واحد شعر و ادب تبیان زنجان-
همینکه این در باز شد دیگر قید و بندی درآوردن لغات عربی و فارسی در کار نماند سخن سرا آزاد بود که هر لغتی را که مایل است از این دو زبان وارد کلام خود سازد، از یان رهگذر مترادفات فراوان در دفتر نظم شاعران راه یافت و بدینگونه درک سخن آنان برای کسانیکه در بیرون از دایرة تنگ محیط اشرافی آنان بودند غیر ممکن گشت.
ادبیات دیوانی دارای زبانی شد تا قراردادهای خاص خود این زبان (که برخی مؤلفان آنرا «زبان ادبی عثمانی» میخوانند)، نه فارسی و نه عربی بوده و نه شباهتی به ترکی داشت. تنها پیوند آن به زبان مردم بود. قواعد کلی دستوری از دور بر آن حکم میراند آنهم با استثناهای بسیار و مراعات نوعی کاپیتولاسیون ادبی در موارد بیشمار، شاعر دیوانی تشبیهات و استعارات فراوانی از نظم فارسی به عاریت گرفت. برخی از این تشیهات تا درون تودههای مردم نفوذ یافت و در «ادبیات تودهئی» نیز به کار گرفته شد.
در شعر دیوانی ترک از این پس همواره با این عناصر روبرو میگردیم:
زلف: از نظر شکل: سنبل، مار …
از نظر رنگ: کافر ، شب، سایه …
از نظر بوی: مشک، عنیر و غالیه را به یاد میآورد.
چشم:از نظر شکل: نرگس، بادام، آهو …
از نظر رنگ: کافر، سیاه … و صفات مست، پرناز، خمار، بیمار، خسته … را به یاد میآورد.
رخسار و عذار: از جهات مختلف: صبح، خورشید، نور، آئینه، آتش، یاسمن، لاله، ارغوان، مصحف، پری، … را به یاد میآورد.
لب ودهان: از نظر کوچکی: میم، غنچه، ذره، نقطه، هیچ، راز …
از نظر رنگ: لعل، شراب، یاقوت، لاله …
و از سایر جهات: آب زندگی،کوثر، شکر … را به یاد میآورد.
قد و بالا: یادآور سرو، چنار، نهال، شمشاد، الف، آفت، قیامت، فواره … میباشد.
یار: یادآور پری، ملک، حور، شه، پادشه، بت، نگار، گل، نور، خضر، عیسی، طبیب، زندگی، ظالم، جفا پیشه، بیوفا … میباشد.
عاشق: یادآور شیدا، ویران، پریشان، افتاده، گریان، شکیبا … میباشد.
تمهای اصلی شعر دیوانی نیز به صورت شگفتیآوری در همه شاعران یکسان است از جمله: عشق ( با اشارات گریز ناپذیر به عشقی که در میان گل و بلبل و شمع و پروانه فرض طبیعت شده است) طبیعت (که موجود و ملموس نیست، طبیعت مینیاتورهای شرقی است، طبیعتی است مجازی) و دیگر، مضامین ماوراءالطبیعة اسلامی و آنگاه مرگ و جبری گری و بدبینی.
همان اندازه که طبیعت ادبیات دیوانی مجازی است باید گفت که ششصد سال در قلمرو این ادبیات دلبری، (بدون توجه به حقایق زندگی با او صاف قرار دادی و زیبائی مینیاتوری خود) فرمان راند که سرو قد، ماه روی، نرگس، چشم، کمان ابرو، تیر مژگان، نقطة دهان، لعل لب، موی میان بود…
سبک شعر دیوانی ساده نیست وصول به معنی اصلی آن نیازمند دانستن مقدماتیست و در گرو گشودن رموز آن به سر انگشت تجربه و مهارت، همان مهارتی که پرفسور دکتر علی نهاد تارلان سالهای سال است با حوصله و شکیبائی به منشی دانشجو (که رنج خواندن منتهای کهن را بر خود هموار میسازند و بار دیگر الفبای کهن عربی – ترکی را میآموزند) یاد میدهد، مهارتی که در ترکیة امروز بسیار کمیاب شده و تخصصی که جز پروفسور تارلان، دانشوران انگشت شماری بدان دست دارند.
