پاسخ به:بانک مقالات زیست شناسی
ماده گزيلان يک پلي ساکاريد ناهمگن بوده و بخش عمده همي سلولز ديواره سلولي گياهان را تشکيل مي دهد. گزيلانازها (EC 3.2.1.8) آنزيمهايي هستند که از گونه هاي مختلف ميکروارگانيسم ها استخراج گرديده اند. اين آنزيمها قادرند اتصال قندهاي -D گزيلوز را در ماده گزيلان تخريب نمايند و باعث آزاد شدن قند مذکور از گزيلان گردند. در اين تحقيق آنزيم گزيلاناز از محيط کشت باکتري باسيلوس استئاروترموفيلوس (ATCC 12980) به وسيله چندين روش آزمايشگاهي نظير رسوب با سولفات آمونيوم، سانتريفوژ و کروماتوگرافي هاي ژل فيلتراسيون با سفادکس G-100 و تعويض يوني با دي اتيل آمينو اتيل-سلولز تخليص گرديد. در کروماتوگرافي ستوني دي اتيل آمينو اتيل-سلولز سه پيک مجزا مشاهده گرديد که فقط يک پيک فعاليت گزيلانازي از خود نشان داد و درجه تخليص به دست آمده از فراکسيونهاي اين پيک معادل 63.09 تعيين شد. فعاليت ويژه آنزيم تخليص شده برابر با 87.7 واحد بين المللي بر ميلي گرم به دست آمد و بازده تخليص آن 17.45 درصد بود. همچنين آنزيم تخليص شده حداکثر فعاليت هيدروليزي بر روي گزيلان را در pH معادل 7 و 60 درجه سانتي گراد نشان داد. اين آنزيم توانست گزيلان را در طي 16 ساعت تجزيه نمايد. بررسي محصولات انتهايي هيدروليز گزيلان توسط کروماتوگرافي کاغذي بر اين دلالت داشت که آنزيم گزيلاناز تخليص شده نوعي اندوگزيلاناز مي باشد. با توجه به نتايج به دست آمده مشخص گرديد که آنزيم گزيلاناز تخليص شده از باکتري مذکور جهت استفاده در صنعت بسيار مناسب مي باشد.
نسخه قابل چاپ
استات کيناز آنزيمي است که توزيع گسترده اي در ميان باکتريها و آرکئوباکتريها دارد، و عمل فسفريله کردن استات را عهده دار است. اهميت اين آنزيم را مي توان با توجه به اين موضوع در نظر گرفت که استيل کوآنزيم آ، پيش ماده رايج سنتز اسيد چرب است، و بنابراين رشد اوليه سلول با تکيه بر فعال سازي استات طي فرآيند فسفري شدن درون سلول انجام مي شود. علي رغم اهميت زياد اين آنزيم در متابوليسم باکتريها مطالعات ساختاري بسيار محدودي در مورد آن انجام گرفته است. براي دست يابي به اطلاعاتي در مورد رابطه بين ساختار و عملکرد اين آنزيم، با استفاده از روشهاي کامپيوتري (بيوانفورماتيک) ابتدا ساختار سه بعدي استات کيناز براي 22 ارگانيسم مختلف ساخته شد. استات کيناز Methanosarcina thermophila که تنها آنزيم با ساختار سه بعدي شناخته شده است، به عنوان الگو براي طراحي کليه اين ساختارها مورد استفاده قرار گرفت. از آنجا که ترادف تواليهاي آنزيمهاي طراحي شده با استفاده از Blast و ClustalW نشان داده بود که آنزيمهاي مورد بررسي از 53 تا 76 درصد شباهت با آنزيم الگو را دارا مي باشد، استفاده از اين ساختار به عنوان الگو قابل توجيه است. به طور ميانگين حدود 50 مدل براي توالي استات کيناز هر يک از باکتريها ساخته شد. و بهترين مدلها با نرم افزار Chimera مقايسه شدند RMSD .حاصل از مقايسه Ca ساختارهاي مختلف 0.46 Ao به دست آمد که نشانگر شباهت بسيار فراوان ساختارهاست. جايگاه اتصال استات نيز در همه مدلها يکسان بوده و تنها در چند مورداستثنا به جاي 126) Asn در (Methanosarcina، His قرار مي گيرد. مقايسه ساختار استات کينازها نشان مي دهد که شباهت ساختاري بسيار زيادي ميان آنزيم استات کيناز باکتريهاي گرم مثبت و گرم منفي و همچنين ميکروارگانيسم هاي يوکاريوتي وجود دارد، هدف از اين مطالعات بررسي ساختار سه بعدي آنزيمهاي مختلف خانواده استات کيناز و به دست آوردن اطلاعاتي در مورد تشابه ها و اختلافات ساختار کلي اين آنزيمها و نحوه قرارگيري اسيدهاي آمينه جايگاه اتصال استات مي باشد که در طراحي مهارکننده هاي اين جايگاه و در نهايت مهار آنزيم به کار گرفته خواهد شد .
