پاسخ به:بانک مقالات زیست شناسی
به منظور بررسي اثر گرسنگي بر پاره اي از ويژگيهاي مورفولوژيكي (وزن و طول بدن، شاخص وضعيت، وزن كبد، شاخص كبدي، چربي شكمي و رطوبت) و هماتولوژيكي (گلوكز، پروتئين، كلسترول، كورتيزول و هماتوكريت) قزل آلاي رنگين كمان آزمايش حاضر انجام شد. بر همين اساس دو گروه 45 تايي ماهي با ميانگين وزني 20±140 گرم در دو حوضچه سيماني با عنوان گروه گرسنه و گروه شاهد (تغذيه شده) رها سازي گرديدند. گروه شاهد با يک خوراک تجاري به ميزان 1.7 درصد وزن بدن در روز تغذيه شد. نمونه برداري از هر دو گروه آزمايشي براي اندازه گيري ويژگيهاي مورفولوژيک و هماتولوژيک به ترتيب در شروع آزمايش و به فواصل 10روزه (در طول 60 روز) از هر گروه آزمايشي به طور جداگانه انجام شد. نتايج نشان داد كه طول دوره گرسنگي بر وزن و طول بدن، وزن كبد و شاخص كبدي ماهي اثر معني داري داشته است .(P<0.05) از نظر صفاتي مانند چربي شكمي، رطوبت و ضريب چاقي اختلاف معني دار بين گروه شاهد و گرسنه به دست نيامد. گرسنگي همچنين اثر معني داري بر ميزان گلوكز و كورتيزول خون نشان داد(p<0.05) ، در حالي كه از نظر ميزان پروتئين خون اختلاف معني دار بين دو گروه مشاهده نگرديد.(P>0.05) از طرف ديگر ميزان هماتوكريت خون تفاوت معني داري را در پايان دوره آزمايش بين گروه گرسنه و تغذيه شده نشان داد.(P<0.05) علي رغم کاهش ميزان کلسترول در مراحل اوليه گرسنگي، اختلاف معني داري از اين نظر بين دو تيمار در انتهاي دوره مشاهده نگرديد. در مجموع نتايج به دست آمده حاكي از وجود همبستگي بين گرسنگي و پاره اي از صفات مورفولوژيكي و هماتولوژيكي مي باشد. اين همبستگي بين صفات مورفولوژيكي به مراتب آشكار تر از صفات هماتولوژيكي است كه با توجه به پتانسيل و قدرت هومئوستازي خون ميتواند قابل توجيه باشد.
نسخه قابل چاپ
مدوزهاي مرجانيان در اكثر نقاط دنيا شناسايي شده اند اما در آسيا، از جمله ايران، مطالعات گسترده در اين زمينه انجام نگرفته است. در اين تحقيق سعي شده است كه گونه هاي مدوزهاي شاخه مرجانيان در خور دورق و غزاله شناسايي و معرفي شوند. براي اين منظور نمونه برداري به صورت ماهانه از مهر ماه 1384 تا شهريور 1385 با استفاده از تور پلانکتون با چشمه تور 300 mm به صورت مايل از نزديکي کف تا سطح با زاويه ° 45 انجام شد و با کمک صيادان محلي مدوزهاي بزرگ جهت شناسايي جمع آوري گرديد. نتايج شامل شناسايي دو رده، 4 راسته، 11 خانواده، 13 جنس و 14 گونه مي باشد كه به شرح زيرمعرفي مي گردند: carolinae Phialucium، kambara Eirene، Andromeda Cassiopea، Rhizostoma sp، hexanemalis Eirene، tetraphylla Liriope، disper Diphyes، Phialella sp، Aequorea parva، Eutima levuka، Obelia sp، Octophialucium indicum، Octophialucium medium، Lensia subtiloides، Catostylus perezi، Diphyes chamissonis. با استفاده از روش آناليز واريانس اثرات ماه و ايستگاه بر فراواني مدوزها مورد بررسي قرار گرفت. نتايج نشان مي دهدكه تعداد مدوزها در ماههاي مختلف به طور معني داري با يكديگر متفاوت هستند.
