پاسخ به:مقالات بیابان
منطقه مورد پژوهش در جنوب شرق شهرستان شاهرود بين ´15 و °55 تا ´15 و °57 طول شرقي و´15 و °33 تا ´17 و °36 عرض شمالي واقع شده است. تپه هاي ماسه اي خارتوران زمان آباد) با مساحتي حدود 165689 هكتار در بخش جنوبي حوزه آبخيزكال شور خارتوران واقع شده است. بطور كلي سيماي عمومي رسنتي ها، از گونه هاي درختچه اي از قبيل اسكمبيل، دم گاوي و گراس هاي پايا به نام سبد مي باشند كه نمونه هاي شاخص منطقه مورد مطالعه بوده و با گونه هاي ديگري كه بعضا درختچه اي يا علفي پايا با يكساله اند و با شرايط محيط سازگارند در هم آميخته اند. گونه هاي گياهي همراه با گونه هاي غالب گياهي در تركيب رستني هاي اين منطقه نقش مهمي را ايفا مي كنند. البته گزارش گياهاني نظير قيچ، درمنه، كما در بين علفهاي هرز مزارع و يا بر روي تپه هاي ماسه اي نشان دهنده بازتاب رستني هاي طبيعي است. گونه هاي گز و گنگ رويش هاي مشخصه زمين هايي با خاك شور هستند كه به طور موضعي پراكنش دارند. ضمن تحقيق و بررسي ميداني مشخص شد كه به علت چراي بي رويه در بعضي موارد فرصت رويش براي گياه تا تشكيل گل و دانه از آن گرفته شده و در نتيجه در فاصله چند سال در آن منطقه از بين رفته و نابود شده اند. همچنين ضمن بررسي دانه بندي معلوم شد كه درصد رس و سيلت تپه هاي پوشش دار در مقايسه با تپه هاي ماسه اي بدون پوشش متفاوت بوده كه نشان دهنده وجود پوشش گياهي بيشتر در اين گونه تپه ها مي باشد.
نسخه قابل چاپ
مسائل شوري در كشاورزي محدود به مناطق خشك و نيمه خشك مي شود. اين مناطق 25 درصد سطح زمين را تشكيل مي دهد. از طرفي در كشور ما نيز حدود 75% سطح آن در اين مناطق قرار دارد كه گسترش كشاورزي در آنها بعنوان يك معضل مطرح مي باشد. بخشي از شورشدن اراضي به علل اوليه مثل ساختار زمين شناسي و كفه هاي نمكي مربوط مي شود اما در كنار آن، عوامل ثانويه را هم بايد در نظر گرفت كه روند شورشدن اراضي را تشديد مي كند نمونه اي از آن را مي توان به سيستم هاي نامناسب آبياري و مديريت هاي غيراصولي در اراضي كشاورزي دانست. بنابراين لازم است با مديريت صحيح زراعي از شورشدن ثانويه خاك جلوگيري كرد تا اكوسيستم منطقه از حالت تعادل خارج نشود. براي دست يابي به اين منظور منطقه اي شهرستان خدابنده، زنجان در نظر گرفته شد و با بكارگيري طرح بلوك هاي كامل تصادفي انواع مختلف كشاورزي در كنار اراضي مرتعي بعنوان تيمارهاي موردنظر، در آن بررسي گرديد. مقادير فاكتور هدايت الكتريكي (EC) و نسبت جذب سديم (SAR) هم در لايه سطحي (30-0) و هم در لايه تحتاني (60-30) مورد تجزيه و تحليل اختلاف معني داري در دو عمق سطحي و تحتاني وجود دارد و مقايسه ميانگين ها به روش دانكن نشان داد كه در لايه سطحي بيشترين مقدار EC و SAR مربوط به اراضي آبي تك كشتي مي باشد و در لايه تحتاني نيز در مورد EC بيشترين مقدار مربوط به اراضي آبي تك كشتي و اراضي مرتعي و در مورد SAR نيز اراضي آبي بيشترين مقدار را دارا مي باشد.
