0

مقالات اصول بهداشت رواني

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 3 : اصول بهداشت رواني بهار 1387; 10(1 (پياپي 37)):25-32.
 
شيوع منابع و علايم استرس در استادان دانشگاه آزاد اسلامي واحد همدان
 
كرباسي منيژه*
 
* همدان، سي متري سعديه، كوي متخصصين، خيابان عندليب، شماره 89
 
 

مقدمه: اگر چه تدريس به دليل توسعه منابع انساني امري بسيار پاداش دهنده است اما فشارهاي رواني ويژه اي را ايجاد مي كند كه در كمتر حرفه اي نظير آن را مي توان يافت. پژوهش حاضر با هدف تعيين ميزان شيوع، منابع و علايم استرس استادان دانشگاه آزاد اسلامي واحد همدان صورت گرفته است.
روش کار: اين مطالعه به روش پيمايشي بر روي 168 نفر از اعضاي هيات علمي دانشگاه انجام شده است. ابزار مطالعه پرسش نامه استرس معلم كيرياكو- ساتکليف (1978) بود. تحليل داده ها با استفاده از آزمون آماري
t براي گروه هاي مستقل، تحليل واريانس يك راهه، آزمون تعقيبي توكي و ضريب همبستگي پيرسون انجام گرفت.
نتايج: يافته ها نشان داد كه
17.90 درصد از استادان داراي استرس زياد يا خيلي زياد، 29.1 درصد متوسط و 53 درصد فاقد استرس و يا داراي استرس كم بودند. در بين منابع استرس، درس نخواندن دانشجويان، تعداد زياد ايشان در كلاس و كم انگيزگي شان در راس قرار داشت. از نظر متغيرهاي جمعيت شناختي و حرفه اي، تنها ميزان استرس استاداني که به صورت هم زمان در سازمان هاي ديگر به کار اشتغال داشتند کمتر بود (p=0.013) و کليه علايم استرس نيز همبستگي مثبت معني داري را با استرس كلي استادان نشان دادند.
بحث: بي علاقگي دانشجو به رشته تحصيلي، بالا بودن نسبت دانشجو به استاد و بيکاري پس از تحصيل دانش آموختگان مي تواند از دلايل عمده استرس استادان باشد.

 
كليد واژه: استرس شغلي، منابع استرس، علايم استرس، استاد، دانشگاه آزاد اسلامي
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 : اصول بهداشت رواني بهار 1387; 10(1 (پياپي 37)):33-46.
 
بخشايش و رضايت زناشويي در مردان مبتلا به اختلال استرس پس از ضربه ناشي از جنگ و همسران آنان
 
ناطقيان سمانه*,ملازاده جواد,گودرزي محمدعلي,رحيمي چنگيز
 
* شيراز، بخش روان شناسي، دانشگاه شيراز
 
 

مقدمه: استرس كه بر اثر حوادث گوناگوني از جمله جنگ رخ مي دهد به عنوان يكي از عوامل تهديد كننده سلامت روان در نظر گرفته مي شود. رويدادهاي استرس زاي زندگي و پيامدهاي آن، مي تواند منجر به بروز اختلال استرس پس از ضربه (PTSD) گردد كه آن نيز به نوبه خود بروز پي آيندهاي مخربي، از جمله ناسازگاري زناشويي را در افراد متاهل به دنبال دارد. با اين وجود، عواملي مانند زير مولفه هاي روان شناسي مثبت نگر همچون بخشايش، تاثير مثبتي بر علايم اختلال استرس پس از ضربه دارند. پژوهش حاضر با هدف پيش بيني رضايت زناشويي در مردان مبتلا به اختلال استرس پس از ضربه (ناشي از جنگ) و همسرانشان بر اساس شدت نشانه هاي اختلال در مردان و ميزان بخشايش ابراز شده توسط زوجين تدوين گرديد.
روش کار: به اين منظور ابتدا 103 بيمار تحت درمان از بيمارستان تخصصي اعصاب و روان جانبازان شيراز (جنت) انتخاب شدند، در مرحله بعد آنها با استفاده از مقياس اختلال استرس پس از ضربه مورد ارزيابي قرار گرفتند. بر مبناي نمره برش اين مقياس 42 مرد با تشخيص
PTSD به اتفاق همسرانشان به منظور سنجش ميزان بخشايش و رضايت زناشويي آنان با استفاده از دو مقياس بخشايش و سازگاري زناشويي، انتخاب شدند. در نهايت داده هاي به دست آمده با روش رگرسيون چندگانه (گام به گام)، مورد تحليل قرار گرفت.
نتايج: نتايج نشان داد كه ميزان بخشايش و شدت نشانه هاي
PTSD مي تواند رضايت زناشويي بهتري را در مردان مبتلا به PTSD و همسران آنان پيش بيني نمايد.
بحث: يافته هاي اين پژوهش با ساير مطالعات انجام شده در گروه هاي افراد مبتلا به
PTSD به ويژه نوع ناشي از جنگ همسو بوده است. اين مطالعه بر نقش تمايل به بخشايش در افزايش رضايت و سازگاري زناشويي در افراد متبلا به PTSD ناشي از جنگ و همسرانشان تاكيد مي ورزد. يافته هاي اين پژوهش مي تواند به عنوان مقدمه اي جهت طراحي و تدوين برنامه ها و مداخلات زناشويي درماني مبتني بر آموزه هاي بخشايش به زوجين، مورد استفاده قرار گيرد.

 
كليد واژه: بخشايش، رضايت زناشويي، اختلال استرس پس از سانحه
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 5 : اصول بهداشت رواني بهار 1387; 10(1 (پياپي 37)):47-54.
 
