پاسخ به:مقالات آب و خاك (علوم و صنايع كشاورزي)
براي ارزيابي چهار روش عصاره گيري فسفر قابل استفاده گياه در خاک هاي گچي استان اصفهان، آزمايشي گلخانه اي بر روي گياه گندم با تعداد 30 نمونه خاک که از نظر ميزان فسفر قابل استفاده گياه و ساير خصوصيات فيزيکي و شيميايي در محدوده وسيعي قرار داشتند، صورت گرفت. روش هاي عصاره گيري فسفر شامل اولسن، سلطانپور، مهليچ 3 و عصاره اشباع با آب مقطر بود. آزمايش به صورت فاکتوريل در قالب طرح کاملا تصادفي به اجرا در آمد. نتايج نشان داد که ترتيب عصاره گيرهاي مورد مطالعه بر اساس توانايي آنها در استخراج فسفر خاک به صورت مهليچ-3> اولسن> سلطانپور> آب مقطر مي باشد. علاوه بر اين آب مقطر، عصاره گير مناسبي جهت استخراج فسفر قابل استفاده گياه نيست. در اين ميان روش اولسن با بيشترين همبستگي با فاکتورهاي گياهي مختلف از قبيل عملکرد وزن خشک، ميزان فسفر موجود در اندام هوايي و ميزان جذب فسفر، مناسبترين روش تشخيص داده شد. از سوي ديگر با توجه به نتايج آزمايش روش مهليچ 3 روش مناسبي براي استخراج فسفر قابل استفاده گياه در خاک هاي گچي بوده و با توجه به قابليت عصاره گيري همزمان عناصر غذايي ماکرو و ميکرو در خاک جايگزين مناسبي براي عصاره گير اولسن در خاک هاي گچي مي باشد.
نسخه قابل چاپ
در اين مطالعه، اثرات استفاده کوتاه مدت از فاضلاب خانگي بر تعدادي از خصوصيات فيزيکي مهم خاک ناشي از چهار عامل کيفيت آب آبياري (آب معمولي، فاضلاب خام و فاضلاب تصفيه شده)، بافت خاک (دو نمونه خاک لومي)، روش آبياري (سطحي و زيرسطحي) و حضور و عدم حضور گياه، در قالب تحقيقات گلداني و در محل تصفيه خانه فاضلاب شهرک اکباتان (تهران) در سال 1387 مورد بررسي قرار گرفت. طول دوره آزمايش چهار ماه و گياه مورد مطالعه سورگوم بود. در انتهاي دوره مطالعه، پارامترهاي فيزيکي خاک شامل چگالي ظاهري و شدت نفوذ نهايي اندازه گيري شده و نتايج با استفاده از طرح آماري کاملا تصادفي با سه تکرار، و منحني هاي خصوصيات رطوبتي خاک با نرم افزار RETC بررسي و مقايسه شدند. در خصوص اثرات کيفيت آب آبياري بر منحني خصوصيات رطوبتي خاک، به طور ميانگين ميزان آب قابل استفاده در خاک هاي تحت آبياري با فاضلاب (تصفيه شده و خام) در مقايسه با آب معمولي در حدود 4 درصد حجمي و به طور نسبي به ميزان 24 درصد افزايش نشان داد. ميانگين ظرفيت نگهداري آب در خاک در نقطه 0.1 بار بين 9.5 تا 10 درصد حجمي، در نقطه 0.33 بار بين 4.5 تا 5 درصد حجمي و در نقطه يک بار بين 1.5 تا 2 درصد حجمي، در خاک هاي تحت آبياري با فاضلاب خام و تصفيه شده، بيشتر از تيمارهاي آبياري شده با آب معمولي بود که نشان از بهبود نسبي ساختمان خاک داشت. به طور کلي شدت نفوذ نهايي خاک هاي تحت آبياري با فاضلاب خام و تصفيه شده در مقايسه با تيمار آب معمولي افزايش نشان داد، اما اختلاف به دست آمده معني دار نبود. در خصوص چگالي ظاهري خاک، به دليل کوتاه بودن دوره کاربرد فاضلاب، تاثير قابل توجهي مشاهده نشد. به طور کلي با توجه به اندازه گيري هاي انجام شده، شواهد نشان مي دهد که آبياري با فاضلاب به دليل وجود ترکيبات مختلف شيميايي و آلي (از جمله غلظت بالاي منيزيم) به خصوص در شرايط تحت کشت و حضور گياه، در راستاي بهبود ساختمان خاک و افزايش ظرفيت نگهداري آب در خاک عمل نموده است.