رابطه بين فرسايش بادي (كه از شاخصه هاي مناطق بياباني است) با ارزش زيست گاه هاي جانوري واقع در اين مناطق، كمتر مورد توجه قرار گرفته و تاكنون به شكل علمي بررسي نشده است. اهميت گونه اي جانوري منحصر به فرد و ارزشمند مناطق بياباني و تشريح رابطه علمي بين ميزان فرسايش بادي با وضعيت زيستگاه هاي مناطق بياباني در استان خراسان، دلايل اصلي انجام اين تحقيق بوده است. منطقه مورد مطالعه در محدوده شهرستان سرخس و در منتهي اليه شمال شرق ايران واقع شده است. تحقيق انجام شده شامل دو بخش اجرايي مي باشد. بخش اول، برآورد فرسايش بادي براساس مدل IRIFR.E.A است كه با مطالعه منطقه و تهيه و تدوين نقشه هاي ژئومرفولوژي، زمين شناسي، خاكشناسي، پوشش گياهي و آمار هواشناسي صورت گرفته و نقشه همفرسا تهيه گرديده است. بخش دوم، تعيين تقريبي گزارشات معتبر و نتايج پرسشنامه از افراد محلي انجام گرفته است. بخش بعدي تحقيق تعيين ارزش تقريبي هريك از زيست گاه هاي منطقه براساس سه عامل متغير غذا، آب و امنيت (تاثيرات انساني) بوده است. تعيين همبستگي بين ارزش هريك از زيست گاه هاي جانوري با ميزان متوسط فرسايش بادي در آن زيستگاه، آخرين بخش تحقيق مي باشد. نتايج بدست آمده بيانگر آن است كه بين مقدار رسوبات ناشي از فرسايش بادي در منطقه بياباني مورد مطالعه و ارزش زيستگاه هاي واقع در آن، همبستگي معني دار و معكوس (r = -0.93) وجود دارد. بدين معني كه عوامل موثر در افزايش ميزان فرسايش بادي بر كيفيت زيست گاه هاي جانوري منطقه تأثيرگذار بوده و متناسب با اندازه خود از ارزش هر زيستگاه مي كاهد.
اين بررسي برمبناي آزمون هاي تحليل روند (Trend analysis) كه بر سري داده هاي بارندگيهاي ماهانه، فصلي و سالانه ايستگاههاي بوشهر، اصفهان، تهران، مشهد و جاسك طي دوره هيدرولوژي (116 ± 8) ساله، در دوره اقليمي (2001-1877) اعمال شده به انجام رسيده است. پنج سري آماري مورد استفاده، در طي سال هاي مصادف با جنگ هاي جهاني اول و دوم متضمن چند سال خلا آماري همزمان مي باشند كه بازسازي مقادير آن ها با استفاده از روش خود همبستگي (Auto-correlation) به تحقيق پيوسته است. آزمون همگني سري هاي حاصل نشان مي دهد كه داده هاي جاسك ناهمگن و كاربرد آنها براي تحليل روند مناسب نمي باشد. متقابلا چهار سري آماري ديگر قابل تحليل هستند. پس از اين مرحله، روش هاي روند يابي خطي در مجموعه ايستگاههاي فوق براي سري هاي زماني سالانه، فصلي و ماهانه به انجام رسيده است. و حالات و فراواني وجود روند (Trend) مورد بحث و تحليل قرار گرفته است. نتايج نشان مي دهند كه در مقياس ماهانه حالاتي كه بتواند وجود روند و يا تغيير اقليم بارندگي را مستند سازد بسيار محدود و براي نتيجه گيري ناكافي است و در مقياس سالانه آزمون هاي انجام شده هيچگونه مولفه تغيير اقليم در روند زماني كمي بارندگي را تاييد نمي نمايند.
