0

تفسرخواجه عبدالله انصاری-سوره حمد(الفاتحه)

 
hosyin
hosyin
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 1437
محل سکونت : اصفهان

تفسرخواجه عبدالله انصاری-سوره حمد(الفاتحه)

تفسرخواجه عبدالله انصاري:سوره حمد(الفاتحه)

تفسير لفظي
1- بنام خداوند جهان دار بخشنده مهربان.
2- ستايش نيکو و ثناي بسزا خداوند جهانيان راست.
3- فراخ بخشايش مهربان.
4- پادشاه روز شمار و پاداش.
5- تو را مي‏پرستم و از تو ياري مي‏خواهيم.
6- رهنمون باش ما را بر راه راست و درست.
7- راه کساني که نوازش کردن و بر آنها نيکوئي نمودي.
نه راه جهودان خشم بر ايشان شده و نه راه ترسايان گم اندر راه!
تفسير ادبي و عرفاني
1- بسم الله الرحمن الرحيم: نزد اهل عرفان: ب، بهار خدا و سين، سناي خدا و ميم، ملک خدا. نزد اهل معرفت: ب بهاي احديت سين سناي صمديت، ميم ملک الوهيت. بهاء او قديم، سناء او کريم، ملک او عظيم. بهاء او با جلال، سناء او با جمال، و ملک او بي زوال. بهاء او دل ربا، سناي او مهرفزا، ملک او بي فناء
اي پيش رو از هر چه بخوبي است، جلالت اي دور شده آفت نقصان، ز کمالت
زهره به نشاط آيد چون يافت سماعت! خورشيد به رشک آيد چون ديد جمالت؟
نزد اهول ذوق: - ب بر با اولياء، سين سر با اصفياء، ميم منت بر اهل ولاء ب بر او با بندگان، سين سر او با دوستان، ميم منت او بر مشتاقان. اگر نيکي او نبودي، چه جاي تعبيه سر او بودي؟ و گر منت او نبودي، بنده را چه جاي وصل او بودي. و بر درگاه جلال او چه محل بود، گر مهر ازل نبودي بنده چگونه آشناي لم يزل بودي؟
آب و گل را زهره مهر تو کي بودي اگرهم به لطف خود نکردي در ازلشان اختيار
مهر ذات تو است الهي دوستان را اعتقاد ياد وصف تو است يارب غمگنانرا غمگسار
دنيا بنام خدا خوش است و عقبي به عفو او و بهشت به ديدار او، در دنيا گر نه پيغام و نام خدا بودي، بنده را چه جاي منزل بودي، و در عقبي اگر نه عفو و کرمش بودي، کار بنده مشکل بودي، در بهشت اگر نه ديدار دل افروز او بودي شادي درويش به چه بودي؟ خدايا به نشان تو بينندگانيم، به شناخت تو زندگانيم، به نام تو آبادانيم، به ياد تو شادانيم، به يافت تو نازانيم، مست از جام مهر تو مائيم، صيد عشق در دام تو مائيم.
زنجير معنبر تو دادم ما است عنبر ز نسيم تو غلام دل ما است
در عشق تو چون خطبه بنام دل ما است گوئي که همه جهان به کام دل ما است
اسم (بسم الله) از سمت گرفته اند و سمت داغ، يعني گوينده بسم الله دارنده آن رقم و نشان کرده آن داغ است. حضرت رضا 7 فرمود: وقتي بنده بسم الله مي‏گويد يعني خداوندا داغ دارم و بدان شادم، اما از بود خود بفريادم، کريما بود مرا از پيش من بر گير که بود تو راست کند همه کارم. خدايا بود تو چراغ معرفت بيفروخت پس روشني دل من افزوني است، گواهي تو ترجماني من کرد پس نداء من افزوني است، نزديکي تو چراغ و جد من بيفروخت پس همت من افزوني است. اراده تو کار من بساخت پس جهد من افزوني است، خداوندا، از بود خود چه ديدم؟ مگر بلا و عنا، و از بود تو چه رسيدم؟ همه عطا و وفا!
آغاز کتاب خدا بر نام الله و رحمن و رحيم ازان جهت است که همه معاني در آن سه نام جمع است و آن معاني سه قسم است: قسمي جلال و هيبت و آن در نام الله است، قسمي نعمت و تربيت و آن در نام رحمن است، قسمي رحمت و مغفريت و آن در نام رحيم است!