بررسي رابطه راهبردهاي مقابله اي و سلامت رواني در ساكنين شهر خرم آباد
 
غضنفري فيروزه*,قدم پور عزت اله
 
* تهران، شهرك اكباتان، فاز 2، بلوك 12، واحد 223
 
 

مقدمه: همه مردم مشکلات و عوامل استرس زا را در زندگي شان تجربه مي کنند و بايستي مکانيزم هايي براي مقابله با اين دشواري ها پيدا کنند. اين عوامل استرس زا در دامنه اي از هر روز، در حد معمول و يا خيلي شديد همچون بيکاري و بيماري قرار مي گيرد. اين که مردم چگونه با استرس مقابله مي کنند از شخصي به شخص ديگر متفاوت است. حتي همچنان که يک موقعيت خاص ممکن است رشد کند ، راهبردهاي استفاده شده توسط يک فرد هم ممکن است، تغيير و رشد يابد. در اين پژوهش رابطه راهبردهاي مقابله اي با سلامت رواني مورد بررسي قرار گرفت. هدف اصلي تبيين سلامت رواني و خرده مقياس هاي اضطراب، افسردگي، اختلال در كاركرد اجتماعي و آسيب جسماني بر حسب راهبردهاي مقابله اي مساله مدار و هيجان مدار است.
روش کار: در اين تحقيق از روش همبستگي استفاده شد و به اين منظور نمونه اي به تعداد 383 نفر از ساكنين 25 تا 54 ساله شهر خرم آباد با نمونه گيري تصادفي خوشه اي انتخاب شدند. جمع آوري اطلاعات از طريق مقياس راهبردهاي مقابله با استرس بيلينگز و موس (1981) و مقياس سلامت عمومي كلدبرگ (1979) صورت گرفت. براي تجزيه و تحليل داده ها از شاخص هاي آماري ميانگين، انحراف معيار و تحليل رگرسيون استفاده شد.
نتايج: نتايج نشان داد كه بين سلامت رواني و راهبردهاي مقابله رابطه معناداري وجود دارد
(p<0.001). بين استفاده از راهبرد مساله مدار و خرده مقياس هاي آزمون کلدبرگ رابطه معناداري ديده نشد. اين امر نشان مي دهد که هر چه فرد راهبرد مقابله مساله مدار را بيشتر به كار برد از سلامت بالاتري برخوردار است و بالعكس راهبرد هيجان مداري سبب افزايش علايم جسماني، اضطراب، اختلال در عملكرد اجتماعي و افسردگي مي شود (p<0.001). همچنين نتايج نشان داد كه راهبردهاي مقابله اي مساله مدار و هيجان مدار به طور متفاوتي واريانس متغيرهاي اضطراب، آسيب جسماني، افسردگي و اختلال در عملكرد اجتماعي كه از مولفه هاي سلامت رواني هستند را به صورت معناداري تبيين مي كنند (p<0.001).
بحث: به طور کلي نتايج نشان مي دهد که بهداشت رواني افراد در زمينه هاي جسماني، رواني و اجتماعي تحت تاثير شيوه مقابله فرد با مسايل قرار مي گيرد. شيوه هيجان مدار در کاهش بهداشت رواني و شيوه مساله مدار در افزايش آن نقش دارد.

 
كليد واژه: راهبردهاي مقابله با استرس، سلامت رواني، اضطراب ، افسردگي، اختلال در عملكرد اجتماعي و آسيب جسماني
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 7 : اصول بهداشت رواني بهار 1387; 10(1 (پياپي 37)):63-70.
 
بررسي مصرف مواد در بيماران مبتلا به اسکيزوفرني بستري در بيمارستان ابن سينا مشهد
 
بهداني فاطمه*,حبراني پريا
 
* مشهد، خيابان حر عاملي، بيمارستان ابن سينا، گروه روانپزشکي
 
 

مقدمه: مبتلا به اسکيزوفرنيي يک اختلال شديد رواني است که تقريبا 1% جمعيت را مبتلا مي سازد. توام شدن مبتلا به اسکيزوفرني و مصرف مواد شايع است و شاخص پيش آگهي بد تلقي مي شود. با توجه به اين که تاکنون بررسي در مورد مصرف مواد در بيماران مبتلا به اسکيزوفرني در مشهد انجام نشده است بر آن شديم تا ميزان مصرف مواد و نوع ماده مصرفي را در بيماران مبتلا به اسکيزوفرني بستري در بيمارستان ابن سينا در سال 85 بررسي نماييم.
روش کار: اين مطالعه يک تحقيق توصيفي– مقطعي است، 100 بيمار مبتلا به اسکيزوفرني بستري در بيمارستان ابن سينا مشهد در سال 85 که بر اساس مصاحبه باليني روان پزشک بر مبناي ملاک هاي تشخيصي
DSM VI مبتلا به اسکيزوفرني بودند، با روش نمونه گيري آسان (در دسترس) انتخاب شدند. پرسش نامه مربوط به مصرف مواد با توجه به اطلاعات ثبت شده در پرونده ها و مصاحبه باليني روان پزشک تکميل گرديد. اطلاعات جمعيت شناختي بيماران نيز در پرسش نامه ثبت شد، سپس نتايج مورد تجزيه و تحليل آماري قرار گرفت.
نتايج: از 100 بيمار مورد مطالعه 68 نفر مرد و 32 نفر زن بودند. ميانگين سني بيماران 42 سال بود. 47% بيماران سابقه خانوادگي اختلال روان پزشکي داشتند. در بيش از نيمي از بيماران سن آغاز بيماري زير 25 سال بوده 58% بيماران سابقه مصرف مواد داشتند که
%46.5 مصرف يک ماده و %53.5 مصرف همزمان چند ماده را ذکر مي کردند. سن شروع مصرف مواد 21 تا 31 سال بود. بيشترين ماده مورد مصرف سيگار (%73.98) بود پس از سيگار مصرف ترياک و حشيش شيوع بيشتري داشت. بين جنس و مصرف مواد ارتباط معناداري وجود داشت (p<0.05) اما بين سن، شغل، نوع ماده مصرفي، مدت شروع بيماري و مصرف مواد ارتباط معنا داري وجود نداشت (p>0.05). يک سوم بيماران زن و دو سوم بيماران مرد سابقه مصرف مواد داشتند.
بحث: شيوع مصرف مواد در بيماران مورد بررسي 58% بود. با توجه به اين که مصرف مواد در بيماران مبتلا به اسکيزوفرني مي تواند باعث افزايش شدت علايم، بستري شدن هاي مکرر، بيماري هاي عفوني، خشونت، جرم، بي خانماني، عدم مصرف دارو و در نتيجه پاسخ ضعيف به درمان هاي دارويي شود، همچنين بار مالي و هيجاني بالايي براي بيمار- خانواده و سيستم بهداشت روان دارد، لازم است به مصرف مواد و درمان آن در اين بيماران توجه بيشتري شود.