به منظور ارزيابي کود فسفره آلي و کود بيولوژيک فسفاته بارور 2 به عنوان جايگزيني براي کودهاي فسفره رايج در زراعت گندم، آزمايشي طي دو سال زراعي 85-84 و 86– 85 در مزرعه اي واقع در استان کرمان، شهرستان بردسير با طرح پايه بلوک هاي کامل تصادفي با 3 تکرار و 12 تيمار بر روي گندم اجرا شد. تيمارهاي آزمايش شامل 150 کيلوگرم در هکتار کود فسفره آلي + 100 گرم کود بيولوژيک فسفاته بارور (T1) 2، 100 کيلوگرم در هکتار کود فسفره آلي + 100 گرم کود فسفاته بارور (T2) 2، 50 کيلوگرم در هکتار کود فسفره آلي 100 + گرم کود فسفاته بارور (T3) 2، 50 کيلوگرم در هکتار کود فسفره آلي (T4)، 100 کيلوگرم در هکتار کود فسفره آلي (T5)، 150 کيلوگرم در هکتار کود فسفره آلي (T6)، 50 کيلوگرم در هکتار کود سوپرفسفات تريپل + 100 گرم کود فسفاته بارور (T7)، 100 کيلوگرم در هکتار کود سوپرفسفات تريپل + 100 گرم کود فسفاته بارور (T8) 2، 150 کيلوگرم در هکتار کود سوپرفسفات تريپل 100 + گرم کود فسفاته بارور (T9) 2، 50 کيلوگرم در هکتار سوپر فسفات تريپل (شاهد T10)، 100 کيلوگرم کود فسفاته تريپل (T11) و 150 کيلوگرم در هکتار کود سوپرفسفات تريپل (T12) بودند. صفات مورد اندازه گيري عبارتند از عملکرد دانه، تعداد خوشه در مترمربع، تعداد دانه در خوشه، وزن هزار دانه و ميزان فسفر خاک بعد از برداشت محصول بر اساس نتايج بدست آمده بيشترين عملکرد دانه با مصرف کود بيولوژيک فسفاته بارور 2 به همراه کود آلي فسفره به ميزان 150 کيلوگرم در هکتار (T1) به ميزان 8477 کيلوگرم در هکتار به دست آمد که در مقايسه با تيمار شاهد شامل 50 کيلوگرم در هکتار کود سوپرفسفات تريپل T10 (عرف منطقه بر اساس نتيجه آزمون خاک) 58.4 درصد افزايش نشان داد. بيشترين اجزا عملکرد به ميزان 43.3 گرم، 466 عدد، 47.67 دانه به ترتيب مربوط به وزن هزار دانه، خوشه در مترمربع و دانه در خوشه از تيمار T1 به دست آمد که در مقايسه با تيمار شاهد به ترتيب %28.3، %39.2، %32.9 افزايش نشان داد. بيشترين ميزان فسفر تثبيت شده در خاک از تيمار 150 کيلوگرم در هکتار کود سوپرفسفات تريپل (T12) به ميزان 9.78 ميلي گرم برکيلوگرم به دست آمد که از نظر آماري با تيمار T11 تفاوت معني داري نداشت.
در مناطق خشک و نيمه خشک، تجمع نمک اضافي در منطقه ريشه گياهان عامل اصلي محدودکننده در توليد گياهان به شمار مي رود. شوري و توزيع آن در خاکهاي اراضي زراعي در زمان هاي مختلف متفاوت بوده و تابع اثر متقابل بين بارندگي، آبياري، تبخير و تعرق، آبشويي و زهکشي مي باشد. اين روابط و اثرات متقابل آنها بسيار پيچيده بوده، از اين رو استفاده از مدلهاي رياضي براي پيش بيني پاسخ سيستمهاي زراعي به شرايط فوق و ارزيابي نهايي کيفيت آب بسيار سودمند مي باشند. در تحقيق حاضر، 3 مدل ماندگار WATSUIT، هافمن و ونگنوختن (مدل نمايي، ذوزنقه و 40-30-20-10 جذب آب) و تابع توليد(CWPF) ، تشريح شده و نتايج پيش بيني شوري خاک از طريق آنها با داده هاي مزرعه اي مقايسه گرديد. داده هاي ورودي مورد نياز جهت اجراي مدلها و شوري هاي خاک اندازه گيري شده، از کرت هاي آزمايشي و مزارع کشاورزان در سالهاي مختلف (4 سال) در استان فارس جمع آوري گرديد. مقايسه مدلها نشان داد مدل WATSUIT نسبت به ساير مدلها شوري خاک را کمتر و مدل CWPF اين مقادير را بيشتر از ساير مدلها پيش بيني نمودند. ارزيابي آماري داده هاي پيش بيني شده و داده هاي مزرعه اي، بوسيله دو شاخص خطاي متوسط مجذور مربعات (RMSE) و شاخص تطابق (d) انجام شد. شاخصهاي آماري نشان دادند مدل جذب آب 40-30-20-10 هافمن و ونگنوختن (1983) از کمترين مقدار خطا برخوردار بوده، بدين ترتيب توانايي اين مدل در پيش بيني شوري خاک از ساير مدلها بيشتر بود. نتايج حاصل همچنين نشان داد مدل CWPF شوري خاک را با خطاي زيادي پيش بيني نموده از اين رو مدل مناسبي براي پيش بيني شوري خاک به شمار نمي آيد.