در اینجا باید هب خواننده ایرانی هشدار داد که فریفتة شباهت ظاهری نظم فارسی و شعر دیوانی نگردند و به یاد داشته باشند که سبک پیچیدة هندی در ادبیات دیوانی ترکی، زمینة مساعدی برای رشد و گسترش یافته و پیچیدهتر شده است.
بیشتر اشعار دیوانی ترک به نظر کسانی که با شعر فارسی آشنایند در برخورد اول گنگ میآید. حتی انس با نمونههای فارسی سبک هندی نیز همة معما را حمل نمیکند. زیرا این سبک در دست سخن پردازان ترک مقید به قیود تازهئی شده است.
در این میان یک سلسله قراردادها و سیستمهای تفسیر و تعبیر خاصی به وجود آمده که برای پی بردن به مضمون و معنی ابیات نظم دیوانی، ناچار باید بر آنها اطلاع یافت.
باری پس از آنکه دوران خواجه دهانی نخستین شاعر دیوانی به سر آمد به علت زوال دولت سلجوقیان، چنانکه گذشت، ریشة این نهال نو رسیده نیز خشکید. به ظهور آل عثمان باز زمینه برای رستاخیز ادبیات دیوانی آماده گردید. این بار شاعری به نام خواجه مسعود، معمار این کاخ بود. او با ترجمة بخشهائی از بوستان سعدی طبع آزمائی کرد زبان وی هنوز فاصله زیادی از زبان تودة مردم نداشت. در جائی که سعدی گفته بود:
چو بینی یتیمـی سر افکنده پیش
مده بوسه بر روی فرزند خویش
او چنین سرود:
Yetimi goricek yere depmelgil,
And karsi ogancigin opmegil
لیکن این فاصله به سرعت در نور دیده شد؛ به زودی ادبیات مطنطن شعر دیوانی به جای این سخنان که هنوز آهنگ صدای مردم کوچه وبازار در آنها معکس است نشست. به دنبال پیشاهنگان، دیگران فرا رسیدند. شمارش نامهای همة گویندگان شعر دیوانی اگر هم میسر باشد به دفترها نمیگنجد. برای اینکه خوانندگان را فیالجمله آشنائی به دست آید تنها به ذکر نام پیشروان و ستارگان قدر اول و دوم این سبک بسنده میکنیم و نام استادان بزرگ و مسلم را باخطی درشتتر از دیگران مشخص میسازیم:
در قرن چهاردهم: نسمی، احمدی، قاضی برهانالدین
در قرن پانزدهم: شیخی، احمد پاشا، نجاتی بیگ
در قرن شانزدهم: فضولی، باقی، خیالی بیگ، روحی بغدادی.
در قرن هفدهم: نفعی، نایی، شیخالاسلام، یحیی افندی، نائلی، نشاطی.
در قرن هیجدهم: ندیم، شیخ غالب، نحیفی، قوجه راغب پاشا، فاضل اندرونی.
در قرن نوزدهم: واصف اندرونی و عزت ملا.
ادامة «ادبیات دیوانی» بدون وجود دبدبة اشرافی و شرایط پر زرق و برق و شکوه درگاه جهان گشایان ممکن نبود. به همان نسبت که نقش و نگار کاخهای «دوران لاله» رنگ باخت سرود این نغمه پردازان برج عاج نشین نیز به خاموشی گرائید. از آن همه هیاهو و گیرودار تنها یادی به دفترها و انعکاسی در دیوانها از جمله دیوان «نائلی» به جای ماند.