تخصص يابيهاي ساختار شنوايي به خصوص گوش مياني امکان دريافت فرکانسهاي مختلف را فراهم مي کند. در اين مطالعه ريخت شناسي خارجي و ساختار دروني کپسول شنوايي با استفاده از تکنيکهاي بافت شناسي و ميکروسکوپ الکتروني در سه گونه جنس Meriones شامل M. libycus, M. crassus, M. persicus مورد بررسي قرار گرفت. نتايج نشان مي دهند که از يک سو حجم کپسول شنوايي درجنس Meriones افزايش يافته است که اين افزايش در گونه هاي M. crassus, M .libycus که داراي زيستگاه بياباني هستند بيشتر مي باشد، و از سوي ديگر گوش مياني داراي تقسيماتي است که باعث ايجاد حالت پنوماتيزاسيون (حجره دار شدن) شده است. پنوماتيزاسيون در بخش تيمپانيک گونه هاي بياباني اين جنس بيشتر است. همچنين استخوانچه هاي گوش مياني در اين جنس داراي حجم بيشتر و سختي کمتر مي باشند که همراه با پنوماتيزاسيون گوش مياني امکان دريافت فرکانسهاي بالاتر را فراهم مي کند. افزايش فرکانس دريافتي احتمالا در جهت فرار از شکارچي، بازگشت به لانه و جفت يابي ايجاد شده است.
کشت قطعات نخاع پستانداران يکي از تکنيکهاي مهم براي مطالعه آسيبهاي نخاع، ارزيابي قابليت حيات و همچنين مكانيسمهاي دخيل در مرگ سلولي مي باشد. هدف از اين پژوهش با تاکيد بر ايجاد يک مدل آزمايشگاهي (in vitro) راي کشت قطعات نخاع، ارزيابي قابليت حيات قطعات تازه تهيه شده و قطعات کشت شده نخاع با استفاده از سنجش5 – dipheny1 tetrazolium bromide)] ، [thiazol – 2 – y1 (- 2است. در اين تحقيق، ناحيه سينه ايي نخاع موشهاي بالغ به وسيله دستگاه قطعه كننده بافت (tissue chopper) به طور عرضي به قطعات 300 تا 600 ميکروني بريده شد. اين قطعات به دو محيط کشت مختلف (واجد سرم و فاقد سرم) انتقال يافت و براي زمانهاي مختلف انکوبه شدند. سپس با استفاده از روش MTT قابليت حيات آنها سنجش گرديد. نتايج نشان داد که پس از 24 ساعت، قطعات کشت شده 400 ميکروني به طور معني داري (P<0.01) قابليت حيات بيشتري را نسبت به قطعات نازكتر و ضخيم تر نشان دادند. همچنين در اين زمان، قطعات كشت شده در محيط واجد سرم افزايش معني داري (P<0.001) را در قابليت حيات نسبت به قطعات مشابه در محيط کشت فاقد سرم نشان دادند. نتايج حاصل از سنجش کيفي MTT همچنين بيانگر شدت رنگ در ماده خاکستري و سفيد در قطعات تازه تهيه شده (لحظه صفر) بود، در حالي که بعد از گذشت 24 ساعت شدت رنگ در اين قطعات و بخصوص در قطعات كشت شده در محيط فاقد سرم كاهش يافت. نتايج حاضر پيشنهاد مي کند که سنجش MTT يک روش مفيد براي ارزيابي قابليت حيات قطعات نخاع موش بالغ است و علاوه بر آن ضخامت قطعات و حضور سرم در محيط کشت مي توانند قابليت حيات اين قطعات را مورد تاثير قرار دهند.