آستانه تحمل به شوري گياهان زراعي معمولا بر اساس ميزان کاهش عملکرد در شرايط شور در مقايسه با شرايط غيرشور بدست مي آيد. ميزان آستانه تحمل به شوري براي مقايسه ارقام يک گياه زراعي از نظر تحمل به شوري کاربرد دارد. به منظور تعيين آستانه تحمل به شوري چهار رقم گندم نان کوير، روشن، مرودشت و ماهوتي آزمايش مزرعه اي به صورت اسپليت پلات در قالب طرح بلوکهاي کامل تصادفي و در سه تکرار انجام شد. تيمارهاي آزمايش شامل آبياري با آب با شوريهاي 2، 5، 8، 11، 14 و 20 دسي زيمنس بر متر بود. نتايج حاصل از اين آزمايش نشان داد که آستانه تحمل به شوري ارقام کوير، روشن، ماهوتي و مرودشت به ترتيب 5.00، 4.58، 3.34 و 5.67 دسي زيمنس بر متر بود. افزايش هر واحد شوري بيشتر از آستانه تحمل عملکرد دانه را در ارقام کوير، روشن، ماهوتي و مرودشت را به ترتيب 4.54، 4.07، 4.48 و 5.48 درصد کاهش داد. با توجه به نتايج اين آزمايش، شوري که باعث کاهش 50 درصدي عملکرد دانه ارقام کوير، روشن، ماهوتي و مرودشت گرديد به ترتيب 15.13، 15.98، 12.97 و 12.94 دسي زيمنس بر متر بود. بر اساس گروهبندي آزمايشگاه شوري آمريکا اين ارقام به عنوان رقمهاي نيمه متحمل گروهبندي مي گردند.
روش تلفيقي تشخيص و توصيه (DRIS) و شاخص انحراف از درصد بهينه (DOP) مي تواند به عنوان روش هاي موثر در تفسير نتايج تجزيه گياه و نيازهاي غذايي در محصولات زراعي و باغي مورد استفاده قرار گيرد. به منظور تعيين اعداد مرجع DRIS در انگور (Vitis vinifera L.) سفيد بيدانه و مقايسه آنها با شاخص DOP، نمونه هاي برگ از 129 تاکستان در استان آذربايجان غربي جمع آوري و غلظت هاي عناصر غذايي N، P، K، Ca، Mg، Fe، Mn، Zn، Cu و B تعيين شدند. درصد قند (بريکس) انگور به عنوان معياري از عملکرد اندازه گيري شد. با توجه به درصد قند انگور، تاکستان ها به دو گروه با عملکرد قند بالا و پايين تقسيم گرديدند. نرم هاي استاندارد DRIS براي نسبت هاي مختلف عناصر غذايي تعيين و شاخص هاي DRIS که در ارزيابي تعادل عناصر غذايي و اولويت بندي کمبود و بيشبود عناصر غذايي در گياه مورد استفاده قرار مي گيرند، محاسبه شدند. دامنه کفايت غلظت عناصر غذايي پرنياز و کم نياز در برگ انگور با استفاده از روش DRIS تعيين شدند. ميانگين غلظت عناصر غذايي در جامعه گياهي با عملکرد بالا (درصد قند بالا) به عنوان ارقام مرجع براي محاسبه شاخص هاي DOP استفاده شد. دامنه کفايت غلظت عناصر غذايي در برگ انگور براي عناصر غذاييN ، P، K، Ca و Mg به ترتيب: 2.0-2.8، 0.20-0.27، 1.2-1.7، 1.5-2.1، 0.29-0.56 درصد و براي عناصر Fe، Mn، Zn، Cu و B به ترتيب: 55-138، 40-127، 30-100، 10-20، 30-187 ميلي گرم بر کيلوگرم براي عناصر غذايي شاخص هاي DRIS نشان داد که در بين عناصر پرنياز در تمامي تاکستان ها با عملکرد پايين عنصر منيزيم منفي ترين شاخص و در بين عناصر کم نياز عنصر روي (Zn) بيشترين کمبود را به خود اختصاص داد (معادل 43 درصد تاکستان ها). شاخص هاي تعادل تغذيه اي دريس (NBI) و انحراف از درصد بهينه (DOP) در کليه تاکستان ها با عملکرد پايين (بريکس پايين) خيلي بزرگتر از صفر بود که حاکي از عدم وجود تعادل عناصر غذايي جذب شده در باغات انگور مي باشد. مقايسه شاخص هاي DRIS عناصر پرنياز و کم نياز با شاخص هاي DOP نشان داد که در هر دو شاخص عنصر Mg و Zn منفي ترين شاخص بودند که حاکي از تشابه زياد بين دو روش در تفسير نتايج تجزيه گياه مي باشد. در صورتي مي توان در خصوص تفسير نتايج دو روش اظهار نظر نمود که از ميزان کارآيي نرم هاي تعريف شده با انجام آزمايش هاي کودي اطمينان حاصل نمود.