 
كليد واژه: مبتلا به اسکيزوفرنيي، مصرف مواد، بيماران بستري
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 8 : اصول بهداشت رواني بهار 1387; 10(1 (پياپي 37)):71-78.
 
توان پيش بيني سبک هاي فرزندپروري ادراک شده و متغيرهاي جمعيت شناختي بر احساس تنهايي دختران دانش آموز
 
لعلي فاز احمد*,عسكري عباس علي
 
* مشهد، ميدان آزادي، دانشگاه فردوسي، دانشکده روان شناسي و علوم تربيتي
 
 

مقدمه: احساس تنهايي، به عنوان حالتي ناخوشايند، پاسخ هاي هيجاني منفي و نارضايتي ادراکي فرد را در روابط اجتماعي اش شامل مي شود. اين تجربه نامطلوب و پريشان کننده مي تواند به ناسازگاري هاي شناختي، هيجاني و رفتاري فرد در مرحله نوجواني منجر شود. شواهد پژوهشي حاکي از وجود رابطه بين سبک هاي فرزندپروري و شايستگي هاي اجتماعي کودکان و نوجوانان است. به همين دليل، برخي از پژوهشگران، به منظور توان پيش بيني احساس تنهايي در نوجوانان، بر مطالعه سبک هاي فرزندپروري (اقتدارمنش، ديکتاتوري و سهل گيرانه)، تاکيد مي کنند. از سوي ديگر، برخي نتايج پژوهش هاي مبتني بر رويکرد بوم شناختي براون فنبرنر نشان داده است که بافت خانوادگي (وضعيت اقتصادي - اجتماعي، تحصيلات والدين و جنسيت کودک)، در درک تحول اجتماعي و احساس تنهايي فرزندان حايز اهميت است. پژوهش حاضر بر اساس مدل تعاملي، سعي در بررسي توان پيش بيني مولفه هاي سبک هاي فرزندپروري ادراک شده و متغيرهاي جمعيت شناختي بر احساس تنهايي دانش آموزان دختر نوجوان دارد.
روش کار: روش پژوهش حاضر، همبستگي از نوع رگرسيون چند متغيره گام به گام است. گروه نمونه با توجه به فرمول کرجسي و مورگان
(n=416) نفر برآورد و به روش چند مرحله اي انتخاب گرديد. به منظور گردآوري داده ها از سه پرسش نامه سبک ها و ابعاد فرزندپروري، مقياس افتراقي تنهايي و پرسش نامه جمعيت شناختي استفاده گرديد.
نتايج: نتايج به دست آمده بر اساس رگرسيون چندمتغيره گام به گام، نشان دهنده سه مرحله معني دار در پيش بيني متغير وابسته (احساس تنهايي) است. در اولين مرحله، بعد گرمي و حمايت گري از سبک فرزندپروري اقتدارمنش، بيشترين رابطه را با متغير ملاک نشان داد
(F=0.000, R=0.534). در مرحله دوم، دو مولفه سبک فرزندپروري اقتدارمنش (گرمي- حمايت گري و خودمختاري)، بالاترين ميزان توان پيش بين احساس تنهايي را نشان دادند (F=0.000, R=0.556). در مرحله آخر، سه متغير (بعد گرمي و حمايت گري، بعد خودمختاري و پايگاه اقتصادي -اجتماعي) داراي بيشترين توان پيش بيني کنندگي متغير وابسته بودند (F=0.000, R=0.563).
بحث: با توجه به يافته هاي به دست آمده از پژوهش حاضر مي توان بيان داشت که سبک فرزندپروري اقتدارمنش، به ويژه دو بعد گرمي و حمايت گري و خودمختاري آن؛ و متغير پايگاه اقتصادي - اجتماعي مي تواند ميزان احساس تنهايي را در دانش آموزان دختر کاهش دهد. اين نتايج بايستي در سياست گذاري سازمان هاي بهداشت رواني و آموزش والدين و مشاوران باليني مورد توجه قرار گيرد.

 
كليد واژه: سبک فرزندپروري ادراک شده، احساس تنهايي، متغيرهاي جمعيت شناختي
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:20 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 1 : اصول بهداشت رواني پاييز و زمستان 1386; 9(36-35):83-84.
 