براي بررسي اثر بخار متيل ساليسيلات (MeSA) بر روي سيستم آنتي اکسيداني و پوسيدگي پس از برداشت ميوه کيوي رقم هايوارد، از پنج غلظت متيل ساليسيلات (0، 0.06، 0.12، 0.18 و 0.24 ميلي مولار) و پنج ماه طول دوره انبارماني ميوه به صورت کرتهاي خردشده در زمان بر پايه طرح کاملا تصادفي و با سه تکرار استفاده شد. اين تحقيق در موسسه تحقيقات مرکبات کشور واقع در رامسر در سال 86-85 اجرا شد. در اين تحقيق فعاليت آنزيمهاي آنتي اکسيدان آسکوربات پراکسيداز (APX) و کاتالاز(CAT) ، ميزان اسيد آسکوربيک يا ويتامين C، ميزان اتيلن توليدي ميوه ها و درصد پوسيدگي در پايان دوره انبارماني مورد ارزيابي قرار گرفت. نتايج نشان داد كه ميزان ويتامين C ميوه هاي تيمار شده با 0.24 ميلي مولار متيل ساليسيلات نسبت به ميوه هاي تيمار شاهد داراي روند کاهشي کندتري بود. در ميوه هاي تيمار شده با 0.24 ميلي مولار متيل ساليسيلات فعاليت آنزيم آنتي اکسيدان APX و کاتالاز (CAT) از روند افزايشي کندتري در طول دوره انبارماني ميوه ها برخوردار بودند. توليد اتيلن در ميوه هاي تيمار شده با متيل ساليسيلات کاهش يافته و کمترين ميزان در ميوه هاي تيمار شده با 0.24 ميلي مولار مشاهده شد. ميوه هاي تيمار شده با غلظت 0.24 ميلي مولار متيل ساليسيلات در پايان دوره انبارماني كمترين درصد پوسيدگي را در مقايسه با ميوه هاي تيمار شاهد داشتند. در مجموع، تيمار ميوه هاي كيوي با غلظت 0.24 ميلي مولار متيل ساليسيلات بيشترين تاثير را در کاهش پوسيدگي پس از برداشت و فعاليت آنزيمهاي APX و CAT داشته است.