به منظور بررسي اثر كودهاي نيتروژنه كندرها و مقايسه آن با اوره، طي دو سال، آزمايش هايي در استان خراسان اجرا گرديد. در سال اول هشت تيمار كودي شامل مصرف 140 و 200 كيلوگرم در هكتار نيتروژن خالص (به ترتيب معادل 70 و 100 درصد مقدار نيتروژن توصيه شده) از منبع اوره در دو نوبت، مصرف 140 و 200 كيلوگرم در هكتار نيتروژن خالص از منبع اوره فرم قبل از كاشت، مصرف 140 و 200 كيلوگرم در هكتار نيتروژن خالص از منبع متيلن اوره قبل از كاشت، مصرف توام 100 كيلوگرم در هكتار ازت خالص از منبع اوره فرم قبل از كاشت و 40 كيلوگرم در هكتار ازت خالص از منبع اوره به صورت سرک و مصرف توام 100 كيلوگرم در هكتار ازت خالص از منبع متيلن اوره قبل از كاشت و 40 كيلوگرم در هكتار ازت خالص از منبع اوره به صورت سرک در قالب طرح بلوک هاي كامل تصادفي در سه تكرار با هم مقايسه شدند. در سال دوم نيز اثر هفت تيمار كودي شامل 150، 200 و 250 كيلوگرم در هكتار نيتروژن خالص (به ترتيب معادل 75، 100 و 125 درصد نيتروژن توصيه شده) از دو منبع اوره (در سه نوبت) و اوره فرم (در يک نوبت) همراه با يک تيمار شاهد (بدون مصرف كود نيتروژنه) در دو خاک با دو بافت متفاوت (لوم و لوم شني) در قالب طرح بلوک هاي كامل تصادفي در سه تكرار با هم مقايسه شدند. نتايج سال اول نشان داد كه کاربرد كودهاي نيتروژنه تاثير معني داري (a=%1) بر عملكرد و غلظت نيتروژن در برگ داشت. بيشترين عملكرد غده به ميزان 54.66 تن در هکتار از کاربرد 200 كيلوگرم در هكتار نيتروژن از منبع متيلن اوره بدست آمد که تفاوت بسيار جزيي با کاربرد همين مقدار نيتروژن از منبع اوره فرمالدئيد داشت. برآورد اقتصادي تيمارهاي مختلف در سال اول نشان داد كه علي رغم بالاتر بودن سود خالص ناشي از كاربرد 200 كيلوگرم در هكتار نيتروژن خالص از دو منبع اوره فرم آلدئيد و متيلن اوره، بالاترين بازده اقتصادي از مصرف 140 كيلوگرم در هكتار نيتروژن خالص از منبع متيلن اوره (معادل %70 تيمار شاهد) بدست آمد. نتايج سال دوم نيز نشان داد كه در هر دو بافت، حداكثر عملكرد غده از كاربرد 250 كيلوگرم در هكتار نيتروژن خالص از منبع اوره فرم بدست آمد. آناليز برگ و خاک تيمارهاي مختلف نيز نشان داد كه تفاوتي از لحاظ غلظت نيتروژن در برگ و در خاک تيمارهاي مختلف در زمان هاي متفاوت وجود نداشت. اين موضوع قدرت اوره فرم را در آزاد نمودن تدريجي نيتروژن از خود نشان مي دهد زيرا در تمام زمان هاي مورد مطالعه، غلظت نيتروژن در برگ و خاک تيمارهاي مربوط به اوره فرم حتي بيش از غلظت نيتروژن در برگ و خاک هاي تيمارهاي اوره بود. در مجموع با توجه به نتايج بدست آمده از اين آزمايش مي توان نتيجه گيري نمود كه در شرايط مشابه استفاده از كودهاي نيتروژنه كندرها (اوره فرم و متيلن اوره) در زراعت سيب زميني توجيه اقتصادي دارد و اين كودها كارايي مصرف نيتروژن را در اين زراعت بالا مي برند.
