پاسخ به:مقالات آب و خاك (علوم و صنايع كشاورزي)
مديريت صحيح بهره برداري از منابع آب و خاک سديمي نقش تعيين کننده اي در افزايش محصولات کشاورزي ايفا مي نمايد. در اين راستا استفاده از مدل هاي يارانه اي براي بررسي اثرات مصرف آبهاي سديمي و مواد اصلاح کننده بر خاک و گياه مي توانند بسيار سودمند واقع شود. در اين تحقيق تاثير استفاده از گچ در اصلاح خاک هاي سديمي در دشت درودزن - مرودشت در استان فارس مورد بررسي قرار گرفت. همچنين از مدل watsuit براي پيش بيني ترکيب شيميايي محلول خاک ناشي از استفاده از آب سديمي (SAR=17.1 و ECe=2.17). و ماده اصلاح کننده گچ استفاده گرديد. تيمارها شامل 4 سطح گچ معدني (0، 3، 6 و 24 ميلي اکي والان در ليتر) در سه تکرار در کرت هاي 20 مترمربعي بود. داده هاي پيش بيني شده نشان داد که با افزايش ميزان گچ يون هاي کلسيم و سولفات افزايش و قليائيت خاک کاهش يافته است. در کرت هاي آزمايشي غلظت هر يک از عناصر، شوري و نسبت جذبي سديم مقدار بيشتري نسبت به ميزان پيش بيني شده توسط مدل نشان داد. دليل آن احتمالا مربوط به راندمان پايين آبشويي املاح در شرايط مزرعه مي باشد. در رابطه با اصلاح خاک هاي سديمي، شوري آستانه پايداري خاک، نسبت منيزيم به کلسيم و حذف عوامل قلياييت (کربنات و بي کربنات ها) تا سطحي که براي گياه زيان آور نباشد، در نظر گرفته مي شود. پيش بيني مدل براي ارزيابي هر يک از اين موارد از اعتبار کافي برخوردار است. با مصرف 3 ميلي اکي والان گچ در ليتر نسبت متعادلي از شوري و نسبت جذبي سديم جهت پايداري ساختمان خاک فراهم گرديد. در حاليکه پيش بيني مدل حاکي از لزوم مصرف بيشتر گچ براي حصول به آستانه پايداري است. علت آن را مي توان به درجه خلوص گچ معدني مصرف شده در کرت هاي آزمايشي نسبت داد. هم پيش بيني مدل و هم مقادير اندازه گيري شده نشان مي دهد که حتي با مصرف مقادير زياد گچ غلظت کربنات به محدوده بي ضرر براي مصرف آب آبياري تنزل نيافته است. به طور کلي همانطور که مدل Watsuit پيش بيني مي نمايد، سطح 24 ميلي اکي والان در ليتر به عنوان مناسب ترين ميزان گچ براي اصلاح خاک در شرايط آزمايش توصيه مي شود.
كاربرد مستقيم خاك فسفات به عنوان يك كود فسفره كه از ساده ترين و كم هزينه ترين روش هاي تامين فسفر گياه محسوب مي شود، در خاكهاي آهكي به علت حلاليت ناچيز خاك فسفات چندان موثر نبوده و ثمربخش نيست. كاربرد خاك فسفات مخلوط شده با گوگرد و مواد آلي و مصرف خاك فسفات همراه با ميكروارگانيسم هاي مختلف و از جمله حل كننده هاي فسفات، اكسيد كننده هاي گوگرد و قارچ هاي ميكوريزي، از جمله روش هاي مستقيم كاربرد خاك فسفات به شمار مي روند. تحقيق حاضر در مزرعه آزمايشي مركز تحقيقات كشاورزي صفي آباد دزفول با هدف استفاده مستقيم از خاك فسفات به منظور تامين فسفر مورد نياز كلزا،. به صورت طرح بلوك هاي كامل تصادفي با 8 تيمار و سه تكرار در يك خاك آهكي اجرا گرديد، كه تيمارها شامل: شاهد، كود سوپرفسفات تريپل ( 80كيلوگرم در هكتار)، خاك فسفات (160 كيلوگرم در هكتار)، خاك فسفات + مواد آلي، خاك فسفات + موادآلي + مايه تلقيح باكتريهاي حل كننده فسفات، خاك فسفات + گوگرد + مايه تلقيح تيوباسيلوس، خاك فسفات + گوگرد + موادآلي، خاك فسفات + گوگرد + مايه تلقيح تيوباسيلوس + موادآلي بودند. پس از عمليات تهيه زمين، در كرتهايي به ابعاد 3 x 7 متر تيمارها اعمال شدند. نيتروژن (اوره)، پتاسيم (سولفات پتاسيم) و روي (سولفات روي) در تمام كرت ها بر اساس آزمون خاك يكنواخت مصرف گرديدند. بذور كلزا با فاصله 20 سانتي متري روي پشته هايي به فواصل 60 سانتي