تنش شوري به علت توليد گونه هاي فعال اکسيژن موجب تنش اکسايشي در گياهان مي گردد. در اين مطالعه پاسخهاي پاداکسايشي (آنزيمي و غيرآنزيمي) سه گونه وحشي متحمل، نيمه حساس و حساس به نمک سيب زميني (Solanum) به ترتيب با نامهاي S. acaule، S. stoloniferum و S. bulbosum در شرايط درون شيشه اي در محيط کشت مايع موراشيگ و اسکوگ (MS) ( 3درصد ساکارز و بدون هورمون) با غلظتهاي مختلف NaCl (0، 40، 80، 120 ميلي مولار) مورد بررسي و مقايسه قرار گرفت. در گونه S. acaule وزن تر و خشک اندام هوايي در تنش شوري تغييري نكرد. فعاليت آنزيمهاي سوپراکسيدديسموتاز، گاياکل پراکسيداز آسکوربات پراکسيداز و پلي فنل اکسيداز، افزايش يافت و فعاليت کاتالاز تغييري نشان نداد. مقدار آنتوسيانين، فلاونوئيدها و ترکيبات فنلي در برخي غلظتهاي نمک افزايش يافت. در گونه S. stoloniferum در تنش شوري وزن تر و خشک اندام هوايي كاهش يافت. فعاليت آنزيمهاي سوپراکسيدديسموتاز، گاياکل پراکسيداز و آسکوربات پراکسيداز افزايش و فعاليت پلي فنل اکسيداز کاهش يافت و فعاليت کاتالاز بدون تغيير ماند. مقدار آنتوسيانين، ترکيبات فنلي و يکي از ترکيبات فلاونوئيدي در هنگام تنش کاهش يافت و مقدار برخي از ترکيبات فلاونوئيدي در تنش شوري نسبت به شاهد بدون تغيير ماند. در گونه S. bulbosum وزن تر و خشک اندام هوايي در تنش شوري كاهش يافت. فعاليت آنزيمهاي سوپراکسيدديسموتاز، گاياکل پراکسيداز و آسکوربات پراکسيداز افزايش، پلي فنل اکسيداز کاهش و کاتالاز بدون تغيير ماند. مقدار آنتوسيانين، فلاونوئيدها در تمام غلظتها و مقدار ترکيبات فنلي در غلظت 120 ميلي مولار نمک کاهش نشان داد. از نتايج به دست آمده به نظر مي رسد که سيستم دفاع پاداکسايشي آنزيمي به منظور تشخيص ميزان مقاومت به شوري در گونه هاي وحشي سيب زميني شاخص مناسبي نمي باشد.
كپوردندان جنوب ايران، Aphanius dispar dispar، يكي از زيرگونه هاي خانواده کپوردندان ماهيان است كه در رودخانه هاي سرتاسر حوزه خليج فارس و درياي عمان پراكنش وسيعي دارد. حدودا تعداد 20 نمونه نر و 20 نمونه ماده از هر يک از ?? جمعيت اين گونه (جمعا 610 نمونه) نمونه برداري گرديد. نمونه ها در فرمالين 10 درصد تثبيت و سپس به تدريج به الکل اتيليک 70 درصد منتقل و نگهداري شدند. يازده صفت شمارشي شامل تعداد شعاعهاي باله پشتي، شعاعهاي باله مخرجي، باله سينه اي، باله شکمي، باله دمي، تعداد فلسهاي خط جانبي، فلسهاي بالا و پايين خط جانبي، خارهاي آبششي، فلسهاي جلو باله پشتي و فلسهاي دور ساقه دمي در اين نمونه ها مورد بررسي قرار گرفت. با وجود اختلاف معني دار(P<0.05) بين ميانگينهاي ده صفت از يازده صفت (همه صفات به جز تعداد فلسهاي بالاي خط جانبي) در بين جمعيتهاي مختلف، ولي هم پوشاني بسيار و غير قابل تمايزي بين آنها وجود دارد که جدايي آنها را ناممکن مي سازد. آناليز عوامل اصلي (PCA)، نيز نتوانست جمعيتهاي مختلف را از هم متمايز نمايد. بنابراين به نظر مي رسد جدايي ژنتيکي کافي بين جمعيتها بوجود نيامده است.