بور (B) يکي از عناصر ضروري براي رشد گياهان است. بور موجود در محلول خاک و بور جذب سطحي شده منابع كوتاه و درازمدت تامين بور براي گياهان هستند. بور جذب سطحي شده در خاک عاملي است که غلظت تعادلي و در نتيجه سميت و يا کمبود بور در خاک را کنترل مي کند. با توجه به اهميت فرآيندهاي جذب سطحي و رهاسازي در رفتار بور در خاک، همدماهاي جذب سطحي آن در پنج نمونه خاک با مقادير متفاوت كربنات كلسيم معادل (0 تا 85 درصد) اندازه گيري گرديد. داده هاي آزمايشي با معادله هاي خطي و غيرخطي لانگموير، فروندليچ، توث و لانگموير - فروندليچ توصيف گرديد. تفسير نتايج نشان داد كه معادله لانگموير بهترين معادله براي توصيف داده ها است. داده هاي آزمايشي و پيش بيني معادله لانگموير نشان داد كه جذب سطحي بور در خاک در مقايسه با ساير اکسي آنيون ها به طور نسبي ضعيف است. حداكثر جذب سطحي (Gmax) بور در نمونه هاي خاک 1 تا 3 ميكرومول بر گرم خاک محاسبه گرديد. بررسي رابطه بين حداكثر جذب سطحي بور با خصوصيات خاک نشان داد كه ميزان جذب تابع ساده اي از خصوصيات خاک نيست، بلكه ميزان آن برايندي از اثر خصوصيات مختلف خاک نظير pH، بافت، ميزان كربنات ها و اكسيدها است. در بين خصوصيات خاک، ميزان آهک فعال رابطه مستقيمي با ميزان جذب بور نشان داد. حذف كربنات كلسيم از يكي از نمونه هاي خاک (با 18 درصد كربنات كلسيم معادل و pH 7.4) و اندازه گيري مجدد همدماي جذب سطحي بور در آن نشان داد كه با حذف آهک خاک، حداكثر جذب سطحي بور 35 درصد كاهش مي يابد. همچنين بررسي اثر سه سطح قدرت يوني 0.01، 0.1، و 0.5 مولار كلريد سديم بر جذب سطحي بور در يكي از نمونه هاي خاک نشان داد كه حداكثر جذب سطحي بور با افزايش قدرت يوني از 0.01 به 0.1 و 0.5 مولار به ترتيب حدود %24 و %71 افزايش مي يابد. اثر قدرت يوني بر فرآيند جذب سطحي بور احتمالا ناشي از افزايش بارهاي سطحي وابسته به pH كاني ها و كاهش ضخامت لايه دوگانه الكتريكي مي باشد.
امروزه هيدروکربن هاي نفتي از منابع آلاينده محيط زيست محسوب مي شوند. يکي از راه کارهاي موثر در پالايش خاک هاي آلوده استفاده از روش زمين پالايي بوده که از طريق ايجاد شرايط بهينه براي فعاليت ريزجانداران هوازي در خاک، سبب پاکسازي خاک مي شود. استفاده از مواد نفتي در حفاري چاه هاي نفت سبب افزايش آلودگي خاک در استان خوزستان گرديده است. بنابراين در اين پژوهش با اعمال روش هايي سعي بر کاهش آلودگي نفتي خاک گرديد. بر اين اساس، اين پژوهش در قالب طرح کاملا تصادفي با سه تيمار شاهد (خاک آلوده به گل پايه روغني حفاري)، هم زدن روزانه يکبار (O1) و هم زدن چهار روز يکبار (O2) در سه تکرار براي بررسي روند تغييرات شاخص هاي مورد مطالعه در بازه هاي زماني 2، 5 و 10 هفته پس از اعمال تيمارها اجرا شد. نتايج نشان داد که اثر تيمارهاي زمين پالايي (O2 و O1) سبب افزايش معني دار ميزان تنفس ميکروبي نسبت به تيمار شاهد گرديد (p<0.05). به طوري که ميزان غلظت کربن توليد شده (دي اکسيد کربن) طي فرآيند تنفس ميکروبي در روش هاي O2 و O1 به ترتيب 20 و 16 درصد بيشتر از نمونه شاهد بود. همچنين، غلظت کل هيدروکربن هاي نفتي (TPHs) در تيمار بهم زدن روزانه (O1) و بهم زدن چهار روز يکبار (O2) به ترتيب به ميزان 7.7 و 11.7 درصد نسبت به شاهد کاهش يافتند هرچند که اختلاف آماري بين تيمارها وجود نداشت. بيشترين ميزان کاهش هيدروکربن هاي نفتي اشباع در ترکيبات 22-18 کربني در تيمار بهم زدن چهار روز يکبار بدست آمد که اختلاف معني داري با ساير تيمارها داشت (p<0.05). لذا، اعمال روش زمين پالايي جهت بهينه سازي فعاليت ريزجانداران خاک نقش موثري در افزايش فعاليت آنها و کاهش غلظت آلاينده هاي نفتي در خاک داشته است. بنابراين، زمين پالايي با توجه به قابل اجرا بودن و عدم نياز به امکانات خاص مي تواند به عنوان روشي موثر و باصرفه اقتصادي جهت پالايش آلاينده هاي نفتي مورد توجه قرار گيرد.