متر كاشته شدند. در طي مراحل رشد گياه، عمليات داشت در همه واحدهاي آزمايشي يكنواخت صورت گرفت. پس از كامل شدن دوره رشد گياه، برداشت گياه انجام شد و عملكرد دانه، عملكرد كاه، تعداد بوته در كرت، تعداد غلاف در هر بوته، تعداد دانه در غلاف، وزن هزاردانه، درصد روغن و پروتئين دانه و همچنين ميزان نيتروژن، فسفر، پتاسيم، گوگرد، آهن، روي، مس و منگنز در دانه و بخش هوايي اندازه گيري شدند. بيشترين عملكرد دانه و كاه از تيمار سوپرفسفات تريپل (تيمار2) بدست آمد كه در مقايسه با شاهد عملكرد دانه و كاه را به ترتيب 60 و 92 درصد افزايش داد. تيمار خاك فسفات + گوگرد + ماده آلي + مايه تلقيح تيوباسيلوس (تيمار8) در مقايسه با شاهد عملكرد دانه و كاه را به ترتيب 38 و 70 درصد افزايش داد و تنها تيماري بود كه با تيمار كود سوپرفسفات در يك سطح آماري قرار گرفت و با ساير تيمارها تفاوت معني دار نشان داد. از لحاظ وزن هزاردانه، تعداد دانه در غلاف، تعداد بوته در مترمربع، تعداد غلاف در بوته و درصد پروتئين دانه تفاوت معني دار بين تيمارها مشاهده نشد. تيمار 8 با 39 درصد افزايش روغن دانه، بعد از تيمار 2 حايز بيشترين درصد روغن دانه بود. در مجموع تيمارهاي حاوي گوگرد در مقايسه با تيمارهاي بدون گوگرد درصد روغن بيشتري داشتند و اين برتري در مورد برخي از تيمارها معني دار بود. از لحاظ غلظت نيتروژن، پتاسيم، گوگرد، آهن، روي، مس و منگنز برگ و دانه، تفاوت معني داري بين تيمارهاي مختلف مشاهده نشد ولي تيمارهاي 8 و 2 نسبت به ساير تيمارها از لحاظ شاخص هاي مذكور برتري نشان دادند. از لحاظ نيتروژن، فسفر، پتاسيم، گوگرد، روي، آهن، مس و منگنز جذب شده توسط دانه، تيمار 2 و تيمار 8 با دارا بودن بيشترين مقادير، در يك سطح آماري قرار گرفته و تفاوت آنها با شاهد معني دار بود. بررسي روند تغييرات فسفر خاك نيز نشان داد كه 2 ماه بعد از اعمال تيمارها فسفر قابل جذب خاك به حداكثر رسيده و پس از اندكي كاهش در تمام تيمارها روند نسبتا يكساني را نشان داد.
نسخه قابل چاپ
كادميم (Cd) يكي از فلزات سنگين است كه افزايش غلظت آن در محيط ريشه گياه سبب بروز اختلالات متابوليسمي در گياه مي گردد. از طرف ديگر به دليل شباهت رفتاري يونهاي روي (Zn) و Cd، افزايش Zn در محيط ريشه مي تواند تعديل كننده تاثيرات سمي Cd باشد. به منظور بررسي اثر اين دو يون بر رشد و عملکرد چغندر لبويي (Beta vulgaris L. cv. dark red) آزمايشي گلخانه اي با سه سطح) Cd صفر، 45 و 90 ميکرو مولار( و سه سطح0.5) Cd ،155 و 310 ميکرو مولار) با چهار تكرار به صورت فاكتوريل و در قالب طرح بلوكهاي كامل تصادفي در سال 1385 انجام گرفت. بذور چغندر لبويي در گلدانهاي 14 ليتري در بستر پرلايت كاشته شد. گياهان با محلول غذايي هوگلند آبياري گرديدند. مقدار کلروفيل، فتوسنتز و سطح برگ گياهان در طول زمان رشد، بررسي و پس از گذشت سه ماه چغندر لبويي برداشت و غلظت Zn و Cd در برگ و ريشه گياهان تحت آزمايش اندازه گيري شد. نتايج نشان داد كه مصرف Cd موجب افزايش معني دار غلظت Cd در برگ و ريشه گياه چغندر لبويي و كاهش معني دار فتوستنز خالص شد. در تيمار 90 ميکرومولار(Zn1Cd2) Cd ، وزن خشك، سطح برگ، فتوسنتز، كلروفيل و غلظت Zn برگ به ترتيب 72، 32، 39، 29 و 60 درصد نسبت به تيمار شاهد (Zn1Cd0) كاهش نشان دادند. مصرف Zn باعث افزايش معني دار عملكرد گياه، مقدار کلروفيل، سطح برگ و تعداد برگ گرديد. مصرف Zn باعث افزايش غلظت Cd در برگها و ريشه چغندر لبويي گرديد. اثر متقابل Zn و Cd بر ميزان كلروفيل برگ معني دار بود وZn تخريب کلروفيل توسط Cd راکاهش داد.
