پاسخ به:مقالات آب و خاك (علوم و صنايع كشاورزي)
چرخه هاي خشک و مرطوب شدن خاک جز تنشهاي محيطي هستند که خصوصيات فيزيکي، بيولوژيکي و شيميايي خاک را تحت تاثير قرار مي دهند. همه اين اثرات در نهايت بر روي چرخه عناصر غذايي در خاک تاثير گذار است. بررسي تاثير چرخه هاي خشک و مرطوب شدن خاک بر چرخه عناصر غذايي، از يک طرف از جنبه تغذيه گياه و حاصلخيزي خاک و از طرف ديگر از جنبه مسايل زيست محيطي حايز اهميت مي باشد. در اين تحقيق تاثير يک، دو، سه، چهار و پنج چرخه خشک و مرطوب شدن طي 25 روز، بر مقدار کربن آلي محلول (DOC)، فسفر آلي محلول (DOP) و شکل هاي فراهم نيتروژن در خاک شامل مجموع نيترات و نيتريت و آمونيوم، در دو نمونه خاک آلفي سول در قالب طرح پايه کاملا تصادفي براي هر خاک، با سه تکرار مورد بررسي قرار گرفت. نتايج نشان داد که با افزايش تعداد چرخه هاي خشک و مرطوب شدن، در هر دو خاک مقدار کربن آلي، فسفر آلي و معدني و همچنين آمونيوم در محلول خاک، نسبت به تيمار دايما مرطوب کاهش پيدا کرد. کاهش مقدار کربن و فسفر آلي محلول نشان دهنده افزايش معدني شدن کربن و فسفر آلي محلول است. مقدار نيتروژن آلي محلول پس از سه و چهار چرخه خشک و مرطوب شدن، در خاک 1 و 2 کاهش پيدا کرد و سپس در تيمار پنج چرخه خشک و مرطوب شدن به بيشترين مقدار رسيد.
نسخه قابل چاپ
به منظور ارزيابي فني سه سيستم آبياري ميكرو بر عملكرد گوجه فرنگي در سه سطح تامين آب، طرح تحقيقاتي طي دو سال زراعي در مركز تحقيقات كشاورزي ورامين به مرحله اجرا در آمد. در اين طرح، سه سيستم آبياري ميكرو شامل، آبياري قطره اي نواري تيپ زير سطح خاک(A1) ، آبياري قطره اي نواري تيپ روي سطح خاک(A2) و آبياري قطره اي با لوله هاي قطره چکان دار (A3) به عنوان عامل اصلي و سه سطح تامين آبB1 ، B2و B3 به ترتيب به ميزان 50، 75 و 100 درصد تامين آب مورد نياز گياه به عنوان عامل فرعي در قالب طرح کرت هاي خرد شده بر پايه بلوكهاي كامل تصادفي مورد ارزيابي قرار گرفت. نتايج نشان داد، بيشترين عملكرد محصول مربوط به روش آبياري تيپ در عمق خاك با سطح تامين 100 درصد نياز آبي گياه بود، ولي تفاوت معني داري بين ميانگين عملكرد اين روش آبياري با روش آبياري قطره اي با تامين آب به ميزان 75 درصد نياز آبي وجود نداشت. همين طور بين ميانگين ميزان آب مصرفي اين دو روش آبياري تفاوت معني داري وجود نداشت. كارايي مصرف آب در روش آبياري قطره اي با تامين 75 درصد نياز آبي، به طور معني داري بيشتر از ميانگين كارايي مصرف آب در ساير تيمارها بود، و فقط با روش آبياري قطره اي تيپ در عمق خاك با تامين 100 درصد نياز آبي تفاوت معني دار نداشت. اين نتايج نشان مي دهد که حداکثر محصول گوجه فرنگي زماني اتفاق مي افتد، که نياز آبي گياه به طور کامل تامين شود. لذا با توجه به نتايج بدست آمده، تيمار آبياري قطره اي تيپ در عمق خاک با تامين 100 درصد نياز آبي با مصرف3920 متر مکعب آب در هکتار و توليد 49037 کيلوگرم گوجه فرنگي در هکتار از ساير تيمارها برتري داشته و براي جاهايي که محدديت منابع آبي وجود نداشته باشد براي حصول حداکثر عملکرد قابل توصيه به کشاورزان مي باشد. در صورتي که محدوديت منابع آبي در طول فصل رشد وجود داشته باشد روش آبياري قطره اي با تامين 75 درصد نياز آبي براي حصول حداکثر کارايي مصرف آب پيشنهاد مي گردد.