اين تحقيق به منظور بررسي هدر رفت عناصر اصلي غذايي خاك و مواد آلي در پوشش هاي مختلف گياهي براثر فرسايش آبي سطح خاك صورت گرفت. آزمايش در ايستگاه تحقيقات كشاورزي بختاجرد داراب انجام شد. چهار قطعه زمين با شيب متوسط 0.9 درصد براي سه گياه زراعي عمده منطقه: گندم (در حالت سرپا)، پس ماند گياه ذرت، پس ماند گياه پنبه و تيمار شاهد در اواخر فروردين ماه 1381 در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي با سه تكرار انتخاب شدند. كرت هاي فرسايشي با ابعاد 1.8×2 مترمربع جهت باران مصنوعي طراحي شدند. پيرامون كرت ها با كمك ورقه هاي فلزي مسدود و روانآب حاصل از باران مصنوعي به بشكه هاي جمع آوري روانآب و رسوب انتقال داده شدند. باران مصنوعي با شدت 75 ميلي متر بر ساعت با دوره ي بازگشت 10 ساله از طريق باران ساز مصنوعي ايجاد شد. ميزان روانآب و بار رسوب مربوط به بارش هاي با دوره هاي زماني 15 و 30 دقيقه اندازه گيري شد. سپس ميزان هدررفت عناصر غذايي N ،P ،K و ماده آلي در آزمايشگاه اندازه گيري شد. هدررفت پتاسيم در اثر بارش 30 دقيقه اي پوشش هاي گندم، پس ماند ذرت، پس ماند پنبه و زمين شاهد به ترتيب برابر با 0.67 ، 0.63، 1.37 و 0.41 گرم در مترمربع، هدررفت فسفر برابر با 0.002، 0.006، 0.007 و 0.005 گرم در مترمربع، هدررفت نيتروژن به ترتيب برابر با 0.15، 0.54، 0.84 و 0.66 گرم در مترمربع و بالاخره هدررفت ماده آلي دربارش 30 دقيقه اي به ترتيب برابر با 1.88 ، 5.77 ، 8.68 و 7.08 گرم در مترمربع اندازه گيري شد. هدررفت عناصر غذايي فسفر، نيتروژن و ماده آلي در زمين پنبه بيشترين مقدار و در زمين گندم كمترين مقدار و هدررفت پتاسيم در زمين پنبه بيشترين و در زمين شاهد كمترين مقدار اندازه گيري شد.
امروزه با افزايش تمايل به كشت خالص گياهان، دامنه تنوع ژنتيكي در اكوسيستمهاي كشاورزي كاهش يافته است. بعلاوه ارقام و واريته هاي اصلاح شده با تاريخ مصرف محدود رو به افزايش گذاشته است. عليرغم تعداد بسيار زياد واريته هاي تجارتي كه در طي چند دهه گذشته اصلاح شده اند در بسياري از مناطق جهان، توليد محصولات زراعي بر كشت تعداد بسيار اندكي از واريته هاي زراعي استوار است. با وجود آنكه كشور ايران از غناي ژنتيكي بالايي برخوردار است و تنوع ژنوتيپها، نژادها و جمعيتهاي گياهان زراعي اندكي بخش عمده توليد هر محصول را به خود اختصاص مي دهد. در اين مقاله تنوع زيستي محصولات زراعي ايران در سطح واريته و با جمع آوري داده هاي لازم از 183 شهرستان واقع در 27 استان كشور آورده شده است. شاخصهاي تنوع مكاني كه شناخته شده ترين شكل تنوع زيستي در منابع اكولوژي مي باشند نيز محاسبه شده است. در اين رابطه غناي واريته اي، شاخص تشابه سورنسون، شاخص غناي مارگالف محاسبه و مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. نتايج نشان داد كه عليرغم تفاوت بين استانها، گندم و برنج بيشترين غناي واريته اي را در بين محصولات كشور دارد در حاليكه غناي واريته اي دانه هاي روغني بسيار اندك است. از 34 واريته گندم زيركشت در كشور، 10 واريته 84 درصد و 2 واريته 29 درصد از سطح زيركشت را به خود اختصاص داده اند. در نتيجه تنوع مكاني واريته هاي زراعي بر مبناي شاخص شانون در مورد كليه محصولات زراعي كشور پايين است و حتي براي گندم و برنج كه بالاترين غناي واريته اي را دارند از 1.5 تا 1.7 تجاوز نمي كند.