هوش هيجاني
 
سلطاني فر عاطفه*
 
* مشهد، بلوار حر عاملي، نرسيده به ميدان بوعلي، بيمارستان روان پزشكي ابن سينا
 
 

هوش هيجاني و جنبه هاي جذاب و گسترده آن در دهه هاي اخير علاوه بر روان شناسان و روان پزشکان، توجه عموم را به خود جلب کرده است. به کارگيري مفهوم هوش اجتماعي براي اولين بار به دهه ???? باز مي گردد. پس از آن ماير و سالووي، اصطلاح هوش هيجاني را توصيف کردند. گاردنر با مدل تاثير گذار خود به نام «هوش چندگانه» نقش عمدي در شکل گيري نظريه هوش هيجاني داشت. بر اساس نظريه هوش چندگانه گاردنر، دو نوع عمده هوش وجود دارد: اول هوش و آگاهي دروني فرد که اجازه شناسايي و افتراق احساسات پيچيده انسان را مي دهد و دوم دانش و آگاهي در روابط بين فردي که توانايي شناخت و تمايز عواطف و انگيزه هاي ديگران را به وجود مي آورد. سرانجام دانيل گلمن در پر فروش ترين کتاب سال 1995 به نام هوش هيجاني، اين مفهوم را به صورت گسترده بيان کرده و به آگاهي عموم رساند.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 2 : اصول بهداشت رواني پاييز و زمستان 1386; 9(36-35):85-96.
 
بررسي وضعيت سلامت رواني بيماران مبتلا به تالاسمي ماژور در استان مازندران در سال 1385
 
خاني حسن*,مجدي محمدرضا,منتظري علي,حسيني سيدحمزه,قرباني آمنه,رمضاني ميثم,سيدي طبري سيده فاطمه,محسني فاطمه,نريماني بهاره
 
* استان مازندران، قائم شهر، ابتداي خيابان شهيد مسعود دهقان، ساختمان مرکزي موسسه جوانان تالاسمي
 
 

مقدمه: تالاسمي ماژور بيماري ژنتيکي مزمني است که با علايم و نشانه هاي يک کم خوني مزمن و شديد مشخص مي گردد. مطالعات اندکي در رابطه با جنبه هاي مختلف روان پزشکي اين بيماري و نيازهاي مشاوره اي روان پزشکي و اجتماعي بيماران مذکور در دسترس مي باشد. هدف مطالعه حاضر، تعيين وضعيت سلامت رواني و جنبه هاي مختلف روان پزشکي بيماري تالاسمي ماژور بر اساس سن، جنس، وضعيت تحصيلي و شدت علايم باليني بيماران است.
روش کار: اين پژوهش، يک مطالعه توصيفي- مقطعي بر روي کليه مبتلايان به تالاسمي ماژور بالاي 15 سال مراجعه کننده به چهارده بخش تخصصي تالاسمي در بيمارستان هاي استان مازندران در سال 1385 است. ميزان شدت نشانه ها، شکايت هاي معمول رواني و وضعيت سلامت رواني با استفاده از پرسش نامه تجديد نظر شده فهرست علايم 90 سوالي
(SCL-90-R) ارزيابي گرديد. اطلاعات مربوط به مشخصات دموگرافيک، وضعيت تحصيلي، علايم باليني و شدت عوارض بيماري بر اساس پرسش نامه خود ساخته استاندارد شده جمع آوري گرديد. جهت تجزيه و تحليل آماري از آزمون هاي مجذور خي، تست t و تحليل واريانس يک طرفه کمک گرفته شد.
نتايج: از ميان 1672 بيمار مبتلا به تالاسمي ماژور دعوت شده به اين مطالعه،
(%41.08) 687 بيمار تالاسمي ماژور با ميانگين سني 21.93±5.90 سال و محدوده سني 15 تا 45 سال، پرسش نامه هاي تحقيقاتي مربوطه را به طور کامل تکميل نمودند و مابقي از مطالعه خارج شدند. از اين ميان (%52.8) 363 نفر جنس زن، (%87.6) 602 نفر مجرد، (%67.7) 465 داراي تحصيلات ديپلم و يا زير ديپلم بوده اند. (%64.9) 446 نفر از افراد شرکت کننده بر اساس تست SCL-90-R داراي شاخص کلي بيماري بيشتر از 0.7 و در نتيجه فاقد سلامت رواني و به عبارتي بيمار رواني، 141 نفر (%20.5) از افراد داراي شاخص کلي بيماري بين 0.4 تا 0.7 و در نتيجه مشکوک به بيماري رواني و در نهايت 100 نفر (%14.6) از افراد داراي شاخص کلي بيماري کمتر از 0.4 و در نتيجه سالم در نظر گرفته شدند.
بحث: بيماران مبتلا به تالاسمي در معرض ابتلا به انواع اختلالات روان پزشکي بوده اند و در نتيجه نيازمند مشاوره روان پزشکي هستند.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 3 : اصول بهداشت رواني پاييز و زمستان 1386; 9(36-35):97-110.
 
