واحد دین واندیشه تبیان زنجان-
وجود مبارک امام عصر(ع) علاوه بر صحف انبياي الهي، علم انبيا و اسم اعظم، ودايع و آثار انبياي الهي را نيز به ارث برده است که در اينجا با بهرهگيري از روايات معصومين(ع) به برخي از اين ودايع اشاره ميکنيم:
1. عصاي موسي(ع)
امام باقر(ع) فرمود:
عصاي موسي از آن آدم(ع) بود که به شعيب رسيد و سپس به موسيبن عمران رسيد، آن عصا نزد ماست و اندکي پيش نزدم بود؛ مانند وقتي که از درختش جدا شده سبز است و چون از او سؤال شود جواب گويد و براي قائم ما (حضرت مهدي(ع)) آماده گشته است، او (حضرت مهدي) با آن، همان کار که موسي ميکرد انجام دهد. آن عصا هراسآور است و ساختههاي جادوگران را ميبلعد و به هر چه مأمور شود انجام دهد؛ چون حمله کند هر چه به نيرنگ ساختهاند ميبلعد و برايش دو شعبه باز شود که يکي در زمين و ديگري در سقف باشد و ميان آنها (ميان دو فکش) چهل ذراع باشد و نيرنگ ساختهها را با زبانش ميبلعد. (بهطوري که در زمان حضرت موسي(ع) سحر ساحران را بلعيد)2.
امام صادق(ع) نيز فرمود:
الواح موسي(ع) (تورات) و عصاي او نزد ماست و ما وارث پيامبرانيم3.
با توجه به اين روايت ميتوان گفت: عصاي حضرت موسي(ع) و تورات دست به دست به حضرت صادق(ع) و پس از ايشان هم دست به دست به ساير ائمه رسيده است و اکنون نيز اين عصا در اختيار امام مهدي(ع)که خداوند ظهورش را نزديک گرداند قرار دارد.
عصاي حضرت موسي چندين معجزه داشته که قرآن به آنها اشاره کرده است:
1. مار شدن عصا هنگام مبعوث شدن حضرت موسي(ع) به پيامبري: در سورة قصص، آية 31 ميفرمايد:
و [فرمود:] «عصاي خود را بيفکن». پس چون ديد آن مثل ماري ميجنبد، پشت کرد و برنگشت. «اي موسي، پيش آي و مترس که تو در اماني».
2. اژدها شدن عصا نزد فرعون: در سورة شعراء، آية 32 ميفرمايد:
پس عصاي خود بيفکند و به ناگاه آن اژدهايي نمايان شد.
3. بلعيدن سحر ساحران توسط عصا: در سورة شعراء، آيات 45 و 46 ميفرمايد:
پس موسي عصايش را انداخت و به ناگاه هر چه را به دروغ برخاسته بودند بلعيد. در نتيجه، ساحران به حالت سجده در افتادند.
4. زدن عصا به دريا و باز شدن راه براي نجات قوم بنياسراييل: در سورة شعراء، آية 63 مي فرمايد:
پس به موسي وحي کرديم: «با عصاي خود برين دريا بزن». تا از هم شکافت، و هر پارهاي همچون کوهي سترگ بود.
5. زدن عصا به سنگ و بيرون آمدن دوازده چشمه آب براي اسباط بني اسراييل: در سورة بقره، آية 60 ميفرمايد:
و هنگامي که موسي براي قوم خود در پي آب برآمد، گفتيم: «با عصايت بر آن تخته سنگ بزن». پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت... .
اين عصا، در ابتدا متعلق به حضرت آدم(ع) بوده و سپس به حضرت شعيب(ع) رسيده و آنگاه که موسي(ع) به خدمت حضرت شعيب(ع) درآمد آن عصا به او رسيد. در کتابهاي تاريخ انبيا براي اين عصا حوادث و وقايع گوناگوني نقل شده است.
2. سنگ حضرت موسي(ع)
قرآن کريم در دو مورد از اين سنگ ياد کرده است؛ يکي آية 60 سورة بقره که پيش از اين ذکر آن گذشت و ديگري آية 160 سورة اعراف که ميفرمايد:
و آنان را به دوازده عشيره که هر يک امتي بودند تقسيم کرديم، و به موسي وقتي قومش از او آب خواستند وحي کرديم که با عصايت بر آن تخته سنگ بزن. پس، از آن دوازده چشمه جوشيد. هر گروهي آبشخور خود را بشناخت.
امام باقر(ع) دربارة اين سنگ ميفرمايد:
چون حضرت قائم در مکه قيام کند و خواهد که متوجه کوفه شود مناديش فرياد کشد که کسي خوردني و آشاميدني همراه خود برندارد و سنگ حضرت موسي(ع) که به وزن يک بار شتر است با آن حضرت است. در هر منزلي که فرود آيند، چشمه آبي از آن سنگ بجوشد که گرسنه را سير و تشنه را سيراب کند و همان سنگ توشة آنهاست تا هنگامي که در نجف به پشت کوفه فرود آيند4.