مدلهاي رگرسيوني مختلفي جهت تعيين آستانه خسارت اقتصادي وجود دارد. با انجام آزمايشي در سال زراعي 81-80 در منطقه شيروان و با كمك روش سوينتون، آستانه خسارت اقتصادي علفهاي هرز موثر بر عملكرد گندم تعيين شد. داده هاي آزمايش از نمونه هاي تخريبي و غيرتخريبي و با استفاده از كوادراتي با ابعاد 50 cm ×50 cmبدست آمد. براي تعيين سهم رقابت درون و برون گونه اي در رقابت بين گندم و علفهاي هرز، مدلهاي رگرسيوني عكس وزن تك بوته (1/W)و عكس لگاريتم طبيعي وزن تك بوته (1/LnW) برازش بهتري به داده ها نشان دادند. براساس اين دو مدل، از ميان علفهاي هرز يولاف ايراني، سلمه تره، شلغمي، شورخاردار، خاكشير، هفت بند و شيرتيغك، تنها تاثير منفي علفهاي هرز يولاف ايراني، شورخاردار و شلغمي بر عملكرد گندم معني دار بود. بنابراين آستانه خسارت اقتصادي براي اين سه علف هرز و به ميزان 6.16 برحسب) TCL بار رقابتي كل) تعيين گرديد كه اين ميزان برابر 6.16 بوته يولاف ايراني، 13.02 بوته شور خاردار و 27.80 بوته شلغمي در واحد سطح بود.
شهر سرعين بعنوان يكي از مناطق گردشگري و توريستي مهم ايران در استان اردبيل، جزو مناطق نيمه خشك كشور محسوب مي شود. اين شهر همچون ساير شهرها درگير مشكلات مواد زايد جامد است برهمين اساس اين تحقيق براي ارائه راهكارهاي مديريتي در زمينه دفع صحيح مواد زائد جامد سرعين انجام شده است. در اين تحقيق از جمع آوري اطلاعات، توليد اطلاعات به روش نمونه برداري، مصاحبه و مراجعه حضوري و مشاهده استفاده گرديد. آناليز فيزيكي تركيبات تشكيل دهنده زباله خانگي به مدت يك سال، در چهار فصل و ايام عيد و در هر نوبت در چهار روز متوالي و با 4 نمونه در هر روز (با مجموع 80 نمونه در طول سال) انجام پذيرفت. براساس نتايج بدست آمده ميزان زباله شهر سرعين به طور ميانگين 16.8 تن در روز و چگالي آن 443.78 كيلوگرم بر مترمكعب مي باشد. نتايج آناليز فيزيكي نشان داد كه تركيبات زباله سرعين شامل 8.7% پلاستيك، 7.65% كاغذ و مقوا و كارتن، 2.78% فلزات، 48.90% پسماند غذائي، 3.77% منسوجات، 1.76% شيشه، 3.1% چوب و پسماند باغباني و 22.87 ساير موارد (نخاله، خاكروبه و ...) مي باشد. در نهايت با استفاده از تجزيه و تحليل يافته ها، براي بهسازي و توسعه محل هاي دفن فعلي و مكان يابي دفن آتي و سيستم جمع آوري زباله شهر سرعين راهكارهاي اجرائي پيشنهاد گرديده است.