مديريت زراعي نامناسب از جمله كشت متراكم و خروج كامل بقاياي گياهي از خاك در مناطق خشك و نيمه خشك باعث كاهش تدريجي و مداوم مواد آلي خاك شده است. اين موضوع منجر به نامناسب شدن خصوصيات فيزيكي خاك شده است. افزودن كمپوست ضايعات آلي شامل زباله شهري و لجن فاضلاب مي تواند به حل اين مشكل كمك كند. اضافه نمودن كمپوست به خاك باعث تشكيل و پايدار شدن ساختمان خاك مي شود. به منظور بررسي تاثير ترکيبات آلي بر خصوصيات فيزيکي خاک آزمايشي به صورت طرح کاملا تصادفي در قالب فاکتوريل که فاكتورهاي آزمايشي شامل نوع خاک (لوم سيلتي و رسي)، نوع کود آلي (کود دامي، کمپوست زباله شهري و لجن فاضلاب) و مقدار مصرف کود (0، 75، 150 و 300 متر مکعب در هکتار معادل 0، 175، 350، 700 سانتي متر مكعب در هر گلدان با حجم 7 ليتر) در سه تکرار بودند انجام شد. نمونه هاي خاك پس از هوا خشك شدن با الک 2 ميلي متري سرند شده و با تيمارهاي کمپوست مخلوط و در گلدان هاي 7 ليتري ريخته شد. خصوصيات فيزيکي نمونه هاي خاک شامل جرم مخصوص ظاهري، جرم مخصوص حقيقي، تخلخل، درصد رس قابل انتشار، ميانگين وزني قطر خاکدانه ها (MWD) در حالتهاي خشک و خيس اندازه گيري شد. نتايج نشان داد که بيشترين کاهش جرم مخصوص ظاهري و رس قابل انتشار و افزايش MWD خيس در بالاترين سطح اختلاط لجن فاضلاب مشاهده شد. تاثير مواد اصلاحگر آلي بر جرم مخصوص حقيقي، تخلخل و MWD خشک خاک معني دار نبود. کاهش جرم مخصوص ظاهري و رس قابل انتشار در خاک لوم سيلتي و افزايش MWD خيس و خشک در خاک رسي بيشتر بود.
اندازه گيري مقدار دقيق رطوبت حجمي خاک در علوم کشاورزي، هيدرولوژي و خاک شناسي بسيار حايز اهميت است. لذا استفاده از روشي که بتوان رطوبت خاک را در شرايط طبيعي و بدون دست خوردگي با سرعت و دقت بالا به دست آورد، بسيار با اهميت و کاربردي مي باشد. در سالهاي اخير استفاده از دستگاه انعکاس سنج زماني(TDR)2 كه مي تواند رطوبت و شوري خاک را در مدت کوتاهي اندازه گيري نمايد متداول شده است. در اين مطالعه تاثير ميزان رس و مقدار شوري خاک بر ضريب دي الکتريک 3(يا رطوبت حجمي خاک) اندازه گيري شده با TDR در خاک هاي شور و غير شور مورد بررسي قرار گرفت. نمونه برداري از پنج نوع خاک در دو عمق سطحي (30-0) و عمقي (60-30) انجام شد. هر نمونه بافت خاک بسته به ميزان رس آن در 15 تا 20 ستون ريخته شد و هربار به بعضي ستونها آب خالص به ميزان 0.025 متر مکعب بر مترمکعب و به بعضي از انها 0.03 متر مکعب بر متر مکعب آب با شوري هاي مختلف 0.41)-0.81 -1.53 -2.6 -3.49 -4.71 دسي زيمنس بر متر) اضافه شد تا نزديک به حالت اشباع رسيدند. سپس چگالي ظاهري آنها به چگالي مشابه در شرايط مزرعه رسانده شد، بعد از 48-24 ساعت ضريب دي الکتريک به وسيله TDR سيستم TRACE اندازه گيري شد. خصوصيات فيزيکي، شيميايي و مينرالوژيکي خاک ها نيز اندازه گيري شد. نتايج نشان داد با افزايش مقدار شوري خاک، ضريب دي الکتريک خاک نيز زيادتر شده در نتيجه مقدار رطوبت خاک اندازه گيري شده با TDR بيش از مقدار واقعي نشان داده مي شود. مقدار آب پيوندي باعث کاهش مقدار ضريب دي الکتريک مي شود، که نتيجه اين عمل پايين نشان دادن مقدار رطوبت حجمي در خاک با بافت هاي سنگين شد و اين کاهش مقدار ضريب دي الکتريک در اثر تغيير قطبيت ملکول هاي آب اتفاق مي افتد. براي خاک هاي مورد مطالعه يک نقطه برگشت به دست آمد، که در اين نقطه اثر آب پيوندي و شوري در ضريب دي-الکتريک يکسان است. نتايج نشان داد که فقط در اين نقطه معادله خطي مقدار دقيق رطوبت را نشان مي دهد، در زير اين نقطه اثر آب پيوندي باعث تخمين زيادتر مقدار رطوبت و بالاي اين نقطه باعث تخمين کمتر مقدار رطوبت در خاک ميشود. مقدار نقطه برگشت با افزايش مقدار شوري کاهش پيدا مي کند. به طور کلي نتايج نشان مي دهد براي اندازه گيري ميزان رطوبت حجمي خاک با TDR بهتر است نوع شوري و نوع مينرالوژي در معادله واسنجي قرار داده شود زيرا اين پارامتر ها مي توانند خطاي زيادي در اندازه گيري ميزان رطوبت حجمي خاک داشته باشند.
