0

هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 
bivafa
bivafa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 1735
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 سلام

یاد رفت و آمدای روزهای اول تشکیل این تالار بخیر!!! تشکیل تالار ابتدا صرفاً با شکل گیری همین تاپیک بود!!!

چه برو و بیایی بود! انگاری کاربران مثل من ذوق زده شده بودند و برای اولین بار جایی پیدا کرده بودند که راحت حرفاشون رو بزنند!!! حرفهایی که هر چند موضوع نداشت،اما حرف دل بود!!

بعداً که مدیر محترم تالار پیشنهاد ایجاد صندلی داغ را مطرح کرد و به مرحله ی اجرا درآمد، دیگه همه توجه ها به سمت اون رفت و این تاپیک گوشه گیر شد!

نمیدونم چرا دلم برای این تاپیک میسوزه! انگار مظلوم واقع شده! صندلی داغ حقش رو خورده!!

 


bivafa_rasekhoon@yahoo.com

 

چهارشنبه 21 تیر 1391  5:55 PM
تشکرات از این پست
aliasghar313 qolameali
qolameali
qolameali
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1390 
تعداد پست ها : 1301
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 

نقل قول bivafa

 سلام

یاد رفت و آمدای روزهای اول تشکیل این تالار بخیر!!! تشکیل تالار ابتدا صرفاً با شکل گیری همین تاپیک بود!!!

چه برو و بیایی بود! انگاری کاربران مثل من ذوق زده شده بودند و برای اولین بار جایی پیدا کرده بودند که راحت حرفاشون رو بزنند!!! حرفهایی که هر چند موضوع نداشت،اما حرف دل بود!!

بعداً که مدیر محترم تالار پیشنهاد ایجاد صندلی داغ را مطرح کرد و به مرحله ی اجرا درآمد، دیگه همه توجه ها به سمت اون رفت و این تاپیک گوشه گیر شد!

نمیدونم چرا دلم برای این تاپیک میسوزه! انگار مظلوم واقع شده! صندلی داغ حقش رو خورده!!

..............................................

سلام

طوری از اون روزها یاد کردی که فکر کردم این تالار قبل از انقلاب مشروطه ایجاد شده و شما داری یادی از آن روزها می کنی..! آره یادش بخیر با مظفرالدین شاه میومدیم تالار پاتوق راسخونی ها و چه صفایی می داد...!

ههههههی جوانی کجایی که یادت بخیر...!

گر نگه دار من آن است که من می دانم          شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

 

پنج شنبه 22 تیر 1391  12:27 AM
تشکرات از این پست
bivafa
bivafa
bivafa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 1735
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 

نقل قول qolameali

 

نقل قول bivafa

سلام

طوری از اون روزها یاد کردی که فکر کردم این تالار قبل از انقلاب مشروطه ایجاد شده و شما داری یادی از آن روزها می کنی..! آره یادش بخیر با مظفرالدین شاه میومدیم تالار پاتوق راسخونی ها و چه صفایی می داد...!

ههههههی جوانی کجایی که یادت بخیر...!

-------------------------------------

سلام! 

مگه برا مشروطه نبود؟ شما رفتید با سران مشروطه صحبت کردید و موافقتشون رو برای احداث این تالار گرفتید!!(خوب یادمه)

اما جدا از اینها نمیدونم چرا برای من انگار زمان زیادی گذشته!!!

مخصوصاً اینکه در 7-8 روز اول تاسیس تاپیک ، 6-7 صفحه پست زده شد و بعدش یکمرتبه سرعتش خیلی کم شد!

خودم حدس میزنم دلیل این احساس زمانی طولانی یکی پیوستگی زیاد با راسخون باشه(شاید کسانی که مثلاً هر 7-8روز سر میزنند این احساس رو نداشته باشند) و دیگری امتحانات دانشگاه!!!!!! چون واقعاً در فرجه امتحانات و خود امتحانات زمان وحشتناک و به کندی میگذرد!!!! 

ما که تموم شد دانشگاهمون ولی جوونی یادش بخیر


bivafa_rasekhoon@yahoo.com

 

پنج شنبه 22 تیر 1391  12:46 AM
تشکرات از این پست
qolameali
qolameali
qolameali
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1390 
تعداد پست ها : 1301
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 

نقل قول bivafa

سلام! 

مگه برا مشروطه نبود؟ شما رفتید با سران مشروطه صحبت کردید و موافقتشون رو برای احداث این تالار گرفتید!!(خوب یادمه)

اما جدا از اینها نمیدونم چرا برای من انگار زمان زیادی گذشته!!!

مخصوصاً اینکه در 7-8 روز اول تاسیس تاپیک ، 6-7 صفحه پست زده شد و بعدش یکمرتبه سرعتش خیلی کم شد!

خودم حدس میزنم دلیل این احساس زمانی طولانی یکی پیوستگی زیاد با راسخون باشه(شاید کسانی که مثلاً هر 7-8روز سر میزنند این احساس رو نداشته باشند) و دیگری امتحانات دانشگاه!!!!!! چون واقعاً در فرجه امتحانات و خود امتحانات زمان وحشتناک و به کندی میگذرد!!!! 

ما که تموم شد دانشگاهمون ولی جوونی یادش بخیر

........................................

سلام

100 سال بعد...!

از بحث مشروطه که بگذریم ، شما هم اوایل ایجاد تالار بیشتر به تالار سر می زدید..! و حالا هم که امتحاناتتون تموم شده مثل اوایل نمی آیید...!

به نظرم باید موضوعی را انتخاب کنیم و راجع به آن با همکاری دیگر کاربران گفتگو کنیم.مثلا یادم هست که با هم در مورد کلمه ی " وفات " و " رحلت " یک گفتگویی داشتیم که خوشبختانه یک نتیجه ای هم داشت.

اگر موافق باشید در مورد " عوامل دوری جوانان از مسجد و راه های جذب آنان به مسجد " گفتگو کنیم. نظرتون چیه؟

گر نگه دار من آن است که من می دانم          شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

 

پنج شنبه 22 تیر 1391  1:20 AM
تشکرات از این پست
bivafa
bivafa
bivafa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 1735
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 

نقل قول qolameali

 

نقل قول bivafa

سلام

100 سال بعد...!

از بحث مشروطه که بگذریم ، شما هم اوایل ایجاد تالار بیشتر به تالار سر می زدید..! و حالا هم که امتحاناتتون تموم شده مثل اوایل نمی آیید...!

به نظرم باید موضوعی را انتخاب کنیم و راجع به آن با همکاری دیگر کاربران گفتگو کنیم.مثلا یادم هست که با هم در مورد کلمه ی " وفات " و " رحلت " یک گفتگویی داشتیم که خوشبختانه یک نتیجه ای هم داشت.

اگر موافق باشید در مورد " عوامل دوری جوانان از مسجد و راه های جذب آنان به مسجد " گفتگو کنیم. نظرتون چیه؟


سلام مجدد.

والا الان هم کم سر نمیزنم ! بعد از امتحاناتم ببینید حداقل یکی 2 روزی یه پست گذاشتم!  

حالا شاید دلیل این احساس شما کلاً کمتر شدن فعالیت های این تاپیک باشه! اون هم طبیعیه چون صندلی داغ راه افتاد و تبلیغات اون شد!! ضمن اینکه من فعالیتم بیشتر معطوف روی گفتگوی آزاد و بحث های تقریباً هدفمند اونجا شد! 

در مورد عرایض شما انتخاب موضوع و گفتگو پیرامون آن بیشتر به حوزه ی تخصصی گفتگو آزاد برمیگرده و من زیاد موافق آن نیستم! اینجا بیشتر حالت گذری داره! مثلاً یعنی هرکی رد میشه یه یادگاری بنویسههمون بیشتر حالت حرف دل یا درد دل و اینها!

 


bivafa_rasekhoon@yahoo.com

 

پنج شنبه 22 تیر 1391  2:10 AM
تشکرات از این پست
qolameali
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

دوستم گفت فقط پیاز می تونه اشک آدم رو دربیاره… منم واسه اینکه ثابت کنم اشتباه گفته با نارگیل زدم تو سرش.


 اگه یه موقعی تو یه موقعیتی گیر کردین که یکی می خواست بکشتتون زودی بگین: بکش! بکش راحتم کن! معطل چی هستی؟ د یالا لعنتی!

تو همه فیلما امتحان خودشو پس داده.

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

پنج شنبه 22 تیر 1391  3:21 AM
تشکرات از این پست
qolameali bivafa
aliasghar313
aliasghar313
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1389 
تعداد پست ها : 1342
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

چند جمله پربار و زیبا از بزرگان 

اگر همه آرزوها برآورده می شد ، هیچ آرزوئی برآورده نمی شد. یونسکو

به زبانت اجازه نده که قبل از اندیشه ات به کار افتد. شیلون

لباس قدیمی را بپوشید ولی کتاب نو بخرید. آستین فلپز

بزرگترین گمشده های ما در زندگی ، نزدیکترین ها به ما هستند ! . حکیم ارد بزرگ

پنج شنبه 22 تیر 1391  3:43 PM
تشکرات از این پست
bivafa qolameali
aliasghar313
aliasghar313
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1389 
تعداد پست ها : 1342
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

سلام دوستان !

امروز یکی از دوستام بهم ایمیل زد!

یه لینکه برا شرکت در قرعه کشی مرکز فروش

مینی لپ تاپ و دی وی دی پلیر و پکیج نرم افزاری

من هم الان ثبت نام کردم !

اگر از طریق این لینک ثبت نام کنید شانس من هم بیشتر میشه(خواستم بگم که یه دفه ...) 

برای ثبت نام در قرعه کشی اینجا کلیک کنید

پنج شنبه 22 تیر 1391  3:48 PM
تشکرات از این پست
architect0811 qolameali
architect0811
architect0811
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 6050
محل سکونت : همدان

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 

نقل قول aliasghar313

سلام دوستان !

امروز یکی از دوستام بهم ایمیل زد!

یه لینکه برا شرکت در قرعه کشی مرکز فروش

مینی لپ تاپ و دی وی دی پلیر و پکیج نرم افزاری

من هم الان ثبت نام کردم !

اگر از طریق این لینک ثبت نام کنید شانس من هم بیشتر میشه(خواستم بگم که یه دفه ...) 

برای ثبت نام در قرعه کشی اینجا کلیک کنید

 

سلام

من هرچقدر اطلاعاتم رو وارد میکنم قبول نمیکنه

 

 

 

 

پنج شنبه 22 تیر 1391  10:11 PM
تشکرات از این پست
qolameali
bivafa
bivafa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 1735
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

سلاممممممممممممممممم

ساعت 2:36 دقیقه بامداد جمعه 23 تیرماه یکهزار و سیصد و نود و یک خورشیدی!!!

اینجا راسخون!

خلوتِ خلوت!

من همچنان دارم میچرخم و پست میگذارم!!!


bivafa_rasekhoon@yahoo.com

 

جمعه 23 تیر 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
qodrat qolameali
qodrat
qodrat
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 12046
محل سکونت : تهران

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 

نقل قول bivafa

سلاممممممممممممممممم

ساعت 2:36 دقیقه بامداد جمعه 23 تیرماه یکهزار و سیصد و نود و یک خورشیدی!!!

اینجا راسخون!

خلوتِ خلوت!

من همچنان دارم میچرخم و پست میگذارم!!!

سلام جناب شب کار با وفا

شب فعالیت می کنی، اونم تو جای خلوت نمی ترسی؟ راستی تو اون ساعت از کاربر با پست های نجومی خبر هست؟یا تعطیل کردن؟

چون چشمونو زد،  با عرض شرمندگی مجبور شدیم یه خورده تغییر تو زنگ مطالب ایجاد کنیم.

با تشکر و احترام

 

جمعه 23 تیر 1391  10:55 AM
تشکرات از این پست
bivafa qolameali
bivafa
bivafa
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 1735
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 

نقل قول qodrat

 

نقل قول bivafa

سلاممممممممممممممممم

ساعت 2:36 دقیقه بامداد جمعه 23 تیرماه یکهزار و سیصد و نود و یک خورشیدی!!!

اینجا راسخون!

خلوتِ خلوت!

من همچنان دارم میچرخم و پست میگذارم!!!

سلام جناب شب کار با وفا

شب فعالیت می کنی، اونم تو جای خلوت نمی ترسی؟ راستی تو اون ساعت از کاربر با پست های نجومی خبر هست؟یا تعطیل کردن؟

چون چشمونو زد،  با عرض شرمندگی مجبور شدیم یه خورده تغییر تو زنگ مطالب ایجاد کنیم.

با تشکر و احترام


سلام جناب قدرتِ عزیز 

اتفاقاً به جای ترس احساس رئیسی و اینا میکنم! چون هیچکس چه از مسئولین چه از مدیران آنلاین نیست، برای همینم احساس میکنم در اون لحظاط کفالت سایت با منه!!!! :دی

 

والا تا ساعت 1-2 کم و بیش هستند،اما 2 به بعد تقریباً کسی نیست! یعنی به اون نوار بالای صفحه ی انجمن ها که نگاه میکنی میبینی آخرین پست مثلاً برای یک ساعت قبل هست!!

اشکال نداره،ببخشید اگه رنگ حوبی انتخاب نکردم، میخواستم جذاب و زیباترش بکنم! ضمن اینکه اگه توجه کرده باشید یک خط در میان رنگ ها تکرار شده بود ضمن اینکه هر خط با خط قبلیش دقیقاً مکمل هم بودند! یعنی رنگ فونت یک خط با رنگ ضمینه خط بعدی یکسان بود و برعکس!

متشکرم


bivafa_rasekhoon@yahoo.com

 

جمعه 23 تیر 1391  12:42 PM
تشکرات از این پست
qodrat qolameali
qolameali
qolameali
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1390 
تعداد پست ها : 1301
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

 

نقل قول bivafa

سلاممممممممممممممممم

ساعت 2:36 دقیقه بامداد جمعه 23 تیرماه یکهزار و سیصد و نود و یک خورشیدی!!!

اینجا راسخون!

خلوتِ خلوت!

من همچنان دارم میچرخم و پست میگذارم!!!

......................................

سلام

یاد مجری های رادیو افتادم...!

گر نگه دار من آن است که من می دانم          شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

 

شنبه 24 تیر 1391  12:39 AM
تشکرات از این پست
bivafa
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

  • کچل باشی… بری بالای شهر میگن مد روزه، بری مرکز شهر میگن سربازی، بری پایین شهر میگن زندانی بودی! این همه تفاوت توی شعاع ۲۰ کیلومتر…!

  •  یه زمانی هرکی پولش به میلیون می رسید پولدار حساب می شد، الان یه میلیونر تو ایران نهایتا می تونه ماشینشو بیمه کنه و چند کیلو هم گوجه سبز با بقیه پولش بخره! میلیاردر هم می تونه نهایتا یه خونه معمولی حیاط دار با یه ماشین معمولی روز دنیارو داشته باشه، تازه باید یه میلیون آخرشم واسه بیمه و گوجه سبز نگه داره!

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

شنبه 24 تیر 1391  4:30 PM
تشکرات از این پست
qolameali
aliasghar313
aliasghar313
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1389 
تعداد پست ها : 1342
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:هر چه می خواهد دل تنگت بگو!!!

داستان آرزوی سنگتراش - آموزنده

روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.



در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم!



در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.



او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.



پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.



کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.



همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است...

دوستان راسخونی عزیزم !‌ باید از همین حالت خودمون تو این دنیا راضی باشیم و همیشه شاکر خداوند باشیم! 

شنبه 24 تیر 1391  5:01 PM
تشکرات از این پست
qolameali
دسترسی سریع به انجمن ها