بمنظور بررسي اثر تنش خشكي و محلول پاشي روي و منگنز بر تجمع پرولين و قندهاي محلول كل و ميزان كلروفيل براساس واحد SPAD در گلرنگ، آزمايشي در سال هاي زراعي 81-1380 و 82-1381 در مزرعه اي واقع در 17 كيلومتري غرب شهر اصفهان و به صورت اسپيليت فاكتوريل در قالب طرح بلوكهاي كامل تصادفي با سه تكرار انجام شد. عامل اصلي سطوح تنش خشكي در چهار سطح =S1) بدون قطع آبياري،=S2 بدون قطع آبياري در مرحله رويشي،=S3 محلول پاشي سولفات روي به ميزان سه در هزار و =S4 محلول پاشي سولفات منگنز به ميزان سه در هزار) و عامل رقم در سه سطح C1) = زرقان 279، =C2 ورامين 295 و (LRV 5151= C3 و مجموعا 144 كرت انتخاب شد. ميزان پرولين آزاد و قندهاي محلول برگ، كلروفيل برگ (اسپاد) و فلورسانس كلروفيل در اواسط مرحله تنش S2 اندازه گيري شد. نتايج نشان داد كه تنش خشكي موجب افزايش پرولين، قندهاي محلول برگ و اسپاد گرديد، اما اثري بر عملكرد فتوشيميائي فتوسيستم fv/fm)2 )نداشت. ميزان پرولين و قندهاي محلول برگ تحت تأثير اثر متقابل سه تيمار بكار رفته قرار گرفت. محلول پاشي منگنز و روي در شرايط بدون تنش تأثيري بر ميزان پرولين و قندهاي محلول در هيچكدام از ارقام نداشت. اما پرولين و قندهاي محلول رقم C1 با محلول پاشي روي و منگنز در شرايط تنش افزايش يافت. تنش خشكي موجب افزايش اسپاد شد. و محلول پاشي روي و منگنز نيز اسپاد را طور معني داري افزايش داد. به طور كلي رقم C1 با محلول پاشي روي و منگنز در شرايط تنش بيشترين ميزان پرولين و قندهاي محلول و همچنين اسپاد را توليد نمود. بنابراين با محلول پاشي عناصر كم مصرف روي و منگنز در هنگام بروز تنش خشكي مي توان تحمل گلرنگ را به تنش خشكي افزايش داد.
تحليل سنجه هاي فراواني جريان كمينه روشي دقيق و علمي براي مطالعه خشكسالي هيدرولوژيك مي باشد. جريان كمينه سالانه را معمولا بصورت كمترين جريان متوسط در چند روز پياپي از قبيل 7، 15، 30 و 60 روزه در طول يك سال تعريف مي كنند. بمنظور تعميم تحليل فرواني جريان كمينه در هر ايستگاه كه فقط در همان محل اندازه گيري معتبر است، به مناطق فاقد آمار و يا داراي آمار كوتاه مدت از روشهاي تحليل منطقه اي استفاده مي گردد. در اين تحقيق ضمن محاسبه سريهاي جريان كمينه سالانه با تداومهاي 7، 15، 30 و 60 روزه، هشت تابع توزيع آماري بر داده ها برازش داده شد. سپس با استفاده از مقايسه ميانگين مربعات خطاي حاصل از برازش توزيعهاي مختلف، توزيع لوگ پيرسون نوع سه بعنوان توزيع مناسب منطقه اي فرواني جريان كمينه معرفي گرديد. شرط بكاربردن تحليل منطقه اي، همگن بودن منطقه مورد مطالعه است. بنابراين همگني منطقه به كمك آزمون تحليل خوشه اي بررسي، و دو منطقه همگن شناخته شد. در مرحله بعد، امكان استفاده از روشهاي رگرسيون چندگانه (بين جريان كمينه با دوره بازگشتهاي خاص و ويژگيهاي حوزه آبريز) و شاخص جريان كمينه براي تحليلهاي منطقه اي در مناطق همگن ارزيابي شد. نتايج حاصل نشان داد كه روش رگرسيون چندگانه سنجه بهتري نسبت به روش شاخص جريان كمينه مي باشد. نهايتا با استفاده از مدلهاي رگرسيون چندگانه جريان كمينه با دوره بازگشتهاي مختلف در مناطق همگن برآورد و نقشه هاي پهنه بندي جريان كمينه ترسيم گرديد. آناليز نقشه هاي هم مقدار جريان كمينه نشان داد كه با افزايش دوره بازگشت، شدت خشكسالي زيادتر مي شود، و حسب دوره بازگشتهاي 2 و 10 ساله مناطق مستعد خشكسالي تعيين گرديد و مشخص شد كه نواحي مركزي و شرقي حوضه خشكسالي شديدتري را نسبت به ساير نقاط تجربه مي نمايند. بنابراين در مطالعات منابع آب نيازمند توجه بيشتري مي باشند.