به منظور بررسي اثر مصرف كود بيولوژيك تثبيت كننده نيتروژن، سولفات روي و تقسيط كود نيتروژنه بر عملكرد، اجزا عملكرد و پروتئين گندم رقم پيشتاز در اقليم معتدله کرمان، آزمايشي در مزرعه تحقيقاتي دانشگاه شهيد باهنر در سال 1385 به صورت فاکتوريل در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي با 3 تكرار انجام شد. تيمارها شامل ترکيبي از 3 فاکتور: تقسيط كود نيتروژنه از منبع اوره در سه سطحn1) : يک دوم در مرحله پيش از کاشت و يک دوم در مرحله پنجه دهي،n2 : يک سوم در مرحله ساقه رفتن، دو سوم درمرحله خوشه دهي، n3: يک سوم در مرحله ساقه دهي، يک سوم درمرحله خوشه دهي و يک سوم در مرحله شيري دانه)، کودسولفات روي در دو سطح (Z1: 50 کيلوگرم در هکتار و :z0 صفر کيلوگرم در هکتار) و کود بيولوژيک نيتروژنوباکتر در دو سطح :a1) 2 کيلوگرم در هکتار :a0 صفر کيلوگرم در هکتار) بودند. صفات مورد اندازه گيري عبارت بودند از عملکرد دانه، تعداد خوشه در مترمربع، تعداد دانه در خوشه، وزن هزار دانه و پروتئين دانه. بر اساس نتايج بدست آمده حداكثر عملكرد با كاربرد كود بيولوژيك ازتوباكتر، مصرف روي (Zn) و سطح دوم تقسيط كود نيتروژنه يعني تيمار (n2z1a1) به ميزان 7667 كيلوگرم در هكتار به دست آمد كه در مقايسه با تيمار (n2z0a0) 38.34% افزايش نشان داد. بيشترين اجزا عملكرد به ميزان 44.07، 467، 44.61(گرم) به ترتيب مربوط به تعداد دانه در خوشه، تعداد خوشه در مترمربع و وزن هزاردانه نيز با مصرف كود ازتوباكتر، مصرف روي (Zn) و سطح دوم فاكتور تقسيط كود نيتروژنه (n2z1a1) به دست آمد كه در مقايسه با تيمار (n2z0a0) به ترتيب 23.6%،8.57 % و 11.83% افزايش يافت. اثر فاكتورهاي مورد بررسي بر ميزان پروتئين دانه معني دار شد. بيشترين ميزان پروتئين دانه از سطح سوم تيمار تقسيط كود نيتروژنه با مصرف كود بيولوژيك (n3a1) به ميزان 15% و كمترين آن از سطح اول تيمار تقسيط كود نيتروژنه كه در آن روي و كودبيولوژيك مصرف نشد n1a0) و (n1z0به ترتيب به ميزان 9.5% و 9% به دست آمد.
همزيستي قارچ-گياه يكي از مهمترين روابط متقابل مفيد در اكوسيستم هاي زميني است كه اثرات مثبت آن بر رشد، فيزيولوژي و اكولوژي گياهان مختلف در گذشته اثبات شده است. با وجود اين، همزيستي قارچ هاي ميكوريزايي با گياه بادام و جذب عناصر غذايي توسط آن هنوز در كشور ايران مورد بررسي و مطالعه قرار نگرفته است. از اين رو به منظور بررسي اثر همزيستي ميكوريزايي بر جذب عناصر غذايي توسط ژنوتيپ هاي تجاري و بومي بادام در استان چهارمحال و بختياري آزمايشي به صورت فاكتوريل شامل چهار ژنوتيپ بادام (مامايي، ربيع، تلخ و سفيد)، دو سطح فسفر (0 و 150 كيلوگرم در هكتار) و دو گونه قارچ ميكوريزا Glomus intraradices) و Glomus mosseae به همراه يك تيمار بدون تلقيح) در قالب طرح بلوك هاي كاملا تصادفي با سه تكرار در شرايط گلخانه براي مدت 4 ماه اجرا شد. بر اساس نتايج حاصل از اين آزمايش همزيستي ژنوتيب هاي مختلف گياه بادام با قارچ هاي آربسكولار ميكوريزا موجب افزايش غلظت و جذب عناصر غير متحرك مانند فسفر و روي گرديد، ولي غلظت عناصر نيتروژن، آهن و منگنز را در اندام هوايي كاهش داد اين درحالي است كه جذب اين عناصر توسط گياه افزايش يافته و يا تغييري نشان نداد. تلقيح ميكوريزايي موجب شد غلظت برخي عناصر مانند فسفر و روي در ريشه بادام افزايش يابد، ولي بر جذب مس و پتاسيم اثر مثبت نشان نداد. ارقام مختلف بادام نيز در برداشت عناصر غذايي از خاك اختلاف معني دار نشان دادند ولي ميزان و روند اين اختلاف براي عناصر گوناگون يكسان نبود. نتايج نشان داد كه گونه هاي مختلف قارچ ميكوريزا اثرات يكسان بر جذب و غلظت عناصر غذايي در ژنوتيپ هاي بادام دارند. به طور كلي، نتايج اين مطالعه نشان داد كه اثر قارچ ميكوريزا بر تغذيه عناصر گوناگون در بادام متفاوت است و به نوع و توزيع عنصر غذايي بين اندام هاي هوايي و زيرزميني گياه بستگي دارد در حالي كه گونه هاي قارچ در جذب عناصر غذايي به طور يكسان عمل كرده اند.
خاک ورزي از مهمترين اجزا سيستم هاي مديريت خاک در راستاي کشاورزي پايدار محسوب مي شود که جمعيت و تنوع جانداران خاک را تحت تاثير قرار مي دهد. به همين علت اطلاع داشتن از اثرات کوتاه و دراز مدت خاک ورزي بر روي جانداران خاک به انتخاب سيستم هاي مناسب تر مديريتي کمک مي کند. در اين راستا آزمايشي در ايستگاه تحقيقاتي گريزه واقع در سنندج از فروردين 1387 تا شهريور همان سال به اجرا درآمد و اثرات سه سيستم خاک ورزي (سنتي (CT)، حداقل (MT) و بي خاک ورزي (NT)، سه سطح کود گاوي (0 و 20 و 40 تن در هکتار) طي سه دوره نمونه برداري روي تغييرات جمعيتي کرم هاي خاکي (نماينده گروه ماکروفون)، کنه ها و پادمان (نمايندگان گروه مزوفون)، و نماتدها (نماينده گروه ميکروفون) خاک مورد بررسي قرار گرفتند. وزن مخصوص ظاهري خاک در همان نقاط نمونه برداري از کرم هاي خاکي، کنه ها و پادمان، و نماتدها اندازه گيري شد. گياه مورد استفاده براي کشت رقم ذرت SC704 بود. در کوتاه مدت تفاوت معني داري بين اثر تيمارها برروي وزن مخصوص ظاهري در خاکي با بافت لوم شني مشاهده نشد. خاک ورزي بر روي جمعيت گروه هاي ميکروفون و مزو فون تاثير معني داري نداشت اما بر روي جمعيت ماکروفون (کرم خاکي) اثر معني دار آن مشاهده شد. از طرفي بين خاک ورزي و سيستم بي خاک ورزي تفاوت معني داري در زيتوده ذرت وجود داشت اما بين خاک ورزي سنتي و خاک ورزي حداقل تفاوت معني دار نبود. کودگاوي اثر معني دار مثبتي بر جمعيت نماتدهاي خاک و زيتوده ذرت داشت. به طور کلي با توجه به نتايج به نظر مي رسد که سيستم مديريتي خاک ورزي حداقل و کاربرد حداقل 40 تن بر هکتار کود گاوي از جنبه هاي زراعي و بيولوژي در شرايط اقليمي و خاکي مشابه، مطلوب هستند.
اين تحقيق به منظور بررسي وضعيت تخريب خاک در جنوب شرقي استان زنجان انجام شد. نقشه ژئوپدولوژيک منطقه مورد مطالعه با تلفيق لايه هاي اطلاعاتي شامل اطلاعات ليتولوژيک، ژئومورفيک و پدولوژيک در محيط سامانه اطلاعات جغرافيايي ايلويس تهيه شد. اطلاعات حاصل از نقشه ژئوپدولوژيک و لايه هاي اطلاعاتي مستخرج از نقشه هاي خاک شناسي و طبقه بندي اراضي به عنوان اطلاعات ورودي در روش گلاسود به کار برده شد و نقشه حساسيت خاک به تخريب تهيه شد. روش تهيه نقشه تخريب خاک تهيه شده در اين تحقيق، رويکردي نوين در تفسير و کاربرد اطلاعات موجود در نقشه هاي خاک شناسي براي تخمين تخريب خاک است. نتايج به دست آمده نشان داد که تنها کمتر از 14 درصد از اراضي مطالعه شده داراي حساسيت کم به تخريب هستند و در شرايط فعلي نياز به اعمال مديريت خاصي ندارند ولي در بقيه اراضي مطالعه شده تخريب خاک با درجات مختلف وجود دارد. از مجموع 45500 هكتار اراضي منطقه مطالعاتي بيش از 6000 هکتار از نظر حساسيت به تخريب در گروه خاك هاي با حساسيت كم، 16400 هكتار در گروه خاك هاي با حساسيت متوسط و 16650 هكتار در گروه خاك هاي با حساسيت زياد قرار گرفت که به تناسب درجه حساسيتشان به تخريب، لازم است اقدامات ضروري براي کنترل تخريب انجام شود.