تاثير مداخله در سطح جامعه بر پيشگيري از خودسوزي
 
احمدي عليرضا*
 
* کرمانشاه، دانشگاه علوم پزشکي کرمانشاه، معاونت پژوهشي
 
 

مقدمه: خودکشي با آتش در کشورهاي غربي بسيار نادر است، حال آن که در کشورهاي در حال توسعه نسبتا شايع است. بر اساس آمار رسمي به طور متوسط 27 تا 36 درصد خودکشي هاي در ايران به علت خودسوزي بوده است. خودسوزي در ايران تا 37% از بيماران بستري شده در بخش هاي سوختگي را به خود اختصاص داده است. اين در حالي است که 80% از بيماران خودسوزي بستري شده به علت شدت بالاي سوختگي مي ميرند. تمام مطالعات توصيفي صورت گرفته در رابطه با بيماران خودسوزي در ايران بر انجام مداخلات پيشگيري کننده در جهت کاهش خودسوزي تاکيد داشته اند. هدف از اين مطالعه توصيف تاثير گذاري اجراي يک برنامه در سطح جامعه با هدف پيشگيري از خودسوزي مي باشد.
روش کار: در يک مطالعه نيمه تجربي جمعيت هاي دو شهر در غرب ايران، گيلان غرب
)مورد مداخله( و سرپل ذهاب )شاهد( تحت مطالعه مداخله اي قرار گرفتند. روش جمع آوري داده ها بر اساس اطلاعات بيمارستاني از بيماران اقدام کننده به خودکشي )به طور کلي( و بيماران اقدام کننده به خودسوزي )به طور اختصاصي( بود. زمان انجام از سال 1378 تا سال 1382 بود. يک سال اول به جمع آوري اطلاعات پايه و سه سال بعدي به انجام مداخله اختصاص داده شد. از هر دو روش مداخله فعال و غير فعال استفاده گرديد. بيان سرگذشت قربانيان رکن اصلي را در اين مداخله تشکيل داده است.
نتايج: در مقايسه با وضعيت پايه، ميزان متوسط اقدام به خودسوزي در عرض 3 سال مداخله در شهر گيلان غرب 57% کاهش يافت
(P<0.05) همچنين اقدام به خودکشي در شهر گيلان غرب 19% کاهش يافت در حالي که در شهر شاهد 24% افزايش يافت (P<0.001).
بحث: يک برنامه پيشگيري در سطح جامعه با هدف پيشگيري از خودسوزي مي تواند موثر واقع گردد. آگاهي از آمار قربانيان خودسوزي و بيان سرگذشت قربانيان کافي را جهت تلاش براي پيشگيري از اين بلاي خود مخرب انساني فراهم مي آورد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 4 : اصول بهداشت رواني پاييز و زمستان 1386; 9(36-35):111-119.
 
بررسي تاثير افزودن اسيدهاي چرب امگا-3 به رژيم درماني ضد جنون بيماران مبتلا به اسکيزوفرني بر علايم مثبت و منفي
 
منطقي علي*,كوهستاني لاله,سالاري الهام
 
* مشهد، بلوار حر عاملي، نرسيده به ميدان بوعلي، بيمارستان روان پزشکي ابن سينا
 
 

مقدمه: با شناخت اسيدهاي چرب امگا-3 و نقش هاي متعدد آن در بيولوژي سلول و عملکرد نورون ها و از طرف ديگر فرضيه هايي مبني بر نقش اين موارد در پاتوژنز و درمان اسکيزوفرني بر آن شديم که در اين کارآزمايي باليني اثرات اسيدهاي چرب امگا- 3 را بر روي علايم مثبت و منفي بيماران مبتلا به اسکيزوفرني بررسي نماييم.
روش کار: اين مطالعه يک کارآزمايي باليني دوسوکور پلاسبو- کنترل مي باشد که بر روي 106 بيمار مبتلا به اسکيزوفرني بستري در بيمارستان ابن سيناي مشهد در سال 86-85 انجام شده است. بيماران با تشخيص اسکيزوفرني
)بر اساس معيارهاي (DSM-IV-TR به روش تصادفي ساده بين دو گروه امگا- 3 و دارونما تقسيم شدند. گروه امگا- 3 در طي مدت 6 هفته تحت درمان با ريسپريدون تا حداکثر 6 ميلي گرم و 3 گرم امگا-3 و گروه دارونما در اين مدت تحت درمان با دوزهاي مشابه ريسپريدون و دارونما قرار داشتند. ارزيابي علايم مثبت و منفي بيماران با آزمون PANSS در هفته صفر، سه و شش و بررسي عوارض حرکتي و دارويي در هفته سه و شش با آزمون AIMS انجام شد. بررسي تغييرات آزمون PANSS در هفته هاي صفر، 3 و 6 در هر دو گروه با آزمون آماري فريدمن و مقايسه بين دو گروه با آزمون T انجام شد.
نتايج: دو گروه (??
نفر در گروه امگا-3 و 44 نفر در گروه دارونما( از نظر سن، نسبت جنسي، تحصيلات، مدت ابتلا، تعداد بستري هاي قبلي تفاوت معني داري نداشتند. نمرات مقياس هاي تست PANSS در هفته صفر، سه و شش در بين دو گروه اختلاف معني داري نداشت (P>0.05).
بحث: در اين مطالعه، اسيدهاي چرب امگا-3 در کاهش علايم مثبت و منفي بيماران مبتلا به اسکزوفرني در طي مدت 6 هفته بر دارونما ارجحيتي نداشت.

 
كليد واژه: اسيدهاي چرب امگا-3، علايم مثبت، علايم منفي، اسکيزوفرني
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 5 : اصول بهداشت رواني پاييز و زمستان 1386; 9(36-35):121-128.
 