مدلهاي مكانيستي شبيه سازي گياهان زراعي، رشد و نمو محصولات زراعي را براساس فرايندهاي كنترل كننده آن نظير آسيميلاسيون CO2 تنفس و تاثير شرايط محيطي روي آنها، شبيه سازي ميكنند. هدف از انجام اين تحقيق ارزيابي مدل CERES-Wheat در شبيه سازي پارامترهاي مختلف رشد و نموي، از طريق مقايسه پارامترهاي شبيه سازي شده با نتايج مزرعه اي و ارزيابي توانايي مدل در پيش بيني زمان وقوع مراحل مهم فنولوژيك بود. برنامه GENCALC به منظور تسهيل تعيين ضرايب ژنتيكي گياهان زراعي، براي مدلهاي بكاررفته در نرم افزار DSSAT v3.5 مشهد و بيرجند نشان مي دهد كه مجذور ميانگين مربعات خطاي گلدهي و رسيدگي فيزيولوژيكي در هر دو آزمايش از آستانه قابل قبول براي دقت مدل، (10% مقادير ميانگين مشاهدات) كمتر بوده كه نشان دهنده دقت مدل در پيش بيني مراحل فنولوژيكي است. از طرف ديگر مدل در شبيه سازي وزن ساقه و بيوماس موفق نبوده است. هرچند روند بيوماس در هر دو آزمايش بخوبي شبيه سازي شده است با اين حال بين بيوماس شبيه سازي شده و مشاهده اختلاف نسبتا زيادي وجود دارد. به نظر مي رسد عامل اصلي عدم شبيه سازي دقيق بيوماس در عدم تطابق معادلات بكار رفته در مدل CERES-Wheat براي شبيه سازي بيوماس، با شرايط توليد بيوماس در مزرعه بوده است.
تغييرات كاربري پوشش اراضي در اثر فعاليت هاي انساني يكي از موضوعات مهم در برنامه ريزي هاي منطقه اي و توسعه اي مي باشد. باتوجه به مزيت ها و قابليت هايي كه داده هاي ماهواره اي دارند، اين تكنولوژي مي تواند كمك شاياني به شناسايي و كشف اين تغييرات بنمايد. در اين تحقيق كه برمبناي روش تلفيق بصري و رقومي صورت گرفت اقدام به شناسايي مناطق تغيير يافته طي 23 سال و در 3 مقطع زماني گرديد. داده هاي رقومي مربوط به 3 سنجيده MSS به تاريخ 12 ژولاي 1977، TM به تاريخ 7 سپتامبر 1988 و+ ETM به تاريخ 20 جولاي 2000 ابتدا مورد تصحيحات اوليه قرار گرفته و زمين مرجع Georefence گرديدند. سپس با كمك عمليات صحرايي، نقشه ها و گزارشات موجود و روش هاي پردازش رقومي اقدام به شناسايي جداسازي و طبقه بندي كلاس ها گرديد. در مرحله بعدي با استفاده از روشهاي مختلف بازيابي تغييرات نظير رويهم اندازي تصاوير، تفريق تصاوير، تقسيم تصاوير، تحليل و آناليز مولفه هاي اصلي و در نهايت روش مقايسه پس از طبقه بندي مناطق 74% تغييرات مربوط به بيابانزايي بوده كه 68% آن بين سالهاي 1988 تا 2000 ميلادي بوده است. هرچند كه ملاحظاتي مانند تغييرات قدرت تفكيك مكاني، تغييرات قدرت تفكيك تغييرات چشمگير در منطقه بيانگر تغييراتي در مناطق مشرف به پلايا مي باشد كه جهت دستيابي به نتايج دقيق تر مطالعات بيشتري پيشنهاد مي گردد.