در خصوص سنگ موسي(ع) ذکر چند نکته لازم است:
الف) الف و لام «حجر» در اين آيه (بعصاک الحجر)، الف و لام معرفه است؛ يعني اين سنگ خاص و نه هر سنگي، لذا اين سنگ به عنوان يکي از ودايع نبوت به دست امام عصر(ع) رسيده است و در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدي(ع) اين سنگ به عنوان توشة بين راه ياران آن حضرت مورد استفاده قرار ميگيرد و احاديث مربوط مبين اين موضوع است.
ب) در زمان موسي(ع) چون قوم بنياسراييل دوازده سبط بودند5، و اين اسباط با هم اختلاف داشتند، دوازده چشمه از آن سنگ بيرون آمد تا هر گروهي چشمة آبي براي خود داشته باشند، امّا در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدي(ع) چون اختلاف و تفرقهاي بين ياران امام مهدي(ع) نيست، از آن سنگ فقط يک چشمه آب بيرون خواهد آمد و اين توضيح قسمت ديگر آيه است که فرمود: « فانفجرت منه اثنتا عشرة عيناً».
سنگ حضرت موسي(ع) به عنوان يکي از ودايع نبوت دست به دست به وسيلة اوصياي بعد از موسي(ع) به دست پيامبر اکرم(ص) رسيده و بعد از ايشان هم به دست امام الوصي، علي(ع)، تا حال حاضر که نزد خاتمالاوصياء، مولانا المهدي(ع) است.
3. تابوت الشهاد\ (تابوت سکينه)
امام صادق(ع) فرمود:
داستان سلاح در خاندان ما، داستان تابوت است در بنياسراييل؛ تابوت در هر خانداني از بنياسراييل که پيدا ميگشت، نبوت به آنها داده ميشد، هر کس از ما هم که سلاح به دستش رسد امامت به او داده مي شود6.
نام «تابوت سکينه» يک بار در سورة بقره، آية 248 ذکر شده است که ميفرمايد:
و پيامبرشان گفت: دليل و نشانه بر پادشاهي او اين است که تابوتي به سوي شما ميآيد که در آن سکينه و آرامشي از ناحية پروردگارتان وجود دارد و از آنچه را که آل موسي و آل هارون باقي گذاشتهاند و آن تابوت بهوسيلة فرشتگان حمل ميشود، به راستي در آن معجزه و دليل براي شماست چنانکه مؤمن باشيد.
«تابوت سکينه» با نامهاي صندوق عهد، تابوت يهوديان، تابوت مقدس، صندوق تورات، تابوت بنياسرائيل و تابوتالشهاده ناميده شده است. که اين نام اخير در دعاي «سمات» ذکر شده است، آنجا که ميفرمايد:
تابوت سکينه، طبق نوشتهها، صندوقي بوده است که الواح سنگي و احکام دهگانه ( تورات) در آن قرار داشته بود و هر وقت قوم بنياسراييل حرکت ميکرد، اين صندوق را با حرمت فراوان در ارابهاي نهاده و پيشاپيش خود روان ميداشتند و در جنگ نيز آن را پيشاپيش صفوف قرار ميدادند تا باعث ثبات قدم و آرامش لشکريان گردد. اين صندوق به فرمان حضرت موسي(ع) ساخته شده بود و علاوه بر آن الواح (دو لوح سنگي)، کاسهاي از «منّ»؛ يعني همان غذاي آسماني که در سورة اعراف، آية 160 از آن ياد شده است، نيز در آن قرار داده بودند7.
تا اينکه فلسطينيها به يهوديان تاختند و بر آنها مسلط شدند و صندوق عهد را از ايشان گرفتند. بعد از آن حضرت داود(ع) جالوت، پادشاه فلسطينيها را کشت و صندوق را به يهوديان باز گرداند.
تا زمان حضرت سليمان(ع) اين صندوق در معبد « قبةالرّمان» قرار داشت.
گفتني است که از قبةالرّمان نيز در دعاي سمات ياد شده است:
و [تو را ميخوانم] به آن مجد و بزرگواري است که براي موسي بن عمران(ع) بر فراز قبة الرّمان قرار داشت8.
مطالب ديگري نيز در خصوص تابوت سکينه رسيده است؛ از جمله در کتاب قرب الإسناد حميري (ص164) حديثي از امام موسي بن جعفر(ع) نقل شده که حضرت دربارة تفسير «سکينه» در آية « فيه سکينة من ربّکم...» فرمود:
اين سکينه رايحهاي است بهشتي که به شکل صورت انساني از صندوق خارج ميشد و آن صندوق هم اينک نزد ماست.