بررسي رابطه هوش هيجاني و پيشرفت تحصيلي در دانشجويان
 
ثمري علي اكبر*,طهماسبي فهيمه
 
* کاشمر، بلوار سيدمرتضي، مجتمع دانشگاه آزاد اسلامي، گروه روان شناسي باليني
 
 

مقدمه: امروزه هوش هيجاني به عنوان يک موضوع جديد در حوزه روان شناسي مورد توجه قرار گرفته است. مطالعاتي که در اين زمينه انجام شده است، مبين نقش هوش هيجاني و مولفه هاي آن در جنبه هاي مختلف زندگي فرد همچون پيشرفت تحصيلي، ازدواج، شغل و روابط اجتماعي مي باشد.
روش کار: پژوهش حاضر که با هدف بررسي رابطه بين هوش هيجاني با پيشرفت تحصيلي، سن و جنسيت در دانشجويان انجام گرفته يک مطالعه توصيفي از نوع همبستگي است. جامعه آماري شامل کليه دانشجويان رشته روان شناسي باليني مشغول به تحصيل در سال 86-85 در دانشگاه آزاد کاشمر و نمونه موردنظر شامل 112 نفر بوده است که به شيوه نمونه گيري تصادفي ساده انتخاب گرديده اند. براي جمع آوري اطلاعات از پرسش نامه استاندارد شده هوش هيجاني بار- آن و به عنوان شاخص پيشرفت تحصيلي از معدل دانشجويان استفاده شده است. جهت تجزيه و تحليل اطلاعات نيز از ضريب همبستگي پيرسون و آزمون
t مستقل استفاده شده است.
نتايج: يافته هاي پژوهش نشان داد که بين نمره کلي هوش هيجاني و برخي مولفه هاي آن با پيشرفت تحصيلي رابطه معني داري در سطح
(P<0.05) وجود دارد. همچنين بين سن با هوش هيجاني در سطح (P<0.05) رابطه وجود دارد. در مورد رابطه هوش هيجاني با جنسيت، نتايج پژوهش نشان داد که بين دختران و پسران، در نمره کلي هوش هيجاني تفاوت معني داري وجود ندارد، اما در دو مولفه آن تفاوت معني دار وجود داشت (P<0.05).
بحث: به منظور رسيدن به سطح بالايي از مهارت هاي تحصيلي، علاوه بر توانايي هاي شناختي کلي، فرد بايد به رشد مناسب در جنبه هايي همچون کنترل هيجانات و عواطف دست يابد، به معناي ديگر دانشجويان بدون دستيابي به اين مولفه ها که هوش هيجاني را مي سازند قادر به يادگيري بهينه موضوعات درسي نخواهند بود.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 6 : اصول بهداشت رواني پاييز و زمستان 1386; 9(36-35):129-134.
 
بررسي هوش هيجاني در دانشجويان دانشگاه اراک و رابطه آن با اضطراب رايانه
 
اكبري محمد*,رضاييان حميد,مودي ميترا
 
* بيرجند، دانشگاه آزاد اسلامي، باشگاه پژوهشگران جوان
 
 

مقدمه: امروزه هوش هيجاني اهميت روز افزوني در ابعاد مختلف زندگي افراد، اعم از تحصيل و يا حرفه يافته است. اين پژوهش نيز با هدف بررسي هوش هيجاني دانشجويان دانشگاه اراک و رابطه آن با اضطراب رايانه انجام گرفت.
روش کار: در اين مطالعه توصيفي
)از نوع پيمايشي و همبستگي( در مجموع 370 دانشجوي ترم سوم و چهارم دانشگاه اراک که در دانشکده هاي ادبيات و علوم انساني، فني و مهندسي و علوم پايه تحصيل مي کردند به شيوه نمونه گيري طبقه اي تصادفي انتخاب شدند. براي جمع آوري داده ها از دو پرسش نامه استاندارد شده در اين زمينه استفاده گرديد که عبارتند از: پرسش نامه هوش هيجاني شرينگ و پرسش نامه اضطراب رايانه هنسن و همکاران. جهت تجزيه و تحليل داده ها از آزمون هاي آماري ضريب همبستگي پيرسون، رگرسيون آماري و آزمون t استفاده گرديد.
نتايج: يافته هاي پژوهشي نشان داد دانشجويان دانشگاه اراک از هوش هيجاني بالاتر از متوسط و پايين تر از عالي برخوردارند. بين هوش هيجاني و خرده مولفه هاي آن با اضطراب رايانه رابطه معنادار منفي وجود دارد
(p=0.01). همچنين در بررسي تاثير خرده مولفه هاي هوش هيجاني و متغيرهاي فردي )جنسيت، رشته تحصيلي، معدل و...( در پيش بيني متغير ملاک )اضطراب رايانه( نتايج نشان داد که تنها خود آگاهي، هوشياري اجتماعي و خودانگيزي در پيش بيني متغير ملاک تاثير معناداري دارند (p<0.001) و از متغيرهاي فردي تنها رشته تحصيلي در پيش بيني اضطراب رايانه تاثير معناداري داشت (p=0.01). بين ميانگين نمرات پسران و دختران در متغيرهاي هوش هيجاني و اضطراب رايانه تفاوت معناداري مشاهده نشد.
بحث: با توجه به بالا نبودن هوش هيجاني در دانشجويان و وجود رابطه معنادار منفي بين هوش هيجاني و اضطراب رايانه به نظر مي رسد توجه به هوش هيجاني براي بهبود بهداشت رواني و موفقيت در عملکرد دانشجويان از اهميت و ارزش بسياري برخوردار باشد. لذا پيشنهاد مي گردد تا در برنامه درسي دانشگاه ها به هوش هيجاني و لزوم ارتقا آن در دانشجويان توجه لازم به عمل آيد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 7 : اصول بهداشت رواني پاييز و زمستان 1386; 9(36-35):135-144.
 