قارچهاي بيماريزاي کلزا که سالانه خسارت زيادي را به اين محصول وارد مي کنند براي نفوذ در گياه، با ترشح آنزيمهايي باعث تجزيه مولکولهاي ديواره سلولي آنها مي شوند. در طي تکامل در گياهان، پروتئينهايي براي مهار اين آنزيمها بوجود آمده است. PGIP1 از جمله اين پروتئينها بوده که قدرت نفوذ قارچ در گياه را مهار مي نمايد. در اين تحقيق با توجه به اينکه آنتي بادي عليه پروتئين PGIP1 لوبيا به صورت تجاري موجود نمي باشد و از طرفي جهت تاييد بيان PGIP1 در گياهان کلزاي تراريخت بدست آمده نياز به آنتي بادي مربوطه مي باشد، لذا اقدام به توليد پروتئين PGIP1 در سيستم پروکاريوتي و استفاده از آن جهت توليد آنتي بادي عليه آن گرديد. بدين منظور ژن کد کننده PGIP1 کلون شده در pUC19 بوسيله آغازگرهاي اختصاصي RB وRB2H (به ترتيب حاوي سايتهاي Nde1 و Xho1) تکثير و پس از هضم با اين دو آنزيم در ناقل pET26b (+) کلون گرديد. پلاسميد حاصله پس از تاييدهاي مولکولي به ميزبان بياني E. coli BL21 (DE3) pLysS منتقل گرديد. جهت بهينه سازي شرايط بيان ژن مورد نظر، شرايط مختلفي شامل، غلظتهاي متفاوت IPTG، دماهاي متفاوت کشت و OD زمان القا در کلونيهاي متفاوت مورد بررسي قرار گرفت و نهايتا OD=0.3، دماي 37 درجه سانتي گراد وIPTG=0.5mM بعنوان بهترين شرايط بياني معرفي گرديد. از آنجا که توالي هيستيدين در انتهاي پروتئين کد شده وجود دارد، جهت تاييد بيان پروتئين PGIP1 توسط آزمون وسترن بلات از آنتي بادي Anti-His استفاده گرديد. پروتئين خالص شده در شش نوبت به دو خرگوش تزريق شد. جهت بررسي ميزان تيتر آنتي بادي از آزمون الايزا استفاده گرديد. از آنتي بادي توليد شده جهت تاييد بيان پروتئين PGIP1 توليد شده در گياهان کلزاي تراريخت استفاده گرديد. نتايج حاصل از آزمون وسترن بلات وجود پروتئين مورد نظر را در پروتئينهاي استخراج شده از برگ گياهان کلزاي تراريخت در مقايسه با کلزاي غير تراريخت تاييد نمود.
جنس گرگ تيغ يا ديو خار (Lycium) از تيره Solanaceae، زير تيره Solanoideae و طايفه Lycieae با بيش از صد گونه گياهي، عمدتا در مناطق خشک و نيمه خشک جهان پراکنش دارد. اکثر مطالعات فيلوژني و جغرافياي زيستي جنس Lycium بر اساس گونه هاي آمريکاي شمالي و جنوبي و برخي از گونه هاي دنياي قديم انجام شده است. در اين تحقيق، براي مطالعه روابط فيلوژني Lycium هاي دنياي قديم و همبستگي جغرافياي زيستي گونه هاي دنياي جديد و قديم، گونه هاي ايران در کنار بسياري از گونه هاي دنياي جديد و دنياي قديم و بر اساس دو ژن trnL-F (کلروپلاستي) و ژن ITS (هسته اي) بررسي شدند. بررسيهاي انجام شده بر اساس توالي نواحي مشخص شده نشان مي دهد گونه هاي دنياي قديم بر خلاف برخي مطالعات پيشين يک مجموعه چند نيا را تشکيل مي دهند. از طرفي جنسLycium ابتدا در دنياي جديد (آمريکاي جنوبي) به وجود آمده، سپس به آفريقا و از آنجا به يوراسيا انتقال يافته است. مسير بعدي نقل و انتقالات از آفريقاي جنوبي و يوراسيا به استراليا مي باشد. بر اساس نتايج اين تحقيق استراليا نقطه نهايي نقل و انتقالات جنس Lycium مي باشد.