بهبود جذب عناصر غذايي با روش هاي زيستي، از اصول کشاورزي پايدار بوده و يکي از راه هاي تثبيت و افزايش عملکرد مي باشد. اين آزمايش با هدف ارزيابي تاثير ريزجانداران حل کننده فسفات، مايکوريزا و پرايمينگ بذر بر فرايند گره زايي در نخود (Cicer arietinum) در شرايط مزرعه اجرا گرديد. تيمارهاي آزمايش شامل پرايمينگ بذر (آب،Poly Ethylene Glycol 6000 (PEG) و شاهد)، مايکوريزا Glomus intraradices) و شاهد) و ريزجانداران حل کننده فسفات Bacillus megaterium)، Aspergillus niger و شاهد) بودند. آزمايش در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي و به صورت فاکتوريل در چهار تكرار اجرا شد. نتايج نشان داد در بسياري از موارد تيمارهاي استفاده شده در اين آزمايش اثر مثبت بر خصوصيات گره بندي داشتند. از نظر تعداد کل گره ريزوبيوم ايجاد شده بر روي ريشه نخود، تمامي تيمارهاي حاوي پرايمينگ، داراي مقادير مساوي و يا بيشتر نسبت به بذور پرايم نشده بودند. در بين ترکيبات، تيمارهاي قارچ حل کننده + پرايمينگ با PEG و باکتري حل کننده + آب نسبت به بقيه تيمارها، تعداد کل گره بيشتري داشتند. پرايمينگ بذر و حل کننده هاي فسفات باعث افزايش تعداد گره فعال در گياهان مايکوريزايي شدند. در مورد درصد فعال بودن گره ها، نتايج نشان داد گياهاني که پرايم شده بودند درصد گره فعال مساوي يا بيشتر نسبت به گياهان پرايم نشده داشتند. استفاده از قارچ حل کننده فسفات به همراه پرايمينگ، باعث افزايش معني دار وزن تر گره نسبت به ديگر تيمارها گرديد. در مورد وزن خشک گره، مشاهده شد که در حضور پرايمينگ با آب، تمامي ترکيبات ريزجانداران حل کننده داراي بيشترين مقادير هستند. به طور کلي با توجه به نتايج اين آزمايش مي توان انتظار داشت تا با ترکيب مناسبي از کودهاي زيستي و پرايمينگ بذر، تثبيت زيستي نيتروژن و جذب ديگر عناصر غذايي را بهبود بخشيد و در نهايت باعث پايداري و افزايش عملکرد شد. از جمله بهترين ترکيبات تيمارها در اين آزمايش مي توان به قارچ حل کننده + پرايمينگ باPEG ، باکتري حل کننده + پرايمينگ با آب و مايکوريزا + پرايمينگ با آب، اشاره نمود.
توازن عناصر غذايي در بافت هاي گياهي از بحث هاي مهم در علم تغذيه گياهي مي باشد. يکي از عوامل مهم برهم زننده توازن تغذيه اي، برهمکنش بين عناصر در گياه است. به منظور بررسي برهمکنش عناصر روي، آهن و منگنز باهم و تاثير آن بر غلظت اين عناصر در اندام هاي مختلف گندم (Triticum aestivum L.)، يک تحقيق گلخانه اي به صورت فاکتوريل در قالب طرح کاملا تصادفي با چهار تکرار صورت گرفت. تيمارها شامل سه سطح روي0) ، 40 و 80 ميلي گرم در کيلوگرم خاک)، سه سطح آهن و سه سطح منگنز 0)، 15 و 30 ميلي گرم در کيلوگرم خاک) به ترتيب از منابع سولفات روي، سکوسترين آهن و سولفات منگنز بودند. نتايج اين تحقيق نشان داد که کاربرد روي بطور معني داري باعث افزايش غلظت آهن در ساقه 85.22) به 99.45 ميلي گرم در كيلوگرم) و کاهش آن در ريشه (از 171.4 به 159.7 ميلي گرم در كيلوگرم) و خوشه (از 55.95 به 52.56 ميلي گرم در كيلوگرم) گرديد. از طرف ديگر، غلظت منگنز را در ريشه و ساقه کاهش و در خوشه افزايش داد. مصرف خاکي آهن، باعث کاهش غلظت روي و منگنز در خوشه (به ترتيب از 46.6 و 43.31 به 44.18 و 33.76 ميلي گرم در كيلوگرم) و ساقه (به ترتيب از 34.35 و 24.43 به 25.97و 20.42 ميلي گرم در كيلوگرم) و افزايش غلظت آنها در ريشه گرديد. مصرف منگنز باعث افزايش غلظت روي در ريشه و ساقه (به ترتيب از 57.41 و 29 به 59.21 و31.28 ميلي گرم در كيلوگرم)، افزايش غلظت آهن در ساقه و خوشه (به ترتيب از 142.2 و 52 به 163.9 و55.17 ميلي گرم در كيلوگرم) و کاهش غلظت آهن در ريشه گرديد. نتايج همچنين نشان داد که در مصرف توام اين سه عنصر، مقدار انتقال روي از ريشه به خوشه بيش از دو عنصر ديگر بود. با توجه به نياز بيشتر گندم به آهن و منگنز نسبت به روي، اين امر مي تواند باعث برهم خوردن تعادل اين عناصر در گياه بخصوص در دانه گندم گردد.