براسينواستروئيدها گروهي از هورمونهاي گياهي با اثرات ضد تنشي هستند. اثر 24 - اپي براسينوليد روي محتوي آبي و سطح برگ، پراکسيداسيون ليپيد، نشت يوني، مقدار پروتئين و اتيلن توليد شده در گياهان کلزا (Brassica napus L. cv. Fusia) تحت تنش کم آبي مورد بررسي قرار گرفت. گياهان مورد نظر در گلدانهاي حاوي شن، رس و خاک برگ ( به نسبت 1:1:1) کاشته شده و برگهاي گياهان يک، دو و سه هفته بعد از جوانه زني با محلول 7-10 مولار از 24- اپي براسينوليد که حاوي تويين 0.01 Tween 20)درصد) بود، محلول پاشي شدند. گياهان شاهد با آب دو بار تقطير حاوي تويين -20 ( 0.01درصد) تيمار گرديدند. يک ماه بعد از جوانه زني برداشت انجام گرفت. مقدار افزايش پراکسيداسيون ليپيد و نشت يوني تحت تنش کم آبي در تيمار با 24 - اپي براسينوليد کاهش معني داري داشت که نشان دهنده کاهش مقدار خسارت اکسيداتيو در اين گروه مي باشد. مقدار پروتئين، محتوي آبي و توليد اتيلن در تيمار با - 24اپي براسينوليد به طور معني داري افزايش يافت. سطح برگ در طي تنش کم آبي کاسته شد ولي تغيير قابل توجهي در سطح برگ در گياهاني که تحت تنش کم آبي بودند ولي با 24- اپي براسينوليد تيمار شده بودند، مشاهده نشد. حاصل آنکه تيمار گياهان با 24- اپي براسينوليد خسارت اکسيداتيو ناشي از تنش کم آبي را کاهش داد.
در اين آزمايش دانه هاي ازگيل ژاپني در يک آزمايش فاکتوريل با طرح کاملا تصادفي در حضور و بدون حضور جبرلين و تحت زمانهاي مختلف (0،2 ، 4، 6 هفته) سرمادهي کاشته شدند و سرعت جوانه زني و رشد بعدي دانه رست آنها مورد مقايسه قرار گرفت. پس از 3، 4، 5 و 6 هفته بعد از كاشت، در همه تيمارهاي سرما ديده با زمانهاي مختلف (2،4، 6 هفته) به طور معني داري جوانه زني بيشتر از دانه هاي سرما نديده و يا تيمار شده با جبرلين به تنهايي بود. تيمارهاي GA3 و سرمادهي مرطوب به تنهايي يا توام به طور معني داري خصوصيات گياهچه از جمله طول گياهچه، قطر ساقه، سطح برگ، وزن خشك ريشه، وزن خشك كل و محتواي كلروفيل كل برگ را در مقايسه با شاهد بهبود بخشيد. افزايش دوره سرمادهي مرطوب فراتر از 4 هفته هيچ اثر معني داري روي مشخصات دانه رست نداشت. تيمار 4 هفته سرمادهي، سطح برگ، وزن خشك ريشه، وزن خشك كل گياهچه را به طور معني داري بيش از تيمار 2 هفته سرمادهي تحريك كرد. اما در مقابل طول گياهچه و محتواي كلروفيل را كاهش داد . تاثير GA3 بر تقويت بنيه استقرار گياهچه و رشد بعدي آن به مراتب كمتر از پريودهاي سرمادهي مرطوب بود. در کل تيمار سرما دهي مرطوب براي 2 يا 4 هفته و پس از آن فرو بردن دانه ها در محلول 500 ppm جبرلين بهترين تيمار براي تحريك جوانه زني دانه هاي ازگيل ژاپني و همچنين بهبود خصوصيات دانه رستهاي اين گياه پس از جوانه زني مي باشد.
ريحان (Ocimum basilicum L.) گياهي از تيره نعناع است که به عنوان يک گياه دارويي در طب سنتي ايران مورد استفاده قرار گرفته است. اسانس ريحان سرشار از ترکيبات فنيل پروپانوئيدي است و در درمان بيماريهايي چون سردرد، اسهال، سرفه، انگلهاي روده و ناراحتيهاي کليه داراي اهميت مي باشد. آنزيم اوژنول- O -متيل ترانسفراز(EOMT) يک آنزيم کليدي در مسير ساخته شدن فنيل پروپانوئيدها است که با انجام عمل متيلاسيون، اوژنول را به متيل اوژنول تبديل مي کند. متيل اوژنول از ترکيبات اصلي فنيل پروپانوئيدها در اسانس ريحان است. در اين تحقيق، ميزان ترکيبات فنيل پروپانوئيدي و بيان ژن آنزيم EOMT در مراحل مختلف رشد ريحان بررسي شده است. پس از کاشت و رشد ريحان، گياهان در 5 مرحله از رشد شامل گياهچه، 10 برگي،50 برگي، قبل از گل دهي و گل دهي برداشت شدند. ترکيبات فنيل پروپانوئيدي به وسيله کروماتوگرافي گازي طيف نگار جرمي (GC/MS) شناسايي و سطح بيان ژن آن نيز با روش semi - quantitative RT - PCR بررسي شد. نتايج نشان داد که ترکيب شيميايي اسانس ريحان در طي دوره رشد رويشي و زايشي متغير بود و ميزان بيان ژن EOMT نيز در طي مراحل مختلف تفاوت داشت. با توجه به تغييرات ايجاد شده در ميزان فنيل پروپانوئيدها مي توان بخشي از اين تغييرات را ناشي از تغيير در سطح بيان ژن آنزيم EOMT در نظر گرفت.
تالاب پريشان درياچه دائمي با آب شيرين است که به وسيله چشمه ها و جريانهاي فصلي تغذيه مي شود و در 12 کيلومتري جنوب شرقي کازرون در استان فارس واقع شده است. در اين پژوهش مطالعه فلوريستيکي در اطراف تالاب پريشان انجام شد. بر اساس نتايج به دست آمده در منطقه 269 گونه متعلق به 204 جنس و 68تيره تشخيص داده شد. بزرگترين تيره در اين منطقه Asteraceae با 40 گونه است.. Poaceae با24 گونه،Papilionaceae با 20 گونه و Brassicaceae با 17 گونه در مراتب بعدي قرار دارند. جنس Convolvulus با 6 گونه بزرگترين جنس موجود در اين منطقه است، درحالي که Centaurea، Euphorbia و Plantago هر يک با چهار گونه و Amaranthus و Anthemis هر يک با سه گونه در مراتب بعدي هستند. بيشترين گونه هاي شناسايي شده در اين منطقه شامل 124 گونه (46.1 درصد) به ناحيه ايران - توراني تعلق دارند. تروفيتها با 59.1 درصد فراوان ترين شکل زيستي در اطراف تالاب پريشان مي باشند.
گياه مارگريت از تيره مرکبان و جزء گياهان زينتي فضاي سبز است و شاخه هاي بريده آن استفاده فراوان دارد. بررسي تکوين و تشريح مقايسه اي گلچه هاي زبانه اي و لوله اي گل آذين آن که از اهداف اين پژوهش است ميتواند الگوي مناسبي براي گونه هاي داراي گل آذين کپه اي باشد. غنچه هاي مارگريت در مراحل مختلف تکوين برداشت و پس از بررسي با استريوميکروسکوپ در FAA تثبيت شدند. برشهاي ميکروتومي پس از رنگ آميزي با هماتوکسيلين - ائوزين با ميکروسکوپ نوري مشاهده شدند. بررسي گل آذين و گلچه ها با ميکروسکوپ (SEM) انجام شد. نتايج نشان مي دهند که هنگام تحول مريستم رويشي ساقه به مريستم زايشي، ابعاد مريستم و رنگ پذيري آن افزايش يافته، مريستم ضمن مراحل تکوين به گلچه ها تغييرات ريختي از محدب به مسطح و تا حدي فرورفته را در محل گلچه هاي مرکزي پيدا ميکند که ناشي از رشد سريعتر سهم هاي گلچه اي حاشيه اي و فشار به سهم هاي مريستمي گلچههاي مرکزي ميباشد. در مراحل تکويني پيشرفته تر مريستم هر گلچه زبانه اي در حاشيه شروع به سهم بندي جديد مي کند و اجزاي هر گلچه را به وجود ميآورد. سه نوع گلچه زبانه اي شامل گلچه هاي نر - ماده، ماده و نازا مشاهده شدند كه همه داراي پنج پرچم با ميله هاي آزاد و بساکهاي پيوسته در قاعده هستند. مادگي داراي کلاله دو شاخه، خامه با سلولهاي ناهمگن، تخمدان يک خانه و تخمکها از نوع واژگون هستند. گلچه هاي لوله اي از حاشيه به مرکز مراحل تکويني خود را مي گذرانند. تعداد و وضع پرچمها و مادگي در آنها مشابه گلچه هاي نر - ماده زبانهاي است. دانه هاي گرده از نوع سه شيار - منفذي(Tricolporate) هستند. تکوين گرده ها در بساک ناهمزمان است و علاوه بر دانه هاي گرده يک و دو سلولي، تعدادي گرده هاي سه سلولي نيز در خانههاي گردهاي بساکها مشاهده ميشوند.
گوجه فرنگي از محصولات مهم زراعي است که مقاومت نسبي به شوري دارد(1.3<EC<6.1) ، ولي در محيط شور رشد و توليد گياه به طور چشمگيري کاهش مي يابد. گياهان ازطريق مکانيسمهاي مختلف بيوشيميايي قادر به تحمل شوري هستند، راههايي که به نگهداري و حفظ آب و نيز حفظ هم ايستايي يونها کمک مي نمايد. يکي از ساز و كارهاي ايجاد سازگاري با تنش شوري، ساختن مواد فعال اسمزي (نظير پرولين) و تجمع آنها به ويژه در سيتوپلاسم سلولها مي باشد. از طرف ديگر، حضور يون کلسيم نيز مي تواند موجب بهبود عوارض نامطلوب حاصل از شوري شود. در تحقيق حاضر به منظور بررسي تاثير کلسيم بر بهبود آسيبهاي ناشي از شوري آزمايشي به صورت فاکتوريل در قالب طرح کاملا تصادفي با سه تکرار انجام شد. گياهان گوجه فرنگي واريته موبيل در شرايط هيدرو پونيک و در محلول غذايي هوگلند کشت شدند. در اين آزمايش از محلولهاي کلريد سديم با هدايت الکتريکي 0، 8، 10، 15 و14 دسي زيمنس بر متر به عنوان سطوح مختلف شوري و از نمکهاي کلريد کلسيم و سولفات کلسيم 5 ميلي مولار، به عنوان منبع کلسيم استفاده شد. بخش هوايي گياه پس از 8 هفته جمع آوري گرديد، سپس وزن خشک بخش هوايي و ميزان پروتئينهاي محلول، قندهاي محلول، پرولين و عناصر معدني (سديم و پتاسيم) در برگها مورد سنجش قرار گرفت. بررسيها نشان داد که وزن خشك بخش هوايي با افزايش شوري (به ويژه در شوري 10 دسي زيمنس بر متر) کاهش معني دار مي يابد. همچنين افزايش شوري در همه سطوح شوري باعث افزايش معني دار مقدار پروتئينهاي محلول، قندهاي محلول و پرولين گرديد. از طرف ديگر با افزايش شوري مقدار سديم در برگ افزايش و مقدار پتاسيم، کاهش قابل توجه و معني داري نشان داد. تيمار با کلسيم با کاهش جذب سديم و افزايش جذب پتاسيم و همچنين تحريک سنتز و تجمع پرولين موجب بهبود معني دار رشد و کاهش اثرات نامطلوب شوري گرديد. اين احتمال نيز وجود دارد که کلسيم با تاثير بر پايداري و ساير خواص غشاء، از جمله نفوذپذيري آن، نقش بهبود دهنده خود را ايفا مي کند. بنابراين به نظر مي رسد که استفاده از کلسيم مي تواند يک راه حل ساده و اقتصادي براي جلوگيري از اثرات نامطلوب شوري در گياه گوجه فرنگي باشد.
عرضه پپتيدها روي سطح باکتريها کاربردهاي فراوان و مهيجي در بيوتکنولوژي و پزشکي دارد. فيمبريه باکتريها از جمله پيلي CS3 اشريشياکلي کانديداي مناسبي جهت ارايه اپيتوپها در سطح سلول باکتريايي است. مناطق مجاز اين پروتئين، با قابليت پذيرش پپتيدهاي خارجي بدون ايجاد تغييرات و اثرات قابل توجه در عملکرد و ساختار پروتئين، مي تواند براي وارد کردن پپتيد خارجي استفاده شود. در اين مطالعه مناطق مجاز زيرواحد اصلي (CstH) پيلي CS3 براي ورود پپتيدهاي خارجي به کمک روشهاي پيشگويي ساختار دوم پروتئين، ارزيابي وضعيت پروتئين از لحاظ احتمال بيان به صورت اينکلوژن بادي، تعيين منحنيهاي مسير آب دوستي پروتئين، تطابق توالي مورد بررسي با تواليهاي موجود در بانکهاي اطلاعات زيستي، ارايه مدلهاي ساختار سوم از پروتئين و آناليز مدلهاي حاصل از لحاظ مناطق قابل دسترس با نرم افزارهاي مربوطه، به ترتيب اسيد آمينه هاي 67 - 66، 101 - 100 و 110 - 109 پروتئين CstH بالغ، پيشگويي شدند. نتايج حاصل با يافته هاي آزمايشگاهي قبلي براي نمايش سطحي هگزاهيستيدين، پپتيد غني از سيستئين (قابليت اتصال به فلزات)، سم مقاوم به حرارت اشريشياکلي مولد انتروتوکسين(heat stable enterotoxin) و شاخص آنتي ژنيک انتروتوکسين NSP4 روتاويروس در سطح E. coli مطابقت دارد.
آميخته گري يکي از روشهاي سنتي اصلاح نژاد در فعاليتهاي مرتبط با آبزي پروري است. ارزيابي ويژگيهاي موجودات در فرآيندهاي جديد آميخته گري، جهت شناسايي و اثبات ماهيت آميخته آنها ضروري است. براي شناسايي افراد آميخته مي توان از روشهاي مختلفي نظير ويژگيهاي مورفومتريك و مريستيك، فيزيولوژيك، كاريولوژيك و مولكولي بهره جست. يکي از معتبرترين و پيشرفته ترين اين روشها، روش مولکولي است. در اين تحقيق، امكان استفاده از آغازگرهاي ريزماهواره براي بررسي صحت آميخته گري در نتاج حاصل از تلاقي مصنوعي جنس ماده قزل آلاي رنگين كمان Oncorhynchus mykiss و جنس نر ماهي آزاد درياي خزر Salmo trutta caspius مورد ارزيابي قرار گرفت. آغازگرهاي ريزماهواره Str151INRA، Str73INRA، Str85INRA، Str543INR،Str591INRA ، Strutta58 ،Strutta12،Ssa197 ، Ssa171 وOmyFgt1TUF انتخاب شده و الگوي ژنوتيپي والدين در آميزشهاي تك والدي (براي سه جفت مولد) از طريق واکنش زنجيره اي پليمراز براي هر يك از آغازگرها تعيين شد. از 10 جفت آغازگر،Ssa171 و Ssa197 فاقد جايگاه اتصال بر روي ژنوم بودند، ساير آغازگرها (بجز (OmyFgt1TUF فاقد پلي مورفيسم مناسب بين جفت مولدين بوده و يا حداقل يك باند مشترك را بين مولدين نشان دادند، لذا امكان استفاده از آنها براي بررسي صحت آميخته گري وجود نداشت. الگوي ژنوتيپي حاصل از آغازگر (OmyFgt1TUF) در مولدين قزل آلاي رنگين كمان ماده و ماهي آزاد درياي خزر نر و نتاج حاصل از آميخته گري آنها نشان داد كه نتاج توليدي، آميخته حقيقي بوده و توارث كاملي از باندهاي اختصاصي والدين را دارا هستند. اين تحقيق نشان داد كه استفاده از ريزماهواره ها مي تواند به عنوان شاخصي جهت بررسي صحت آميخته گري در دو گونه مهم از آزادماهيان تجاري ايران مورد استفاده قرار گيرد .
سلولهاي P19 جزء سلولهاي کارسينوماي جنيني موش هستند که مي توانند تحت القا با غلظت 7 – 10x5 مولار رتينوئيک اسيد به نورون تمايز يابند. اين رده سلولي مدل مناسبي براي بررسي اثر عوامل شيميايي مختلف بر روي رشد و تمايز نورونها به صورت تجربي محسوب مي شود. زهر زنبور عسل ترکيبات متنوعي دارد که مهمترين آنها مليتين، فسفوليپاز A2، آپامين و هيالورونيداز است. مطالعات نشان داده است که مليتين و فسفوليپاز A2 دو ترکيب اصلي زهر زنبور است که نقش مهمي را در تمايز نوروني در سلولهاي PC12 داشته و باعث افزايش رشد به بيرون نوريت مي شود. هدف اين تحقيق بررسي اثر توام زهر زنبور عسل و رتينوئيک اسيد در القا تمايز نوروني در رده سلولي P19 مي باشد. سلولهاي P19 با دانسيته 3x104 cell / ml را در محيط كشت ? - MEM حاوي سرمهاي 2.5 درصدFBS و 7.5 درصد CS كشت داده و در 37 درجه سانتي گراد و 5 درصدCO2 انكوبه شد. نتايج اوليه به دست آمده از بررسيهاي مورفولوژيکي اين تجربيات نشان داد که 6 روز بعد از تيمار سلولها با رتينوئيک اسيد با غلظت 5x10-7مولار در سلولها استطاله هايي ايجاد گرديد سپس سلولها به تدريج تا روز10 فنوتيپ نوروني را به دست آوردند ودر نهايت در روز يازدهم همه سلولها دچار نكروز كامل گرديدند. سلولهاي P19 كه با زهر زنبور با غلظتهايmg/ml 1 و 3 تيمار شده بودند، در روز ششم بعد از تيماراستطاله هايي را ايجاد کردند و اين سلولها کم کم ويژگيهاي نوروني پيدا کرده و تا روز دهم بر طول زايده ها اضافه گرديد و در نهايت در روز 11 همه سلولها دچار نكروز كامل گرديدند. در سلولهايي که رتينوئيک اسيد و زهر زنبور با هم اثر داده شده بودند نتايج مشابهي با آزمايشات فوق ديده شد ولي ميزان تمايز نسبت به دو گروه قبلي بالاتر بود.
تنش سرما يكي از عوامل محيطي است كه منجر به بروز تنش اکسيداتيو و تغييرات فيزيولوژيكي، مورفولوژيكي و بيوشيميايي در سلول و در مجموع در گياه مي شود. طي تنش سرمايي، گونه هاي فعال اكسيژن در اندامكهاي مختلف سلولي توليد و هر كدام با بر همكنش با مولكولها و ماكرومولكولها، باعث ايجاد تغييراتي در متابوليسم سلول و نهايتا در گياه مي شوند. تنش سرمايي در مورد گياهان بومي مناطق گرمسيري از جمله سويا بسيار اثر گذار بوده و در بسياري از موارد، حيات گياه را به مخاطره مي اندازد. گياه سويا در برخي از مناطق كشور (با آب و هواي معتدل) كشت مي شود و گاهي در اواسط بهار و اوايل پاييز قبل از برداشت محصول سويا، بروز سرماي ناگهاني باعث وارد آمدن خسارات فراواني به اين گياه مهم اقتصادي مي گردد، در مطالعه حاضر، اثر دماهاي پايين و پيش تيمار سرما بر كارآيي تنفسي و محتواي كلروفيلي اين گياه در شرايط تنش سرما بررسي مي گردد. در اين تحقيق، گروهي از دانه رستهاي 10 تا 12 روزه سويا به دماي 15 درجه سانتي گراد (پيش تيمار سرما) منتقل شده و به مدت 24 ساعت در اين دما قرار گرفتند و گروه ديگر همين طول زماني را در دماي 25 درجه سانتي گراد سپري كردند. پس از اين مدت هر دو گروه گياهي به دماي 4 درجه سانتي گراد (تنش سرما) منتقل شده و مدت زمان 24 ساعت را در همين دما گذراندند. نهايتا تمام گياهان دماي 25 درجه سانتي گراد (مرحله بهبودي) را به مدت 24 ساعت تجربه كردند. هر 24 ساعت يكبار و به همراه گروه شاهد ، نمونه برداري انجام شد. ميزان تنفس و مقادير كلروفيلهاي a و b و كاروتنوئيدها و پرولين اندازه گيري شد. با توجه به مشاهدات، گياهاني كه پيش تيمار سرما را تجربه كرده بودند، توانايي مقاومت در برابر دماي 4 درجه سانتي گراد را داشته ولي گياهاني كه اين پيش تيمار را تجربه نكرده بودند با قرار گرفتن در دماي 4 درجه سانتي گراد، توان زيستي آنها به ميزان قابل توجهي كاهش يافت. در مرحله بهبودي نيز گياهان پيش تيمار ديده سريعتر و بهتر از گياهان گروه دوم به شرايط طبيعي بازگشتند.