شواهد مختلف نشان داده است كه در صورت ادامه روند فعلي افزايش غلظت CO2 در اتمسفر تغييراتي در رژيم اقليمي مناطق مختلف جهان به وجود خواهد آورد. به منظور پيش بيني اثرات افزايش اين گاز در ايران شاخص هاي آب و هوايي با استفاده از مدلهاي عمومي گردش (GCM) مورد مطالعه قرار گرفت. نتايج حاصل از مدل GFDL نشان داد كه به طور كلي در شرايط دو برابر شدن غلظت CO2 درجه حرارت كشور افزايش يافته و شدت اين افزايش در غرب و شمال بيش از شرق و جنوب خواهد بود. به علاوه اين افزايش عمدتا در ماههاي بهار و تابستان صورت خواهد گرفت. پيش بيني معدل نشان داد كه بارندگي سالانه در استان هاي مختلف كشور از 1 تا 35 درصد افزايش مي يابد. با اين وجود افزايش عمدتا در ماه هاي زمستان و پاييز بوده و در ماه هاي بهار و تابستان بارندگي كاهش مي يابد. تشعشع در مقايسه با ساير شاخص هاي اقليمي به ميزان كمتري تحت تاثير قرار خواهد گرفت. متوسط درجه حرارت در شهرستان تبريز و مشهد به ترتيب 3/4 و 4/3 درجه سانتيگراد افزايش يافته ولي ميزان بارندگي سالانه اين دو شهرستان به طور جزيي تحت تاثير قرار خواهد گرفت. جزييات بيشتر در مورد وضعيت اقليمي اين دو شهرستان در غرب و شرق كشور مورد بحث قرار گرفته است.
دشت ورامين در چهل و پنج كيلومتري جنوب شرق تهران قرار گرفته است. رودخانه جاجرود به عنوان مهمترين رودخانه دشت محسوب مي شود و عمده نياز آبي كشاورزي منطقه از اين رودخانه تامين مي شود. شور شدن و در واقع تخريب اين رودخانه به معني گسترش بيابانزايي در منطقه تلقي مي گردد، بنابراين با توجه به اهميت موضوع اقدام به مطالعه كيفيت آب اين رودخانه گرديد. بدين منظور بعد از مشخص كردن رودهاي اصلي و فرعي موجود در دشت، اقدام به نمونه گيري آب در طول مسير رودخانه جاجرود گرديد و رابطه EC با طول مسير رودخانه مشخص شد. همچنين با استفاده از آمار كيفيت و كميت آب در ايستگاههاي هيدرومتري ماملو برروي رودخانه جاجرود، پل سيمان برروي رودخانه شميران، كهريزك برروي رودخانه كن، شريف آباد برروي رودخانه كرج - جاجرود، رابطه تغييرات ماهانه EC و SAR با دبي معين گرديد. همين طور كيفيت آب هر ايستگاه در هر ماه از روي دياگرام ويلكوكس تعيين شد. با استفاده از مطالعات زمين شناسي صورت گرفته در دشت، تاثير سازنده هاي زمين شناسي بر كيفيت آب و ميزان نمكي كه از هر ايستگاه به سمت دشت حمل مي شود مورد بررسي قرار گرفت. نتايج نشان داد كه هر چه به سمت جنوب دشت نزديكتر مي شويم از كيفيت آب رودخانه كاسته مي شود كه اين موضوع به دليل فاضلابهاي كشاورزي، صنعتي و شهري از يك طرف و متاثر شدن از سازند هاي تبخيري از طرف ديگر است.