پاسخ به:بانک مقالات زیست شناسی
مطالعه حاضر در راستاي تکميل تحقيقات تاکسونوميکي قبلي روي دوجورپايان آبهاي شيرين ايران، در استانهاي آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي و اردبيل است. بررسي نمونه ها در ايستگاههاي مختلف اين استانها نشان داد که همه نمونه ها متعلق به خانواده Gammaridae هستند، دو جنس از اين خانواده که در اين مناطق يافت شدند Gammarus و Obesogammarus بودند. گونه Obesogammarus turcarum منحصر به حوضه آبريز خزري است و در طول رود ارس مشاهده شد. از گروه گونه اي Gammarus pulex سه گونه G. komareki, G. lacustris و G. paricrentus مشاهده شدند. نتايج نشان داد که گونه G. komareki گونه غالب منطقه است. از ديد جغرافياي جانوري، گونه G. komareki در آسياي صغير و G. lacustris درشمال آمريکا، اروپا، و آسيا توزيع دارد و در مقايسه با اين دو گونه G. paricrentus بومي ايران محسوب مي شود و در يکي از ايستگاههاي نمونه برداري به صورت همجا با G. lacustris مشاهده شد.
نسخه قابل چاپ
تالاب انزلي و به تبع آن منطقه حفاظت شده سياه كشيم طي سالهاي 1929 تا 1999 دستخوش تغييرات قابل توجهي شده است. عمده اين تغييرات شامل كاهش يا افزايش عمق آب و نيز تغييرات ناشي از مديريت انسان بوده است كه احتمالا تاثير جدي بر ساختار اكولوژيكي اين اكوسيستم گذاشته است. شناسايي الگوهاي اكولوژيكي حاكم بر اين اكوسيستم، خصوصا در ارتباط با تنوع گونه هاي گياهي و عوامل موثر در استقرار آنها، هدف عمده اين مطالعه بوده است. نتايج اين پژوهش نشان داد كه عمق آب در شكل دهي ساختار تيپ هاي رويشي گياهان و نحوه استقرار آنها موثر مي باشد و توزيع سه تيپ عملكردي گياهي (برآمده ازآب، شناور و غوطه ور) در ارتباط با شيب عمق آب مي باشد شامل: باتلاق جگن - گراس و ني زارهايي است كه مکانهاي با آب غني تر و كم عمق تر را اشغال مي نمايند در حاليكه گياهان غوطه ور به طور عمده در بخشهاي عميق تر تالاب غلبه داشته و گونه هاي شناور مانند Trapa natans در عمق هاي متوسط پراكنش دارند. بنابراين، اگر مديريت حفاظت به دنبال حفظ تنوع گونه هاي گياهي و جانوري است بايد گستره وسيع تغييرات عمق آب در تالاب را همواره مورد توجه قرار دهد. در صورتي كه عوامل محيطي و مديريت انسان به نحوي عمق آب را در اين منطقه حفاظت شده تحت تاثير قرار دهد، ساختار تنوع گياهي نيز به شدت تحت تاثير قرار خواهد گرفت.
در فون عنکبوت هاي ايران تاکنون به حضور جنس Steatoda از خانواده Theridiidae اشاره نشده است. در اين مطالعه براي نخستين بار به تاکسونومي گونه گزارش نشده teatoda paykulliana (Walckenaer, 1806) از اين جنس پرداخته شده است. اين گونه در اروپا، شمال افريقا و خاور ميانه پراكنده شده است، در اين مطالعه توصيف نمونه هاي نر و ماده اين گونه به همراه نكات تاكسونوميك ضروري ارايه شده است.
آبسيزيك اسيد (ABA) يك هورمون تنشي است كه در سازگاري هاي گياه به محيط هاي تحت تنش، داراي نقش هاي متفاوتي است. افزايش ABA بافت برگ، خروج آب از گياه را از طريق بستن روزنه ها كاهش مي دهد. به منظور بررسي تاثير تنش خشكي بر تغييرات ABA بافت برگ و مقاومت روزنه اي نخود، آزمايشي در شرايط گلخانه انجام گرفت. سه ژنوتيپ مقاوم شامل ICCV93040، MCC13 و MCC10 و دو ژنوتيپ حساس به خشكي شامل MCC120 و MCC180 در دو شرايط تنش خشكي و رطوبت کافي در لوله هاي پلاستيكي (cm12 ´ 50) حاوي شن شسته شده رشد نمودند و از محلول غذايي هوگلند براي تغذيه گياهان استفاده شد. ميزان رطوبت شن، در تيمار شاهد در حد ظرفيت زراعي و در تيمار تنش 25% ظرفيت زراعي بود. غلظت ABA بافت برگ توسط دستگاه HPLC تعيين شد. تنش خشكي تاثير معني داري بر غلظت ABA بافت برگ داشت و با افزايش مدت زمان قرارگيري گياه در معرض تنش تا زمان گل دهي غلظت ABA افزايش و پس از آن به دليل پير شدن برگها غلظت ABA كاهش يافت. ژنوتيپ هاي مورد بررسي از نظر تجمع ABA و مقاومت روزنه اي تفاوت نشان دادند. بيشترين و كمترين تجمع ABA به ترتيب در ژنوتيپ مقاوم به خشكي MCC13 و ژنوتيپ حساس به خشكي MCC120 با مقادير 3 ng g-1 (fw) و 29 مشاهده شد كه يك اختلاف 10 برابري است. تنش خشكي مقاومت روزنه اي برگ را در ژنوتيپ هاي مقاوم و حساس به خشكي هر دو نسبت به تيمار شاهد افزايش داد. اما در هر دو تيمار مقاومت روزنه اي در ژنوتيپ هاي مقاوم بيش از ژنوتيپ هاي حساس بود. همبستگي معني دار و مثبتي بين غلظت ABA و مقاومت روزنه اي برگ در شرايط تنش خشكي مشاهده شد (r=0.87) اما در شرايط رطوبت کافي رابطه فوق معني دار نبود (r=0.21).
هدف مطالعه پيشنهادي پيشگويي کلاسهاي ساختاري پروتئين ها در دو وضعيت (تمام آلفا و تمام بتا) با استفاده از روش مدل سازي ترکيبي دو مرحله اي با شبکه عصبي مصنوعي (ANN) و مدل لوجستيک رگرسيون (LRM) است. ساختار شبکه و فرايند آموزش طولاني، کاربرد آن را در تمام زمينه ها محدود کرده است. پيشگويي کلاسهاي ساختاري پروتئين ها روي يک سري داده (n=104) از پروتئين هاي غير همولوگ تک دومين کروي اجرا شد. پارامترهاي معنا دار آماري در مدل لوجستيک رگرسيون فراواني تکي اسيد آمينه هاي والين و گليسين همچنين فراواني ترکيبات دوتايي ليزين-پرولين، ايزولوسين-سرين، گلوتامين- سرين و گلوتامين- پرولين بودند. در بين ترکيبات سه تايي نيز تنها فراواني ترکيب آسپاراژين- لوسين- آسپارتيک اسيد معنادار بود. پيشگويي کلاسهاي ساختاري در دو وضعيت (تمام آلفا و تمام بتا) تنها بر اساس هفت شاخص ساختاري معني دار به عنوان متغير هاي ورودي از بين 642 متغير ساختاري 88% کارايي نشان داد. در اين مطالعه، هر دو شاخص وابسته به آستانه و غير وابسته (ROC) براي ارزيابي مدل استفاده شده است.
دودمان سلولي هيپوفيز موش صحرايي تحت عنوان GH3 و زير کلون آن GH3/B6 ويژه ترشح هورمون پرولاکتين و هورمون رشد ميباشند. اين سلولها بطور گسترده براي بررسي اثر مواد مختلف روي ترشح پرولاکتين به صورت “in vitro” بکار مي روند. محيط کشت مـورد استفاده براي اين سلولها، Ham’s F12 حــاوي 2.5% سرم جنين گاو و 15% سرم اسب مي باشد. زمان دو برابر شدن سلولها 30 تا 52 ساعت است که به کيفيت سرم مورد استفاده بستگي دارد مطالعات نشان داده اند که اسيد پکتيک يکي از عوامل افزايش دهنده مقدار ترشح پرولاکتين در اين سلول ها در انکوباسيون هاي کوتاه مدت مي باشد. انکوبه کردن سلولها با اسيد پکتيک به مدت 30 دقيقه شکل سلولها را تغيير داده، سلول ها شروع به گرد و برجسته شدن کرده و حالت ترشحي به خود گرفتند. اسيد پکتيک تاثيري در تعداد سلول ها نسبت به نمونه شاهد نداشت. محلول اسيد پکتيک، محيط کشت را اسيدي مي کند و باعث ايجاد شرايط نامطلوب براي سلول ها مي شود. براي رفع اين مشکل از محيط کشت حاوي Hepes به عنوان بافر براي ثبات pH استفاده شد ولي به مرور زمان شکل ظاهري سلول ها تغيير کرد و رشد آنها کاهش يافت. سلول ها گرد شدند، غشا آنها گرانوله شد و درصد سلول هاي زنده کاهش پيدا کرد. اين تغيير وضعيت سلول ها به دليل تشکيل هيدروژن پر اکسيد توسط Hepes مي باشد. براي طبيعي ماندن مقدار pH محيط کشت و خنثي نمودن اسيديته اسيد پکتيک از محلول NaOH استفاده گرديد که تاثيري بر سلول ها نداشت و بدينوسيله pH در حد 7.2 ثابت شد.
ازدياد برداشت ميكروبي نفت(MEOR) يكي ازكاربرد هاي مهم ميكروارگانيسم ها در صنعت نفت است. گونه هاي باسيلوس به طور گسترده اي به عنوان ارگانيسم هاي نمونه در طي تحقيقات MEORاستفاده مي شود. در اين مطالعه، جداسازي و شناسايي باكتري هاي توليد كننده بيوسورفكتانت مورد ارزيابي قرار گرفته است. 60 سويه از باسيلوس ها از مناطق آلوده به ذخاير نفتي نظير مسجد سليمان و پالايشگاه نفت تهران جداسازي شدند. در بررسي توانايي سويه هاي جدا شده مولد بيوسورفكتانت، تست هموليز، اموليسفيكاسيون، كاهش كشش سطحي انجام شد. همچنين تاثير pHهاي مختلف، غلظت هاي نمكي، دما و منابع مختلف كربن و نيتروژن را در رابطه با توليد بيوسورفكتانت مورد ارزيابي قرار گرفت. از بين سويه هاي جدا شده، دو سويه (P1 و L2) بيشترين تحمل نمك را از خود نشان دادند (%8) همچنين سويه هاي فوق در توليد بيوسورفكتانت بيشترين راندمان را از خود بروز داشته، به طوري كه توانستند كشش سطحي محيط رابه ترتيب از 69mN/m به 30 و29mN/m كاهش دهند. بيوسورفكتانت اين دو سويه عمدتا از جنس ليپوپروتئين است.اين سويه ها (P1 و L2) همچنين قادر به امولسيفيه كردن نفت خام بودند به طوري كه نتايج تست امولسيفيكاسيون آنها به ترتيب 91 و 90% بود آنها به وسيله روش هاي مورفولوژيكي و تست هاي بيوشيميايي با استفاده از كتاب رده بندي سيستماتيك باكتري ها Bergeys و همچنين تكنيك 16SrRNA شناسايي گشتند. اين سويه ها با تقريب 99%و97 % متعلق به Bacillus licheniformis و Bacillus subtilisبودند. بهترينpH و دما براي توليد بيوسورفكتانت توسط سويه هاي فوق به ترتيب 6.8 و 37oCمي باشد. همچنين بهترين منبع كربن، نفت خام و بهترين منبع نيتروژن نيترات سديم بود. به نظر مي رسد اين سويه ها براي ازدياد بر داشت ميكروبي نفت به صورت EX-Situ كانديد بسيار مناسبي باشند.
اثر محيط هاي كشت و غلظت هاي متفاوت بنزيل آمينوپورين (BAP) در تشكيل مستقيم شاخساره نابجا بر روي رويان هاي جداكشت كاج تهران (Pinus eldarica) مورد مطالعه قرار گرفت. تجزيه آماري داده هاي بدست آمده اثر معني دار نوع محيط كشت و غلظت BAP را در القاي مريستم هاي شاخساره نشان داد. در ميان محيط هاي كشت مورد استفاده، محيط كشت له پويوره (LP) داراي پنج ميلي گرم در ليتر BAP مناسب ترين اثر را در تشكيل شاخساره هاي نابجا داشت. توليد شاخساره بدون گذر از تشكيل بافت كالوس حدواسط، مستقيما بر روي جنين و عمدتا در پاي برگ هاي لپه اي مشاهده شد. مطالعات بافت شناختي نشان دادند كه توليد شاخساره با تشكيل مستقيم مريستم شاخساره و يا گرهك هاي شاخه زا در سطح رويان ها صورت مي گيرد. ساختارهاي مريستمي تشكيل شده داراي سازمان بافتي متعارف و قابل مقايسه با مريستم كاج ها در شرايط طبيعي بودند. روش آزمايشگاهي بدست آمده مي تواند براي مطالعات باززايي كاج تهران مفيد باشد.
اثر آرد دانه بادام زميني (Arachis hypogaea L. cv. Astaneh) و اجزاي مختلف آن بر رشد Streptomyces clavuligerus و توليد کلاولانيک اسيد در محيط کمپلکس داراي آردسويا، آرد مالت و نمک هاي معدني بررسي شد. بهترين غلظت آرد دانه بادام زميني براي رشد S. Clavuligerus و توليد کلاولانيک اسيد به ترتيب 5 و 1 گرم بر ليتر بوده، که به ترتيب موجب %35 و %40 افزايش بيوماس و توليد کلاولانيک اسيد شده است. بيشترين توليد کلاولانيک اسيد در محيطهاي حاوي آرد دانه بادام زميني، کنجاله بادام زميني، روغن بادام زميني، گليسرول، کنجاله بادام زميني + گليسرول، بخش پروتئيني بادام زميني + گليسرول و محيط کشت شاهد به ترتيب 657، 391، 459، 463، 614، 668 و 467 (ميلي ليتر) بود. بيشترين توليد کلاولانيک اسيد در محيط هاي کشت حاوي پروتئين بادام زميني + گليسرول و آرد دانه بادام زميني به دست آمد که توليد کلاولانيک اسيد در اين محيط ها به ترتيب 43 و 40 درصد بيشتر از شاهد بود. نتايج پژوهش نشان مي دهد که آرد دانه بادام زميني و اجزاي مختلف آن منبع کربن و نيتروژن و يا تحريک کننده مناسبي براي توليد کلاولانيک اسيد هستند.
آهن از عناصر ضروري ولي کم مصرف گياهان مي باشد که فعاليت بسياري از آنزيمهاي گياه را تحت تاثير قرار مي دهد. در اين بررسي، گياه ريحان (Ocimum basilicum) در مرحله رويشي به مدت 6 روز با 21 ppm آهن تيمار شد. در اين مدت رشد گياه اندازه گيري شد و پس از جمع آوري اندام هوايي، اسانس آن مورد ارزيابي قرار گرفت. نتايج بدست آمده نشان داد که رشد گياهان تيمار شده با آهن در مقايسه با گروه شاهد به شدت کاهش يافت. ترکيب غالب در گروه شاهد به ترتيب متيل کاويکل، ژرانيول و نرول بود، در حاليکه پس از تيمار با آهن درصد نسبي متيل کاويکل کاهش يافته و تقريبا برابر با درصد نسبي ژرانيول و نرول شد. کاريوفيلن اکسيد و نئو الواسيمن ترکيباتي هستند که درصد نسبي آنها بطور قابل ملاحظه اي در گروه تيمار شده با آهن افزايش يافت.
از ميان 22 سويه باکتري نمک دوست نسبي جدا شده از خاکهاي شور يک سويه باکتري ميله اي گرم منفي با تحمل پذيري بالا نسبت به اکسي آنيون هاي سمي انتخاب گشت. سويه MAM يک باکتري نمک دوست بوده و در محدوده نمک بين 0.5 تا 32% توانايي رشد دارد. روش رقت در آگار براي اندازه گيري تحمل پذيري سويه به اکسي آنيونهاي فلزي و شبه فلزي سديم کرومات، پتاسيم کرومات، سديم سلنات، سديم بي سلنيت، سديم سلنيت، سديم ارسنات و پتاسيم تلوريت مورد استفاده قرار گرفت. همه آزمايشها در نوترينت آگار به همراه 5، 10 و يا 15% نمک و در شرايط گرماگذاري 32 درجه سانتي گراد صورت گرفت نتايج نشان داد که سويه MAM اکسي آنيونها را تا غلظتهاي زير تحمل مي کند: ارسنات 450 ميلي مول، سلنات 400 ميلي مول، سلنيت 450 ميلي مول، بي سلنيت 150 ميلي مول، کرومات 25 ميلي مول و تلوريت 1 ميلي مول. نتايج نشان داد که سديم نه تنها نقش مهمي در رشد باکتري داشته بلکه در افزايش تحمل پذيري سويه نسبت به اکسي آنيون هاي سمي نيز مهم است. باکتري در حضور 25 ميلي مول سديم کرومات رشد کرده در حاليکه در حضور پتاسيم کرومات حداکثر تا 20 ميلي مول رشد مي کند. هيچ رشدي در حضور KCl به عنوان تنها منبع نمک محيط ديده نمي شود. لازم به يادآوري است که مقاومت به تلوريت و اکسي آنيون هاي سلنيت در سويه MAM همراه با احيا اين ترکيبات به تلوريوم سياه رنگ و سلنيوم قرمز رنگ مي باشد. وقتي پتاسيم تلوريت همراه با سديم سلنيت به محيط رشد باکتري اضافه مي گشت تحمل پذيري به تلوريت 20 برابر افزايش يافته و از 1 ميلي مول به 20 ميلي مول مي رسيد.
مطالعه حاضر طي سال هاي 1385 تا 1386 انجام شد. نمونه برداري در سواحل جنوبي درياي خزر از مهر ماه 1385 تا شهريور ماه 1386 در دو بندر انزلي و بابلسر صورت گرفت. در طول دوره بررسي 546 نمونه ماهي زيست سنجي و با استفاده از اتوليت هاي ساجيتا، 221 ماهي تعيين سن شدند. ميانگين طول و سن بترتيب 6.9±117.8 ميليمتر و 4.5 سال بود و بيش از 80 درصد ترکيب سني را ماهيان 4 و 5 ساله تشکيل دادند. طول بي نهايت برابر با L¥=147.45 ميليمتر و سن در شرايط نخستين برابر با to=-1.73محاسبه شد. الگوي رشد (b=2.56) در اين گونه از نوع آلومتريک منفي بود (P<0.05). ضريب رشد در کيلکاي آنچوي K=0.245 در سال محاسبه شد. آزمون مونرو نشان داد که ميزان f' برابر با f'=3.73است. مرگ و مير کل و طبيعي بترتيب برابر Z=1.067 و M=0.503 در سال برآورد شد. ميزان مرگ و مير صيادي هم معادل F=0.564 در سال بود. براي شناخت بهتر وضعيت اين ماهيان پايش مداوم وضعيت ذخاير آن و بررسي در کل درياي خزر با همکاري ساير کشورهاي حاشيه درياي خزر، مي تواند قدمي موثر باشد.
هدف از اين تحقيق، بررسي پارامترهاي رشد و شاخص هاي بيولوژيک ماهي سفيد (Rutilus frisii kutum) مي باشد. اين تحقيق بر اساس طرح ارزيابي ذخاير ماهيان استخواني در سواحل مازندران (محدوده شهرستان ساري تا محمود آباد) بصورت نمونه برداري تصادفي از ماهيان صيد شده توسط پره هاي ساحلي انجام شد. طول چنگالي ماهيان با دقت 1 ميليمتر و وزن ماهيان با دقت 1 گرم اندازه گيري گرديد. طول چنگالي مجموع 1096 عدد ماهي سفيد نمونه برداري شده بين 54.4-13.2 سانتيمتر بود. نتايج حاصله نشان داد که ميانگين طول کل ماهيان 5.75±39.03 سانتيمتر و ميانگين وزن کل ماهيان 379.5±815.8 گرم بود. ميانگين طول در ماههاي مختلف سال متفاوت بود و از 6.22±39.1 به 5.55±39.4 سانتيمتر افزايش پيدا کرد. بيشترين درصد ماهي ها مربوط به گروه سني 4 ساله و شاخص هاي رشد t0، k و L¥ اين گونه بترتيب 0.16-، 0.24 در سال و 58 سانتيمتر اندازه گيري شد.
بمنظور مطالعه ساختار ژنتيکي سنجاب بلوچي، پس از صيد 50 نمونه از آن، نمونه برداري و استخراج DNA از تار مو، از 7 نشانگر ريزماهواره استفاده گرديد. پس از تکثير جايگاه ها بوسيله تکنيکPCR و تعيين ژنوتيپ، با استفاده از نرم افزار، آناليزهاي مربوطه انجام شد. در اين تحقيق از بين نشانگرهاي مورد مطالعه، جايگاهThu 50 داراي بيشترين تعداد آلل مشاهده شده (3 آلل) و جايگاه Thu 21 داراي کمترين تعداد آلل (2 آلل) بودند. بيشترين محتواي اطلاعات چندشکلي در جايگاه Thu 50 نمايان شد. بيشترين هتروزايگوسيتي مشاهده شده و هتروزايگوسيتي مورد انتظار نااريب ني در جايگاه Thu 50 بترتيب (0.250 و 0.559) و کمترين مقدار پارامترهاي مذکور در جايگاه Thu 21 (بترتيب 0.000 و 0.444) مشاهده گرديد. بيشترين و کمترين مقدار شاخص شانون نيز بترتيب در جايگاه هاي (0.934) Thu 50 و (0.637) Thu 21 ديده شد. در اين جمعيت، کليه جايگاه ها در تعادل هاردي-وينبرگ بودند.