معني ديگر آنست که در آن زمان که خداوند پيغمبر را به خلق فرستاد مردم سه گروه بودند: بت پرستان، جهودان، ترسايان، گروه نخست نام آفريننده را الله مي‏دانستند و اين نام در ميان آنان مشهور بود، گروه دوم نام او را رحمن مي‏دانستند و در تورات مذکور، گروه سوم نام او را رحيم مي‏دانستند و نزد آنان در انجيل معروف است.
اينکه آغاز به نام الله و بعد رحمن و سپس رحيم شده، جهت آن است که سرآغاز همه، آفرينش است و بعد قدرت و پرورش و سپس رحمت و آمرزش، يعني که به قدرت بيافريدم و به نعمت پروريدم و به رحمت بيامرزيدم!
پير طريقت گفت: خداوندا نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز،شناخت تو ما را امان، و لطف تو ما را عيان. خداوندا، ضعيفانرا پناهي، قاصدان را بر راهي و مؤمنانرا گواهي، چه عزيز است آن کس را که تو خواهي؟!
2- الحمد لله: ستايش خداي مهربان، کردگار روزي رسان، يکتا درنام و نشان، خداوندي که ناجسته يابند، نادريافته شناسند و ناديده دوست دارند. قادر احتيال، قيوم بي گشتن حال، در ملک ايمن از زوال، در ذات و صفات متعال، لم يزل و لايزال، موصوف به وصف جلال. عزت قرآن به عجز بندگان گواهي داد و به کمال جلال و تقدس از ايشان نيابت کرد و خود را ثنا گفت و ستايش خود را به آنان بياموخت و به آن دستور داد وگرنه ياراي چه کسي باشد که بچگونگي ستايش او پي برد! اي سزاوار ثناء خويش و اي شکر کننده عطاي خويش، بنده به ذات خود از خدمت تو عاجز و به نقل خود از شناخت منت تو عاجز و به توان خود از سزاي تو داني، تو آن که تو خود گفتي. بدان که حمد يا بر ديدار نعمت است يا بر ديدار منعم، آنچه بر ديدار نعمت است: طاعت وي به کار بردن و شکر او را بر ميان بستن، تا امروز در نعمت بيفزايد و فردا بهشت رساند. و آنچه که بر ديدار منعم است: زبان حال جوان مردي است که او را شراب شوق دادند و با شرم او را با صاحب نعمت هم ديدار کردند تا از خود فاني شود. ذکر حق شنيد، چراغ آشنايي ديد، اجابت لطف شنيد، توقع دوستي ديد و بدوستي لم يزل رسيد. اين جوان مرد نخست نشاني يافت بي دل شد، پس بازيافت همه دل شد، پس دوست ديد، بر سر ِ دل شد!
پير طريقت گفت: دو گيتي در سر دوستي شد، و دوستي در سر دوست، اکنون نمي توانم گفت که او است!
چشمي دارم همه پر از صورت دوست با ديده مرا خوش است تا دوست در اوست
از ديده و دوست فرق کردن نه نکو است يا او است بجاي ديده يا ديده خود اوست!
رب العالمين - : پروردگا جهانيان، يکي را پرورش تن روزي و يکي را پروش دل روزي، يکي تن پرور به نعمت، يکي دل پرور به ولي نعمت، نعمت بهره کسي است که از کوشش در خدمت فروگذار نکند، طمع ديدار دوست صفت مردان است و پيروزي از آن بنده است که دوست او را عيان است.
اي منظر تو نظاره گاه همگان پيش تو در اوفتاده راه همگان
اي زهره شهرها و ماه همگان حسن تو ببرد آب و جاه همگان
3- الرحمن الرحيم - : رحمن است که راه مردوري آسان کند. رحيم است که شمع دوستي در راه دوستان برافروزد. مزدور هميشه رنجور و در آرزوي حور و قصور، و دوست در بحر عيان غرقه نور!
روزي که مرا وصل تو در چنگ آيد از حال بهشتيان مرا ننگ آيد!
رحمن است که قاصد آن را توفيق مجاهدت داد، رحيم است که واجد آن را تحقيق مشاهدت داد، آن حال مريد است و اين حال مراد، مريد به چراغ توفيق رفت و به مشاهده رسيد، مرا بشمع تحقيق رفت به معاينه رسيد! زيرا طالب به دوري از خود به وي نزديک شود و به گم شدن از خود، ويرا آشنا گردد، که او نه از قاصدان دور است، و نه از طالبان گم. و نه از مريدان غايب!
