روزنامه کیهان در صفحه پاورقی خود درمطلبی به قلم پیام فضلی نژاد نوشت:
تکلیف، «اجرای امر خدا» و «عمل به وظیفه اسلامی» است؛ پس شکست ها را باید مقدمه آن پیروزی ابدی و وعده آخرالزمانی دانست. در عین حال اعتقاد داشت پیروزی های غیرتوحیدی، شکست شان بیشتر است، و شکست های ظاهری در «دنیای پست مادیّت» هم شکست حقیقی نیست:
ما هنوز در «قدم های اول» مبارزه جهانی خود علیه شرق و غربیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران «شکست» می خوریم و «نابود» می شویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا به «خشونت» و «تحجر» معرفی می کنند؟ مگر بیش از این است که با نفوذ ایادی قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب می کنند؟ مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر«چوبه های دار» می روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به «اسارت» گرفته می شوند؟ بگذار «دنیای پست مادیت» با ما چنین کند ولی ما به «وظیفه اسلامی خود» عمل کنیم.83
امام در این نظم فکری، با تکیه بر منطق ناب توحیدی، پیدایش و وقوع انقلاب اسلامی را شرح می داد و ضابطه های فلسفی ماتریالیستی و تئوری های سیاسی سکولار (اعم از لیبرال یا سوسیال) نمی توانستند اجزاء آن منطق را بشناسند؛ همچنان که روانشناسی سیاسی امام خمینی(ره) برای رؤسای
سرویس های امنیتی غرب به یک معمای شخصیتی چند مجهولی تبدیل شده بود، فهم غربی ها از فلسفه سیاسی او نیز سرنوشت بهتری نداشت. نگاه عرفانی امام به سیاست و آمیختن آن به یک جنگ و جهاد اعتقادی، رمز و رازهایی داشت که کشف آن ها حتی از دست اسلام شناسان زبده سکولارها برنمی آمد. آنان هیچ وقت نمی توانند بفهمند که چگونه او آغاز و انجام مبارزاتش برای پیروزی و تثبیت انقلاب اسلامی را به «ایام معدوده و ساعات محدود» تعبیر می کند؛ در این میان، از «دگرگونی» شرق و سپس غرب خبر می دهد و فرجام کار را جز در ظهور امام عصر(عج) برای تحقق «حکومت مستضعفان» (وارثان ارض) نمی بیند:
گویی جهان مهیا می شود برای «طلوع آفتاب ولایت» از افق مکه معظمه و کعبه آمال «محرومان» و «حکومت مستضعفان». از 15 خرداد 42 که حکومت مستکبران جبار در این سرزمین به اوج خود رسیده بود، و می رفت تا عربده شوم «انا ربّکم الأعلی» از حلقوم فرعون زمان طنین افکند، تا 22 بهمن57 که پایه حکمرانی جباران عصر در این مرز و بوم فرو ریخت... «ایام معدودی» بیش نبود؛ و از 22 بهمن 57 تا امروز که 15 خرداد 62 را در آغوش می گیریم «ساعاتی محدود» بیش نیست، ولی تحولی که کمتر از«صدها سال» بعید به نظر می رسید، با تقدیر خدای بزرگ در این «ایام معدوده» و «ساعات محدوده» تحقق یافت و جلوه ای از وعده قرآن کریم نور افشانی کرد. و چه بسا که این «تحول» و «دگرگونی» در مشرق زمین و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق یابد که دهر را در ساعتی بگنجاند و جهان را به «مستضعفان» این «وارثان ارض» بسپارد، و آفاق را به جلوه الهی ولی الله الاعظم صاحب عصر - ارواحنا له الف دا- روشن فرماید و «پرچم توحید و عدالت» را در عالم بر فراز کاخ های سپید و سرخ مراکز ظلم و الحاد و شرک و کفر به اهتزاز درآورد.84 پیش بینی می کرد شالوده های تئوریک و ایدئولوژیک بلوک سرمایه داری و کمونیستی فروپاشد. از این رو، سستی هسته پوسیده گزاره های علمی سکولار در غرب را تذکر می داد:
«برداشت های علمی» ما هم الان آزاد نیست. افکاری الان در اروپاست «شکست» خورده، ازبین رفته، یک وقتی رواج پیدا کرده و بعد فهمیدند بی خود است، خودشان بر خلاف [ آن ] می کردند؛ از اول «ارزش» نداشتند.85
در یک بزنگاه تاریخی، رویکرد فرجام شناختی و پیش بینی امام خمینی(ره) درباره «فروپاشی کمونیسم» همه را حیرت زده کرد. اعتبار برداشت های شکست خورده اروپایی، به خصوص از جنس هگلی های مجذوب ایدئولوژی آلمانی، فروریخت و بت مارکسیسم شکست. امام نشان داد که چگونه با شناخت سرشت الحادی کمونیسم و لیبرالیسم، می توان رازهای سرنوشت آنان را برمبنای منطق توحیدی گشود و مرگشان را پیش بینی کرد:
از این پس «کمونیسم» را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جست وجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است «مادی» و با «مادیت» نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به «معنویت» که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد... مشکل شما، عدم «اعتقاد واقعی» به خداست. همان مشکلی که «غرب» را هم به «ابتذال» و «بن بست» کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با «خدا» و مبدأ هستی و آفرینش است.86
ماموریت دانشگاه و معنای روشنفکری
دو مفهوم «غرب زده» و «شرق زده» را اغلب با هم استفاده
می کرد؛ خصوصاً وقتی بحث روشنفکران و دانشگاه به میان
می آمد، خیلی ساده و پرمغز می گفت «اگر دانشگاه را ما سست بگیریم و از دست برود، همه چیزمان از دستمان رفته است.»87 این ها سرمایه های تمدن اسلامی به شمار می رفتند و امام با دقتی مینیاتوری که مقتضای ذات خودش بود، به این موضوعات
می پرداخت. از همه لایه های «سلطه ایدئولوژیک» تحلیل داشت و فروپاشی آن را نیز ساده نمی پنداشت؛ صادقانه گفت که به این زودی ها نمی توان از شّر «غربزدگی» و «شرق زدگی» خلاص شد، در روزهایی که «قلم ها» به جای «نیزه ها»88 علیه ما نشسته اند:
ما از شّر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شّر «تربیت یافتگان غرب و شرق» به این زودی ها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرت ها هستند و سرسپردگانی هستند که با هیچ منطقی «خلع سلاح» نمی شوند؛ و هم اکنون با تمام ورشکستگی ها دست از توطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن این سد عظیم الهی برنمی دارند.89
اهمیت «دانشگاه» به عنوان یک دستگاه معرفت ساز و نهاد نظریه پرداز برای امام خمینی در یک عبارت خلاصه می شد: «این سنگری [ است] که می تواند همه چیز را درست کند و می شود که همه چیز را به هم بزند.»90 سرچشمه بدبختی ها را در دانشگاهی می جست که «غربزدگی» همه انرژی اش را هدر داد و به خدمت جنگ تبلیغاتی «استعمار نو» علیه ایرانیان درآمد. به روایت امام «اگر با دقت ریشه یابی کنیم، آنچه بر ملت ما گذشته و اکنون می گذرد - حتی جنگ تحمیلی- سرچشمه از دانشگاه غربزده و متخصصان غیرمتعهد و وابسته»91 گرفته، زیرا دانشگاه مرکز «سعادت» و «شقاوت» یک ملت است و مرکز همه تحولات:
اما مسئله «دانشگاه» یک مسئله فوق العاده است که این افرادی که از دانشگاه در می آیند یا «مخرب» یک کشوری هستند یا «سازنده» آن کشور هستند؛ و در کشور ما، یا رو به اسلام
می برند کشور ما را، یا منحرفش می کنند. این از چیزهایی است که از دانشگاه می آید این کار، چنانچه از «حوزه های علمیه» می آید این کار. از این جهت، خیلی مهم است این امر.92
برای مطالعه منابع به بخش ضمیمه پایانی جلد 45 نیمه پنهان (ارتش سری روشنفکران) رجوع شود.