و همين معنا نيز از حضرت رضا(ع) رسيده است.
تابوت الشهاده اکنون نزد امام مهدي(ع) است. پيامبر اکرم(ص) دراين باره ميفرمايد:
صندوق مقدس از درياچة طبريه به دست وي (امام مهدي(ع)) آشکار ميشود و آن را آورده و در پيشگاه مقدس او در بيتالمقدس قرار ميدهند و چون يهوديان آن را مشاهده مينمايند به جز اندکي، بقية آنان ايمان ميآورند.9
4. پيراهن حضرت يوسف(ع)
مفضل بن عمر گويد، امام صادق(ع) به من فرمود:
ميداني پيراهن يوسف(ع) چه بود؟ عرض کردم، نه، فرمود: چون براي ابراهيم(ع) آتش افروختند، جبرئيل(ع) جامهاي از جامههاي بهشت برايش آورد، او پوشيد و با آن جامه گرما و سرما به ابراهيم زياني نميرسانيد. چون مرگ ابراهيم رسيد، آن را در غلافي نهاد و به اسحاق آويخت و اسحاق آن را به يعقوب آويخت و چون يوسف(ع) متولد شد آن را به او آويخت و در بازوي او بود تا امرش به آنجا که بايست رسيد (زمام حکومت مصر را به دست گرفت)؛ چون يوسف آن را در مصر از غلاف بيرون آورد، يعقوب بوي خوش آن را دريافت و همين است که گفت: «اگر نادانم نميخوانيد من بوي يوسف را احساس ميکنم»10 و آن همان پيراهني بود که خدا از بهشت فرستاده بود. عرض کردم: قربانت گردم، آن پيراهن به چه کسي رسيد؟ فرمود: به اهلش رسيد و هنگامي که قائم ما (امام مهدي(ع)) ظهور کند، با او خواهد بود، سپس فرمود: هر پيغمبري که دانش يا چيز ديگري را به ارث گذاشته به آل محمد(ص) رسيده است.11
همانطور که در اين حديث طولاني آمده است، امام صادق(ع) حقيقت اين پيراهن را بيان فرموده که از کجا آمده و در نهايت به دست اهل بيت(ع) رسيده است و اين پيراهن از جمله مواريث انبيا(ع) به شمار ميآيد.
همين يک حديث در توضيح پيراهن حضرت يوسف(ع) ما را کفايت ميکند. اين پيراهن نيز هماکنون نزد حضرت حجةبنالحسن العسکري(ع) است.
5. طشت حضرت موسي(ع)، انگشتر حضرت سليمان(ع)، شمشير، پرچم و زره پيامبر اکرم(ص)
تعدادي ديگر از مواريث انبيا(ع) نيز هستند که آنها هم هر کدام بنا بر حکمت و مصلحتي، در اختيار امام مهدي(ع)اند. براي روشن شدن مطلب به ذکر يک حديث مفصل اکتفا ميکنيم.
بخشي از حديثي که از امام صادق(ع) در اين زمينه نقل شده، به شرح ذيل است:
همانا شمشير رسول خدا(ص)، پرچم، جوشن، زره و خُود پيامبر(ص)، پرچم ظفربخش پيامبر(-ص)، الواح موسي و عصاي او، انگشتر سليمان بن داود، طشتي که موسي(ع) قرباني را در آن انجام داد، اسمي که نزد پيامبر(ص) بود و چون آن را ميان مسلمانان و کفار ميگذاشت که از مشرکان به مسلمانان نشانهاي نرسد (و من آن را ميدانم) و هر آنچه را که فرشتگان آوردهاند نزد من است، داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بني اسراييل، و بر در هر خانهاي که تابوت پيدا ميشد، نشانة اعطاي نبوت بود و سلاح به هر کس از خانوادة ما رسد امامت به او داده ميشود. همانا پدرم، امام باقر(ع)، زره رسول خدا(ص) را پوشيد، دامنش اندکي به زمين ميکشيد و من آن را پوشيدم همچنان بود؛ قائم ما، امام مهدي(ع)، کسي است که چون آن را پوشد به اندازة قامتش باشد. انشاءالله.12
اين حديث بهطور صريح بخشي از ودايع نبوت و مواريث انبياي الهي(ع) را ذکر کرده است و تصريح نموده که همة آنها به دست ائمه رسيده و در نهايت نيز به خدمت امام عصر، حضرت مهدي(ع) ميرسد.
