آورده اند که : شير و گرگ و روباهي ، با هم پيمان بستند و براي شکار به کوهستان رفتند . شير بر آنها منت گذاشت و با آنها همراه شد و روباه و گرگ نيز در رکاب شير حرکت کردند . آنان موفق شدند گاو وحشي ، بز و خرگوشي چاق را شکار کنند . آنها جانوراني را که شکار کرده بودند ، با چنگ و دندان به بيشه اي که پناهگاه آنان بود ، بردند . لاشه شکارها را درميان بيشه انداختند تا درباره تقسيم آنها تصميم گيري کنند . گرگ و روباه که خود نيز در شکار آن جانوران سهمي داشتند ، طمع در گوشت جانوران شکار شده کردند . آنها نزد خود پنداشتند که شير ، سهم آنها را به درستي و از روي عدل و انصاف مي دهد .
شير که به انديشه آنها پي برده بود ، در ابتدا سکوت کرد و چيزي نگفت و رازشان را فاش نساخت . شير که از طمع گرگ و روباه آزرده خاطر شده بود ، با خود انديشيد که : " آنان به جرم نشناختن منزلت شاهي چون شير و اين تصور باطل که شاه هم چون بندگانش خسيس است ، بايد ادب شوند . آنان قدر عطاهاي بزرگ منشانه مرا ندانسته اند و بايد سزاي طمع کاري و بد گماني خود را بدهند . " اما شير با همه اين انديشه ها ، ظاهري خندان داشت و قهر و کين خود را آشکار نکرد . با خود گفت که اين دو موجود طمعکار و قدر ناشناس ، بايد سزاي گستاخي خود را ببينند . آنچنان درسي به آنها بدهم که براي هميشه به يادگار بماند .
شير رو به گرگ کرد و گفت : " اي گرگ ، به نيابت از من ، اين جانوران شکار شده را قسمت کن و به اين وسيله به ما عدالت را بياموز . "
گرگ اطاعت کرد و در جواب شير گفت : " گاو وحشي فربه و بزرگ ، سهم شير بزرگ با فرّ و شکوه است و بز که جانوري ميانه است ، سهم من باشد ، و خرگوش نيز سهم روباه / تا تناسب و عدالت رعايت شود . "
شير که از سخنان گرگ عصباني شده بود ، گفت : " تو که يک جانور بي ارزش هستي ، چگونه جسارت مي کني خودت را با من مقايسه کني و خود را در رديف من قرار دهي ؟ " سپس به گرگ دستور داد تا جلوتر بيايد . وقتي گرگ به شير نزديک شد ، شير با يک ضربه او را پاره کرد و کشت .
پس از آن ، شير روي خود را به روباه کرد و گفت : " اي روباه ، تو اين شکارها را قسمت کن . "
روباه که از كشته شدن گرگ ، عبرت گرفته بود ، پس از آنکه سپاس خود را دربرابر شير به جا آورد ، گفت : " اي شير ، اين گاو فربه براي ناهار شما / و بز براي عصرانه تان / و خرگوش هم براي شام سلطان باشد . جز تو اي شير ژيان ، هيچکس را از آنها سهمي نيست .
شير از اين پاسخ روباه شادمان شد و از روباه پرسيد که : " اي روباه اين دادگري را از چه کسي آموخته اي و از کدام معلم اين تجربه و انصاف را فرا گرفته اي ؟ "
روباه گفت : " از گرگي که هم اکنون به سر پنجه قدرت شير دريده شد و از پاي درآمد ، فهميدم که هرچه شکار شود و هرکه شکار کند ، جز سلطان وحوش كسي شايسته آن نيست و جز شير كسي از آن سهم ندارد . شير از زيرکي روباه و تسليم و ارادت او خوشحال شد و گفت : " اکنون اي روباه عاقل ، چون تو خود را هم رتبه ما ندانستي و خويش را نيست انگاشتي تا زماني که زنده اي ، يار و ياور مايي . تو از سهم خودت گذشتي تا خوراک يک روز ما بي کم و کاست آماده شود . به پاس اين کار تو ، همه جانوران شکار شده از گاو وحشي و بز و خرگوش را به تو مي بخشم . تو نزد من گرامي هستي . چراکه از گرگ خودپسند پند گرفتي و آن را بکار بستي . روباه خداوند بزرگ را سپاس گفت و شکر کرد که شير بعد از گرگ او را خوانده است و با خودش گفت : " خدا به من رحم کرد . اگر شير ابتدا از من خواسته بود که شکارها را قسمت کنم ، مانند گرگ هلاک مي شدم . چه خوب شد که از بي احتياطي و سوء تدبير و طمع خام آن گرگ ، پند گرفتم و از مهلکه جستم .
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست) /عنکبوت20