زنگ تفريح
آرزوي سلامتي
روزي شخصي به عيادت دوستش رفت و حال او را پرسيد.
او گفت: «تبم قطع شده ولي گردنم خيلي درد مي کند.»
شخص عيادت کننده با خونسردي گفت: «اميدواريم آن هم قطع شود.»
در کلاس علوم
معلمي در کلاس علوم از دانش آموزي پرسيد: «با ديدن پاي اين حيوان، نام حيوان را بگو.»
دانش آموز هر چه به پايي که در دست معلم بود نگاه کرد، نتوانست پاسخ دهد. معلم پس از مدتي گفت: «بگو اسمت چيه تا برات يه صفر بگذارم.»
دانش آموز پايش را از کفش درآورد و گفت: «خب، شما هم از روي پاي من بگوييد اسمم چيه.»
آموزش
از مردي پرسيدند: «کباب را چطور مي پزند؟»
مرد جواب داد:«از آشپزي سررشته ندارم. آن را درست کنيد، خوردنش را به شما ياد مي دهم.»
نسخه دکتر
بيمار: «آقاي دکتر! انگشتم هنوز به شدت درد مي کند!»
دکتر: «مگر نسخه ديروز را نپيچيدي؟»
بيمار: «چرا، پيچيدم دور انگشتم، ولي اثر نداشت!»
راننده ناشي
شخصي که تازه ماشين خريده بود به تعميرگاهي رفت و به مکانيک گفت: «آقا، لطفاً ببينيد اين ماشين چه اشکالي دارد که مدام به درو ديوار مي خورد.»
غربت
يک نفر مي خواست بره خارج، با خودش سه کيلو قند مي بره.
ازش مي پرسند: «اينها را کجا مي بري؟»
مي گه: «آخه شنيدم غربت خيلي تلخه.»
خط وسط قرص
از يکي مي پرسن: چرا وسط قرص ها خط تيره گذاشتن؟
ميگه: واسه اينکه اگه با آب پايين نرفت، با پيچ گوشتي سفتش کنند.
قطار
سه نفر دير به قطار مي رسن دنبالش مي دون، دوتاشون بالاخره به هر بدبختي که شده سوار ميشن، سومي نميرسه، شروع مي کنه به خنديدن، ميگن چرا مي خندي؟ ميگه آخه اونا واسه بدرقه من اومده بودن.
منبع: قدر شماره: 23