فرسودگي شغلي و عوامل وابسته به آن در کارکنان مراکز بهداشتي درماني مشهد
 
طلايي علي*,محمدنژاد مريم,ثمري علي اكبر
 
* مشهد، بلوار حر عاملي، ميدان بوعلي، بيمارستان ابن سينا
 
 

مقدمه: فرسودگي شغلي سندرمي است که شامل خستگي هيجاني، مسخ شخصيت و کاهش احساس کفايت شخصي بوده و يکي از علل مهم کاهش عملکرد شغلي است. اين سندرم در مشاغلي که در برخورد مستقيم با مردم هستند بيشتر از ساير حرفه ها ممکن است مشاهده شود. اين پژوهش به منظور بررسي ابعاد مختلف فرسودگي شغلي در کارکنان مراکز بهداشتي درماني شهر مشهد انجام گرفته است.
روش کار: در اين مطالعه توصيفي- تحليلي با استفاده از روش سرشماري، پرسنل شاغل در 30 مرکز بهداشتي درماني مشهد با استفاده از فرم اطلاعات دموگرافيک و پرسش نامه فرسودگي شغلي مازلاک مورد ارزيابي قرار گرفتند و تجزيه و تحليل داده ها با استفاده از آزمون هاي آماري توصيفي و استنباطي مناسب انجام شد.
يافته ها: نتايج پژوهش نشان داد که
24.5% کارکنان خستگي هيجاني زياد، 0.7% آن ها مسخ شخصيت زياد و 6.7% کارکنان کفايت شخصي کمي را دار بودند. بين سه بعد فرسودگي شغلي، ميزان خستگي هيجاني با مسخ شخصيت رابطه معني داري داشت (P=0.000) و ميزان کفات شخصي با خستگي هيجاني رابطه معني داري نشان داد (P=0.008). ميزان خستگي هيجاني و مسخ شخصيت رابطه معني دار معکوس با سن کارکنان داشتند P=0.015)، (P=0.01 ولي کفايت شخصي با سن کارکنان رابطه معني داري نداشت. تنها در بعد مسخ شخصيت تفاوت معني داري بين زنان و مردان )با برتري مردان( مشاهده گرديد (P=0.035).
بحث: خستگي هيجاني زياد در کارکنان در مقايسه با ساير بررسي ها جاي نگراني قابل توجهي دارد ولي در ساير ميزان هاي فرسودگي شغلي در پرسنل مراکز بهداشتي درماني وضعيت بسيار مناسبي مشاهده شد که در برخي آمارها تفاوت هاي چشمگيري با ميزان هاي ساير واحدهاي پزشکي در ايران و جهان دارد.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 3 : اصول بهداشت رواني بهار و تابستان 1386; 9(34-33):25-32.
 
بررسي تاثير تماس پوستي مادر و نوزاد بردلبستگي مادران
 
نعمت بخش فرحناز*,كردي معصومه,صاحبي علي
 
* خيابان بزرگمهر، مبارزان کوي ارم، بيژن، پلاک 4
 
 

مقدمه: سلامت رواني هر فرد بستگي به كيفيت ارتباطات فردي دارد و اولين ارتباط هاي بين فردي از رابطه مادر و نوزاد آغاز مي گردد. اين ارتباط تعامل بين مادر و نوزاد را تسهيل كرده و سبب افزايش دلبستگي مادر به نوزاد مي گردد از جمله روش هاي افزايش دلبستگي تماس پوستي مادر و نوزاد است. لذا مطالعه اي با هدف تاثير تماس پوستي مادر و نوزاد بر دلبستگي مادران انجام شد .
روش كار: پژوهش حاضر به روش كار آزمايي باليني برروي 79 خانم سزارين شده صورت گرفت. انتخاب اوليه بيمارستان هاي مورد مطالعه جهت تعيين دو گروه تجربي (40 نفر) و شاهد (39 نفر) به طور تصادفي انجام شد و هر 5 روز يك بار جاي دو گروه عوض مي شد. در گروه تجربي تماس پوستي روزانه حداقل به مدت 30-20 دقيقه انجام مي گرفت. جهت تعيين رفتارهاي دلبستگي و اضطراب مربوط به كودك از ابزار دلبستگي مادري استفاده گرديد. دلبستگي در روزهاي اول، سوم و دهم پس از سزارين بررسي شد. تجزيه و تحليل آماري با استفاده از آزمون هاي
t و رگرسيون صورت گرفت.
نتايج: نتايج نشان داد كه بين دلبستگي مادري روز سوم و دهم دو گروه اختلاف معني داري وجود دارد. همچنين اختلاف ميانگين دلبستگي مادري دو گروه در روزهاي اول- دهم و اول - سوم اختلاف آماري معني داري دارد. نتايج آماري آزمون رگرسيون نشان داد كه تنها تماس پوستي مادر و نوزاد و دلبستگي مادري روز اول بر دلبستگي مادري روز سوم موثر بودند.
بحث: بر اساس نتايج پژوهش تماس پوستي مادر و نوزاد روشي موثر در افزايش دلبستگي و كاهش اضطراب مربوط به كودك بود. لذا پيشنهاد مي گردد كه تماس پوستي مادر و نوزاد به عنوان يكي از راهكارهاي سلامت رواني مادر و نوزاد به كار رود.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 4 : اصول بهداشت رواني بهار و تابستان 1386; 9(34-33):33-42.
 