به منظور بررسي تاثير مواد آلي بر عملكرد كلزا (رقم7045.91 PF) و برخي خصوصيات خاك در سال زراعي 1380 - 81 اين آزمايش در مركز تحقيقات كشاورزي صفي آباد - دزفول به صورت آزمايش كرت هاي يكبار خرد شده در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي در سه تكرار اجرا گرديد. كرت هاي اصلي شامل منابع مختلف مواد آلي (كمپوست كودگوسفندي، كمپوست باگاس نيشكر و كاه گندم) و كرت هاي فرعي شامل مقادير مختلف مواد آلي (5، 10 و 15 تن در هكتار) بودند. همچنين در هر تكرار يك كرت به عنوان شاهد (بدون مصرف مواد آلي) در نظر گرفته شد. نتايج آزمايش نشان داد كه كاربرد مواد آلي به خصوص كمپوست كود گوسفندي و كمپوست باگاس نيشكرموجب افزايش محصول كلزا گرديد، به طوري كه تفاوت عملكرد حاصل از مصرف مواد آلي نسبت به شاهد حدود يك تن در هكتار بود. از طرفي مصرف مواد آلي باعث ارتقا ماده آلي خاك و كاهش جرم مخصوص ظاهري خاك شد. لذا با توجه به نتايج بدست آمده مصرف 5 تن در هكتار كمپوست كود گوسفندي و يا كمپوست باگاس نيشكر توام با مصرف كودهاي شيميايي نيتروژني، فسفري و پتاسيمي بر اساس تجزيه خاك توصيه مي گردد.
باكتري هاي افزاينده رشد گياه به عنوان كودهاي بيولوژيك نقش مهمي در مديريت پايدار بوم نظام هاي زراعي و افزايش حاصلخيزي و توليد آن ها دارند. به منظور بررسي تاثير چند گونه بومي از اين باكتري ها شامل: ازتوباكتر كروكوكوم، آزوسپيريلوم ليپوفروم، آزوسپيريلوم برازيلنس و سودوموناس فلورسنس بر ويژگي هاي ظاهري مرتبط با رشد رويشي بوته، تسهيم ماده خشک و برخي ويژگي هاي ريشه دورگ هاي ساده ديررس ذرت700 ، 704 و يك دورگ اميدبخش (B73 × K18)، آزمايشي در شرايط گلخانه اجرا گرديد. تيمارهاي آزمايش شامل تلقيح بذرهاي اين دورگ ها با تك تك باكتري ها،به صورت دوتايي، سه تايي و عدم تلقيح باكتريايي به عنوان تيمار شاهد بودند. ويژگي هاي مورد بررسي عبارت بودند از: ارتفاع بوته و بلال، قطر ساقه، تعداد برگ هاي بوته و بالاي بلال، وزن خشک برگ ها، ساقه، گل تاجي و بوته، سطح، حجم،طول و وزن خشک ريشه و نسبت وزن خشک بخش هوايي بوته به وزن خشک ريشه. نتايج بدست آمده مشخص نمود كه بجزء تعداد برگ هاي بوته و بالاي بلال ساير ويژگي هاي مورد بررسي تحت تاثير تيمارهاي آزمايش و اثر متقابل آن ها قرار گرفتند. همچنين مشخص گرديد که به ترتيب دورگ هاي 704، B73 × K18و 700 از لحاظ ويژگي هاي بررسي شده بيشتر تحت تاثير تلقيح با باکتري هاي افزاينده رشد قرار گرفتند و تلقيح با مايه تلقيح تلفيق باکتري هاي سه جنس بيشترين تاثير افزايندگي رشد را بر هر سه دورگ نشان داد. کاربرد مايه تلقيح تلفيق باکتري هاي ازتوباکتر کروکوکوم و سودوموناس فلورسنس و تيمار تلقيح بذر با هر يک از اين دو باکتري، از لحاظ تحريک رشد در مرتبه هاي بعدي قرار داشتند.