رحمتي کن بر دل خلق و برون آي از حجاب تا شود کوته ز هفتاد و دو ملت داوري!
4- مالک يوم الدين - : اشارت است به دوام ملک احديت و بقاء جبروت الاهيت، هر ملکي روزي به آخر رسد و زوال پذيرد ولي ملک خداوند بر دوام است که هرگز به سر نيايد و زوال نپذيرد، در هر دو جهان هيچ چيز و هيچ کس از ملک او بيرون نيست و کسي را چون ملک وي ملک نه! امروز رب العالمين است و فردا مالک يوم الدين - در دو جهان ملک خدا راست بي شريک و بي انباز، بي حاجت و بي نياز! پس اختيار بنده از کجا است؟ و آنرا که اختيار نيست حکم نيست.
دين در اينجا به معني شمار است و پاداش، مي‏گويد مالک و متولي حساب بندگان منم، تا کسي را بر عيبهاي آنان وقوف نيفتد که شرمسار شوند؟ هرچند حساب کردن نشانه قهر است اما پرده از روي کار برنگرفتن عين کرم است، خداوند خواهد تا کرم نمايد پس از آنکه قهرراند! اين است سنت خداي عزوجل که هرجا ضربت قهر زند مرهم کرم برنهد!
پير طريقت گفت: فردا در موقف حساب اگر مرا نوائي بود و سخن را جائي بود گويم: بار خدا از سه چيز که دارم در يکي نگاه کن، نخست در سجودي که هرگز جز تو کسي را از دل نخواست، دوم تصديقي که هر چه گفتي گفتم راست، سوم چون نسيم کرامت برخاست، دل و جان من جز تو را نخواست!
جز خدمت روي تو ندارم هوسي من بي تو نخواهم که برآرم نفسي
5- اياک نعبد و اياک نستعين-: اشاره به دو رکن عظيم آراستن دين است که مدار روش دين داران به اين دور رکن است: نخست آراستن نفس به عبادت بي ريا و طاعت بي نفاق و ديگري پيراستن و پاک نگاه داشتن نفس از شرک و فساد و تکيه نکردن بر حول وقوت خود، آراستن نفس اشارات است به آنچه مي‏بايد کرد در شروع و پيراستن اشارت است به آنچه مي‏نبايد کرد در شرع. اياک نعبد: توحيد محض است که خداوندي را خداي يگانه سزاوار، چه اومعبود بي همتا و يگانه يکتا است. و اياک نستعين: اشارت است به معرفت عارفان و اصل اين معرفت آنست که حق جل و جلاله را به هستي و يکتائي بشناسي، سپس به توانائي و دانائي، که توحيد بناي اسلام است و معرفت بناي ايمان، راه شناسي نخستن به ديدن تدبير صانع و ديگري به ديدار حکمت او است؟
پير طريقت گفت -: از اينجا است که عارف، طلب از يافتن يافت نه يافتن از طلب، و سيب از معني يافت نه معني از سيب، مطيع طاعت از اخلاص يافت نه اخلاص از طاعت، گناه کار را گناه از عذاب رسيد نه عذاب از گناه!
6- اهدنا الصراط المستقيم -: اين آيت عين عبادت است و مخ طاعت، چه دعا و سؤال و تضرع و زاري مؤمنان، طلب استقامت آنان در دين است، مؤمنان مي‏گويند: بار خدايا راه خود بما بنما و آنگاه ما را بر آن روش دار و آنگاه از روش به کشس رسان. پس نمود راه به آنست که خداوند آيات خود را نمايش داد، روش آنست که مرتبه به مرتبه مقرر داشت، کشش آنست که او را نزديک خود خواست. مؤمنان در اين آيت، نمايش و روش و کشش هر سه مي‏خواهند، که نه هر که راه ديد در راه برفت و نه هر که رفت بمقصد رسيد، بسا کس که شنيد و نديد و بسا کس که ديد و نشناخت وبسا کس که شناخت و نيافت!
با پير مناجاتي که از مرکب فرو ماند بسا يار خراباتي که زين بر شير نر بندد!
7- صراط الذين انعمت عليهم -: گفته اند اين راه و روش اصحاب کهف است که مؤمنان گفتند: خداوندا، راه خود برما بي ما به سر بر، چنانکه بر جوان مردان کهف تفضل کردي و نواخت خود بر ايشان نهادي و گفتي در اين غار شويد و خوش بخسبيد که ما خواب شما به عبادت جهانيان برگرفتيم. خداوندا، ما را از آن نعمت و نواخت بهره کن و چنانکه بي ايشان کارشان را به فضل خود به سر بردي، کار ما هم بي ما به سر بر، که هرچه ما کنيم بر ما تاوان بود و هرچه تو کني ما را عزت دو جهان بود.