همچنين در کتاب الغيبة نعماني از محمد ابن مسلم روايت شده است که امام صادق(ع) فرمود:
خداوند بر خلاف وقتي که تعيين کنندگان وقت ظهور امام مهدي(ع) معين کردهاند، عمل ميکند. پرچم قائم، همان پرچم رسول خداست که جبرييل در روز جنگ بدر از آسمان آورد و آن را در ميان جنگ به اهتزاز درآورد، آنگاه جبرييل عرض کرد: اي ابامحمد، به خدا قسم اين پرچم، از پنبه و کتان و ابريشم و حرير نيست. پيامبر فرمود: پس از چيست؟ گفت: برگ درخت بهشت است. پيغمبر آن را در جنگ برافراشت، سپس پيچيد و به دست علي(ع) داد و پيوسته نزد آن حضرت بود تا اينکه در روز جنگ بصره (جمل) حضرت آن را برافراشته نمود و خدا او را پيروز گردانيد؛ آنگاه علي(ع) آن را پيچيد و هميشه نزد ما بوده و هست و ديگر هيچکس آن را نميگشايد تا اينکه قائم ما(ع) قيام کند. وقتي قائم قيام نمود، آن را به اهتزاز درميآورد و هرکس در شرق و غرب عالم باشد آن را ميبيند؛ رعب و ترس از وي يک ماه زودتر، از پيش روي و چپ و راست او رفته و در دلها جاي ميگيرد. آنگاه گفت: اي ابا محمد او به خونخواهي پدرانش قيام ميکند و سخت خشمگين است و از اينکه خداوند بر اين خلق غضب نموده متأسف است. او پيراهن پيامبر(ص) را که در جنگ احد پوشيده بود، به تن دارد و عمامه و زره پيغمبر را که به قامت وي، رساست ميپوشد و ذوالفقار، شمشير پيغمبر را در دست دارد، سپس شمشير برميکشد و هشت ماه از کشتههاي بيدينان، پشتهها ميسازد...»13
دو روايت يادشده دقيقاً روشن ميکند که تمامي مواريث انبياي الهي در نهايت به دست باکفايت جان جهان، امام مهدي(ع)، ميرسد.
و حديث ذيل اثبات ميکند که تمامي ودايع و وصاياي انبياي الهي(ع) توسط حضرت ابوطالب(ع) به دست پيامبراکرم(ص) رسيده است.
درست بن ابي منصور ميگويد:
از امام هفتم(ع) پرسيدم: آيا رسول خدا(ص) مأمور پيروي از ابوطالب(ع) بود؟ و ابوطالب از طرف خدا بر او حجت بود؟ فرمود: نه، ولي ابوطالب نگهدار ودايع نبوت بود و وصايا نزد وي سپرده شد، و او آنها را به آن حضرت(ص) داد. گفتم وصايا را به او داد به حساب اينکه حجت بر او (پيغمبر) بود؟ فرمود: اگر حجت بر او بود وصيت را به او نميداد. گفتم: پس ابوطالب حالش چگونه بود؟ فرمود: به پيغمبر و هر چه آورده بود اقرار کرد و وصايا را به او داد و همان روز درگذشت.14
حوزه علمیه خواهران / گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html
پينوشتها:
1 . قمي، شيخ عباس، مفاتيحالجنان، زيارت حضرت صاحبالأمر به نقل از سيدبنطاووس.
2 . کليني، الکافي، ج1، باب ما عند الأئمة من آيات الأنبياء عليهمالسلام، ص231، ح1؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج52، ص318، ح19.
3 . کليني، همان، ح2.
4 . همان، ح3؛ مجلسي، همان، ص324؛ همو، حيوةالقلوب، ج1، ص248؛ طيب، سيد عبدالحسين، أطيب البيان في تفسير القرآن، ج5، ص6.
5 . اسباط دوازدهگانه عبارت بودند از: 1. بني روبيل؛ 2. بنيشمعون؛ 3. بني جاد؛ 4. بنييهودا؛ 5. بني يساکار؛ 6. بني زبولون؛ 7. بني يوسف؛ 8. بني بنيامين؛ 9. بنياشير؛ 10. بني دان؛ 11. بني نفتالي؛ 12. بني لاوي.
6 . کليني، محمدبن يعقوب، همان، باب أنّ مثل سلاح رسولالله مثل التابوت في بنياسرائيل، ص238، ح1 و 4.
7 . قمي، شيخ عباس، همان.
8 . همان.
9 . الملاحم والفتن، ص57؛ صافي گلپايگاني، لطفالله، منتخبالأثر، ص309.
10. سورة يوسف (12)، آية 94.
11. کليني، همان، ص232، ح5؛ مجلسي، همان، ص327، ح45؛ همو، حيوةالقلوب، ج1، ص184.
12. کليني، همان، باب ما عند الأئمة من سلاح رسولالله(ص) و متاعه، صص232ـ233، ح1؛ مجلسي، همان،ص360، ح129.
13. نعماني، کتاب الغيبة، ص
14. کليني، همان، باب مولدالنبي(ص) و وفاته، ص445، ح18.