قارچ هاي ميكوريز آربسكولار(AMF) از مهمترين قارچ هاي همزيست با ريشه گياهان مي باشند كه از مهمترين اثرات آن ها مي توان به جذب فسفر از خاك اشاره نمود. به منظور بررسي نقش قارچ ميكوريز آربسكولار بر افزايش رشد، جذب فسفر و صفات ريخت شناسي گياه دارويي گشنيز(Coriandrum sativum L.) در شرايط تنش خشكي، اين تحقيق در سال 1385 در موسسه تحقيقات جنگلها و مراتع كشور انجام گرفت. آزمايش مزرعه اي به صورت کرتهاي خرد شده در قالب بلوك هاي كامل تصادفي با 4 تكرار اجرا گرديد. تيمارهاي مورد بررسي شامل كاربرد و عدم كاربرد يک قارچ ميكوريزي به نام (Glomus hoi)، مقادير صفر، 35 و 70 كيلوگرم در هكتار كود فسفر (سوپر فسفات تريپل) و دور آبياري 30 ميلي متر تبخير (آبياري معمول) و 60 ميلي متر تبخير از سطح تشتك تبخير (تنش خشكي) بودند. نتايج نشان داد كه اثر كاربرد قارچ ميكوريزي و فسفر بر عملكرد اندام هوايي، درصد كلنيزاسيون ريشه، عملكرد اندام زميني، درصد اسانس، وزن هزاردانه، مقدار فسفر اندام هوايي، طول ريشه و طول بلندترين ميانگره معني دار و بر ارتفاع گياه، تعداد شاخه فرعي و قطر ساقه معني دار نبود. مقايسه ميانگين ها نشان داد كه بيشترين ميزان صفات فوق از كاربرد Glomus hoi و 70 كيلوگرم کود فسفر در هكتار و بيشترين درصد اسانس و درصد كلنيزاسيون ريشه از كاربرد 35 كيلوگرم کود فسفر در هكتار به دست آمدند. همچنين اثر دور آبياري بر تمامي شاخص هاي اندازه گيري شده در سطح 1 درصد معني دار بود و بيشترين ميزان اين صفات از آبياري معمول و بيشترين درصد كلنيزاسيون ريشه، طول ريشه و درصد اسانس در شرايط تنش به دست آمدند. بر اساس نتايج کسب گرديده مشخص مي گردد كه قارچ ميكوريز آربسکولار از طريق افزايش جذب فسفر در شرايط كنترل و تنش خشكي سبب افزايش رشد گياه گشنيز گرديده كه علاوه بر كاهش مصرف كود فسفره که مي تواند گامي مهم در جهت عدم آلودگي خاك باشد، سبب افزايش مقاومت گياه گشنيز در شرايط تنش رطوبتي نيز مي گردد.
واحد هاي كاربري اراضي تحت تاثير رويدادهاي طبيعي، عملكردهاي انساني، مسايل اجتماعي و اقتصادي بويژه در اطراف شهرهاي بزرگ همواره دستخوش تغيير مي شوند. در اين تغييرات اراضي گوناگون به اراضي ساخته شده اعم از مسكوني، تجاري، صنعتي يا شبكه راهها تبديل شده و در برخي موارد بصورت اراضي باير رها مي شود. براي به نقشه در آوردن مرز واحدهايي كه به سرعت در حال تغيير مي باشد ابزار و تكنيك هايي مورد نياز مي باشد كه قادر به جمع آوري و ثبت داده ها در مدت زمان كوتاه بوده تا نتايج آن بصورت نقشه هاي موضوعي در دسترس قرار گيرند. در اين تحقيق با استفاده از قابليت تكنيك سنجش از دور تغييرات كاربري اراضي شهر كرج و اطراف واقع در غرب شهر تهران به منظور تخمين ميزان كاهش اراضي كشاورزي و باغي و افزايش سطح مجموعه شهري در بازه زماني بين سال هاي 1366 تا 1381 1987) تا (2002 مورد بررسي قرار گرفته است. براي تعيين انواع كاربري هاي منطقه از تصاوير ماهواره اي لندست هاي 5 و7 (ETM+)استفاده گرديد. محدوده مورد مطالعه از تصاوير استخراج گرديده سپس با روش طبقه بندي نظارت شده با استفاده از نقشه هاي سال 1378 با مقياس 1:25000، شاخص هاي روشنايي و سبزينگي واحدهاي اراضي تعيين گردبد. نتايج حاصله با يكديگر و با واقعيت هاي زميني مقايسه گرديده و مشخص شد که نوع كلاسبندي نظارت شده با واحد هاي اراضي موجود تطابق بيشتري را نشان مي دهد. با بررسي تصاوير در دو زمان مي توان دريافت كه همانند ديگر كلان شهر هاي دنيا كلان شهر كرج نيز در طول 15 سال گذشته در اثر تغيير كاربري اراضي تغييرات وسيعي داشته که در اغلب موارد نتيجه اين تحولات به زيان محيط زيست بالاخص پوشش گياهي بوده و در زمينه هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي نيز بسيار موثر بوده است.با بررسي تصاوير ماهواره اي مشخص گرديد وسعت اراضي مسكوني ساخته شده در تصوير سال 1987 شامل شهر كرج و آبادي هاي پراكنده در اطراف آن تقريبا 6032.3 هكتار بوده و در تصوير سال 2002که شهر كرج به شهري بزرگ و آبادي هاي آن به شهرهاي کوچک تبديل شده اند در مجموع وسعتي بالغ بر 10541.12 هكتار را اشغال شده است. گسترش سريع شهر كرج و حومه بويژه به سمت جنوب و غرب سبب گرديده اراضي توليد كننده محصولات زراعي - باغي كه داراي شرايط مناسب براي كشت مي باشند به واحدهاي ساخته شده مسكوني، صنعتي و غيره تبديل گرديده اند. به اين ترتيب مي توان برآورد نمود كه به طور ميانگين هر سال 300.6 هكتار بر وسعت اراضي ساخته شده افزوده شده كه قسمت اعظم آن با پيشروي در اراضي كشاورزي بوده است .