به منظور بررسي تنوع زيستي و ترکيب گونه هاي علفي در ارتباط با خشکه دارها و درختان باد افتاده، جنگل سرد آبرود چالوس واقع در استان مازندران مورد مطالعه قرار گرفت. به اين منظور در خشکه دارهاي سرپا در دايره اي به شعاع 5 متر به مرکزيت خشکه دار و در درختان افتاده مستطيلي به عرض 4 متر (2 متر از طرفين خشکه دار) و به طول خود آنها، گونه هاي علفي شناسايي و درصد پوشش آنها اندازه گيري و ثبت شد. در فاصله 20 تا 30 متري و در جهات متفاوت از خشکه دار، تعداد 2 تا 3 پايه درخت سالم که از نظر گونه، قطر و ارتفاع مشابه خشکه دار بودند به عنوان شاهد انتخاب شدند. ترکيب گونه هاي علفي در رويشگاههاي مختلف نشان داد که در رويشگاه خشکه دار بيشترين درصد حضور مربوط به گونه هايRubus caesius ،Phylitis scolopendrium ،Carex acutiformis ، Oplismenus undulatifolius و Pteridium aquilinum است. در حالي كه در رويشگاه مربوط به درختان سالم بيشترين درصد حضور به گونه هايEuphorbia amygdaloides ، Oplismenus undulatifolius و Asperula odorata اختصاص دارد. همچنين نتايج اين بررسي نشان داد که بيشترين مقادير شاخص تنوع سيمپسون و يكنواختي پيت به پيرامون خشکه دار سرپا و كمترين مقادير آنها به ترتيب به پيرامون درختان سالم سرپا و درختان افتاده تعلق داشت. درخت سالم سرپا داراي بيشترين مقادير غناي گونه اي مارگالف بوده و كمترين مقادير آن به خشكه دار سرپا تعلق داشت. اختلاف معني داري در بين شاخصهاي مذکور در رويشگاههاي مورد بررسي وجود نداشت.
اين تحقيق به موازات يكي از طرحهاي تحقيقاتي ايستگاه تحقيقات جنگل و مرتع چمستان صورت گرفته است. در اين طرح كاملا تصادفي، بلند مازو به دو صورت خالص و آميخته به نسبت 50 درصد به 50 درصد با هر يك از گونه هاي آزاد، افرا پلت، داغداغان و ممرز کشت شده است. هدف از اين مطالعه، ارزيابي اين رويشگاه جنگلي با استفاده از معيار ميزان انتقال دروني يا بازيافت عناصر غذايي برگها قبل از خزان بوده است. نمونه برداري برگهاي سبز هر يك از گونه ها و در هر يك از تيمارها در مردادماه و براي برگهاي در حال خزان در آذرماه صورت گرفت و عناصر غذايي آنها در آزمايشگاه مورد اندازه گيري قرار گرفت. ميزان انتقال دروني يا بازيافت عناصر غذايي برگها محاسبه گرديد. نتايج اين تحقيق نشان داده است كه پس از گذشت 12 سال از جنگل کاري درختان بلوط بيشترين و كمترين بازيافت فسفر را به ترتيب در آميختگي با داغداغان و آزاد داشته اند. همچنين بيشترين بازيافت پتاسيم در تيمار بلوط خالص و كمترين آن را تيمار آميخته افرا داشته اند. از نظر بازيافت نيتروژن تفاوت معني داري ميان درختان بلوط در تيمارهاي مختلف مشاهده نشده است. اين موضوع سودمند بودن جنگل كاريهاي آميخته بلوط با آزاد و افرا را نسبت به جنگل كاري خالص بلوط و بلوط+داغداغان در زمينه پايداري چرخه عناصر غذايي اكوسيستم نشان مي دهد. درختان ممرز كمترين بازيافت نيتروژن را در برگهاي خود داشته اند و مي توانند در اصلاح C/N خاك موثر باشند. درختان داغداغان و آزاد به ترتيب كمترين بازيافت عناصر فسفر و پتاسيم را در ميان گونه هاي همراه داشته اند. نتايج اين تحقيق مي تواند در انتخاب گونه هاي درختي براي جنگل كاريها و طرحهاي بهره برداري مناسب به منظور دستيابي به حاصل خيزي مطلوب رويشگاه و حفظ عناصر غذايي سودمند باشد.
فسفر يكي از عناصر مهم و ضروري براي رشد و بقا گياهان است. كمبود فسفر در ميزان رشد و باردهي گياهان به شدت موثر است. براي تامين فسفر مورد نياز گياهان از كودهاي فسفره استفاده مي شود كه در شرايط خاك مقدار زيادي از آن به صورت نامحلول در آمده و از دسترس گياه خارج مي شود. استفاده از كودهاي زيستي حاوي ميكروارگانيسمهاي حل كننده فسفات باعث حل شدن فسفر نامحلول و كاهش مصرف كودهاي شيميايي مي گردد. توليد مطلوب و مقرون به صرفه كودهاي زيستي مستلزم توليد انبوه ميكروارگانيسمهاي تشكيل دهنده آن با استفاده از محيط كشت و فرآيند فرمانتاسيون مناسب است. در اين تحقيق محيط كشتهاي مختلف از نظر رشد و تكثير دو باكتري حل كننده فسفات تشکيل دهنده کود زيستي بارور 2 به نامهاي Pantoea agglomerans strain P5 وPseudomonas putida strain P13 مورد بررسي قرار گرفت و نشان داده شد كه اين باكتريها روي محيطهاي پيچيده و نيمه معين به خوبي رشد مي كنند. از روش آماري تاگوچي براي طراحي محيط كشت و بهينه سازي آن استفاده شد. آزمايشهاي در فلاسك و فرمانتور نشان داد كه باكتري P5 بر روي محيط نيمه معين به تراكم سلولي بالا (جذب نوري كشت 25، 17.5 گرم بر ليتر وزن خشک سلولي) و باكتري P13 روي محيط پيچيده به تراكم سلولي نسبتا بالا (جذب نوري كشت 18.6، 14.5 گرم بر ليتر وزن خشک سلولي) در زمان كشت كوتاه 8.5 ساعت مي رسند. همزماني رشد دو باكتري در فرمانتور از ديدگاه صنعتي و فرآيند توليد كود زيستي حائز اهميت است.
زعفران از محصولات مهم زراعي ايران، گياهي چند ساله است که تکثير آن از طريق بنه ها صورت مي گيرد. ميزان محصول زعفران معمولا 5 الي 6 سال بعد از کشت اوليه کاهش مي يابد به همين دليل کشاورزان اقدام به کشت مجدد بنه هاي جديد زعفران يا کشت جايگزين مي نمايند. سورگوم مي تواند يکي از نامزدهاي احتمالي کشت جايگزين باشد. از اين رو در تحقيق حاضر تلاش گرديد تا اثر عصاره برگ، بنه و گلپوش زعفران بر روي جوانه زني و تغيير تعدادي از پارامترهاي رشد چهار رقم سورگوم در مرحله اوليه استقرار آنها بررسي شود. با استفاده از پودر خشک اندامهاي مختلف زعفران، عصاره هاي آبي در غلظتهاي صفر (آب مقطر)، 1، 2 و 4 درصد (w/v) و عصاره هاي الکلي در غلظتهاي صفر (آب مقطر)، 0.25، 0.5 و 1 درصد (w/v) تهيه گرديد و بذرهاي سترون شده سورگوم با روش کاغذ صافي مرطوب تحت تاثير ترکيبات دگر آسيب زعفران قرار داده شد. کليه آزمايشها به صورت طرح آماري فاکتوريل در قالب بلوکهاي کاملا تصادفي با 4 تکرار اجرا گرديد. نتايج نشان داد عصاره هاي آبي و الکلي فوق درصد و سرعت جوانه زني، طول ريشه، ساقه، برگ و وزن تر و خشک دانه رستهاي تمامي ارقام سورگوم را کاهش داد. تحت اثر مواد دگرآسيب، رشد ريشه نسبت به برگ و ساقه به طور قابل ملاحظه اي کاهش يافت. اندازه گيري وزن خشک ساقه و ريشه نيز نشان داد که ميزان تجمع زيتوده در ساقه کمتر تحت تاثير قرار مي گيرد. علي رغم رشد کمتر ريشه محتواي آب دانه رستها تغيير محسوسي نکرد بنابراين به نظر مي رسد که سورگوم از طريق تنظيم اسمزي و اثر رقت بر شرايط دشوار غلبه مي کند. با مقايسه اثرات دگر آسيبي اندامهاي گوناگون زعفران به نظر مي رسد که اثر بازدارندگي رشد عصاره گلپوش و برگ شديدتر از عصاره بنه مي باشد. همچنين نتايج نشان داد با توجه به ويژگيهايي نظير کاهش سرعت جوانه زني، کاهش طول ريشه و وزن خشک ريشه و ساقه، کاهش نسبت طول ريشه به ساقه، رقم علوفه اي اسپيدفيد حساس ترين رقم مورد مطالعه بود. اما ارقام دانه اي کيميا و پيام با وجود آن که درصد جوانه زني و سرعت جوانه زني آنها کمتر بود، اما در روزهاي پس از جوانه زني با داشتن سطح برگي بزرگتر، عدم تاثير مواد دگر آسيب زعفران بر رشد طولي ساقه و افزايش نسبي وزن خشک ريشه و ساقه مقاوم تر بودند.
سازگاري ماهيان هيبريد تريپلوئيد حاصل از آميزش ماهي آزاد درياي خزر (نر) و قزل آلاي رنگين کمان (ماده) در انتقال مستقيم به آب با شوريهاي 6، 12 و 18 در هزار مورد بررسي قرار گرفت. روند تغييرات اسمولاليته پلاسماي خون، پراکنش و تعداد سلولهاي کلرايد و همچنين بيان ژن زير واحد a1b آنزيم Na+-K+-ATPase بافت آبشش با روشهاي اسمومتري، بافت شناسي، ايمونوهيستوشيمي و بيان ژن بررسي گرديد. نتايج حاصل پس از طي دوره 10 روزه سازگاري ماهيان با آب شور نشان داد كه ماهيان هيبريد تريپلوئيد در تيمار 6 در هزار هيچ گونه تلفاتي نداشته ولي در تيمارهاي 12 و 18 در هزار ميزان بقا به ترتيب 77 و 60 درصد بود. به دنبال انتقال گونه مذکور به سطوح مختلف شوري تغييري در الگوي پراکنش سلولهاي کلرايد ايجاد نشد و سلولهاي کلرايد بر روي لاملا، پايه و بين لاملا پراکنش داشتند. در مطالعه بافت شناسي، برخي تغييرات ريخت شناسي خاص از جمله پيوستگي لاملا در نتيجه انتقال به شوري در ماهيان هيبريد مشاهده گرديد. نتايج مطالعات ايمونوهيستوشيمي نشان داد، كه بيشترين تعداد سلولهاي كلرايد لاملايي و بين لاملايي در تيمار 18 در هزار وجود دارد. تغييرات بيان ژن زير واحدa1b آنزيم Na+-K+-ATPase در ماهيان هيبريد روند منظمي را نشان نداد. با توجه به نتايج تحقيق به نظر مي رسد ماهيان هيبريد توانايي لازم در مقابله با شوري و سازگاري با آن را ندارند.
به منظور شناسايي فون شب پره هاي خانواده Crambidae در شهرستانهاي فسا و جهرم بررسيهايي طي سالهاي 85 و 86 انجام شد. نمونه ها با استفاده از تله نوري جمع آوري گرديد. طي اين تحقيق 13 گونه از 9 جنس که مربوط به سه زير خانواده مي باشد شناسايي شد. گونه هاي Ancylolomia tentaculella و Thyridophora furia براي اولين بار از استان فارس گزارش مي شوند.
مطالعه حاضر به منظور ارزيابي اثر ارگوسان بر روي رشد، بقا و مقاومت در برابر استرس حرارتي در لارو تاسماهي ايراني از طريق غني سازي آرتميا اروميانا (Artemia urmiana) انجام شد. اين آزمايش به صورت طرح كاملا تصادفي در قالب 3 گروه تيمار و يک گروه شاهد و با سه تکرار صورت پذيرفت. تيمارهاي آزمايشي شامل: آرتميا اروميانا غني شده با ارگوسان به نسبتهاي 0.1، 0.2 و 0.3 (به ترتيبD, C, B ) گرم به ازاي هر ليتر در سوسپانسيون محيط غني سازي مورد استفاده قرار گرفت و گروه شاهد (A) با ناپلي آرتميا غني نشده تغذيه شد. ناپليهاي آرتميا هر روز با ارگوسان به مدت 12 ساعت در هر يك از غلظتهاي ياد شده غني سازي شده و به لاروهاي تاسماهي ايراني در تيمارهاي آزمايشي در مدت زمان 20 روز خورانده شد. لاروها به تعداد 6 بار در روز به فاصله زماني 4 ساعت با ناپليهاي غني شده تغذيه شدند. در روز بيستم براي ارزيابي مقاومت استرس (دمايي) لاروهاي مذكور تحت دماهاي 30و 34درجه سانتي گراد قرار گرفتند. نتايج نشان داد كه ارگوسان بر طبق غلظتهاي استفاده شده در سوسپانسيونهاي غني سازي روي پارامترهاي رشد (وزن نهايي، نرخ رشد ويژه، درصد رشد روزانه و ميزان بقا) تاثيرات مثبت و معني دار داشته (P<0.05)، فاكتور وضعيت در تيمارهاي مورد مطالعه اختلاف معني دار نداشت ( .(P>0.05 ميزان مرگ و مير در استرسهاي دمايي بعد از 2 ساعت در تيمارهاي غني سازي شده نسبت به تيمار شاهد پايين تر بود (0.05>)P. آزمايش نشان داد كه توانايي ارگوسان در تاثيرگذاري بر ارتقا عملكرد رشد، بقا و مقاومت در برابر استرس حرارتي در لاروهاي تاسماهي ايراني نسبتا بالا مي باشد.
در مطالعه حاضر پارامترهاي وزني رشد ماهيان تمام ماده تريپلوئيد قزل آلاي رنگين كمان شامل ميزان وزن نهايي، ميزان افزايش وزن، ضريب رشد ويژه روزانه و ميانگين رشد روزانه در يك دوره 365 روزه در سال دوم پرورش در مقايسه با جمعيتهاي تمام ماده ديپلوئيد و مخلوط نر و ماده تريپلوئيد و ديپلوئيد قزل آلاي رنگين کمان مورد مقايسه و ارزيابي قرار گرفت. نتايج پرورش و بررسي بيش از 4500 نمونه ماهي مويد آن بود كه پارامترهاي رشد ماهيان تمام ماده تريپلوئيد قزل آلاي رنگين كمان در سال دوم پرورش در مقايسه با ساير تيمارها برتري معني داري (P<0.05) داشت و با نزديک شدن به انتهاي دوره، اين برتري رشد بيشتر آشکار مي شد؛ به نحوي كه در پايان دوره پرورش، تيمار تمام ماده تريپلوئيد با ميانگين وزن نهايي 624.28 گرم و پس از آن تيمار مخلوط نر و ماده تريپلوئيد با ميانگين وزن نهايي 569.4 گرم داراي بيشترين وزن نهايي بودند در حالي كه در تيمارهاي تمام ماده ديپلوئيد، ميانگين وزن نهايي 537.5 گرم و در مخلوط نر و ماده ديپلوئيد نيز ميانگين وزن نهايي 520.8 گرم بود. در نتيجه گيري کلي، از آنجا كه افزايش رشد ماهيان تمام ماده تريپلوئيد قزل آلاي رنگين كمان در سال دوم پرورش با توجه به عدم وقوع بلوغ جنسي محسوس بود، براي پرورش دهندگاني كه قصد ادامه پرورش اين ماهي در وزنهاي بالاتر از 300-400 گرم و عرضه ماهيان بزرگتر به بازار را دارند، پرورش ماهيان تمام ماده تريپلوئيد با توجه به اقتصادي تر بودن هزينه هاي توليد و تغذيه اين ماهيان قابل توصيه مي باشد.