در راستاي سازگاري با کم آبي راهكارهاي مختلفي قابل پيشنهاد و اجرا است كه از آن جمله مي توان اتخاذ سياست هاي مناسب، جهت بهينه سازي مصرف آب، از طريق تعيين توابع بهينه توليد را ذكر نمود. كم آبي و كاهش كيفيت منابع آب و خاك در کشور، از عوامل اصلي كاهش توليد مي باشد از اين رو، اين تحقيق به منظور تعيين ضرايب حساسيت گياه و تابع بهينه توليد آب- شوري- عملكرد براي گوجه فرنگي، در کرج اجرا گرديد. آزمايش فاکتوريل در قالب طرح کاملا تصادفي با سه تکرار شامل دو فاکتور شوري و آب آبياري اعمال شد. چهار سطح شوري آب آبياري شامل (آب شرب) S1=0.7، S2=4، S3=08 و S4=12 دسي زيمنس بر متر و سه سطح آب آبياري شامل آبياري کامل (100% نياز آبي) W1=، W2=%75W1 و W3=%50W1 بود که در يک خاک با بافت شني لومي اعمال شدند. داده هاي عملكرد بر فرم هاي مختلف توابع توليد (خطي ساده، خطي لگاريتمي، درجه دوم و نمايي) برازش داده شد و پس از آناليز حساسيت، تابع بهينه توليد گوجه فرنگي تعيين گرديد. سپس مقادير کارآيي مصرف آب و ضرايب حساسيت گياه تعيين شد. نتايج آناليز حساسيت نشان داد كه تابع توليد درجه دوم براي گوجه فرنگي به عنوان تابع بهينه توليد، قابل توصيه مي باشد. بررسي مقادير حداكثر خطا (ME) نشان مي دهند كه بيشترين خطا مربوط به توابع خطي لگاريتمي و خطي ساده مي باشد. تيمار شاهد (W1S1) و تيمار W2S1 (%75 نياز آبي) به ترتيب با 7.75 و 7.5 کيلوگرم بر مترمکعب پر بازده ترين سطوح آبياري هستند، اما با افزايش تنش خشکي و شوري بهره وري آب کاهش مي يابد. مقدار متوسط ضريب Ky در شرايط تنش توامان شوري و خشکي برابر با 1.969 به دست آمد. مقادير ضريب حساسيت گياه (Ks) با افزايش تنش شوري و خشکي کاهش مي يابد که کمترين مقدار آن (0.57) مربوط به تيمار W3S4مي باشد. منحني هاي هم محصول نشان مي دهند كه با افزايش ميزان آبياري، مي توان از آب آبياري با شوري بالاتري در آبياري گوجه فرنگي استفاده نمود، به نحوي كه عملكرد نيز تغيير نكند.