به منظور بررسي کارايي ارقام مختلف غلات در جذب و مصرف فسفر (فسفر کارايي ارقام) در سال 1385 آزمايشي گلخانه اي به صورت فاکتوريل با طرح پايه بلوکهاي کامل تصادفي در خاکي با فسفر قابل دسترس پايين (Polsen£5mg/kg) و فسفر کل 1260mg/kg در موسسه تحقيقات خاک و آب اجرا گرديد. در اين آزمايش 17 رقم غلات شامل 8 رقم گندم نان (Triticum aestivum L.) 3 رقم گندم دوروم (Triticum durum L.)، 3 رقم جو (Hordeum vulgare L.)، 1 رقم چاودار (Secale cereale L.)، 1 رقم جو دو سر(Avena sativa L.) و 1 رقم تريتيکاله (Triticosecale L.)، در دو سطح فسفر (0 و 84mg/kg) در سه تکرار با هم مقايسه شدند. ارقام از لحاظ تعداد پنجه، غلظت فسفر در اندام هوايي، فسفر کل گياه و وزن خشک اندام هوايي در سطح %1 تفاوت معني دار نشان دادند. از شاخص عملکرد نسبي اندام هوايي بعنوان شاخص کارايي فسفر استفاده گرديد که به طور ميانگين 0.71 به دست آمد و از 0.42 تا 0.97 به ترتيب مربوط به لاين جو (M-80-16) و رقم گندم نان (آزادي) تغيير کرد. ميانگين غلظت و جذب کل فسفر در اندام هوايي به ترتيب 0.19 درصد و 13.24mg/pot در شرايط بدون مصرف فسفر و 0.47 درصد و46mg/pot در حالت مصرف فسفر بدست آمد. در شرايط کمبود فسفر بالاترين ميزان جذب فسفر 20.15mg/pot مربوط به رقم يا واروس و کمترين آن 5.85mg/potمربوط به لاين جو (M-80-16) بود. جو دوسر بازاي واحد فسفر جذب شده بالاترين عملکرد را توليد کرد لذا از لحاظ کارايي مصرف فسفر در داخل گياه برترين رقم بود. اما از لحاظ ميزان نسبي کل جذب فسفر ارقام آزادي و ياواروس به ترتيب با 0.45 و 0.43 در صدر بودند. شاخص کارايي با ميزان کل فسفر جذب شده همبستگي مثبت و معني دار در سطح 1 درصد (r=0.66**) ولي با غلظت فسفر در گياه همبستگي معني داري نشان نداد.
به منظور بررسي تاثير مقادير متفاوت روي و سطوح مختلف شوري بر پارامترهاي رشد و ترکيب شيميايي دانهال هاي پسته رقم قزويني، يک آزمايش فاکتوريل با دو فاکتور، شامل شوري در پنج سطح (0، 800، 1600، 2400 و 3200 ميلي گرم در کيلوگرم خاک از منبع کلريد سديم) و روي در چهار سطح (0، 10، 5 و 15 ميلي گرم روي در کيلوگرم خاک از منبع سولفات روي) در قالب طرح کاملا تصادفي با سه تکرار در گلخانه اجرا شد. نتايج نشان داد كه افزايش شوري خاك موجب كاهش شديد و معني دار پارامترهاي رشد گرديد، به طوري كه تيمار 3200 ميلي گرم كلريد سديم در كيلوگرم خاك موجب كاهش ميانگين وزن خشك اندام هوايي، ريشه، ارتفاع گياه و سطح برگ به ترتيب به ميزان 33، 76، 14 و 35 درصد نسبت به شاهد گرديد. همچنين در اين سطح شوري كاربرد 10 ميلي گرم روي در كيلوگرم خاك ميانگين پارامترهاي ذكر شده را به ترتيب 20، 71، 31 و 41 درصد افزايش داد. افزايش شوري خاك موجب كاهش معني دار غلظت عناصر روي و كلسيم به ترتيب به ميزان 48 و 30 درصد و افزايش بيش از هفت برابري غلظت سديم در اندام هوايي شد. در ريشه بر عکس اندام هوايي با افزايش شوري غلظت روي از 17.56 در شاهد به 21.27 ميلي گرم بر کيلوگرم در بالاترين سطح شوري رسيد. غلظت کلسيم در اندام هوايي نيز تا سطح سوم شوري حدود 30 درصد افزايش يافت، ليکن با افزايش بيشتر شوري کاهش معني دار حاصل کرد. کاربرد روي غلظت عناصر روي و کلسيم را در اندام هوايي به ترتيب حدود 60 و 34 درصد افزايش و غلظت سديم در ريشه را حدود 20 درصد کاهش داد. شوري همچنين موجب کاهش معني دار K/Na و Ca/Na در اندام هوايي و ريشه شد، ليکن کاربرد 10 ميلي گرم روي در کيلوگرم خاک در سطح دوم شوري، نسبت Ca/Naدر اندام هوايي را حدود دو برابر افزايش معني دار داد ولي بر نسبت K/Na تاثير معني داري نداشت.