پير طريقت گفت: - خدايا نمي توانيم اين کار را بي تو به سر بريم، نه زهره آن داريم که از تو به سر بريم، هر گه که پنداريم رسيديم از حيرت شمار واگرديم، خدايا، کجا بازيابيم آن روز که تو ما را بودي و ما نبوديم، تا باز به آن روز رسيم ميان آتش و دوديم! اگر به دو گيتي آن روز يابيم برسوديم، ورنه بود خود را به نبود خود شنوديم.
انعمت عليهم- : به اسلام و سنت در هم بست که تا هر دو بهم نشوند، بنده را استقامت دين نبود! که اسلام بي سنت نيست و هرچه نه با سنت است آن دين حق نيست. از اين جا است که پيغمبر گفت: گفتار نيک بسته به کردار نيک است و هر دو بسته به نيت است و هر سه بسته به موافقت با سنت است.
غير المغضوب عليهم و لاالضالين-: خداوندا، ما را از آنان مگردان که بخودشان باز گذاشتي تا به تيغ هجران خسته و به ميخ رد بسته شدند، آري چه باري کشد حبل گسسته! و چه بکار آيد کوشش نبايسته؟ در بيگانگي زيسته؟ امروز از راه بيفتاده و راه کج را راه است پنداشته، و اينان کساني هستند که کوششان در زندگي دنيا به هدر رفته و گمان مي‏کنند که کردارشان نيک است.1
گفتم که بر ازواج برين شد بختم وز ملک نهاده چون سليمان تختم
خود را چو به ميزان خرد برسنجم از بنگه دونيان کم آمد رختم
لطيفه - سوره فاتحه را کليد بهشت مي‏دانند، از آن رو که درهاي بهشت هشت است و اين سوره هم هشت قسم است تا آن هشت قسم تحصيل نکني و به آن معتقد نشوي اين درها بر تو گشوده نشود! نخست: (الحمد) ياد ذات خداوند، دوم (الرحمن) ذکر صفات او، سوم (اياک نعبد) ذکر افعال او، چهارم (اياک نستعين) ذکر معاد. پنجم (اهدنا) ذکر تزکيه نفس، ششم (الصراط المستقيم) ذکر آراستن نفس به نيکيها. هفتم (صراط الذين) ذکر احوال دوستان و رضاي خداوند از آنان، هشتم (غير المغضوب) ذکر احوال بيگانگان و نارضائي خداوند از آنها. و هريک از اين هشتم علم دريست از درهاي بهشت. پس هرکس اين سوره را به اخلاص برخواند درب هشت بهشت بر روي او باز شود. امروز بهشت عرفان و فردا بهشت رضوان در جوار رحمن.
_____________________________________________
1 . اشاره به آيه - ضل سعيهم في الحيات الدنيا و يحسبون انهم يحسنون صنعا.

 سنگینی باری که خدا به دوش ما می گذارد آنقدر نیست که کمرمان راخرد کند بلکه آنقدر است که ما را برای دعا به زانو در آورد.


 

دوشنبه 19 مهر 1389  1:36 PM
تشکرات از این پست
azadeh_69
azadeh_69
azadeh_69
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 649
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تفسرخواجه عبدالله انصاری-سوره حمد(الفاتحه)

ب، بهار خدا و سين، سناي خدا و ميم، ملک خدا. نزد اهل معرفت: ب بهاي احديت سين سناي صمديت، ميم ملک الوهيت. بهاء او قديم، سناء او کريم، ملک او عظيم. بهاء او با جلال، سناء او با جمال، و ملک او بي زوال. بهاء او دل ربا، سناي او مهرفزا، ملک او بي فناء
 

پل ارتباطی:     azadeh_mail@yahoo.com 

 

             
       هرگز بر روی زمین با ناز راه مرو که تو نمی توانی زمین را بشکافی و قامتت به بلندی کوه ها نخواهید رسید.

    قران کریم         

 

 

سه شنبه 20 مهر 1389  2:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها