده مي شود. راهروها به صورت فضاهاي خالي بين پشته ها قرار گرفته اند که سطح آنها را اشکال ريپل مارک (درشت دانه و ريز دانه) کفه هاي رسي - سيلتي و تپه هاي ماسه اي در ابعاد گوناگون پوشش داده اند. با توجه به مطالعات ژئومرفولوژي پشته ها و راهروها مشخص ميشود که باد غالب منطقه شمال غربي جنوب شرقي مي باشد. اثر باد غالب بر روي منطقه ياردانگ ها، اشکال زير از شمال به جنوب بر جاي گذاشته است. شمال منطقه، ياردانگ هاي با تراکم و ارتفاع کم، بخش مرکزي، ياردانگ هاي با تراکم زياد و ارتفاع بيشتر و نهايتا در جنوب منطقه تپه هاي ماسه اي طولي و هلالي شکل که حاصل عمل فرسايش بادي بر روي ياردانگ ها مي باشد وجود دارند.
به منظور بررسي عوامل موثر در پراکنش تيپ هاي گياهي و مطالعه وضعيت کيفي و کمي و روابط آنها با خصوصيات خاک، اين پژوهش در پلاياي سيرجان واقع در جنوب غربي استان کرمان انجام شد. حوزه مورد مطالعه از نظر زمين شناسي يکي از قديمي ترين حوزه هاي فلات مرکزي ايران است و سازندهاي بسيار قديمي تا جديد از پرکامبرين تا هولوسن را در برمي گيرد. مساحت حوزه مورد نظر حدود 274194 هکتار است. بعد از مشخص کردن محدود پلايا به کمک عکس هاي هوايي و نقشه هاي توپوگرافي، مطالعه پوشش گياهي به روش پلات گذاري در امتداد ترانسکت انجام شد. همچنين جهت مطالعات خاکشناسي، پروفيل هايي در تيپ هاي گياهي حفر و خصوصيات خاک از نظر بافت، اسيديته، هدايت الکتريکي، ماده آلي، آهک، گچ، سديم، پتاسيم، کلسيم، سولفات و بي کربنات اندازه گيري شد. نتايج نشان مي دهد که از مرکز پلايا به سمت ارتفاعات، در کليه جهات پلايا عمق سفره آب زيرزميني افزايش، هدايت الکتريکي خاک کاهش و تغييراتي در ميزان آنيونها و کاتيونهاي خاک پديد مي آيد. به علاوه، بافت خاک سبکتر مي شود و همچنين پايداري ساختمان خاک نيز بهبود مي يابد. اين تغييرات سبب شده است که تيپ هاي مختلف گياهي از حاشيه پلايا به طرف ارتفاعات بصورت چند نوار استقرار يابند. بطوريکه در حاشيه مرطوب از مرکز پلايا به طرف خارج تيپ هايHalostachys strobilaceum Halocnemum belangriana ، Tamarix passerinoides، Seidlitzia rosmarinus -Salsola sp. و Seidlizia rosmarinus-Artemisia sieberi مشاهده مي شود. بعد از حاشيه مرطوب نيز بترتيب تيپ هاي Artemisia dieberi-Zygophyllum eurypterum و Artemisia sp.-Astragalus sp. قرار دارد. بنابراين در اين منطقه دو عامل شوري و عمق سفره آب زيرزميني از مهمترين عوامل استقرار تيپ هاي گياهي محسوب مي شوند.
در بررسي منابع خاک در مناطق بياباني نمي توان تنوع خاک را صرفا مرهون تغييرات پوشش گياهي، تنوع آب و هوايي، تغيير سازند زمين شناسي و ناهمواري (پستي و بلندي) دانست، چرا که اراضي صاف و هموار مناطق بياباني با يک سازند کواترنر بدون پوشش گياهي، و غالبا داراي يک اقليم خشک با پوشش گياهي ضعيف مي باشد. تنوع منابع خاک در اين مناطق بر اثر وجود عوامل خاکسازي مانند: سطح ايستايي بالا، آب زيرزميني شور، رسوبات بادي، فرآيند تبخير از خاک، نوسانات سطح ايستايي، رژيم سيلابي و آبشويي و تفاوت در زهکشي خاک مي باشد که باعث ايجاد شرايط گوناگون خاکسازي مي گردد. نکته قابل توجه در مناطق کويري و بياباني اين است که عوامل فرعي خاک، خود از جمله پارامترهاي موثر در شکل گيري رخساره هاي ژئومرفولوژي به حساب مي آيد. پس انتظار مي رود که در هر رخساره ي بتوان خاک هاي معيني را جستجو کرد. در اين مقاله جهت شناخت منابع خاک و منابع ژئومرفولوژي بصورت موازي و همزمان، به مقايسه رده بندي خاک به روش USDA Soil Taxonomy با طبقه بندي رخساره هاي ژئومرفولوژي پرداخته و سپس اقدام به تجزيه و تحليل اطلاعات به دست آمده شد. نتايج اين مطالعات نشان داد که سطح ايستابي متفاوت از آبهاي شور زيرزميني در رخساره هاي مختلف و بالا آمدن املاح در افقهاي خاک منجر به تغييراتي در افقهاي خاک شده که در پدوژنز و مرفوژنز خاک تاثير بسزايي دارد. بر اساس نتايج اين مطالعات موثرترين اشکوب در رده بندي خاک و مرزبندي واحدها، فاز خاک در نظر گرفته شد، چرا که فاز خاک مبين خصوصيات افق سطحي نظير ضخامت، بافت، سنگريزه و غيره مي باشد و اين ويژگي ها هستند که رخساره ها توسط آن تعريف مي شود.
منطقه پژوهش يک پلايا در 45 کيلومتري جنوب سمنان است که آبهاي سطحي و زيرزميني بلندي هاي خوريان، ملحه، کبوده، عرشه، انجيلو، چاه حسيني و چاه شيرين به آن زهکشي مي شوند. براي تعيين نوسانات سطح سفره آب پيرامون اين پلايا، ده چاهک در دو سوي جاده معدن نمک در رخساره هاي مختلف حفر گرديد. در خلال هر ماه (بيستم) تغييرات سطح ايستايي نسبت به نقطه ثابتي که در لبه هر چاهک تعبيه شده بود، اندازه گيري شد و هيدروگرافهاي هر چاهک رسم گرديد. همچنين ميزان نوسانات ماهانه سطح آب در هر چاهک نسبت به شهريور بدست آمد و مشخص شد نوسانات سطح ايستايي در رخساره هاي مختلف تنها به تبخير بستگي نداشته، بلکه عوامل ديگري همچون بافت خاک، تخلخل و نفوذپذيري، توپوگرافي، شيب هيدروليکي، ميزان املاح و ديگر عوامل هيدرولوژي و هيدروژئولوژي نقش داشته اند. بر اساس نتايج حاصله بيشترين بالا آمدگي سطح آب در ده چاهک +6.2 سانتي متر (ارديبهشت) و مناسب ترين زمان براي کاشت گياهان هيدروفيت و هالوفيت مي باشد که نياز آبي خود را از مخزني تامين مي کنند . همينطور متوسط بيشترين افت سطح ايستابي -8 سانتي متر (آبان) مي باشد. اگر چندين سال اين وضعيت در آبان ادامه يابد، براي گياهان هيدروفيت و هالوفيت زمان بحراني است زيرا بيشترين افت سطح آب در اين ماه رخ داده است. مقدار متوسط کاهش سطح ايستابي ده چاهک در خلال يکسال 6.5 سانتي متر است و حجم آبي که در 14 هکتار (محدوده پژوهشي) کاهش پيدا کرده است برابر 455 متر مکعب مي باشد که احتمالا نشان مي دهد منطقه در دوره خشکسالي قرار دارد.
سيلاب هاي مخرب و کمبود آب در مناطق خشک، مهار سيلابها و بهره وري بهينه از آن را در اين مناطق ايجاب مي کند. پخش سيلاب يکي از روش هاي مهار و بهره برداري از سيلاب مي باشد که تعيين مکان مناسب براي پخش آب و نفوذ دادن آن به داخل سفره هاي زيرزميني خود يکي از مهمترين مراحل انجام اين گونه پروژه هاست. هدف از انجام اين تحقيق بررسي کارآيي چندمدل (Fuzzy Logic, Index Overlay, Logic Boolean) در مکان يابي پخش سيلاب مي باشد. در اين تحقيق سه لايه اطلاعاتي ژئومرفولوژي، کلاس هاي شيب و گروه هاي هيدرولوژيکي خاک در قالب مدلهاي مختلف تلفيق، نقشه هاي خروجي با عرصه هاي کنترل مقايسه و مورد ارزيابي قرار گرفتند. در نهايت عملگر Gamma=0.1تاGamma=0.3 در روش منطق فازي بيشترين همپوشاني را با عرصه هاي کنترل نشان داد و بهترين مدل مکان يابي از ميان مدل هاي تست شده مورد مطالعه شناخته شد.
اراضي جنوبي شهرستان بافق از جمله مناطق خشک ايران مرکزي بوده که داراي بارندگي کم و پوشش گياهي ضعيفي مي باشد . وزش بادهاي شديد بر سطح اين اراضي بدون پوشش باعث فرسايش خاک شده و علاوه بر تخريب بافت خاک صدمات زيادي به راه هاي مواصلاتي خصوصا ريل راه آهن تهران – بندرعباس و تهران – کرمان در محدوده جنوب شهرستان بافق و همچنين اراضي زراعي و روستاهاي مجاور وارد مي کنند. تجمع رسوب هاي حمل شده در جنوب شرقي شهر بافق تشکيل ارگي به مساحت 37 کيلومتر مربع داده است. به منظور کنترل فرسايش بادي در منطقه بايد قبل از هر چيز اصلي ترين نقاط برداشت شناسايي گردند. بنابراين به منظور يافته کانون هاي برداشت از روش منشا يابي گام به گام در منطقه استفاده شد. نتايج حاصل از بررسي ها نشان داد که بادهاي فرساينده در اين منطقه از سمت جنوب غرب مي وزند و رسوبها را به سمت تپه هاي ماسه اي حمل مي کند. مطالعات ژئومرفولوژي و رسوب شناسي نشان داد که منشا تپه هاي ماسه اي محلي و نزديک بوده و بر روي دشت اپانداژ در جنوب غربي ارگ و مسيل رود شور زرند و ديگر رخساره فرسايش بادي اين دشت سر قرار دارد. به طور کلي منشا اصلي از حوضه گسترشي رود شور زرند تا مجاور تپه هاي ماسه اي ادامه دارد و منشا فرعي، دشت ريگي مجاور آن تشخيص داده شد.
اگر چه واژه هاي کوير و بيابان، غالبا مفاهيم ناخوشايندي را به ذهن متبادر مي نمايند، لکن اندکي دقت و تفکر در حيات و رشد و فعاليت انسان ها در شهرهاي بياباني ايران نشان مي دهد که اين برداشت ها، عمدتا ناشي از کم اطلاعي نسبت به امکانات و حيات جاري در اين مجتمع ها و همچين به علت نقص آگاهي از کار عظيمي است که ساکنين اين مناطق انجام داده اند. مطالعه در مقولات مختلف آن دستيابي به دانشي را ممکن مي سازد تلقي از کوير و بيابان را دگرگون خو اهد کرد. از آنجايي که غفلت از اهميت عبارتها و تجارب، و تمرکز بر ظاهر و کالبد بجاي تفکر در اصلول و مباني سبب مي شود تا منبع عظيمي از علم و تجربه و هنر و فن و آگاهي متعلق به جامعه مهجور مانده و تقليد از الگوهاي بيگانه رواج يابد که با طبيعت و فرهنگ و بسياري شرايط اجتماعي و اقتصادي جامعه نيز ناهماهنگ مي باشد، اين نوشتار سعي در شناسايي آن دسته از مختصات معماري شهرهاي بياباني ايران دارد که علاوه بر آن که در گذشته به عنوان تجلي کالبدي ويژگي هاي فرهنگي ايرانيان عمل کرده اند مي توانند به عنوان منبع شناخت اصول طراحي و برنامه ريزي محيط زندگي امروز مورد استفاده قرار گيرند.
از خصوصيات کشاورزي پايدار مي توان به تنوع کشت گياهان زراعي به جاي کشت مداوم يکي يا چند گياه زراعي يک ساله و کنترل آفات و بيماريها وعلف هاي هرز بوسيله روش هاي ابداعي کاهش دهنده مصرف آفت کش ها اشاره نمود. بدين جهت يکي از روش هاي موثر در کنترل علف هاي هرز استفاده از گياهان با رشد سريع به صورت مخلوط با گياهان وجيني مي باشد که سهم زيادي در حفظ محيط زيست از اثرات مخرب علف کش هاي شيميايي دارد. بدين منظور جهت تعيين نقش لوبيا در کنترل علف هاي هرز ذرت، آزمايشي در سال 1377 در مزرعه تحقيقاتي دانشکده کشاورزي دانشگاه تهران واقع در دولت آباد کرج انجام گرفت. آزمايش در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با 9 تيمار شامل: تک کشتي ذرت بدون وجين (MC)، تک کشتي ذرت يک بار وجين (MW1)، تک کشتي ذرت 2 بار وجين (MW2)، %100 ذرت + %50 لوبيا (MB50)، %100 ذرت + %30 لوبيا (MB30)، %100 ذرت + %10 لوبيا (MB10)، %75 ذرت + %25 لوبيا (M75B25)، %50 ذرت + %50 لوبيا (M50B50) و تک کشتي لوبيا (B) و با 4 تکرار انجام شد. در طول فصل رشد به فواصل 2 هفته يک بار و به هنگام برداشت نهايي وزن خشک و سطح برگ دو محصول و وزن خشک علف هاي هرز به تفکيک گونه اندازه گيري شد. نتايج نشان داد که وجين باعث افزايش عملکرد بيولوژي ذرت گرديد، اما تيمارهاي مخلوط اثري بر اين صفت نداشتند. کشت مخلوط تيمار %100 ذرت + %50 لوبيا (MB50) بيشترين کاهش را بر وزن خشک علف هاي هرز ذرت اعمال كرد. تيمار مذكور باعث كاهش وزن خشك علف هاي تاج خروس و تاج ريزي در مقايسه با شاهد ذرت بدون وجين گرديد. اما در بين تيمارهاي مخلوط از نظر سطح برگ ذرت تفاوتي مشاهده نشد و با افزايش تراکم لوبيا در مخلوط، سطح برگ لوبيا افزايش يافت. بدين جهت آنچه تعيين کننده موفقيت کشت مخلوط در شرايط بدون کنترل علف هاي هرز مي باشد، سرعت گسترش سطح برگ لوبيا در مخلوط خواهد بود.