اندازه گيري گنجايش تبادل کاتيوني خاکها، CEC، که از خواص شيميايي مهم تاثيرگذار بر ساير خواص فيزيکي، هيدروليکي، حاصلخيزي و بيولوژيکي خاک مي باشد، با وجود ضروري بودن، بسيار پرهزينه و وقت گير است. استفاده از برخي خصوصيات فيزيکي و شيميايي که با سهولت و هزينه کمتر اندازه گيري مي شوند، مي تواند در پيش بيني گنجايش تبادل کاتيوني موثر باشد. هدف از اين تحقيق ايجاد يک تابع انتقالي مناسب براي برآورد گنجايش تبادل کاتيوني خاکهاي استان گيلان با استفاده از توزيع اندازه ذرات، درصد کربن آلي و pH مي باشد. براي اين تحقيق از 1676 داده مربوط به خاکهاي استان گيلان از بانک اطلاعات آزمايشگاه شيمي خاک موسسه تحقيقات برنج کشور استفاده گرديد. 1260 داده به عنوان داده هاي آموزشي (براي ايجاد مدل) و 416 داده به عنوان داده هاي آزموني (براي ارزيابي اعتبار تابع) مورد استفاده قرار گرفتند. با استفاده از روش رگرسيون چندگانه، متغيرها به روش گام به گام پيشرو گزينش و وارد مدل شدند. مدل ايجاد شده (15.524+0.32Clay+7.863OC0.5-1.453pH=CEC) با بقيه مدلهاي منتشر شده در منابع مقايسه و با توجه به بالاتر بودن ضريب تبيين تعديل شده(R2adj) و کمتر بودن مقادير آماره هاي ME و RMSE، به عنوان مدل برتر انتخاب شد. نتايج نشان داد که متغيرهاي رس، کربن آلي و pH، 42.8 درصد از تغييرات CEC را توجيه مي نمايند و در اين ميان با توجه به ضريب b نقش رس بيشتر از بقيه متغيرها است.
توزيع پذيرفتاري مغناطيسي (c) و ميزان تركيبات آهن مربوط به 14 نيمرخ خاك در دامنه نسبتا گسترده اي از شرايط اقليمي، كاربري و كلاس زهكشي در استان فارس، مورد مطالعه قرار گرفت. پذيرفتاري مغناطيسي در هر دو مبناي خاك خشك شده در آون (cod) و مينروژنيك (cm)، (به منظور جبران مواد ديامگنتيك پويا مانند كربنات ها و گچ) اندازه گيري شد. در اكثر خاك ها، پذيرفتاري مغناطيسي افق هاي اِلوويال بيشتر از افق هاي ايلوويال بوده است. اين افزايش احتمالا به آبشويي مواد ديامگنتيك از افق هاي سطحي و همچنين تشكيل پدوژنيك فري - مگنتيت ها در سطح خاك مربوط بوده است. خاك هاي با زهكشي ضعيف و نسبتا ضعيف داراي پذيرفتاري مغناطيسي به مراتب كمتري نسبت به خاك هاي با زهكشي مناسب بوده است. رابطه مثبت و معني داري (P<0.01) ميان آهن پدوژنيك متبلور (Fed- Feo) و پذيرفتاري مغناطيسي در خاك ها مشاهده گرديد. رابطه مشابهي بين ميانگين بارندگي سالانه و پذيرفتاري مغناطيسي خاك ها نيز مشاهده شد.
عارضه پژمردگي و خشکيدگي خوشه خرما در چند سال اخير مهمترين معضل توليدکنندگان خرماي ايران بوده است و کاهش رطوبت نسبي و افزايش دما را از علل اصلي وقوع اين عارضه مي دانند. يون کلسيم صدمات ناشي از تنش هاي محيطي در گياه را کاهش مي دهد ولي اين يون در گياه به کندي حرکت مي کند. افزايش غلظت شيره سلولي به کمک تزريق به موقع کلسيم مي تواند مقاومت سلولها را در برابر افزايش ناگهاني درجه حرارت بالا برده و از آسيب ديدن ميوه ها جلوگيري کند. به منظور بررسي تاثير تزريق نمک هاي کلسيم به تنه نخل مضافتي بر شدت اين عارضه طرحي در قالب بلوک هاي کامل تصادفي با 7 تيمار: شاهد، تزريق محلول هاي اشباع سولفات کلسيم، يک درصد نيترات و کلرور کلسيم در دو زمان نيمه اول اسفند و نيمه اول ارديبهشت در چهار تکرار که هر درخت يک کرت آزمايشي را تشکيل مي داد در دو باغ که سابقه آلودگي با اين عارضه را داشتند از اسفندماه 1381 در منطقه جيرفت به مرحله اجرا درآمد. تزريق با استفاده از تزريق کننده هيدروليکي (تزريق با فشار بالا) انجام شد. نتايج نشان داد که از نظر تاثير تيمارها بر ميزان خسارت عارضه 3 گروه وجود دارد گروه اول تيمار شاهد (%76.3) همراه با تيمارهاي تزريق کلريد و سولفات کلسيم مي باشد. يعني تزريق اين دو نمک در زمان هاي ذکر شده تاثيري در جلوگيري از شدت عارضه نداشته است. گروه دوم تيمار تزريق نمک نيترات کلسيم در نيمه اول اسفندماه است که به طور معني داري نسبت به گروه اول باعث کاهش شدت عارضه شده است (%48.5) کمترين ميزان خسارت عارضه در گروه سوم يعني تيمار تزريق دو مرحله اي نيترات کلسيم مشاهده شده است (%38.5). بين ميانگين ميزان کلسيم برگ و شدت عارضه در يکي از محل هاي اجراي طرح همبستگي معني داري (R=-0.8**) بدست آمد. استفاده از تکنيک تزريق با فشار بالا باعث افزايش غلظت کلسيم در برگ و دم خوشه گرديد که نشان مي دهد تحت شرايط مشابه با اين آزمايش اين تکنيک روشي مناسب جهت استفاده از عناصر غذايي در نخل مي باشد.
استفاده از آب فاضلابها، برخي کودهاي شيميايي و حشره کشها در اراضي کشاورزي در ساليان اخير سبب مشکلاتي مبني بر تجمع فلزات سنگين در خاک و محصولات کشاورزي شده است. امروزه براي حل اين معضل از روشهاي بيولوژيك استفاده مي شود. به همين دليل در يک آزمايش گلخانه اي گياه گوجه فرنگي رقم سلطان با سه عامل، سطوح فسفر شامل (0، 20، 40 ميليگرم فسفر در ليتر)، سطوح کادميوم شامل (0.02، 5، 1 ميليگرم در ليتر) و تلقيح با قارچهاي ميكوريزي شامل (گلوموس اتونيکاتوم و گلوموس ورسي فرم) و همچنين بدون تلقيح قارچهاي ميكوريز بعنوان گياه شاهد داخل ماسه استريل و طرح آزمايشي در قالب فاكتوريل بر پايه بلوکهاي کامل تصادفي با چهار تکرار اجرا شد. نتايج تجزيه آماري نشان داد که اثر اصلي فسفر به طور معني دار سبب افزايش درصد کلنيزاسيون ريشه به قارچهاي ميكوريز و سبب کاهش غلظت کادميوم بخش ريشه، بخش هوايي و ميوه گياه شد. افزايش کادميوم درصد كلنيزاسيون ريشه گياه به قارچهاي ميكوريز را به طور معني دار کاهش داده و غلظت کادميوم بخش ميوه، ريشه و بخش هوايي گياه را نيز در سطح احتمال يک درصد افزايش پيدا كرد. اثر اصلي قارچ نه تنها اثر معني داري مثبت روي درصد كلنيزاسيون ريشه گياه به قارچهاي ميكوريز و غلظت کادميوم بخش ريشه داشته بلکه اثر معني دار منفي نيز روي غلظت کادميوم ميوه و بخش هوايي گياه در سطح احتمال يک درصد داشت. اثرات متقابل قارچ × کادميوم بر روي درصد كلنيزاسيون ريشه گياه به قارچهاي ميكوريز، غلظت کادميوم بخش ميوه و بخش هوايي گياه معني دار شد (P<0.01). اثرات متقابل قارچ × فسفر هم در سطح احتمال يک درصد بر روي درصد كلنيزاسيون ريشه گياه به قارچهاي ميكوريز معني دار به دست آمد. اثرات متقابل کادميوم × فسفر هم در سطح احتمال يک درصد بر روي غلظت کادميوم بخش ميوه و غلظت کادميوم بخش هوايي گياه معني دار شد. بررسي روابط همبستگي بين پارامترهاي مورد اندازه گيري نشان داد که درصد كلنيزاسيون ريشه گياه به قارچهاي ميكوريز همبستگي منفي و معني دار با غلظت کادميوم بخش ميوه و بخش هوايي گياه داشت (P<0.05). همچنين همبستگي مثبت بين غلظت کادميوم ميوه با غلظت کادميوم بخش هوايي و ريشه گياه در سطح احتمال يک درصد مشاهده شد. غلظت کادميوم ريشه گياه نيز همبستگي مثبت با غلظت کادميوم بخش هوايي گياه داشت (P<0.01). با توجه به نتايج حاصل مي توان با تلقيح قارچهاي ميكوريز در مکانهاي آلوده به عناصر سنگين سميت اين عناصر را در گياهان کاهش داد. همچنين مي توان سطح دوم فسفر را که 20 کيلوگرم فسفر در هکتار کمتر از مقدار توصيه شده براي کشت گوجه فرنگي مي باشد، بدون اختلال در کيفيت ميوه و فعاليت قارچهاي ميكوريز در خاکهاي زراعي بعد از آزمايش در مزرعه و گرفتن نتيجه مشابه توصيه نمود.