پاسخ به:مقالات آب و خاك (علوم و صنايع كشاورزي)
با توجه به لزوم استفاده مجدد از فاضلاب در مناطق خشک و همچنين اهميت تحقيقات در زمينه سرنوشت مواد اضافه شده به خاك توسط فاضلاب از نظر انتقال به عمق خاك، آزمايشي در ستون هاي پلي اتيلني به ارتفاع 150 و قطر 11 سانتي متر در 7 دوره 15 روزه در قالب طرح فاكتوريل انجام شد. فاضلاب خام و پساب تصفيه خانه پركند آباد به ستون هاي پر شده از خاك لوم شني در دو شرايط غرقاب پيوسته و متناوب به كار برده شدند. نتايج به دست آمده بيانگر توانايي خوب خاک در نگهداري دو عنصر فسفر و كادميم است اما درصد زيادي از كاتيون ها و آنيون هاي محلول، نيتروژن - نيتراتي، كربن آلي كل و همچنين بخشي از نيكل به زه آب هاي خروجي انتقال يافتند. نوع فاضلاب نيز تاثير معني داري بر درصد انتقال تمام پارامترها (بجز پتاسيم و منيزيم) گذاشت به طوري که درصد انتقال هر يک از آن ها (بجر نيتروژن - نيتراتي و فسفر - فسفاتي) در اثر کاربرد پساب بيشتر از فاضلاب خام گرديد. نحوه کاربرد فاضلاب نيز تنها بر درصد انتقال کلسيم، بي كربنات و نيکل اثر معني داري داشت. به طوري که کلسيم بيشتري در شرايط غرقاب متناوب منتقل شد و براي بي كربنات و نيکل عکس اين حالت مشاهده شد. با توجه به درصد نسبتا زياد آبشويي كاتيون هاي محلول به ويژه کلسيم و منيزيم، نيتروژن - نيتراتي و كربن آلي كل از خاك، تخليه فاضلاب ها از لحاظ پارامترهاي فوق با مديريت صحيحي بايد صورت گيرد. از طرفي با توجه به مقدار زياد فلزات سنگين و همچنين كربن آلي كل در فاضلاب خام و خطراتي كه انتقال آن ها به دنبال دارد بايد در دراز مدت دقت ويژه اي در استفاده از فاضلاب خام مبذول گردد.
نسخه قابل چاپ
با توجه به شرايط مطلوب كشت اسفناج در استان بوشهر و به منظور دستيابي به مناسب ترين روش کشت و تراکم اين گياه و همچنين مناسب ترين دور و عمق آب آبياري اسفناج، اين آزمايش به صورت اسپليت - فاكتوريل در قالب طرح بلوك هاي كامل تصادفي با سه تيمار دور آبياري I1= 25 , I2 = 35 , I3 = 45 (به صورت ميلي متر تبخير تجمعي از تشت تبخير كلاس A) دركرت هاي اصلي و سه تراكم كشتC1= 15×40 ، 15×50 C2= و 15×60 C3= سانتي متر و سه روش كشت كرتي - رديفي (B1)، جوي و پشته معمولي (B2) و جوي و پشته روي خط داغاب (B3) در كرت فرعي جمعا 27 تيمار در 3 تكرار طي دو سال زراعي (81-1380) در مركز تحقيقات كشاورزي استان بوشهر به اجرا در آمد. در هر كرت، چهار خط به طول 4 متر و به فاصله بوته اي 15 سانتي متر كشت شد. براي انجام محاسبات آماري، برداشت از دو خط وسط صورت گرفت و تجزيه واريانس ساده و مركب انجام شد. نتايج حاصل از آزمايش نشان داد كه كليه اثرات اصلي فاکتورهاي مورد بررسي در طرح و همچنين اثرات متقابل دو گانه و سه گانه آن ها در سطح يك درصد معني دار گرديد. در ضمن، بيشترين عملكرد به ميزان 39.06 تن در هكتار نيز مربوط به تيمار I1B3C1 (25 ميلي متر تبخير تجمعي، روش كشت جوي و پشته روي خط داغاب و تراكم 40 سانتيمتري) بود. مقدار كل آب مصرفي در تيمارهاي مختلف آبياري به ترتيب 5016، 4552 و 4266 متر مكعب در هكتار در سال بود. بهترين دور آبياري در منطقه نيز به صورت سه روز يك بار در طول فصل رشد تعيين گرديد.
الگوي جريان هاي انحرافي کاملا سه بعدي و غير يکنواخت مي باشد. انحراف جريان يا به صورت طبيعي (مانند رودخانه هاي شرياني) و يا به صورت مصنوعي (مانند آبگيرهاي جانبي) اتفاق مي افتد. مطابق تحقيقات انجام شده، موقعيت آبگيري بر روي ميزان آبگيري و ورود رسوبات به داخل کانال انحرافي موثر است. از آنجا که هدف اصلي آبگيرهاي جانبي تسهيل انتقال آب بدون رسوب بوده و اکثر رودخانه ها در بيشترين مسير خود داراي پيچ و خم مي باشند، بنابراين ضرورت تحقيقات بيشتر در زمينه انتخاب موقعيت و زاويه آبگيرهاي جانبي در مسيرهاي قوسي شكل لازم بنظر مي رسد. به همين منظور جهت بررسي تغييرات سرعت و جريان ثانويه ناشي از تغييرات پارامترهاي هيدروليکي جريان در محدوده آبگيرهاي جانبي بدون بند انحرافي در كانال هاي قوسي، فلوميU شکل با مقطع مستطـيل با بستر ثابت طراحي و ساخته شد. از يك كانال مسـتقيم با مقطع مستطيلي به عنوان كانال انحرافي استفاده گرديد. با توجه به تحقيقات گذشته، آبگيري از قوس خارجي تحـت زاويه 60 درجه در موقعيت هاي مختلف (40، 75، 115 درجه) و با اعـداد فـرود (0.27، 0.41، 0.55) انجام گرفت. با استفاده از داده هاي برداشت شده در محدوده آبگير، تغييرات سرعت، قدرت جريان ثانويه و مومنتم جريان عرضي مورد بررسي و تحليل قرار گرفت. بيشترين تغييرات سرعت و قدرت جريان ثانويه و مومنتم جريان عرضي در طول دهانه آبگير اتفاق مي افتد . نيري و دهقاني در تحقيقات خود به چنين موضوعي اشاره کرده اند.
با هدف بررسي عوامل موثرو شبيه سازي شرايط انتقال رسوب در رودخانه فصلي و مقايسه آن با رودخانه دايمي مجموعه اي از آزمايشات در يک کانال آزمايشگاهي انجام گرفت. جهت برآورد پارامترهاي هيدروليکي جريان در کانال، معادلات هيدروديناميکي جريان با توجه به شرايط هندسي بستر و شرايط اوليه و مرزي جريان به روش عددي حل گرديد. هيدروگراف هاي مثلثي با زمان دوام 40، 60 و 80 ثانيه و 5 دبي متفاوت در هر حالت توليد گرديد. شيب کف 0.006، 0.014 و 0.018 انتخاب شد سه نوع دانه بندي با قطر ذرات 1.5، 2.1 و 3 ميليمتر از مواد رودخانه اي تهيه گرديد. در اين آزمايش ها از آب تميز استفاده شد و تغذيه رسوب از بالا دست وجود نداشت. نتايج حاصل از 85 آزمايش رسوب در حالات مختلف نشان داد. شيب کف مهمترين عامل در انتقال رسوب است، و جداسازي روابط پيش بيني رسوب بر اساس آن امکان پذير مي باشد. زمان پايه هيدروگراف نيز نقش موثري بر ميزان رسوب انتقالي دارد، و با افزايش زمان پايه دبي رسوب انتقالي کاهش مي يابد. فرم بستر نقش زيادي در مقاومت ايجاد شده در برابر جريان داشته و جريان انتقال رسوب را تحت تاثير قرار مي دهد. نسبت دبي رسوب در حالت غير دايمي به دبي رسوب در حالت دايمي در اين مطالعه با نتايج لي كان تون Leekwan.tun هماهنگي خوبي نشان مي دهد.
در تحقيق حاضر سعي شد تا نقش جهت دامنه و طول کرت هاي آزمايشي در دقت برآورد فرسايش خاک مورد بررسي قرار گيرد. جهت انجام تحقيق، تعداد 12 کرت آزمايشي با طول هاي 2، 5، 10، 15، 20 و 25 متر در دو دامنه شمالي و جنوبي حوزه آبخيز سنگانه واقع در شمال شرقي استان خراسان رضوي با شيب متوسط حدود 30 درصد و خاك لوم شني مستقر گرديد. به منظور کنترل عملکرد کرت هاي مورد بررسي، مقادير رسوب خروجي از حوزه آبخيز سنگانه به مساحت حدود 1 هکتار به وسيله حوضچه هاي سيماني، اندازه گيري و براي مقايسه مورد استفاده قرار گرفت. در طول مدت تحقيق از اواخر آبان 1385 تا خرداد 1386 به عنوان دوره بارندگي منطقه، 12 رگبار منجر به روانآب به وقوع پيوست که کليه داده هاي رسوب در محل خروجي با استفاده از منبع هاي فلزي جمع آوري و در نهايت مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. بررسي نتايج حاصل دلالت بر ارتباط منفي غيرخطي و معني دار تغييرپذيري رسوب در واحد سطح کرت هاي مستقر در دامنه جنوبي داشته است. حال آن که اختلاف مقادير حاصل از کرت هاي مختلف با خروجي در دامنه شمالي به دليل اختلاف در خاك و پوشش گياهي غيرمعني دار ارزيابي شد. هم چنين اختلاف عملکرد کرت هاي مستقر بر دامنه جنوبي در برآورد ميزان رسوب با افزايش طول آن ها تا حدود 20 متر کاسته شد. نتايج تحقيق حاضر ضمن تاييد عملکرد كرت هاي آزمايشي در بررسي توليد رسوب، بر ضرورت بهينه سازي ابعاد و جهت دامنه كرت هاي مزبور در دست يابي به نتايج قابل تعميم به سطوح بزرگ تاكيد داشته است.
تغيير در کاربري اراضي مرتع و جنگل سبب هدر رفت کربن آلي، تخريب ساختمان خاک، کاهش هدايت هيدروليکي و افزايش چگالي ظاهري خاک مي گردد. تغيير در کاربري اراضي همچنين سبب کاهش نفوذ آب در خاک و افزايش رواناب و فرسايش مي گردد. از ويژگي هاي فيزيکي برخي از خاک ها که رواناب را در مناطقي که اين پديده در آن وجود دارد، افزايش مي دهد آبگريزي خاک مي باشد. در اين پژوهش نمونه برداري از دو عرصه مرتع و جنگل صورت گرفت. هر دو عرصه در 25 سال اخير تحت تاثير تغيير کاربري اراضي قرارگرفته اند. در هر عرصه، دو کاربري دست خورده و دست نخورده انتخاب شد، سه ايستگاه در هر کاربري و در هر عرصه به طور تصادفي انتخاب شد. در اين مطالعه تاثير دو عامل رطوبت خاک و ميزان مواد آلي خاک بر آبگريزي خاک مورد بررسي قرار گرفت و آبگريزي خاک به روش زمان نفوذ آب در خاک به دست آمد. در اين مطالعه يک رابطه مثبت بين مواد آلي خاک و شدت آبگريزي خاک به دست آمد. آبگريزي واقعي خاک در دي ماه، که رطوبت خاک حدود 22 -18 درصد بود، در جنگل دست نخورده مشاهده نشد. در حالي که در تيرماه که رطوبت خاک 5 درصد بود، زمان نفوذ آب در خاک درايستگاه 1.2 و 3 و در 5 سانتي متري بالايي خاک به ترتيب 130، 50 و 150 ثانيه بود. آبگريزي خاک در جنگل دست خورده و در مرتع (دست خورده و دست نخورده) مشاهده نگرديد. تغيير در کاربري اراضي جنگل سبب گرديد که خاک هاي آبگريز خاصيت خود را از دست داده و به خاک هايي با قابليت مرطوب شدن تبديل شوند که البته اين پديده هميشه در تمام موارد صحيح نمي باشد. در اثر تبديل جنگل به زمين کشاورزي کاهش 23، 55، 11 و 40 درصدي به تريبت در مواد آلي خاک، ميانگين وزني قطر خاکدانه ها، تخلخل خاک و هدايت هيدروليکي خاک و در اثر تبديل مرتع به زمين کشاورزي کاهش 22، 40 و 9 درصدي به ترتيب در مواد آلي خاک، ميانگين وزني قطر خاکدانه ها و تخلخل خاک مشاهده گرديد. در اثر تغيير کاربري جنگل افزايش 7 درصدي و در اثر تغيير کاربري مرتع افزايش 6 درصدي در چگالي ظاهري خاک مشاهده شد.
آبياري جويچه اي يکي از روش هاي قديمي آبياري است که در آن از سطح خاک براي انتقال و نفوذ آب استفاده مي شود. اطلاعات سطح مقطع هندسي جويچه براي طراحي، ارزيابي و شبيه سازي آبياري جويچه اي ضروري است. با استفاده از اطلاعات مقطع هندسي جويچه مي توان نفوذ آب به جويچه و در نتيجه بازده آبياري را با دقت بيشتري تخمين زد و تخمين دقيق تري از پديده فرسايش و رسوب گذاري جويچه به عمل آورد. هندسه جويچه به وسيله يک سري معادلات تواني بيان مي شود و ضرايب اين معادلات به عنوان ورودي مدل هاي آبياري سطحي مورد استفاده قرار مي گيرند. در اين مقاله يک برنامه کامپيوتري با کد برنامه نويسي Matlab7 براي محاسبه مقطع هندسي جويچه نوشته شد که هندسه جويچه را به صورت توابع تواني و چند جمله اي درجه دو بيان مي کند. براي ارزيابي نتايج مدل از داده هاي دستگاه مقطع سنج جويچه دو مزرعه آبياري جويچه اي استفاده شد. ضرايب معادلات تواني مقطع هندسي جويچه با روش معمول دو نقطه اي اليوت و واکر محاسبه و با نتايج برنامه مقايسه شد و نتايج نشان دهنده اختلاف ميان اين دو بود. نتايج نشان داد که مدل با دقت بالايي قادر به پيش بيني ارقام صحرايي است. بررسي ضريب تعيين برازش معادلات تواني و چند جمله اي درجه دو بر داده هاي مقطع جويچه نشان دادکه اين معادلات برتري خاصي از لحاظ برازش بر داده ها بر يکديگر ندارند.
كوشيا گياهي يك ساله، شورزيست و مقاوم به خشكي است كه مي تواند با آب شور آبياري شده و منبع ارزشمندي از علوفه در اكوسيستم هاي تحت تنش شوري و خشكي توليد نمايد. به منظور بررسي اثر کم آبياري بر عملکرد علوفه دو توده بومي گياه كوشيا تحقيقي در سال زراعي 1386 در قالب طرح کرت هاي خرد شده بر پايه طرح بلوک هاي کامل تصادفي انجام شد. كرت هاي اصلي شامل چهار رژيم آبياري 40، 60، 80 و 100 درصد نياز آبي گياه و كرت هاي فرعي شامل دو توده بروجرد و سبزوار با سه تکرار قرارگرفتند. صفات مورد مطالعه شامل ارتفاع بوته، تعداد شاخه هاي جانبي، وزن تر و وزن خشك بوته، وزن خشك ساقه، وزن خشك برگ و شاخص سطح سبز (GAI) بود. نتايج حاصله نشان داد که تيمارهاي مختلف آبياري تاثير معني داري بر کليه صفات مورد مطالعه داشت و تيمار شاهد (100 درصد نياز آبي گياه) با توليد 13.22 تن علوفه خشك و 31.81 تن علوفه تر در هكتار از نظر كليه صفات مورد مطالعه نسبت به تيمار هاي تحت تنش داراي برتري بود. توده بومي سبزوار نيز در مقايسه با توده بومي بروجرد از نظر كليه صفات مورد مطالعه برتري داشت ولي از لحاظ وزن خشك بوته اختلاف معني داري بين دو توده مشاهده نشد. اثر متقابل آبياري و رقم بر صفاتي چون وزن تر بوته، وزن خشك ساقه، وزن خشك برگ و شاخص سطح سبز تفاوت معني داري نشان دادند. ضرايب همبستگي صفات نشان داد كه وزن خشك ساقه و شاخص سطح سبز به ترتيب بيشترين همبستگي را با وزن خشك و وزن تر بوته دارند. در آخر به دليل مقاومت بالاي کوشيا به خشکي وشوري و ديگر تنش هاي بياباني مانند گرما، اين گياه توانايي آن را دارد تا به عنوان يک گياه علوفه اي در اين مناطق مورد استفاده قرار گيرد.
پيچيدگي فرآيند و اشكال مختلف فرسايش، پراكنش مكاني و زماني آن و همچنين نبود و يا كمبود آمار و اطلاعات در اغلب حوزه هاي آبخيز، استفاده از مدل هاي تجربي مبتني بر متغيرهاي در دسترس را ضروري مي نمايد. در اين تحقيق كارايي متغيرهاي باران و روانآب در برآورد توليد رسوب رگبارها در حوزه آبخيز چهل گزي استان كردستان با استفاده از انواع رگرسيون دو و چند متغيره و با تغيير شكل مختلف داده هاي باران، روانآب و رسوب متعلق به يازده رگبار در طي دوره مطالعاتي آبان 1385 تا ارديبهشت 1386 ارزيابي و مدل هاي بهينه با استفاده از معيارهاي ضريب تبيين و خطاي نسبي تخمين و تاييد تفکيک و ارايه گرديد. نتايج حاصل از اين تحقيق در مجموع نشان داد كه مدل هاي رگرسيوني دو متغيره در اشكال مختلف تغيير شكل يافته با ضريب تبيين بيش از 66 درصد و خطاي تخمين و تاييد به ترتيب کم تر از 40 و 30 درصد در مقايسه با چند متغيره از كارايي بالاتري برخوردار هستند. همچنين نتايج بر عملكرد بيش تر متغيرهاي باران با سهم مشارکت مجموع حدود 80 درصد نسبت به متغيرهاي رواناب در تبيين رسوب ناشي از رگبارها در منطقه مورد بررسي دلالت دارد.
با توجه به ضرورت برآورد تبخير - تعرق در مديريت منابع آب، برنامه ريزي آبياري و ارزيابي اثرات تغيير کاربري اراضي بر روي بازده و تامين نياز آبي گياهان، تعيين دقيق تبخير - تعرق گياه مرجع بسيار مهم و حياتي مي باشد. با توجه به مشکلات متعددي که در به کارگيري لايسيمترها وجود دارد، استفاده از مدل هايي که بتواننداين فرآيند را با دقت نسبتا مطلوبي شبيه سازي و برآورد نمايند، امري ضروري بنظر مي رسد. در اين راستا، مدل هاي تبخير - تعرقي که به مولفه هاي تابش نياز دارند، به دليل عدم دسترسي به داده هاي واقعي تابش، کمتر مورد استقبال کاربران قرار گرفته است. در اين تحقيق، 4 مدل تبخير - تعرق گياه مرجع: جنسن هيز اصلاح شده (JH1)، جنسن - هيز (JH2)، پنمن-مانتيث فائو(PMF56) 56 ، و پنمن - مانتيث فائو با تابش ايرماک (PMFI) براي تخمين تبخير - تعرق مرجع روزانه چمن (ETo) در اقليم سرد نيمه خشک مورد ارزيابي قرار گرفت. تابش کل(Rs) مورد نياز با 4 مدل شامل: آنگستروم، پاتريج، دانشيار و صباغ محاسبه شد. در مجموع، 16 سناريوي مختلف توليد و تحت بررسي قرار گرفتند. واسنجي نتايج ETo بدست آمده با داده هاي چهار لايسيمتر زهکش دار در دوره رشد (ارديبهشت آبان) براي دو سال و با استفاده از معيارهاي آماري R2، RMSE، MBE، و t انجام گرفت. نتايج بررسي نشان داد که از 16 سناريوي مطالعه شده، مدل جنسن - هيز که معادله تابش دانشيار در آن به کار گرفته شده است، در مقايسه با ساير مدل ها، مقدار EToرا در سطح معني دار (P<%5) و با دقتي بهتر از مدل PMF56 در اقليم سرد نيمه خشک همدان برآورد مي نمايد (R2<0.085) نتايج برآورد مدل PMF56 با تابش کل (Rs) محاسبه شده به روش پاتريج و تابش خالص محاسبه شده به روش ايرماک، از نظر دقت برآورد در جايگاه بعدي قرار گرفت. اگر چه استفاده همه گير از مدل تابش آنگستروم، در اغلب سناريوهايي که از مدل تابش آنگستروم استفاده شده بود، نتايج مطلوبي به دست نيامد. اين تحقيق نشان داد، در صورتي که مدل مناسب تابش به کار برده شود، مي توان مدل هاي ساده تر ETo را جهت تخمين مقدار تبخير - تعرق مرجع روزانه جايگزين مدل هاي ترکيبي نظير PMF56 نمود. تکرار اين تحقيق براي محاسبه ETo، با هدف استفاده بهينه از مدل هاي تابش در ساير اقليم ها نيز توصيه مي گردد.
در امر مديريت پايدار منابع آب تجديد پذير در سطح يك آبخوان، تخمين بيلان آب زيرزميني از اهميت زيادي برخوردار مي باشد. بهره برداري هاي بيش از حد از اين منابع آبي براي مصارف كشاورزي و خانگي، بيشتر در جوامعي همانند ايران رخ مي دهد كه اقتصادشان به طور عمده بر مبناي توليدات كشاورزي مي باشد. استفاده از تغييرات سطح آب زيرزميني در دو دوره خشك و مرطوب سال 2يك روش معتبر براي محاسبه بيلان آب زيرزميني مي باشد. در اين روش، وجود يك شبكه پيزومتريك كه سطح آب زيرزميني را با دقت خوبي اندازه گيري نمايد، لازم و ضروري بوده، لذا در اين تحقيق، روشي جهت بهينه نمودن شبكه پايش به طوري كه بتوان بيلان آب زيرزميني را با دقت مناسب تخمين زد، ارايه شده است. در اين روش با استفاده از زمين آمار درجه اهميت هر چاه مشاهده اي بررسي گرديده و تاثير آن در تعيين بيلان آب زيرزميني به دست مي آيد. به اين ترتيب با استفاده از تجزيه و تحليلهاي صورت گرفته، مي توان شبكه بهينه را به دست آورد. به منظور كاربرد و آزمايش روش پيشنهادي، دشت آستانه - كوچصفهان در استان گيلان به مساحت 1173 كيلومتر مربع انتخاب گرديد. تعداد 57 چاه موجود بررسي زمين آماري شده و نيم تغيير نماي از نوع کروي بهترين نتيجه را نشان داد. نتيجه حاكي از اين بود كه شبكه بهينه حاصل با استفاده از نقاط اندازه گيري كمتر يعني 33 چاه، مي تواند مقدار بيلان آب زيرزميني را بدون تغيير قابل ملاحظه اي به دست آورد.
با ارزيابي عملكرد سيستم هاي زهكشي اجرا شده و بررسي نقاط قوت و ضعف آن ها، مي توان نگاهي جامع تر براي طراحي و اجراي بهينه در طرح هاي آينده در اختيار برنامه ريزان و طراحان قرار داد. در همين راستا تحقيق حاضر در اراضي تحت زهكشي شركت ران بهشهر به منظور ارزيابي عملكرد سيستم زهكشي زيرزميني با پوشش پوسته برنج انجام شده است. براي مطالعات صحرايي 11 عدد پيزومتر بين دو خط زهكش زيرزميني S3PD14 و S3PD15 نصب گرديد. درطي فصول بارندگي در سال هاي 1383 و 1385، پارامترهاي عمق سطح ايستابي و شدت تخليه زهكش ها اندازه گيري شد. نتايج نشان داده است كه عملكرد سيستم زهكشي زيرزميني در كنترل سطح ايستابي و شدت تخليه به دليل گرفتگي پوشش اطراف لوله زهكش ضعيف بوده است زيرا در اين تحقيق با اين كه عمق سطح ايستابي كمتر از حدكنترل سطح ايستابي مشاهده شد، اما شدت تخليه كمتر از ضريب زهكشي طرح بود. همچنين زماني كه مقاومت جريان نزديك شونده زياد باشد نمي توان از معادله هوخهات جهت ارزيابي پارامترهاي طراحي استفاده كرد، زيرا اين معادله براي شرايط نرمال (بدون گرفتگي پوشش) صادق است.
پادلينگ يکي از روش هاي معمول آماده سازي بستر براي نشاكاري برنج در اراضي شاليزاري مي باشد. پادلينگ بر ويژگي هاي فيزيکي، شيميايي و ميکروبيولوژيک خاک تاثير مي گذارد و اين تغييرات بر رشد برنج موثر است. خاکي که ساختمان آن بيشتر مستعد تخريب باشد راحت تر پادل مي شود. در اين پژوهش، اثر سطوح مختلف عمليات پادلينگ بر برخي ويژگي هاي فيزيکي (ميزان رطوبت و چگالي حجمي) سه بافت خاک غالب در اراضي شاليزاري استان گيلان بررسي شد. طرح به صورت فاکتوريل بر پايه طرح بلوک هاي کامل تصادفي در سه تکرار انجام گرفت. از سه بافت خاک (رس سيلتي، لوم رسي و لوم) نمونه هاي دست نخورده با سيلندرهايي به قطر و ارتفاع 50 سانتي متر تهيه شد. نمونه ها توسط دستگاه همزن تحت تاثير سطوح مختلف پادلينگ :P0) پادل نشده،:P1 پادل کم، :P2 پادل متوسط و :P3 پادل زياد) قرار گرفتند. رطوبت خاک به روش وزني و چگالي حجمي با استفاده از استوانه هاي نمونه گيري به فاصله زماني هر 24 ساعت يک بار به مدت شش روز براي هر يک از سه بافت خاک اندازه گيري شد. نتايج نشان داد كه تاثير تيمارهاي مختلف پادلينگ بر رطوبت وزني و چگالي حجمي خاک در سطح 5 درصد معني دار بود. مقدار آب لايه هاي پادل شده با افزايش زمان ته نشيني ذرات خاک كاهش يافت. شيب كاهشي منحني هاي رطوبت وزني در طول زمان در تيمار پادل نشده (P0) بيشتر از تيمارهايP1 تا P3 بود، كه نشانگر نرخ بيشتر خشك شدن خاك در اين تيمار بود. در بافت لوم، از زمان اعمال سطوح پادلينگ تا 144 ساعت پس از آن در تيمارهاي P0 تاP3 ، رطوبت خاک به ترتيب 22.6، 16.3، 14.8 و 9.6 درصد کاهش يافت. در هر سه بافت خاك، روند اين تغييرات تقريبا مشابه بود. با انجام پادلينگ کم، در عمق 0-15 سانتي متر، چگالي حجمي خاك در بافت هاي رس سيلتي و لوم رسي به ترتيب 23.8 درصد و 22.8 درصد كاهش يافت. اما عمليات پادلينگ در بافت لوم سبب شد چگالي حجمي 4.1 درصد افزايش يابد. در هر سه نوع بافت خاك، با گذشت زمان، چگالي حجمي افزايش يافت. چگالي حجمي خاک با عمق نيز افزايش يافت و اين افزايش براي سطوح کمتر پادلينگ بيشتر بود. به نظر مي رسد که سطوح بالاتر پادلينگ به دليل آن که رطوبت را با سرعت کمتري از دست مي دهند، براي آماده سازي اراضي شاليزاري مناسب تر باشد. اما براي تعيين اين که چه سطحي از پادلينگ بايد در چه بافت خاکي استفاده شود بايستي پارامترهايي نظير سرعت نفوذ آب به خاک، نگهداشت آب و مقدار آب مصرفي را مورد بررسي قرار داد.
توليدکنندگان قارچ از کمپوست به عنوان بستر کشت براي توليد قارچ استفاده مي کنند. حاصلخيزي اين کمپوست بعد از برداشت قارج کاهش مي يابد که اصطلاحا به آن کمپوست قارچ مصرف شده(SMC) مي گويند. به طور معمول اين بستر مصرف شده به عنوان ضايعات دور ريخته مي شود، ولي مي توان از آن در موارد مختلف کشاورزي و باغباني و فضاي سبز استفاده نمود. در اين مطالعه اثرات انواع مختلف SMC در مراحل متفاوت پوسيدگي (تازه، يک ساله، دو ساله) و در سطوح مختلف 15، 30 و 60 تن در هکتار در تغيير خصوصيات شيميايي يک خاک لومي مورد بررسي قرار گرفت. اين تحقيق به صورت آزمايش آبشويي ستون ها انجام گرفته است کهSMC ها با خاک لومي در ستون هايي به طور يکنواخت مخلوط گرديد و در دوره زماني معين هفته اي يک بار با آب مقطر آبشويي شدند، زه آب ستون ها جمع آوري شد و در 4 دوره انتخابي هفته اول، هفته چهارم، هفته هشتم و هفته دوازدهم در زه آب ستون ها کاتيون ها و آنيون هاي محلول اندازه گيري شد. اندازه گيري ها در نمونه هاي خاک قبل از آزمايش و در پايان آزمايش نيز انجام شد. نتايج نشان داد که از ميان انواع SMC، SMC دو ساله به دليل هوا ديدگي و کمپوست شدن در مدت زمان طولاني تر، بيشتر تجزيه شده و سبب EC کمتري نسبت به سايرSMC ها مي شود و حاوي کلسيم و منيزيم بيشتري است. از نظر راثرات منفي کاتيون ها و آنيون ها مي توان گفت که SMC دو ساله سديم و کلر کمتري داشته و خطرات سديمي کردن کمتري درخاک ايجاد مي کند. مقدار نتيرات موجود در آن هم مي تواند نياز اوليه گياه را نسبت به سايرSMC هاي تازه و يک ساله فراهم کند و نياز کمتري به استفاده از کود ازته داشته باشد. مقايسه سطوح مختلف استفاده SMC نشان داد که سطح 60 تن در هکتاراز نظر EC و غلظت بالاي کاتيون ها و آنيون ها باعث شوري و خطرات بيشتر خاک مي شود. احتمال مي رود که سطح 30 تن در هکتار مصرف SMC نسبت به ساير سطوح مطلوب تر باشد. به طور کلي اگر SMC درشرايط بهينه ماندگاري و در مقدار لازم مصرف گردد، مي تواند از لحاظ خصوصيات شيمايي و فيزيکي در خاک موثر باشد و به عنوان اصلاح کننده خاک مانند ساير مواد آلي به کار رود.
ضريب شكل يكي از مهمترين خصوصيات فيزيكي مخازن سدها مي باشد كه عبارت است از عكس شيب منحني ارتفاع - حجم مخزن در دستگاه مختصات لگاريتمي. از ضريب شكل براي طبقه بندي مخازن و پيش بيني توزيع رسوب در آن ها استفاده مي شود. در اين تحقيق يك روش جديد جهت بهبود تعيين ضريب شكل مخازن ارايه شده است. در روش پيشنهادي، به جاي منحني ارتفاع - حجم، منحني بدون بعد ارتفاع - حجم مخزن در مختصات تمام لگاريتمي ترسيم مي شود و سپس مقدار ضريب شكل تعيين مي گردد. داده هاي ارتفاع - حجم اوليه و داده هاي حاصل از رسوب سنجي هاي انجام شده در مخازن 4 سد در ايران (دز، شهيد عباسپور، کارده و لتيان) و 4 سد در آمريكا (روزولت، سدار بلاف، کروين و نامبي فالز) استفاده شده است. نتايج نشان مي دهد كه ضرايب شكل همه مخازن مورد مطالعه، در اولين يا دومين عمليات رسوب سنجي كم شده، به گونه اي كه مقدار عددي آن ها به 2 تا 2.5 كاهش يافته است. همچنين تيپ همه مخازن پس از رسوب گذاري به تيپ III تغير پيدا كرده است. لذا بهتر است براي کاربرد روش كاهش سطح در توزيع رسوبات، تيپ مخازن از نوع III انتخاب شود. از مهمترين مزاياي روش جديد اين است كه به طور هم زمان مي توان منحني هاي بدون بعد ارتفاع - حجم چندين مخزن (و يا يک مخزن در رسوب سنجي هاي متعدد) را در يك دستگاه مختصات لگاريتمي ترسيم نموده و ضريب شكل آن ها را با هم مقايسه كرد. در حالي که در روش قديمي بايستي منحني ارتفاع - حجم مخزن هر سد را به طور جداگانه در يك دستگاه مختصات لگاريتمي ترسيم نمود.