جنوب شرق ايران كه شامل استان هاي سيستان و بلوچستان، كرمان، يزد و هرمزگان است در خود، بيابان وسيع لوت را جاي داده و از گرمترين و خشكترين نواحي كشور مي باشد. تعداد كم و عدم يكنواختي در پراكندگي ايستگاه هاي هيدرومتري از شاخصه هاي اين منطقه بوده و مساله ديگر، وجود داده هاي كوتاه مدت در اين منطقه و در نتيجه وجود حوضه هاي آبخيز فاقد آمار است. با بازسازي و تطويل آمار در اين منطقه، حداكثر امكان داشتن تعداد 43 ايستگاه هيدرومتري با داده هاي 20 ساله و تعداد 10 ايستگاه با داده هاي دوره 30 ساله فراهم شده است. از طرفي در هيدرولوژي براي برازش توزيع هاي آماري بر بارش و رواناب، حداقل به داشتن يك دوره 30 ساله و بيشتر داده اشاره شده است، لذا به منظور بررسي و تحليل روش هاي مختلف برآورد سيلاب در حوضه هاي فاقد آمار و ارايه روابط مناسب در زير حوضه هاي آبخيز جنوب شرق ايران، نخست داده ها و اطلاعات هواشناسي، آبشناسي و ويژگيهاي اکولوژيکي جمع آوري و مورفومتري زيرحوضه ها اندازه گيري گرديد. آزمون همگني بر روي داده ها صورت گرفته و نسبت به تکميل آنها در دوره 20 سال اقدام شد. به کمک روشهايي نظير شاخص سيلاب، تحليل خوشه اي و رگرسيون چند متغيره، با استفاده از ويژگيهاي فيزيوگرافي و گشتاورهاي متعارف و خطي، گروه زير حوضه هاي همگن تعيين شد. توزيع هاي احتمالاتي مرسوم آزمون شده و در نهايت توزيع احتمالاتي غالب منطقه توزيع لوگ پيرسون تيپ 3 تعيين گرديد و بر اساس آن دبي اوج با دوره بازگشت هاي مختلف برآورد و مدل هاي رياضي توليد شد. سپس مدلهاي بدست آمده با استفاده از سه زير حوضه ديگر که در پيدايش مدل هاي رياضي مشارکت نداشته، آزمون شدند. در نهايت مناسب ترين روابط رياضي براي برآورد دبي سيلابي در دوره بازگشتهاي مختلف در حوضه هاي آبخيز فاقد آمار در منطقه جنوب شرق ايران بدست آمد.
استحصال آب باران يکي از شاخص ترين تکنيک هاي مديريت بهره برداري از آب باران براي مقابله با کم آبي مي باشد که در مناطق مواجه با کمبود آب بسرعت در حال توسعه مي باشد. مبناي اين روش اختصاص سطحي از زمين براي جمع آوري نزولات و سپس ذخيره سازي آن براي استفاده در زمان مورد نياز مي باشد. با توجه به تنوع روشهاي استحصال آب باران، بايد در انتخاب روش مناسب به ويژگي هايي از قبيل مقدار بارندگي و نحوه توزيع آن، توپوگرافي زمين، نوع خاک، عمق خاک و عوامل اقتصادي و اجتماعي هر منطقه توجه جدي نمود. در اين مقاله، نتايج طراحي و اجراي يک طرح پايلوت استحصال آب باران در منطقه خشک و نيمه خشک شمال شرق ايران (مشهد) ارايه گرديده است. رواناب از يک سطح پوشش داده شده با پلاستيک به مساحت 5000 مترمربع جمع آوري شد و به داخل يک مخزن زميني 500 مترمکعبي هدايت گرديد. کرت هاي آزمايشي در مجاورت سطوح جمع آوري آب باران قرار گرفته و شامل 8 کرت جداگانه هر کدام به مساحت 85×6 مترمربع بود. از طرح بلوک هاي کامل تصادفي با 4 تکرار (چهار کرت آبياري تکميلي و 4 کرت شاهد ديم) بعنوان قالب آماري طرح استفاده گرديد. براي استفاده هرچه بهتر از آب باران استحصال شده، آبياري به روش قطره اي با نوارهاي آبياري 4 ليتر در ساعت در واحد طول انجام شد. نتايج نشان داد در طي سال اول و دوم انجام آزمايش، عملکرد دانه در تيمار آبياري تکميلي به ترتيب 70% و 87% نسبت به تيمار ديم افزايش نشان داد. اين در حآلي است که در طي اين دو سال بترتيب 35% و 70% نياز ابي گياه گندم در طي فصل رشد از طريق آبياري تکميلي تامين شد. نتايج اين تحقيق نشان داد که در مناطقي با ارتفاع باران سالانه متوسط تا 150 ميليمتر نيز مي توان مشروط به استحصال آب باران از زمين هاي اطراف و انجام 2 نوبت آبياري تکميلي، نسبت به کشت گندم در اراضي مستعد اقدام نمود و انتظار داشت که عملکرد گندم تا دو برابر نسبت به شرايط ديم افزوده شود.
در اين مقاله داده هاي سناريوي A1 مدل گردش عمومي جو ECHO-G که هم اکنون در دانشگاه هامبورگ آلمان و مرکز تحقيقات هواشناسي کره جنوبي اجرا مي شود، براي ارزيابي تغييرات اقليمي، خشکسآلي، يخبندان استان خراسان جنوبي در دوره 2010 تا 2039 ميلادي توسط مدل آماري LARS-WG ريز مقياس شدند. در اين تحقيق از داده هاي دماي کمينه، دماي بيشينه،تابش و بارش مدل ECHO-G و داده هاي واقعي شش ايستگاه استان شامل بيرجند، نهبندان، فردوس، قائن، بشرويه و خور بيرجند استفاده شد. نتايج کلي بررسي ها براي دوره مذکور حاکي از افزايش4 درصدي بارش در استان، کاهش تعداد روزهاي يخبندان و افزايش ميانگين سالانه دما درحدود 3/0 درجه سانتيگراد مي باشد که بيشترين افزايش ماهانه دما مربوط به فصل زمستان به ميزان يک درجه سانتيگراد خواهد بود. همچنين تعداد روزهاي خشک در شهرستان هاي شمآلي اين استان شامل بشرويه، فردوس و قائن افزايش و در شهرستآنهاي جنوبي آن شامل بيرجند، خوربيرجند و نهبندان کاهش مي يابد و بطورکلي خشکسآلي هاي اين استان در دوره 2039-2010 کاهش مي يابند.
اورانيوم فلزي سنگين و راديو اکتيو است که به طور گسترده در پوسته زمين پراکنده شده است. در بسياري موارد به علت فعآليت هاي انساني مقدار آن از حدود مجاز بالاتر رفته و اين امر موجب آلودگي آب و خاک با اورانيوم ميشود. به منظور بهينه سازي توانايي زيولايت جهت کاهش اورانيوم از محيط هاي ابي از تکنيک شستسو استفاده شد. در اين آزمايش بهترين بازدهي جذب به عنوان تابعي از غلظت اوليه اورانيوم در محلول، pH محيط، زمان تماس و وزن بکار برده شده زيولايت براي کاهش اورانيوم موجود در آب بررسي گرديد. به منظور مدلسازي جذب اورانيوم توسط زيولايت از دو همدماي جذب سطحي لانگموير و فروندليچ استفاده شد. نتايج حاصل از آزمايش نشان داد که بيشترين مقدار جذب اورانيوم توسط زيولايت در غلظت 200 mg/L ، pH=5 و زمان تماس 20 ساعت صورت پذيرفت. هم چنين مدل لانگموير به علت ثابت هماهنگي بالاتر ميتواند به خوبي جذب اورانيوم به وسيله زيولايت را پيش بيني کند.
افزايش کارايي مصرف کود يکي از راه هاي مديريت مصرف کود در بخش کشاورزي است. در اين تحقيق، در يک مطالعه مزرعه اي اثر نيتروژن بر کارايي استفاده از کود در گياه اسفناج (Spinacea oleracea) در منطقه ورامين بررسي شد. آزمايش در طرح اسپليت پلات در قالب طرح بلوک هاي کامل تصادفي با سه تکرار، در 5 سطح 0، 150، 200، 250 و 300 کيلوگرم نيتروژن در هکتار و 5 سطح 0، 5/37، 50، 5/62 و 75 کيلوگرم فسفر (P2O5) در هکتار انجام گرديد. وزن تازه و نيترات ساقه و برگ اسفناج، اندازه گيري شد. بر اساس نتايج، کارايي استفاده از کود با عملکرد گياه اسفناج رابطه مستقيم و غير خطي داشت. اثر ساده نيتروژن و فسفر بر کارايي استفاده از کود معني دار بود ولي اثر متقابل آنها معني دار نشد. در اثر ساده نيتروژن همبستگي مثبتي ميان کارايي استفاده از کود و بازده زراعي مشاهده شد ولي در اثر ساده فسفر همبستگي مثبتي ميان کارايي استفاده از کود با کارايي استفاده از آب و عملکرد وجود داشت. در اثر متقابل نيتروژن و فسفر همبستگي مثبتي ميان کارايي استفاده از کود با بازده زراعي و نيترات مشاهده گرديد. مناسب ترين تيمار براي حصول عملکرد و کارايي استفاده از کود بهينه در گياه اسفناج، تيمار 250 کيلوگرم نيتروژن در هکتار و 50 کيلوگرم فسفر (P2O5) در هکتار بود.
در ميان باکتريهاي ريزوسفري محرک رشد گياه (PGPR) توجه زيادي به باکتريهاي جنس فلاوباکتريوم و نقش آنها در افزايش رشد و سلامت گياه شده است. در اين تحقيق به منظور جداسازي و شناسايي فلاوباکتريوم از ريزوسفر گندم مناطق مختلف تحت کشت کشور، تعداد 65 نمونه خاک ريزوسفري تهيه شد. طراحي و انتخاب محيط کشت اختصاصي (FIM) جهت جداسازي، کشت و نگهداري فلاوباکتريوم ها از بين فرمولاسيون هاي مختلف و متنوعي نظير 64 ATCC، 65 ATCC M1 و M1 Medium که براي اين باکتري پيشنهاد شده است انجام گرديد. تعداد 61 جدايه منسوب به فلاوباکتريوم با استفاده از محيط کشت اختصاصي (FIM) جداسازي و خالص گرديد. شناسايي در حد جنس و گونه با آزمايش هاي ميکروسکوپي، فيزيولوژيک و بيوشيميايي انجام پذيرفت. نتايج حاصل از آزمايشات نشان داد که 5 گونه F.multivorum ، F.odoratum، F.thalpophilum، F.balastinum و F.indoltheticum در ريزوسفر گندم قابل شناسايي بودند. گونهF.odoratum بيشترين فراواني(72 درصد) و گونه هاي F.thalpophilum، F.balastinumو F.indoltheticum کمترين فراواني(6/1 درصد) را در بين گونه هاي جداسازي شده داشتند.
استفاده و مديريت بهينه ماده آلي يک جنبه مهم توليد پايدار در سيستم هاي زراعي است. با توجه به مقدار نسبتا کم ماده آلي در خاکهاي زارعي ايران و اثرات زيست محيطي مصرف مداوم کودهاي نيتروژن دار، مصرف توام نيتروژن و مواد آلي از اهميت ويژه اي برخوردار است. هدف از آزمايش حاضر بررسي اثر باقيمانده انواع مواد آلي به تنهايي و يا به همراه نيتروژن معدني بر رشد گندم و ويژگي هاي خاک بود. تيمارها شامل دو ماده آلي (کمپوست زباله شهري و کود دامي) در چهار سطح (0، 1، 2 و 4 درصد) و سه مقدار نيتروژن0) (N)، 75 و150 ميلي گرم در کيلوگرم)، در قالب طرح کامل تصادفي با سه تکرار بود. تيمارها در کشت برنج بکار گرفته شدند و تاثير باقيمانده تيمارها بر رشد و ترکيب شيميايي گندم کشت شده پس از برنج و برخي خصوصيات شيميايي خاک مورد بررسي قرار گرفت. مصرف هر دو ماده آلي با افزايش وزن خشک گندم همراه بود. با کمپوست، کاربرد نيتروژن بر وزن خشک گندم تاثيري نداشت. با کود دامي مصرف اين عنصر در تمامي سطوح روند افزايشي وزن خشک گندم را در پي داشته و اين افزايش در سطوح بالاتر کود دامي محسوس تر بود. از طرفي افزودن نيتروژن به تنهايي وزن خشک گندم را تحت تاثير قرار نداد. غلظت فسفر، پتاسيم، آهن، منگنز، کلرايد و سديم در شاخساره گندم در خاک تيمار شده با هريک از مواد آلي بيشتر از شاهد بود. تجزيه خاک پس از برداشت گياه نشان داد که کاربرد هر دو ماده آلي همه ويژگي هاي شيميايي مورد بررسي خاک را افزايش داد. بطوريکه کربن آلي، نيتروژن کل، فسفر، آهن، روي، مس و منگنز قابل استفاده، هدايت الکتريکي و نسبت جذبي سديم، در خاک تيمار شده با دو ماده آلي بيشتر از شاهد بود. بطورکلي اثر باقيمانده کود دامي به ويژه به همراه نيتروژن معدني بر عملکرد و خصوصيات شيميايي خاک بيش از اثر کمپوست بود.
مطالعه حاضر به منظور استفاده از حداقل پارامترهاي هواشناسي در پيش بيني تبخير تعرق گياه مرجع در منطقه همدان براي سال هاي 1376 و 1377 صورت گرفته است. بدين منظور، با استفاده از آزمون پيرسون، شش پارامتر هواشناسي مورد نياز در روش پنمن مانتيث فايو-56 که شامل دماهاي حداکثر و حداقل، مقادير رطوبت نسبي حداقل و حداکثر، سرعت باد در ارتفاع دو متري و ساعت آفتابي روزانه مي شوند، به صورت چهار سناريوي اطلاعاتي با يکديگر ترکيب و به کاربرده شدند (که تحت عنوان شماره 1، 2، 3 و 4 نام گذاري شدند). با اعمال اين سناريوها بر مدل هاي هوشمند شبکه عصبي مصنوعي (ANN) و سيستم استنتاج تطبيقي عصبي- فازي (ANFIS) در محيط نرم افزاري MATLAB، تبخير تعرق گياه مرجع منطقه تخمين گرديد. به منظور ارزيابي نتايج هر يک از سناريوهاي مورد استفاده، از مقادير واقعي تبخير تعرق مرجع (لايسيمتري) استفاده شد. نتايج نشان داد که افزايش تعداد اطلاعات در لايه ورودي لزوما منجر به بهبود نتايج مدل هاي هوشمند نمي شود. سناريوي اطلاعاتي شماره 2 که شامل سه پارامتر دماي حداقل و حداکثر هوا و ساعت آفتابي روزانه بود، در هر دو مدل ANN و ANFIS برآوردهاي معقول و يکساني در بر داشت. در اين سناريو مقادير حداقل معيار مجذور ميانگين مربعات خطا (RMSE)، ميانگين مطلق خطا (MAE) و حداکثر ضريب تعيين (R2) در مرحله آزمايش به ترتيب معادل 09/0 و 07/0 ميلي متر بر روز و 90/0 بودند. در مجموع بين نتايج شبکه عصبي مصنوعي و سيستم استنتاج تطبيقي عصبي- فازي از نظر آماره هاي خطاسنجي اختلاف قابل ملاحظه اي مشاهده نشد. ضمن آن که اين دو نسبت به نياز اطلاعاتي در لايه ورودي خود داراي حساسيت يکسان بودند. مدل شبکه عصبي پس از 26 تکرار محاسباتي در مقايسه با سيستم استنتاج تطبيقي عصبي- فازي که با 40 تکرار محاسباتي بود، سريع تر به جواب مناسب دست يافت. همچنين برآوردهاي شبکه هاي عصبي با روش استاندارد پنمن مانتيث نيز مقايسه گرديد، که نشان دهنده دقت و توانمندي قابل ملاحظه مدل هاي هوشمند (RMSE معادل 09/0 ميلي متر بر روز) نسبت به روش استاندارد (RMSE معادل 34/0 ميلي متر بر روز)، براي تخمين تبخير تعرق گياه مرجع مي باشد.
بخش کشاورزي عمده ترين مصرف کننده منابع آب در کشور ما مي باشد. يکي از راهکارهاي افزايش بازده آبياري و استفاده بهينه از بارندگي در مناطق خشک و نيمه خشک استفاده از پليمرهاي سوپرجاذب است. پليمرهاي سوپر جاذب مي توانند آب حاصل از آبياري و بارندگي را جذب کرده، از فرونشت عمقي آن جلوگيري کنند و کارايي مصرف آب را افزايش دهند. به منظور بررسي تاثير سطوح مختلف پليمر سوپرجاذب superab A200 بر ظرفيت نگهداري آب و تخلخل خاک در خاک هايي با شوري و بافت مختلف سه آزمايش فاکتوريل درقالب طرح کرت هاي کاملا تصادفي با سه سطح شوري (شوري اوليه: شاهد،4 و 8 دسي زيمنس بر متر) و سطوح پليمر (0، 2/0، 4/0 و 6/0 درصد وزني) در سه تکرار به صورت جداگانه در سه خاک با بافت مختلف (شني، لومي و رسي) انجام شد. کاربرد 6/0 درصد وزني پليمر در شوري اوليه خاک شني و لومي ميزان آب قابل استفاده گياه را به ترتيب 20/2 و 20/1 برابر نسبت به شاهد افزايش داد. بنابراين، مصرف پليمر در خاک و مخصوصا خاک هاي شني مي تواند با افزايش ظرفيت نگهداري رطوبت و کاهش شوري خاک باعث موفقيت برنامه هاي آبياري در مناطق خشک و نيمه خشک گردد.
انعکاس سنج زماني4 به طور گسترده در خاک براي اندازه گيري ميزان ضريب دي الکتريک(Ka) و شوري کل خاک (?a) استفاده مي شود. از اندازه گيري شوري کل و ضريب دي الکتريک براي اندازه گيري شوري محلول خاک(?p) استفاده مي گردد. هيل هورست (4) تئوري مدل رابطه خطي بين شوري کل خاک و ضريب دي الکتريک را در خاک مرطوب ارايه نمود. همچنين از اين رابطه خطي براي به دست آوردن شوري محلول در خاک هايي با بافت هاي مختلف بدون استفاده از کآليبراسيون مخصوص براي هر خاک استفاده کرد. هدف از اين مطالعه ارزيابي مدل خطي فوق با داده هاي به دست امده از TDR مي باشد. مطالعات قبلي در اين زمينه عمدتا در بافت هاي سبک انجام شده و در اين مطالعه از بافت هاي رسي، لومي رسي، لومي، سيلتي رسي، لوم رس شني استفاده شده است. نتايج نشان داد که اين مدل خطي براي بافت هاي سبک نتايج بهتري نسبت به بافت هاي متوسط تا سنگين مي دهد و دليل ان، کاهش r2 به علت کاهش ضريب دي الکتريک در آب موجود در خاک هايي با بافت سنگين مي باشد در صورتي که در مدل خطي اين ضريب دي الکتريک ثابت و برابر با80 (در دماي 20 درجه سانتي گراد) در نظر گرفته شده است.
استخراج معادن، تغليظ و حمل و نقل کاني ها، جنوب شهر اصفهان و حومه ي سپاهان شهر را در معرض آلودگي و ساکنين آن ها را به دليل وجود عناصر سنگين در معرض خطر قرار داده است. امروزه به طور معمول از اسپکتروفتومتر و انعکاس طيفي براي تخمين خصوصيات خاک و غلظت آلوده کننده ها استفاده مي شود. اين تحقيق براي مطالعه پتانسيل هاي اطلاعات ماهواره Landsat ETM+ براي تخمين و پهنه بندي پراکنش عناصر سنگين در جنوب شهر اصفهان انجام شد. در طي فعآليت ميداني 100 نمونه خاک سطحي بصورت تصادفي تهيه شد. نمونه ها هوا خشک شده و بخش ريز (ذرات کوچکتر از 2 ميلي متر) بوسيله اسيد نيتريک 4 مولار در 80° تيمار شدند و غلظت کل سرب، روي و کادميم بوسيله دستگاه جذب اتمي اندازه گيري شد. انآليز آماري نشان مي دهد که همبستگي منفي و معني داري بين غلظت عناصر سنگين و اطلاعات طيفي مريي و مادون قرمز نزديک وجود دارد و نتيجتا امکان پهنه بندي آلوده کننده ها به کمک اين باندها وجود دارد. پراکنش مکاني غلظت عناصر سرب، روي و کادميم به کمک چندين معادله رگرسيون چندگانه گام به گام پهنه بندي گرديد. نتايج نشان مي دهد که غلظت آلوده کننده هاي سرب و روي در نزديکي سپاهان شهر بالاي حد آستانه است ولي براي کادميم در حال حاضر آلودگي خاک جدي نيست.
دماي خاک از پارامترهاي مهم و تاثير گذار در کليه فرآيندهاي هيدرولوژي و کشاورزي است که اندازه گيري و پيش بيني آن ضروري است. مطالعاتي که تا کنون در زمينه برآورد دماي خاک در مناطق فاقد داده صورت گرفته همگي به اتفاق از مدل هاي رگرسيوني جهت برآورد دماي خاک استفاده کرده اند. در اين پژوهش ضمن استفاده از مدل هاي رگرسيوني، با بکارگيري سامانه استنتاج تطبيقي عصبي-فازي4 (ANFIS)به عنوان روشي نوين، به پيش بيني دماي خاک در شش عمق مختلف (5، 10، 20، 30، 50 و 100 سانتي متر) اقدام شد. علاوه براين، مهمترين پارامترهاي هواشناسي (دماي بيشينه، دماي کمينه، ميانگين دماي روزانه، رطوبت نسبي، ساعات آفتابي و سرعت باد) به عنوان عوامل اثرگذار بر دماي خاک در يک دوره 15 ساله (2006-1992) در ايستگاه هاي مورد مطالعه معرفي مي گردند. مطالعه روي داده هاي هواشناسي 3 ايستگاه سينوپتيک زاهدان، تهران و رامسر که داراي اقليم متفاوتي مي باشند، انجام گرفت. يافته ها حاکي از 4 درصد دقت بيشتر روش ANFIS نسبت به روش آماري رگرسيون بود. همچنين دقت پيش بيني دماي خاک با روش ANFIS در دو ايستگاه زاهدان و تهران (اقليم خشک) به ترتيب 12 درصد و 5/4 درصد بهتر از رامسر (اقليم مرطوب) بود. مقدار ضريب همبستگي (r) بين دماي خاک پيش بيني شده توسط شبکهANFIS و مدل رگرسيون انتخابي با دماي واقعي خاک، نشان داد که با افزايش عمق خاک مقدار r کاهش مي يابد. نتايج همچنين نشان داد که بر خلاف مناطق خشک، در اقليم مرطوب رامسر با افزايش عمق خاک دقت پيش بيني تا 18 درصد افزايش مي يابد، در حآليکه در دو ايستگاه زاهدان و تهران دقت پيش بيني دماي خاک در لايه هاي کم عمق تا 10 درصد بيشتر از لايه هاي عميق مي باشد.