مقايسه اثر ريسپريدون و الانزاپين در اختلالات رفتاري آلزايمر: يک آزمايه باليني تصادفي دوسويه کور
 
مخبر نغمه*,آذرپژوه محمودرضا
 
* بلوار حر عاملي، نرسيده به ميدان بوعلي، بيمارستان روان پزشکي ابن سينا
 
 

مقدمه: در مورد اثرات درماني دو داروي ضد جنون ريسپريدون و الانزاپين در اختلالات رفتاري بيماران مبتلا به دمانس آلزايمر ابهاماتي وجود دارد و عوارض جانبي اين داروها نيز مورد مناقشه است. در اين مطالعه اثر بخشي اين دو دارو در بيماران غير بستري مبتلا به آلزايمر مورد بررسي قرار گرفته است.
روش کار: در اين آزمايه باليني دو سويه کور، 69 بيمار مبتلا به آلزايمر که علايم سايکوز، پرخاشگري يا تحريک پذيري را نشان مي دادند به طور تصادفي به 2 گروه تقسيم شدند: گروه تحت درمان با الانزاپين (
2.5-7.5 ميلي گرم در روز) و گروه تحت درمان با ريسپريدون (0.5-4.5 ميلي گرم در روز) و به مدت 10 هفته پيگيري شدند. پيامد نهايي بر اساس تغييرات نمره آزمون هاي بررسي تغيير کلي باليني (CGI) و معيار درجه بندي روان پزشکي مختصر (BPRS) مورد ارزيابي قرار گرفت. مقايسه ميانگين ها با آزمون t و براي تعداد نمونه کم از آزمون دقيق فيشر استفاده شده است. ارزيابي متغيرهاي پيوسته آزمايگاهي توسط تحليل کواريانس صورت پذيرفت.
نتايج: هيچ گونه تفاوت آماري معنا داري بين دو داروي الانزاپين و ريسپريدون يافت نشد. تغييرات نمره آزمون
CGI در گروه ريسپريدون 3.2±4.3 و در گروه الانزاپين (p=0.564) 3.5±5.8 و در نمره آزمون BPRS در گروه ريسپريدون 8.2±9.2 و در گروه الانزاپين (P=0.522) 8.8±9.2 بود. علاوه بر اين با وجود اين که تعداد بيماراني که به دليل عوارض جانبي مطالعه را ترک کردند در گروه ريسپريدون بيشتر بود، عوارضي نظير خواب آلودگي و سردرد در گروه الانزاپين بيشتر ديده شد.
بحث: هر دو داروي ريسپريدون و الانزاپين تقريبا به طور مشابه در کاهش اختلالات رفتاري بيماران مبتلا به آلزايمر موثر هستند.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مقالات اصول بهداشت رواني

 8 : اصول بهداشت رواني پاييز و زمستان 1386; 9(36-35):145-152.
 
بررسي عوامل مرتبط با مصرف داروهاي اعصاب و روان در دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي زاهدان در سال 1386
 
انصاري حسين*,آبشناس ميثم,خان زاده قاسم,مسعودي غلام رضا
 
* ميدان مشاهير، دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني زاهدان، دانشکده بهداشت، گروه آمار و اپيدميولوژي
 
 

مقدمه: مطالعات انجام گرفته در ايران و جهان حاکي از مصرف بالاي داروهاي اعصاب و روان است که در اکثر موارد به صورت خودسرانه صورت مي گيرد. به دليل وجود عوامل استرس زاي فراوان به نظر مي رسد که دانشجويان از نظر مصرف اين داروها در معرض خطر زيادي قرار دارند. هدف از اين مطالعه بررسي برخي عوامل مرتبط با مصرف اين داروها خصوصا به صورت خودسرانه در دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي زاهدان است.
روش کار: در اين مطالعه مقطعي 300 نفر از دانشجويان دانشگاه علوم پزشکي زاهدان در بهار سال 1386 به روش نمونه گيري تصادفي طبقه بندي شده انتخاب و مورد بررسي قرار گرفتند. روش جمع آوري داده ها به صورت مصاحبه و ثبت در پرسش نامه بود. علاوه بر اطلاعات دموگرافيک، دانشجويان در مورد سابقه مصرف دارو، نوع دارو، نحوه تجويز دارو و سابقه بيماري نيز مورد سوال قرار گرفتند. داده ها در نرم افزار
SPSS.13 و با استفاده از آمار توصيفي و تحليلي (آزمون کاي دو( ارايه و تحليل شد. سطح معني داري نيز 0.05 در نظر گرفته شد.
نتايج: 69.3% (208 نفر( از افراد مورد مطالعه دختر و 30.7% (92 نفر( پسر بودند. 31% دانشجويان در رشته پزشکي و بقيه در رشته پرستاري، بهداشت و پيراپزشکي تحصيل مي کردند و 10% آن ها متاهل بودند. ميزان شيوع مصرف داروهاي اعصاب و روان 20.3% برآورد شد که در دانشجويان دختر و پسر به ترتيب 18.9% و 24.7% بود. مصرف دارو با متغيرهاي معدل، رشته تحصيلي، مصرف سيگار و سابقه مراجعه به روان پزشک ارتباط معني داري را نشان داد ((P<0.05 در حالي که مصرف دارو با متغيرهاي مقطع تحصيلي، ميزان علاقه به رشته، جنسيت، وضعيت تاهل و سکونت، بعد خانوار و سن ارتباط معني داري را نشان نداد ((P>0.05.
بحث: در مقايسه با مطالعات قبلي انجام گرفته در ايران و جهان مصرف اين داروها در اين دانشجويان به نسبت بالا است. بنابراين برنامه ريزي در جهت کاهش مصرف، خصوصا مصرف خودسرانه و علت يابي آن از اهميت بالايي برخوردار است. به نظر مي رسد مشاوره بيشتر با دانشجويان با علاقه کم به رشته تحصيلي، دانشجويان پزشکي و نيز دانشجويان با سابقه مراجعه به روان پزشک و نيز جلوگيري از مصرف سيگار در کاهش مصرف موثر است.

 
كليد واژه: داروهاي اعصاب و روان، دانشجويان، زاهدان
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1391  7:22 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها